سه شنبه 5 آبان 1383

مهر، ماهِ فراگيري و حوادثِ سرنوشت‌ساز، محمد ملكي

بسم‌الحق
با نامِ آزادي، آگاهي و عدالت

به دانش‌آموزان و دانشجويان،
اميدهاي آيندة ايران

هموطنان، دانشجويان، دانش‌آموزان، عزيزانم

رخصت دهيد اين مهرنامه را به بيتي از سعديِ شيراز مزين كنم:

خاطرم نگذاشت يك ساعت كه بدمهري كنم
گرچه دانستم كه پاك از خاطرم بگذاشتي

مهر و مهرگان در نزد ايرانيان بسيار عزيز است تا آنجا كه گفته‌اند:

جشن يا عيد مهرگان، ايرانيان در اين روز جشني عظيم كنند كه بعد از جشن و عيد نوروز از آن بزرگتر جشني نباشد و همچنان كه نوروز را عامه و خاصه مي‌باشد مهرگان را نيز عامه و خاصه هست و تا شش روز تعظيم اين جشن كنند، ابتدا از روز شانزدهم و آن را مهرگان عامه خوانند و انتها روز بيست و يكم و آن را مهرگان خاصه خوانند و سبب جشن مهرگان آنكه فارسيان گويند در اين روز خداي متعالي زمين را بگسترانيد و اجساد را مقرون به ارواح كرد و بعضي گفته‌اند در اين روز ملائكه ياري و مددكاري كاوه آهنگر كردند بر دفع ضحاك، و فريدون در اين روز بر تخت پادشاهي نشست پيش از آنكه كاوه دفع ضحاك نمايد. و زمره‌اي گفته‌اند كه فريدون در اين روز ضحاك را در بابل گرفت و به كوه دماوند فرستاد كه در بند كنند و مردمان به سبب اين مقدمه جشني عظيم كردند و عيد نمودند و بعد از آن حكام را مهر و محبت بر رعايا به‌هم رسيد و چون مهرگان به‌معني محبت پيوستن است بنابراين به اين نام موسوم گشت.

لغت‌نامة دهخدا ـ كلمه مهرگان

و در اين سالها، مهرماه با به‌گوش رسيدن زنگ مدارس و دانشگاه‌ها و راهيابي مجدد دانش‌اندوزان، زنان و مردانِ آينده‌ساز به ساحتِ مقدس مدرسه و دانشگاه خاطرة جنگ فريدون و ضحاك و كاوه‌هاي زمان را در ستيز با ضحاك‌صفتان در ما زنده مي‌كند. و در اين برهه از تاريخِ ظلماني و سنگستانيِ وطنمان كه دارهاي برنچيده و خونها ناشسته بر جاي‌جايِ وطن نشسته، بايد مدارس و دانشگاه‌هاي ما پرورش‌دهندة كاوه‌ها شود تا ضحاك‌ها زير فشارِ نگاه‌ها و نفرت آنها به كوه‌ها پناه برند و در تنهايي و بي‌كسي به گذشته‌ي خود بيانديشند و شرمگين در آرزوي مهرورزي مردمي باشند كه مي‌بخشند اما فراموش نمي‌كنند. و پرورشِ بابك‌ها كه در مقابل هجومِ بيگانگان بايستند و به هيچ خودي و بيگانه اجازة تجاوز به حقوق ملت ندهند.

اول مهر روز بازگشايي مدارس و دانشگاه‌ها؛

با برپايي مدارس به سبك جديد و از رونق افتادنِ «مكتب‌خانه»ها و تأسيس دانشگاهِ تهران (1313) و ديگر دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالي. معمولاً اين مراكز روز اول مهرماه به‌وسيله بالاترينِ مقام حكومت (شاه) بازگشايي مي‌شد و اين سنتِ پس از تغيير «نظام شاهي» به «نظام ولايي» هم تاكنون ادامه داشته، براي آگاهي بيشتر نسل جوان مناسب مي‌بينم اشاره‌اي داشته باشم به اول مهر ماه سال 13۵8 و بازگشايي دانشگاه‌ها، مي‌پنداشتيم در نظامي كه با تلاشِ كاوه‌ها و بابك‌هاي برخاسته از مدرسه و دانشگاه و تودة مردم به‌وجود آمد ضحاك‌ها جرأت سر بر آوردن نخواهند داشت اما چنين نشد. تزويرِ ضحاك‌صفتان بيش از آن بود كه آنها را زود توان شناخت، وقتي شناختيم كه خيلي دير بود و كاوه‌ها و بابك‌ها به زنجير كشيده شده بودند، شوراي عالي دانشگاه تهران و شوراي مديريت مصمم بودند با تمام توطئه‌هايي كه براي عدم بازگشايي دانشگاه تهران و ديگر دانشگاه‌ها از سوي قدرت‌به‌دستان صورت گرفته بود اين كار را انجام دهند. موفق شديم اما ضحاك‌صفتان و شب‌پره‌هاي گريزان از آفتاب وجود دانشگاه‌هاي كاوه‌خيز و روشن و روشنگر را برنتافتند. هزاران شمعي را كه خود مي‌سوختند تا نوري فراسوي گامهاي مردم بريزند كه آنها پويا باشند نه ايستا. خاموش كردند اما غافل كه «شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازارِ آفتاب نكاهد» اگرچه طوفانهاي برخاسته از تنوره كشيدن ديوهاي استبداد و خودكامگي توانست كثيري از شمعها را خاموش كند اما نه همه، همان تك‌ستاره‌ها كافي بود تا از سوختن آنها چراغي ساخته شود براي ديدنِ راه آينده، با گذشت 2۵ سال از توطئه‌ها و فراز و نشيب‌ها اگرچه دير اما دانشجويان متوجه شده‌اند كه بخشي از مشكل كجاست. بخوانيم قسمتي از بيانيه تحكيم وحدت را به‌مناسبت آغاز سال تحصيلي 83.

دانشگاه به‌عنوانِ بسترساز فعاليتهاي دانشجويي براي پيشبرد آرمانهايش از موقعيتي ويژه برخوردار است. به‌همين دليل از گذشته بارها اعلام كرده‌ايم كه دانشگاه بايد از حوزة نفوذ و سيطرة دولت و جريانات سياسي خارج شود تا بتواند كاركردهاي متناسب با رسالت خود را انجام دهد، استقلال دانشگاه به‌معني واقع كلمه بايد برقرار شود تا امنيتِ كافي براي استاد و دانشجو جهتِ انديشيدن و برقراري آزاديهاي آكادميك فراهم گردد... تا اين نظام آموزشي برقرار است دانشگاه دبيرستان بزرگي خواهد بود كه به توليد مدارك اشتغال دارد و نمي‌تواند رسالت ذاتي خود براي تحول‌آفريني و ايجاد برنامه‌هاي راهبردي به‌منظور توسعه و پيشرفتِ ميهنمان را تحقق بخشد... رسيدن به استقلال واقعي دانشگاه‌ها كوششي از سوي دانشگاهيان را مي‌طلبد به‌ويژه استادانِ محترمِ دانشگاه بايد فعالتر شده و در كنار جنبش دانشجويي كوششي جدي براي تحقق استقلال دانشگاه را سامان دهند مسير توسعه و پيشرفت و تحقق آزاديهاي مدني از استقلالِ دانشگاه مي‌گذرد دانشگاه مستقل مي‌تواند بدون توجه به خواست قدرتمداران نيازها و مصالح جامعه را به‌عنوانِ گروه مرجع و نخبه تشخيص دهد و به‌عنوانِ موتور محركة جامعه ايفاي نقش كند. دانشجويان عزيز نيز بدانند براي اصلاح آيين‌نامه‌هاي دانشجويي و براي رفاه و آسايش بيشتر در حوزة زندگيِ دانشجويي و مسائل صنفي نيازمند دانشگاه مستقل بوده و براي تحقق آن مي‌بايست تلاش و كوششي جديد داشته باشند. دفتر تحكيم وحدت و مجموعة انجمنهاي اسلامي دانشجويان عضو اتحاديه نيز به‌عنوان بخشي از خيل عظيم دانشجويان آزادانديش و ترقي‌خواه در سال تحصيلي جديد در راستاي راهبرد بازگشت به دانشگاه و پيگيري استقلال دانشگاه و دفاع از حقوقِ صنعتيِ دانشجويان و تلاش براي اصلاح آيين‌نامه‌هاي محدودكنندة دانشجويان را وظيفة خود مي‌داند و از دانشجويان نيز انتظار داريم تا به ياري و كمكمان بشتابند كه به‌اتفاق جهان مي‌توان گرفت.

روزنامة شرق، شمارة 30۵، يكشنبه 12 مهر 1383

در اين بيانيه به موانع تحققِ خواست استادان و دانشجويان براي استقلال دانشگاه‌ها چنين اشاره شده:

براي پاسخ به خواستِ جمعيِ دانشگاهيان به‌منظور استقلال دانشگاه‌ها در دورة ششم طرحي تهيه گرديد هر چند اين طرح تمامِ خواسته‌ها را در بر نمي‌گرفت اما گامي به‌سوي استقلال دانشگاه‌ها بود، متأسفانه با پايان مجلس ششم اين طرح نيز دستخوش تغييرات جدي شد به‌خصوص در قسمتِ انتخاب رؤساي دانشگاه‌ها اين اختيار از استادان سلب گرديد. و پرسش بنيادين اين است وقتي در جامعه‌اي براي فرهيختگان و آگاه‌ترينِ قشر جامعه حق انتخاب قائل نمي‌شوند پس چگونه مي‌خواهند به مردم براي تعيين سرنوشتِ خود اعتماد كنند؟

و اما پرسش بنيادين من به‌نامِ يك دانشگاهي از نويسندگان بيانيه اين است با نظامي كه حاضر نيست كوچكترين حقِ انتخاب حتي براي فرهيختگان جامعه قائل باشد چه بايد كرد؟ تجربة 2۵ سال و آزمودن راه‌هاي گوناگون و برگزيدن راهِ «اصلاح از درون» و استراتژي «اصلاحات» مگر راه به جايي برد؟ تا كي بايد شاهد موش و گربه‌بازي وابستگان به حاكميت كه هدفي جز حفظ نظام را ندارند بود مگر از صداقت و صفاي شما دانشجويانِ دردمند كم سوءاستفاده شد. تا چند بايد مردمِ ايران به‌ويژه جوانان و دانشجويان و دانش‌آموزان نردبان به‌قدرت رسيدن جمعي بريده از خدا و خلق براي چپاول ملت باشند، وضع موجود را چگونه مي‌توان تحمل كرد. تا كي بايد شاهد سقوط اخلاقي و فرهنگي و علمي نسل جوان باشيم، به كجا مي‌رويم؟ چرا در آخرين بيانية دانشجويانِ تحكيم وحدت تنها به بيانِ دردها اكتفا شده و سخني از خواستهاي قبلي دانشجويان از جمله مراجعه به «خردجمعي» يا رفراندوم نيامده است آيا راهِ مسالمت‌آميز ديگري جز مراجعه به آراي مردم براي تعيين نظام دلخواه به‌نظر شما رسيده. اگر چنين است چرا مطرح نمي‌كنيد، مگر يكي از رسالتهاي دانشجويان برنامه‌ريزي و پيشنهاد براي ساختن آينده نيست؟ تا كي با محتاطانه عمل كردن بر جمع منفعلين و خانه‌نشين‌ها افزودن؟ عزيزان دانشجو، يك‌باره پايه‌هايي را كه روي آن تكيه داشته‌ايد بشكنيد و قبل از رسيدن به استقلال دانشگاه دنبالِ استقلال تشكل دانشجويي خودتان باشيد و آنگونه كه در بيانيه به آن اشاره شده «تلاش براي اصلاح آيين‌نامه‌هاي محدودكننده» را صدچندان كنيد، خوشبختانه در آخرين لحظات تنظيم اين يادداشت باخبر شدم شوراي مركزي دفتر تحكيمِ وحدت تصميم گرفته نيازهاي مالي خود را با كمك مردم تأمين كند و با افتتاح حساب از دانشجويان و مردم بخواهد به اين تشكل كمك مالي كنند. آفرين بر شما فرزندان وطن، به‌نام يك دانشگاهي از همة مردمي كه خواهان استقلال و آزادي ايران و استقلال مالي تشكل‌هاي مستقل دانشجويي هستند مي‌خواهم در اين راه فرزندان خود را ياري نمايند تا نيازي به دريافت كمكِ حاكمان نداشته باشند. عزيزان هرگز از پاي ننشينيد كه شما از مردميد و مردم پشتيبانتان. اما بشنويد فريادم را در اين روزهاي سرنوشت‌ساز:

چرا؟؟

نمي‌دانم چه خواهد شد

و فردا

در كجاي اين خراب‌آباد خواهم مُرد

و از اين عمر كم حاصل چه خواهم برد

چرا بر اين كوير خشك و تفتيده

دگرباران نمي‌بارد

چرا يك كاوه و بابك زايران برنمي‌خيزد؟

دگر از مردهاي مرد

و از آن قهرمانيها

كسي حرفي نمي‌گويد

رهِ آنان نمي‌پويد

چرا ايران تهي از مشتهاي آسمان‌كوب است

دلم از اين همه نابخردي‌ها

سخت آشوب است

من از پوكيدن و ماندن

به‌جانِ دوست مي‌ترسم

من از دنياي بي‌عاشق

بسان بيد مي‌لرزم

چرا ديگر كسي عاشق نمي‌گردد؟

كجا رفتند عاشق‌هاي جان بركف

به عشق پاكشان سوگند

من از پوسيدن و مردن

در اين مرداب كرم‌آلود بي‌زارم

به خون پاكشان سوگند

من از نامردمي‌ها

سخت بيمارم

ولي با اين همه

در دل اميد و عشق مي‌كارم

نمي‌دانم چه خواهد شد

و فردا در كجاي اين خراب‌آباد خواهم مرد

و از اين عمرِ كم‌حاصل چه خواهم برد

به هر تقدير

من هم آرزو دارم پس از مرگم

ز جمع دوستان يك شاعرِ سرگشته و عاصي

زند فرياد كه اي مردم

فلاني برد عمري دار بر دوشش

فلاني مُرد اما عاشقي نوشش


22 مهر 1328 اعتراض دكتر مصدق به انتخابات فرمايشي و مقدمه‌سازي جهت تشكيل جبهه ملي

روز 18 ارديبهشت 132۴ با تسليم ارتش آلمان جنگ دوم جهاني پايان يافت ولي بحراني كه از شهريور سال 20 با هجوم و اشغال ايران آغاز شده بود ادامه يافت. طبق مفاد كنفرانس يالتا نيروهاي اشغالگر بايد در پايان جنگ خاكِ ايران را ترك مي‌كردند ولي چنين نشد. با پايان جنگ، اتحاد شوروي حمايت خود را از فرقه دموكراتِ آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشه‌وري شدت بخشيد و همين امر موجب شد كه روزِ 21 آذر 132۴ فرقه در آذربايجان حكومتِ خودمختار اعلام كند، در ۶ بهمن 132۴ مجلس چهاردهم به نخست‌وزيري قوام‌السلطنه رأي داد. روز ۵ فروردين 132۵ چهار روز بعد از اولتيماتوم آمريكا، اتحاد شوروي نيروهاي خود را از ايران فراخواند و تا 19 ارديبهشت 132۵ خاك ايران كاملاً از نيروهاي شوروي تخليه شد. قوام‌السلطنه به‌رغم طرح قانوني آذر ماه 1323 كه مذاكره در باب نفت را منوط به اجازة مجلس مي‌كرد موافقت‌نامه‌اي با سادچيكف سفير شوروي در مورد تأسيس يك شركت مختلط نفت امضا كرد.

قوام‌السلطنه انتخابات دورة پانزدهم را كه بايد در آن قراردادِ قوام ـ سادچيكف مطرح مي‌شد به بهانة اينكه بايد انتخابات در محيطي آرام و در شرايط تخلية كامل ايران انجام گيرد به تعويق انداخت. قوام براي در اختيار گرفتن مجلس در اوايل خرداد سالِ 132۵ حزب دموكراتِ ايران را تأسيس كرد. در 1۴ مهر 132۵ فرمانِ انتخابات دورة پانزدهم مجلس شوراي ملي صادر گرديد. دكتر محمد مصدق نمايندة مجلس چهاردهم كه قبل از اين موفق شده بود لايحه عدم واگذاري امتياز نفت بدونِ مشورت با مجلس را به تصويب برساند در زمرة معدود افرادي بود كه با اقدامات قوام به مخالفت برخاست و تشكيل حزب دموكرات در آستانة انتخابات را محكوم كرد.

در 22 دي ماه 132۵ مصدق همراه با عده‌اي از نمايندگان طبقات مختلف مردم به دربار رفت و در اعتراض به عدمِ آزادي انتخابات در آنجا متحصن شد. ولي انتخابات برگزار شد. مجلس پانزدهم در 2۵ تير ماه 132۶ پس از 1۶ ماه فترت آغاز به‌كار كرد. در آذرماه 132۶ دولت قوام پس از 22 ماه سقوط كرد و ابراهيم حكيمي با اختلاف يك رأي در برابر دكتر محمد مصدق به نخست‌وزيري رسيد. مسئلة نفت به ظهور و سقوط دولتهاي متعدد و مستعجل انجاميد و سرانجام نوبت به دولت محمدساعد مراغه‌اي رسيد. دولت ساعد قصد داشت با بهانه قرار دادن «اجراي پاره‌اي از مواد امتيازنامه»ي نفت كه به سود ايران است مشروعيت شركت نفت انگليس و ايران را تثبيت كند. و براي انجام اين امر قرارداد گِس ـ گلشائيان را تهيه كرد. دكتر محمد مصدق كه در مجلس پانزدهم عضويت نداشت از اقليت مجلس خواست به دولت رأي منفي دهند و ثابت كنند كه نمايندة افكار ملت هستند.

بالاخره در دوم تيرماه 1328 طرح الحاقي گِس ـ گلشائيان براي ضميمه شدن به قرارداد 1933 از طرفِ دولت به امضا رسيد و درحالي‌كه تنها ده روز به پايانِ عمر مجلس مانده بود براي تصويب به مجلس شوراي ملي برده شد. طرح الحاقي، قرارداد 1933 و تمديد 33 سالة آن را قانوني مي‌دانست. اين لايحه در كميسيون دارايي و پيشه و هنر مجلس به‌سرعت تصويب شد.

دولت و نمايندگان طرفدارش فشار مي‌آوردند جلسات مجلس شب و روز تشكيل گردد تا قبل از پايان دورة مجلس كار تصويب آن انجام شود. اما نمايندگان اقليت مجلس با سخنرانيهاي طولاني اوقات مجلس را به‌خود اختصاص دادند، حسين مكي با دليري پيام دكتر مصدق را مبني بر لزوم رد قرارداد مزبور قرائت كرد و مقاومت نمايندگان اقليت موجب شد پيش از تصويب قرارداد دورة پانزدهم مجلس به‌پايان رسد.

انتخابات دورة شانزدهم مجلس شوراي ملي با زمينه‌سازي دولت براي انتخاب نمايندگاني كه لايحة قرارداد الحاقي را به تصويب برسانند بي‌اعتنا به شكايات مردم شروع شد. اعتراض انجمنهاي نظارت بر انتخابات و استعفاي دسته‌جمعي اعضاي آنها مبني بر اعمالِ غيرقانوني دولت نيز به جايي نرسيد. حتي دولت وكلاي بي‌اعتبارنامه را به‌عنوان نمايندگان مردم به مجلس معرفي كرد. دكتر محمد مصدق كه از طرح و زمينه‌چيني دولتِ ساعد در ايجاد مجلسي كه در نظر بود جايي براي نمايندگان واقعي مردم در آن نباشد باخبر بود درصدد مقابله با اقداماتِ ضدملي دولت از طريقِ بسيج نيروهاي ملي، بيداري مردم و آگاه ساختن آنها به اهميت مبارزة بزرگي كه در پيش داشتند برآمد. دكتر مصدق روز 23 شهريور ماه 1328 براساس اعتقاد خود به كثرت‌گرايي و بهره‌گيري از انديشه‌هاي گوناگون، نمايندگان اقليت دورة پانزدهم، عده‌اي از روزنامه‌نگاران، گروهي از شخصيتهاي خوشنام را در منزل خود گرد آورد تا پيرامونِ مبارزه با اقداماتِ ضدملي دولت، به‌خصوصِ در امر انتخابات چاره‌جويي كنند. دكتر محمد مصدق در آن جلسه ضمن اشاره به مداخلات آشكارِ دولت در انتخابات دورة شانزدهم مجلس شوراي ملي و زيانهاي افزايش اختيارات شاه از طريق تصميم مجلس مؤسسان بيانات مشروحي ايراد كرد و مردم را به مبارزه جهت خنثي كردنِ نقشه‌هاي دولت فراخواند. در اين نشست براي پي‌گيري كارها كميسيون هفت‌نفره انتخاب شد كه اولين اقدام آنها اعتراض به نحوة انتخابات فرمايشي دولت و تحصن در كاخ سلطنتي بود، دكتر مصدق كه رهبري اعتراض‌كنندگان را به‌عهده داشت طي پيامي كه در روزنامه‌ها منتشر شد خطاب به ملت ايران گفت:

ما تصميم گرفته‌ايم روز جمعه 22 مهر ماه دو ساعت قبل از ظهر در جلوي در سنگي اعليحضرت حاضر شويم، اي مردم، ما را در آنجا تنها و بي‌كس نگذاريد.

مردمِ تهران استقبال پرشوري از دعوت دكتر محمد مصدق به‌عمل آوردند و چون تحصن هزاران تن حاضران در آن محل مقدور نبود بيست نفر از ميان جمعيت انتخاب و در دربار تحصن نمودند. اين عده پس از چهار روز به تحصن خود پايان دادند و طي بيانيه‌اي خطاب به مردم انتخابات را غيرقانوني اعلام نمودند.

روز اول آبان 1328 نوزده نفر از متحصنين دربار، در منزل دكتر مصدق اجتماع كردند و تشكيل سازمان سياسي جبهه ملي را به رهبري دكتر محمد مصدق اعلام نمودند. روز 13 آبان در جريان انتخابات فرمايشي، هژير وزير دربار در يك مجلس روضه‌خواني كه از طرف دربار در مسجد سپهسالار ترتيب داده شده بود هدف گلوله شخصي وابسته به فداييان اسلام به‌نام «امامي» قرار گرفت و چند ساعت بعد مُرد. به‌دنبال ترور وزير دربار حكومتِ نظامي اعلام شد و گروهي از افراد جبهه ملي دستگير شدند كه تا اواخر آبان ماه آزاد شدند. حسين امامي محاكمه و در محوطة زندان قصر اعدام شد. روز 17 آبان به دعوتِ جبهه ملي ميتينگ بزرگي در ميدانِ بهارستان برپا شد. دكتر محمد مصدق به‌عنوان رهبر جبهه ملي از مردم خواست براي انتخاب نمايندگان ملت و پيروزي آنها، همچنين مبارزه براي استيفاي حقوقِ مردم ايران از نفت، به مبارزه ادامه دهند. اين تلاشها موجب شد در نيمة آبان ماه انجمن مركزيِ نظارت بر انتخاباتِ تهران به استناد گزارشهايي كه دربارة تقلب در انتخابات دريافت كرده بود بطلان انتخابات تهران و حومه را اعلام كند. با تجديد انتخاباتِ تهران كانديداهاي جبهه ملي حائز اكثريت شدند. دكتر مصدق نمايندة اول مردم تهران شد. و در توضيح برنامة جبهه ملي گفت: برنامة كار ما در مجلس مخالفت با قرارداد گِس ـ گلشائيان و حراست از آزاديهاي فردي و اجتماعي است. گروه‌هاي تشكيل‌دهندة جبهه ملي عبارت بودند از: 1ـ حزب ايران؛ 2ـ سازمانِ نظارت بر آزادي انتخابات به رهبري دكتر بقايي؛ 3ـ حزب ملت ايران بر بنياد پان‌ايرانيسم؛ ۴ـ جمعيت آزادي مردم ايران به رهبري محمد نخشب؛ ۵ـ جمعيت فداييان اسلام به رهبري نواب صفوي؛ ۶ـ مجمع مسلمانانِ مجاهد به رهبري شمس قنات‌آبادي؛ 7ـ جمعي از بازاريان خوش‌نام و ملي؛ 8ـ دانشگاهيان؛ 9ـ فرهنگيان؛ 10ـ كارگران؛ 11ـ دهقانان به اين ترتيب راهپيمايي و تحصن روز جمعه 22 مهر 1328 مقدمه‌اي شد براي تشكيل جبهه ملي ايران به رهبري دكتر مصدق و ملي شدنِ نفت و نهضت ملي ايران.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دكتر مصدق هرگز اعتقادي به كار كساني مثل قوام‌السلطنه كه براي پيشبرد اهداف خود تشكيل حزبهاي خلق‌الساعه (مانند حزب دموكرات) را مي‌دادند نداشت. او معتقد به كار دسته‌جمعي و شركت همة گروه‌ها و طبقات وطن‌دوست با هر فكر و انديشه بود و به همين دليل احزاب و گروه‌هاي مختلف را زير سقفي به‌نام جبهه ملي جمع كرد تا با هدفهاي مشخص كه همان احقاقِ حقوقِ ملت ايران در شركت نفت و حراست از آزاديهاي فردي و اجتماعي بود جامة عمل بپوشاند و براي انجام اين خواست ملي تا پاي جان ايستاد و با تحمل زندان و تبعيد هرگز از محمدرضا طلب عفو نكرد و تسليم خواستهاي شاه نشد و درحالي‌كه تعدادي از همفكرانش در تشكيل جبهه ملي به او خيانت كردند و سر به آستانة «نظام شاهي» ساييدند چون كوه ايستاد و در راه دفاع از آزادي و حقوقِ انسانها هرگز سازش نكرد تا روز 1۴ اسفند سال 13۴۵ كه پس از 3 سال زندان انفرادي و ده سال تبعيد ابوذروار در ربذة خود تنها زيست و تنها مرد. دكتر مصدق يك درسِ بزرگ به همة سياست‌پيشگان به‌خصوص آنها كه با عَلَم كردن او به‌عنوان يكي از مشخصه‌هاي خود دم از مصدقي بودن مي‌زنند داد و آن اينكه هرگز زير بار اعمالِ غيرقانوني شاه و ولايت‌مداري او نرفت و با نيروي مردم توانست از تشكيل مجالس «فرمايشي» جلوگيري كرده و بالاخره با ابطال انتخابات تهران و رفتن به مجلس شالودة كارهاي عظيمي از جمله ملي شدن نفت را بنا نهد و شاه را مجبور به فرار و آمريكا و ا نگليس را ناگزير به كودتا نمايد تا دو قدرت جهاني افشا شوند و مورد نفرت بيشتر مردم سراسر جهان قرار گيرند و بسياري از اين كشورها با پيروي از راه مصدق به استقلال و آزادي برسند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

در بيان ماجراي تشكيل جبهه ملي بيشتر از كتابهاي جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران

تأليف سرهنگ غلامرضا نجاتي و زندگينامة دكتر مظفر بقايي تأليف حسين آباديان بهره گرفته‌ام.

1۵ مهر ماه 13۵7 ورود آيت‌الله خميني به پاريس؛

روز 13 مهر 13۵7 آقاي خميني و همراهان (احمد خميني، دكتر ابراهيم يزدي، برادران مهري، فردوسي‌پور و املائي) با اتومبيل عازم كويت مي‌شوند. اين كار پس از آن صورت مي‌گيرد كه در اجلاس عمومي سازمان ملل متحد ملاقاتي بين وزراي خارجه ايران و عراق صورت گرفت، پس از اين ملاقات هيأتي از تهران به بغداد رفت و مذاكراتي با مقامات عراقي در زمينة هماهنگ ساختن سياست دولتهاي ايران و عراق در مورد آقاي خميني به‌عمل آمد بعد از آن محدوديتهايي براي آقاي خميني به‌وجود آوردند. منزل ايشان به‌وسيلة نيروهاي امنيتيِ عراق محاصره شد و سرانجام آقاي خميني تصميم به ترك عراق گرفتند وقتي آيت‌الله خميني و همراهان با گرفتن ويزا از دولت كويت مي‌خواستند به آنجا وارد شوند به‌رغم داشتن رواديد (ويزا) از ورود آنها به كويت جلوگيري مي‌شود ايشان به بصره مي‌روند و شب را در هتل به‌سر مي‌برند. بالاخره در بصره تصميم مي‌گيرند به پاريس بروند دنبالة ماجرا را بخوانيم:

بعدازظهر روز 1۴ مهر مسافران با هواپيماي عراقي به بغداد برده مي‌شوند و در هتل دارالسلام استقرار مي‌يابند. پيش از ظهرِ روز 1۵ مهر آيت‌الله خميني و همراهان (حجت‌الاسلام سيد احمد خميني، دكتر ابراهيم يزدي و آقايان فردوسي‌پور و املائي) با هواپيماي عراقي عازمِ فرانسه مي‌شوند، به كاروان پنج نفره در قسمتِ فوقاني هواپيماي جت، دور از ديد ساير مسافران جا داده مي‌شود، در توقف كوتاه هواپيما در ژنو دكتر ابراهيم يزدي به دكتر حسن حبيبي در پاريس تلفن مي‌كند و مي‌گويد «آيت‌الله و همراهان تا يك ساعت ديگر بايد در فرودگاه پاريس باشند اگر تأخير طولاني شد، گرفتاري پيدا كرده‌ايم.» در فرودگاه پاريس، دكتر حسن حبيبي، دكتر غضنفرپور، دكتر بني‌صدر، احمد سلامتيان و آيت‌الهي از آيت‌الله استقبال مي‌كنند، آيت‌الله مايل نيستند مهمان كسي باشند ولي اقامت در هتل هم مناسب تشخيص داده نمي‌شود، و به منزل دكتر غضنفرپور مي‌روند. پس از چند روز دكتر عسگري (از دوستانِ دكتر سامي) منزل سه‌اتاقه‌اي در نوفل دو شاتو حومة پاريس اجاره مي‌كند و در آنجا اقامت مي‌كنند (مصاحبه با دكتر يزدي، تهران، خرداد 1370).

كتاب تاريخ سياسي بيست و پنج‌سالة ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي، ص 103ـ10۴، جلد دوم

به اين ترتيب آقاي خميني روز 1۵ مهر سال 13۵7 وارد پاريس مي‌گردند و با يك برنامه‌ريزي حساب‌شده از سوي مشاورانشان زمينه را براي ورود به ايران فراهم مي‌كنند تا با در دست گرفتن قدرت پس از صدها سال انتظار، حكومت روحانيون را در گوشه‌اي از اين جهانِ پهناور به‌وجود آورند و زمينه‌ساز قسط و عدالت و پاكي و ايمان وعده داده شده براي آخرالزمان باشند طبيعي است اينگونه شعارها مورد قبول ميليونها انسانِ رنج‌كشيده و تازيانة استبداد سياسي و طبقاتي خورده قرار گيرد و چنين بود اي برادر كه آيت‌الله در پاريس و قبل از آن در نوشته‌ها و مصاحبه‌ها، اسلامي و ايراني در «نظام ولايي» به ذهنها كاشت كه محبت و رأفت و عدالت و آزادي و مردم‌سالاري و قانونمداري و بيان انديشه‌هاي گوناگون حتي كمونيستي در آن به وفور وجود داشت ظلمي بر طبقات مردم نمي‌رفت تا در كنار آن مالي اندوخته شود. همه برابر و برادر و آگاه و آزاد در يك سرزمين بهشت‌گونه، زيست خواهند كرد. دروغ و نفاق و دزدي و رشوه و فساد و اعتياد، چپاول بيت‌المال و مال‌اندوزي و اختلاف طبقاتي و همة مظاهر شرك و كفر و فردپرستي و قدرت مطلقه به زباله‌دان تاريخ ريخته خواهد شد. هيچ تفاوتي بين زنان و مردان، اقوام گوناگون، شمال و جنوب و شرق و غرب كشور وجود نخواهد داشت. عقيده كاملاً آزاد است و هيچ‌كس را به جرم اظهارعقيده بازداشت و زنداني و شكنجه و اعدام نخواهند كرد، چه اين اعمال طاغوتي است و ما ياقوتي‌ها گلهاي معطر و زيبايي كه تنها در بهشت وجود دارد در جهنم ايران خواهيم روياند.

با چنين حرفهاي قشنگي روز 12 بهمن 13۵7 آيت‌الله آمد. براي آگاهي نسل جوان به يك نمونه از شعارها و عمل آقايان اشاره مي‌كنم. به قسمتهاي از سخنان آيت‌الله خميني به‌مناسبت پانزدهمين سالگرد قيام 1۵ خرداد ۴2 كه در تاريخ 10 خرداد ۵7 در نجف ايرادشده توجه فرماييد:

اين شاهِ ايران آيا تابع چه قانوني است؟ آيا هيچ قانوني در ايران حكومت دارد؟ اين رژيم و اين سركردة رژيم براي قانوني احترام قائل هست؟ احترامي براي طبقاتِ ملت قايل هست؟ در سراسرِ تهران مشروب‌فروشي‌ها بيشتر از كتاب‌فروشي‌هاست. اينها براي روحانيت احترام قائل هستند؟ براي مراجع اسلام احترام قائل هستند؟ كه چند روز پيش ريختند منزل آقايان مراجع و در و پنجره‌ها را شكستند، آدم كشتند، عربده كشيدند. الان هم در منزل بعضي از آقايان كماندو هستند. گفته مي‌شود كه هستند و مراقبند و آنها را تحت نظر دارند.

اين چنگيز عهد ما اين مغول‌ها به قانونِ اساسي احترام قائل هستند؟ عمل مي‌كنند به قانونِ اساسي؟ انتخاباتشان روي موازين قانون است؟ وكلايشان شرايط قانوني دارند؟ مجلسشان يك مجلس روي موازين قانون است؟

چرا استادان دانشگاه را از درس گفتن كنار مي‌زنند؟ براي اينكه محيط دانشگاه را دولت نمي‌گذارد آرام باشد. چه كرده‌اند اين دانشجوها كه بايد محروم باشند؟ چه احترامي اينها براي فرهنگ قائل هستند؟

الان ايران با هرج و مرج دارد مي‌گذرد، 1۵ خرداد نيامده از قبل چندين روز مانده به 1۵ خرداد براي اينكه مبادا در 1۵ خرداد يك چندنفري ناله كنند و شكايت كنند از كشتاري كه در 1۵ خرداد شد از جناياتي كه با امر خود شاه، در 1۵ خرداد شد و خودش فرمانده نيروهاي كشتار مردم بود، براي اينكه مبادا يك ناله‌اي بكنند مردم، مبادا يك صحبتي بكنند مردم، حالا قبل از اينكه 1۵ خرداد بيايد مشغول گرفتن مردم هستند، الان در تهران عده‌اي را گرفته‌اند، در قم عدة زيادي را گرفته‌اند، از طلاب، از مردم، حتي از جوانهاي كوچك، بچه‌ها هركس را توي راه ببينند مي‌گيرند.

اين چه وضعي است كه در ايران هست. اين چه آزادي است كه اعطا فرموده‌اند؟ مگر آزادي اعطاشدني است خود اين كلمه جرم است، اين كلمه كه اعطا كرديم آزادي را جرم است. آزادي مالِ مردم است، قانون آزادي داده است، خدا آزادي داده است به مردم، اسلام آزادي داده است، قانون اساسي آزادي داده است به مردم.

اين زاغه‌نشين‌هاي ما، كه در تهرانش چهل و چند منطقه را نوشته‌اند و پيشِ ما آورده‌اند الان پيش من مناطقش با اسم و رسم موجود است. بعضي‌ها كه غافلند خيال مي‌كنند كه ايران آباد است. الحمدالله همه اتومبيل دارند، همه پارك دارند، آقا اينها دارودستة خودِ همين‌ها هستند كه دارند. مردم را غارت و چپاول مي‌كنند. كِي مردم عادي اين‌طور هستند، زاغه‌نشين‌ها را برويد ببينيد، چادرنشين‌ها را برويد ببينيد.

الان تكليفِ همة مسلمين وحدتِ‌كلمه است، و اول كلام اين است كه «اين آدم نباشد» ما بعد خودمان درست مي‌كنيم در رأس همة كلمات اين است كه نبايد باشد. ملتِ اسلام و ملت ايران با اين آدم آشتي نخواهد كرد. اگر كسي بگويد آشتي، خائن است. نه هيچ ملايي با اين آشتي مي‌كند و نه هيچ كاسبي آشتي مي‌كند و نه هيچ مسلماني آشتي مي‌كند. راهِ آشتي نمانده، اين همه جوانهاي ما را كشتند، باز هم آشتي؟ اين همه به مقدسات ما توهين كردند باز هم آشتي؟ ما آشتي نداريم.

ما همه مكلفيم كه بر ضد او قيام كنيم، قيام قلمي، قيامِ قولي، هر وقت هم شد قيام به سِلاح، هر وقت، وقت پيدا كرديم، اول كسي كه سلاح را به دوشش بگيرد خود منم...

متن سخنراني آقاي خميني به‌مناسبت پانزدهمين سالگرد قيام 1۵ خرداد ۴2

به نقل از جزوة منتشرشده از سوي نهضت آزادي ايران (خارج از كشور)، خرداد ۵7

هموطنان، جوانان، دانشجويان، دانش‌آموزان، عزيزانِ من:

تنها قسمتهايي از يك سخنراني آيت‌الله خميني را كه چند ماه پيش از تغيير نظام ايراد شده در اينجا آورده‌ام تا روشن شود چرا مردم با آن آدم آشتي نكردند و آيا مردمِ ايران حق دارند با هر آدمي كه مرتكب آن اعمال گردد قهر كنند؟

در نظامِ شاهي به گفتة آقاي خميني رژيم براي قانون احترام قائل نبود و هيچ قانوني در ايران حكومت نمي‌كرد. سئوال اين است «در نظام ولايي» قانون به‌ويژه قانون اساسي تا چه حد رعايت مي‌گردد. مگر پيش از گذشتِ حدودِ 19 سال از تغيير نظام و آن همه بي‌قانوني و عدم اجراي بسياري از اصول قانون اساسي آقاي خاتمي با شعار «قانونمداري» وارد صحنه نگرديد و پس از هفت سال معترف به شكست خود در قانونمدار كردن جامعه نشد؟ امروز ديگر طبل بي‌قانوني را بر سر هر كوي و برزن اين مرز و بوم كوبيده‌اند و تمامِ حقوق ملت كه در قانون اساسي آمده از سوي گردانندگان نظام به بازي گرفته شده و اين امر مورد تأييد همگان است.

درمورد جسارت به‌ساحت مرجعيت بايد پرسيد در كدام نظام با آيت‌الله شريعتمداري كه مرجعيت آقاي خميني را او و چند مرجع ديگر تأييد كردند چنان رفتاري شد و چه كساني به خانة آيت‌الله منتظري قائم‌مقام «آقا» حمله كردند و همه چيز را نابود ساختند و آن بزرگوار را حدود پنج سال در خانه محبوس نمودند و اصولاً اين همه توهين و تحقير و حمله به مراجع و روحانيون كه خود را در خدمتِ نظام قرار نداده‌اند چه زماني صورت گرفته است؟

چه‌كساني به اين سئوال پاسخ مي‌دهند كه پس از هجوم به دانشگاه‌ها به نام انقلاب فرهنگي چه تعداد از استادان و دانشجويان را از تعليم و تعلم بازداشتند و با قلع و قمع هزاران استاد و دانشجو كوشيدند آرامش دانشگاه را بر هم زده و بر دانشگاه‌ها تسلط يابند؟ و در خرداد سال 1382 براي جلوگيري از برپايي يادمان 18 تير سال 79 به‌دستور چه‌كساني تعدادي از دانشجويان دستگير و زير شكنجه قرار گرفتند و سه تن از فرزندانِ مبارز وطن (تقي رحماني، هدي صابر و رضا عليجاني) به اتهام واهي همكاري با دانشجويان دستگير و پس از گذشتِ 18 ماه هنوز در زندان به‌سر مي‌برند. راستي اگر بنابه‌گفتة آيت‌الله خميني، آزادي مالِ مردم است و هيچ مقام و نظامي حق سلب آزادي مردم را ندارد پس با كدام مجوز در «نظام ولايي» قلم‌ها را مي‌شكنند و دهانها را مي‌بندند تا دگرانديشان از گفتن و نوشتن و از حق خدايي خود محروم شوند. مگر جناب ايشان پس از رسيدن به قدرت بارها نگفتند «بشكنيد اين قلم‌ها را» اگر ابراز عقيده حقي است كه خدا به مردم داده پس چگونه مي‌توانند كسي يا كساني اين حق را از مردم بگيرند.

و بالاخره مي‌فرمايند «اين همه جوانهاي ما را كشتند باز هم آشتي؟» براي آگاهي بيشتر و دقيق‌تر جوانان به دو سند اشاره مي‌كنم. با دقت مطالعه فرماييد. آقاي عمادالدين باقي در كتاب بررسي انقلاب ايران مي‌نويسد:

مطابقِ آنچه كه در اسناد بنياد شهيد انقلاب اسلامي آمده است تعداد جان‌باختگان انقلاب از سال 13۴2 تا 13۵7 حدودِ 31۶۴ تن بوده است.

كتاب بررسي انقلاب ايران، نشر سرايي، 1382، صفحات ۴33ـ۴30

خوانندگان عزيز توجه داشته باشند اين رقم شامل جان‌باختگان قيام 1۵ خرداد ۴2 و 17 شهريور ۵7 هم مي‌شود و اما تنها يك مورد از ده‌ها و صدها مورد كشتار جوانها كه سال ۶7 در فاجعة قتل‌عام زندانيان در «نظام ولايي» اتفاق افتاد را ذكر مي‌كنم :

بالاخره مدتي ملاقاتهاي زندانيان را تعطيل كردند و برحسب گفتة متصديان با استناد به اين نامه حدودِ دو هزار و هشتصد يا سه هزار و هشتصد زنداني ـ ترديد از من است ـ از زن و مرد را در كشور اعدام كردند. حتي افرادي كه نماز مي‌خواندند و روزه مي‌گرفتند، طرف را مي‌آوردند و به او مي‌گفتند بگو غلط كردم، او هم به شخصيتش برمي‌خورد نمي‌گفت، مي‌گفتند پس تو سرِ موضع هستي و او را اعدام مي‌كردند.

خاطرات آيت‌الله منتظري، ص ۶28

حال با مقايسة آنچه به گفتة آقاي خميني مردم را واداشت تا با «نظام شاهي» و محمدرضا هرگز آشتي نكنند يا وقايعي كه «در نظام ولايي» رخ داده مردم چگونه بايد تكليف خود را با «ولايت مطلقه» روشن كنند، من «زمان» را مناسب با «قيام به سلاح» نمي‌دانم. زيرا مدافع «قيام قلمي» و «قيام قولي» هستم تا زمينه براي يك همه‌پرسي آزاد فراهم گردد و مردم از حق خداداد خود يعني آزاديِ «انتخاب» بهره‌مند گردند و با رأي خود نظام دلخواه را تعيين كنند. مسلماً در آن روز مردم با نظامِ منتخب خود ديگر قهر نخواهند كرد چون منتخب آنهاست.

والسلام

مهر 1383

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13594

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مهر، ماهِ فراگيري و حوادثِ سرنوشت‌ساز، محمد ملكي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016