امشب که عاشقانه، ترا آه می کشم
آتش به جان ِ اين دل ِ بی ماه می کشم
***
نام ِ ترا به روی دل ِ خود نوشته ام
با اينهمه، هميشه ترا آه می کشم
***
چشمت کجاست تا که ببيند که عشق را
همراه ِ خود به خانه ی دلخواه می کشم
***
اردی بهشت را دل ِ من سبز کرده است
اين سبز را به جانب ِ دی ماه می کشم
***
نقاش ِ واژه ام که تو وُ عشق وُ آه را
شفاف تر ز شور ِ شبانگاه می کشم
***
آبی بپوش! آبی، که زيبايی ِ ترا
هر جا دلم تپيد به همراه می کشم
***
نه… نه… بيا وُ گاه گهی قهوه يی بپوش
با قهوه يی به خاطره ها راه می کشم
***
در انتظار ِ آمدنت شب، گذشت و رفت
اين سوز ِ سينه را به سحرگاه می کشم
شهريور ۱۳۸۵