جورج دبليو بوش
از اصل خود بريدی دنبال آن نشانی
بتخانه ای ز کاغذ، با قدرت جهانی
آن کعبه دروغين در بستر ِ ستايش
با خرقه تمدن، در عين ِ ژاژ خانی
قلدرمآب سرکش، صاحب عنان انسان
در شرق و غرب عالم مشغول پاسبانی
آن کو که تيشه می زد بر بال سربداران
گو صحنه واگذارد، از شرم ِ لَنتَرانی
بر اين حباب رنگين، ضرب تلنگری بَس
تا بر زمين بغلطداز عرش، ناگهانی
شيرابه جهان را از جان ِ خلق دوشيد
اينک افول بينيد، بر بام ناتوانی
دردا که زخم تيغش بر جان ماست باقی
بر شانه مصدق، خورشيد جاودانی
بر پيکر عراق و بر مردمان افغان
دردی به درد ديگر بر جان و بر جوانی
اين طالبان تراشان از خيل ِ اين جماعت
صد ها اُسامه دارند در حال حکمرانی
تا خويش خود نجويد انسان در اين توحش
مفتون ِ سايه گردد، چون دوره شبانی
داريوش لعل رياحی
۱۰ مهر ۱۳۸۷
[email protected]