خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس سياسي
عليرضا علوي تبار گفت: اصلاحطلباني كه انگيزهي ديني دارند، اگر به برداشتي از دين كه اكنون ارائه ميشود نقد دارند بايد بگويند كه چه چيزي به دينداران پيشنهاد ميكنند؛ به نظرم به نهضت توليد ديني احتياج است.
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، وي طي سخناني در جلسات شبهاي قدر جبههي مشاركت شمال تهران كه با عنوان «معنويت، عدالت، آزادي» برگزار ميشود، افزود: دينداري محتاج يك نوع فقه است، اگر ما فقه سنتي را نميپسنديم بايد بگوييم كه چه پيشنهادي ميكنيم، بنابراين نبايد تنها در نفي و نقد خلاصه شد. اين دغدغهي دموكراتهاي ايراني است كه به اين هم فكر ميكنند.
وي طي سخناني با عنوان « زندگي به روايت مرگ »، مرگ به عنوان پايان زندگي و بياهميت بودن امور به ظاهر مهم را از دلايل احساس عبس بودن زندگي دانست و تاكيد كرد كه اديان مخالف بيمعنايي زندگي هستند.
علويتبار اظهار داشت: رفتارهاي انسان در نگاه علم در خلال بررسي موشكافانه، تقدس و عظمت را هم از انسان ميگيرد. انساني كه زماني مخلوق انتخاب شدهاي بود، در نگاه علم شايد تبديل شود به حاصل تصادفي مجموعهاي از وقايعي از جهان؛ اتفاقهايي كه ميتوانست اتفاق نيافتد.
وي نگاه به مرگ به عنوان پايان زندگي را نيز اين چنين برشمرد: چيزي كه عاقبتش فناست، چطور ميتوان به آن معنا داد و از زندگي هدفدار سخن گفت.
علويتبار يكي از استدلالهاي اديان براي معناداري زندگي را جهانبيني توحيدي عنوان كرد و گفت: با اين استدلال، دنيا ماهيتي از اويي و به سوي اويي دارد. جهان هم از اوست و به سوي او بازميگردد. در جهانبيني ما، جهان فعل خداوند است، هدايت شده است، تحول آن هدايت شده و به سوي تكامل است. همچنين عالم محضر خداوند است و جهان را به حال خودش وانگذاشته است. در چنين جهاني، نگاه ما نسبت به عالم عوض ميشود. اين يكي از راههاي تقابل بينش ديني با عبس بودن است.
وي يكي از مشكلات جامعهي كنوني را توقعات بيجا از ديني به جاي علم و بالعكس دانست.
علويتبار توجه دادن به حيات پس از مرگ را ديگر استدلال بينش ديني دانست و گفت: با اين تصور كه پس از دنيا، جهان ابدي هست كه در آن كيفر و پاداش داده ميشود، از ناحيهي مرگ ديگر نگراني نسبت به معناداري زندگي نخواهد داشت. به همين دليل است كه مرگ انديشي يكي از اركان اديان است ولي مرگ انديشي بيش از هر چيزي در خدمت زندگي است.
وي راه سوم بينش ديني را تاكيد بر اخلاقي بودن نظام عالم عنوان كرد و گفت: جهان، جهان عمل و عكس العمل است و نسبت به عمل و عكس العمل، بيتفاوت نيست. سيستمي كه در آن زندگي ميكنيم، گاهي با ما مقابله ميكند و گاهي همسويي، گاهي كيفر ميدهد و گاهي پاداش. اينها حاصل بينش ديني است.
وي گفت: در كتب الهي از جمله قرآن، مسالهي اصلي توجه دادن به پيوند خدا با انسان است براي هدايتش، لذا نميشود از قرآن انتظار كتاب فيزيك داشت، چون ساير مسائل در حاشيه است.
علويتبار تاكيد كرد: تنها در سايهي بينش ديني است كه ميتوان از عبس بودن جلوگيري كرد. براي خوشبخت شدن تنها دين كافي نيست، علم، ارزشها و نهادهاي مدرن هم ميخواهيم اما دين شرط لازم خوشبختي ماست كه جايگزيني ندارد.
وي گفت: معتقدان به تئوري سكولاريزاسيون تصور ميكنند كه با مدرن شدن، دين جاي خود را در زندگي فردي از دست ميدهد و نقش آن به تدريج با مدرن خود كاهش پيدا ميكند اما اين تئوري اكنون زير سوال رفته و حتي برخي تئوري سكولارزدايي را در پيش گرفتهاند.
وي با اشاره به اتفاقاتي از جمله انقلاب اسلامي ايران، برخي از تحولات به وجود آمده توسط كاتوليكها و نيز قدرتگيري پروتستانها در آمريكا، پرسيد: آيا واقعا ميتوان جهان را با سكولاريزه كردن از دين جدا كرد؟ در بعضي كشورها كه تجربهي تلخي از حكومت دينداران وجود داشته شايد اين تئوري اتفاق افتاده است، اما در غير آن جوامع، حتي از روند كلي آن سخن ميگويند.
وي تصريح كرد: خروج دين از زندگي پيامدي در معناداري آن خواهد داشت. مرگ هم به پوچي فلسفي ياري ميرساند و هم ميتواند به خدمت معناداري زندگي كمك كند. با شناخت مرگ ميتوان معناي زندگي را فهميد و زندگي مثل جملهاي است كه وقتي پايان ميپذيرد ميتوان به تفسير آن پرداخت. به عبارتي مرگ تكميل كنندهي جملهي زندگي است و مرگ انديشي يكي از اركان نگاه ديني است نسبت به عالم. بايد به روايت مرگ به زندگي نگاه كرد و به تفسير آن پرداخت.
علويتبار گفت: دين در دنياي مدرن بايد نقش خود را بيش از همه در معنادهي به زندگي ايفا كند.
وي در پاسخ به سوالي دربارهي سكولاريزه شدن جامعهي ايران، با بيان اين كه سكولاريزه شدن، كاهش اهميت دين در زندگي است، ابراز عقيده كرد: پژوهش بين سال 54 و 82 نشان ميدهد كه باور و اعتقاد و نيز رفتارهاي فردي ديني جامعهي ايران در اين فاصله دچار تحولي نشده است، اما به ميل به شركت در جلسات ديني كاهش پيدا كرده است. شايد توضيح علت گريز نسبت به بعضي از امور، به حكومت مربوط ميشود كه از اين لحاظ به نظر برخي آمادهي سكولاريزه شدن هستند، اما اين كه دين را نخواهند، نيست. مردم حكومت ديني ميخواستهاند ولي ميبينند كه دين حكومتي شده است. لذا نميتوان جامعهي ايران را آمادهي سكولاريزه شدن ارزيابي كرد، اما رفتارهاي حكومت ديني را در مردم تقويت نميكند.
وي همچنين بحث ميزان نقش ديني در خط مشي عمومي را مورد اختلاف دانست و گفت: دين نبايد شخصي شود و آن را كاملا خصوصي كرد.
علويتبار همچنين دربارهي سكولار شدن جامعهي غرب گفت: دنياي سكولار لزوما به معناي بيديني نيست. برخي معتقدند كه چيزهايي جاي دين را گرفته است، اگر قرار بر اين باشد كه اشتباه است، از سويي، چه كسي با چه استدلالي ميگويد كه آنها خوشبخت هستند؟ آنها چون راهحلي براي اين مساله ندارند، سعي ميكنند حواس انسان را پرت كنند. بحران معني در غرب جدي است؛ توجه به اديان شرقي و يا دينهاي ساختگي، توجه به بحران معنا دارد.
وي در بخش ديگري از سخنانش در تعريف خود از روشنفكر آورد: روشنفكر بايد گفتمان مدرن داشته باشد، انسانگرا باشد، داراي نگاهي انتقادي نسبت به انديشهها و روابط اجتماعي باشد و نيز تعهد اجتماعي داشته باشد و روشنفكر ديني گاهي خصلتهاي يك فرد است؛ فردي روشنفكر و ديندار كه هم ايمان دارد و هم دلبستهي يك سنت ديني است و در آن مشاركت ميكند.
وي با تاكيد بر اين كه «روشنفكر بيباور را نميپذيريم»، رسالت روشنفكران ديني ايراني را در ادوار مختلف، «عصري كردن دين و مدرنيتهي درونزا» دانست و گفت: روشنفكري ديني پرچمدار نقد هم زمان سنت و مدرنيته بوده است، روشنفكري ديني ضروريترين پروژه براي جامعهي در حال گذار ايران است.
علوي تبار همچنين دربارهي انتظار ظهور امام زمان(عج)، گفت: در بينش ديني، در سه مرتبه پرده از روي چشم انسان برداشته ميشود؛ ظهور امام زمان (عج)، مرگ و قيامت. لذا ظهور ميتواند نقشي در هدفمند كردن زندگي داشته باشد.