در اين رابطه در تاريخ بيست و پنج سپتامبر امسال نوشتهاي روي نت سايت گويا نيوز رفت با عنوان به سوي آينده، كه خط مشي آيندهي جريان دوم خردادي را مشخص كرده بود.
عليرضا علوي تبار كه در آبانماه سال گذشته، با دريافتي ديگر از فرايند اصلاح طلبي در ايران، مبتكر تز ائتلافي وسيع و قدرتمند و تازه همراه با دو جريان ديگر ـ جمهوريخواهان برونمرزي و ملي/مذهبيهاي درونمرزي ـ براي در دست گرفتن قدرت شده بود، در مهر ماه امسال با توجه به پارامترهاي تازهاي كه در منطقه و سرنوشت تاريخي اين جريان رخ نموده است، اساسا از طرح پروژهي ائتلاف بزرگ دست برداشته و جريان اصلاح طلبي را در حضيض بدنامي و ناتواني و بي اعتمادي ملت ايران معرفي كرده است.
علوي تبار در بخش نخستين اين پيام ويژه، به بررسي چهار مشخصهي اصلي اين هفت سالهي پس از دوم خرداد پرداخته و نتيجهگيري جالبي از اين دوران ارائه داده است.
ايشان با اين كه در اين نوشته مدعي است كه پروژهي اصلاحات دچار بحران شده است، با اين همه نماد اين هفت سال اصلاح طلبي را همچنان آقاي خاتمي معرفي ميكند كه به تعبير ايشان هيچگاه نخواست و يا نتوانست رهبري طرح اصلاحات را در دست داشته باشد.
ايشان صريح و روشن نوشته است كه در اين چند سال، اصلاح طلبان پذيرفته بودند كه در چارچوب جمهوري ولايي يا به گفتهي خود ايشان جمهوري اسلامي مبتني بر ولايت انتصابي مطلقهي فقيه، ميتوان حكومت را از درون متحول كرد و به شاهراه اصلاحات و مشروعيت كشاند.
با اين همه ايشان با تاسف ارزيابي ميكند كه با تمام اين ترفندها نه تنها اصلاحات نتوانست كاري از پيش ببرد، بلكه در همان گام نخست نيز از حركت باز ماند. حتا به نوشتهي ايشان، خاتميِ نماد اين جناح، نه تنها ديگر نماينده و سخنگوي اين جريان نيست، بلكه خود خواسته به گونهاي نمايندهي سياسي تماميت و كليت حكومت اسلامي ارزيابي ميشود.
آنچه در اين نوشته از سوي آقاي علوي تبار تاسف انگيز ارزيابي ميشود، اين است كه مردم البته زودتر از فعالان اصلاح طلب، اين واقعيت [واقعيت به بن بست رسيدن پروژهي دوم خرداد] را درك كردهاند و با شركت نكردن در انتخابات شوراها درك خويش را از ناتواني نهادهاي منتخب به نمايش گذاردهاند.
با اين كه علوي تبار خود نشان داده است كه در چارچوب اين جمهوري ولايي، اساسا اصلاح طلبي امكانِ تحقق ندارد، با اين همه براي راهي به سوي آينده راهكارهايي را پيشنهاد ميكند كه بررسي آن ميتواند نقش ويژهي اين جريان را در سد كردن مبارزات ملت ايران به روشني نشان بدهد.
ايشان در ادامهي همين نوشته چهار طيف را در ميان اصلاح طلبان طبقه بندي ميكند كه هر يك راه و روش ويژهاي را براي تداومِ به بن بست كشاندن مبارزات ملت ايران در نظر دارند. طرفداران نخستين راهكار به همراهي و اميد به آينده معتقدند. به باور ايشان، تهديد قدرت سلطهگر خارجي (امريكا و متحدانش) جدي است و اين قدرت سلطهگر خواهان سرنگون سازي نظام جمهوري اسلامي و جايگزين كردن گزينهاي وابسته و غيرمردمسالار به جاي آن است!
البته پوشيده نيست كه منظور ايشان از تهديد قدرت سلطهگرِ خواهان سرنگوني حكومت اسلامي، نه به دليل مانع تراشي حكومت اسلامي در روند صلح خاورميانه و حمايت فعال لجستيكي و پشتيباني اين حكومت از جريانهاي خشونت طلب و تروريستهاي خاورميانهاي است، و نه به دليل خفقان وحشتناك موجود در متن جامعهي ايران و تضييق هر روزهي حقوق شهروندي ايرانيان ـ فارغ از باور و جنسيت و قوميت ـ است. و نه حتا وضع اسفبار اقتصادي و به ويژه تدارك جانانهاي براي دست يافتن به سلاحهاي كشتار همگاني، يا حتا همياري با راديكالترين و تروريستترين حكومتهاي سرنگون شده و سرنگون نشدهي منطقه است. حتا نارضايتي بيش از نود در صد ملت ايران از كاركردهاي حكومت اسلامي در هر دو شق آن، در اين ربع قرن نيز دليل سرنگوني اين حكومت اسلامي نيست، بلكه يك جريان سلطه گر خارجي قرار است به اينان كه خود را در موضع ملت ايران، ايراني هم ميانگارند، حمله كرده، حكومتي وابسته و غير مردمسالار را [!] به اينان تحميل كند! جالب اين كه همين اينان در تمام اين سالها هميشه و هميشه بر عليه منافع عاليهي ملت ايران، به تحقير تاريخي اين ملت و ضديت با هر آنچه كه نمادِ ايرانيگري است، پرداختهاند. از سوي ديگر هم همين اينان نبودهاند كه با بستن راه ملت ايران براي راه يافتن به روند جهاني شدن و ترقي و پيشرفت، اين كشور را در اين ربع قرن در قرون وسطاي انكيزيسيونيشان قفل كرده، مبارزات ملت ايران را براي دست يافتن به تمدن و تجدد و مدنيت، فلج كردهاند!!
در واقع علوي تبار با اين كه خود در آغاز نوشتهاش پروژهي دوم خرداد را ناكارآمد و متوقف شده ارزيابي ميكند، اما به دليل نگراني از تهديد سرنگوني كليت حكومت اسلامي، وظيفهي جناح اصلاح طلب حكومتي را اين ارزيابي كرده است كه با نزديك شدن به اقتدارگرايان، امكان سرنگوني را از بين ببرند و به صفر نزديك سازند.
گويا ايشان معتقد است كه همين حكومت اسلامي، حكومتي مردمسالار است كه قرار شده است غرب، نخست اين حكومت مردمسالار [!] و غير وابسته [!] را سرنگون كند و بعد هم پس از تسخير ايران، حكومتي وابسته و غير مردمسالار را بر سر كار آورد!
البته دليل نگراني ايشان روشن است، هر چند كه ايشان ميكوشد، اين نگراني را در بستهبنديهاي مليگرايانهي اسلامي به همگامانش معرفي كند، چرا كه خوب ميداند طشت ايران دوستي و حاكميت ملي اين حكومت كمدي ـ با اين همه سابقهي درخشان در ايراني ستيزي ـ سالهاست از بام افتاده است و تلاشهاي همپالگيهاي ايشان نيز، ديگر نميتواند بهانهاي براي فريفتن ملتي باشد كه هفت سال است زنداني شعارها و نمادها و راهكارهاي اين اصلاح طلبان در چارچوب جمهوري ولايي اسلامي است.
جالب اين كه ايشان با اين كه طرح ائتلاف بزرگ و قدرتمندش، هنوز به صحنه نيامده، از كاركرد افتاده است، همچنان از جمهوري خواهان خارج از كشوريِ حامي پروژهي اصلاحات ميخواهد در چنين جبههاي جايگاه والاي خويش را حفظ كنند!
و البته مهمترين فراز نوشتهي ايشان اين است كه: اصلاح طلبان حكومتي در چالش ميان آناني كه خواهان سرنگوني تماميت حكومت اسلامي هستند [مردم ايران] خود را به اقتدارگرايان نزديكتر مييابند! راستي را كه بهتر از اين نميتوان چهرهي بزك كردهي اين همه شعارها و نمادها و راهكارهاي اصلاح طلبي را در صبح صادق آگاهي ايرانيان، دست و رو نشسته و چرك و پف آلود، نشان داد و از آن به وحشت نيفتاد.