به خاطره ی خونين ِ ناصر اخوان
«شهريور»ی که شهر ِ دلم را خراب کرد
جانِ مرا دوباره پُر از التهاب کرد
□□□
آباد بود عاطفه ی عشقِِ عاشقان
توفان ِ تازه، باز جهانم خراب کرد
□□□
اين وحشت است وحشتِ از دست دادن است
ما را اسيرِ کينه ی «عالی جناب» کرد
□□□
هرگز جدا نبوده ام از خاطرات ِ تلخ
کِی بی حضور ِ خاطره، اين ديده خواب کرد
□□□
هر جا که خاطرات ِ عزيزی معطرست
اين سينه، در ستايش ِ شعرش شتاب کرد
□□□
آنجا که اَبر ِ تشنه، صميمانه می سرود
سيلابِِ سوگواری ِ ما را خطاب کرد
□□□
بر شاخه ی شکسته، که تابوتِ بُلبلی ست
شايد گُلی بخوانَد وُ ما را مُجاب کرد
□□□
اين ماهِ خون که ماهِ جنون بوده است وُ آه
جانِ فروفسرده ی ما، در عذاب کرد
□□□
ما را هميشه، سينه، پُر از اضطراب بود
با ما هر آنچه کرد همين اضطراب کرد
□□□
«شهريور»ی که خانه ی خورشيد، سوخته
آه ِ مرا به سينه ی مهتاب، قاب کرد
□□□
دل، بَر مَدار از آينه، هرچند روزگار
آن نقش ِ عاشقانه ی ما را بر آب کرد