طرح آمريکائی چرا
هر طرح و سخنی در باب نهال ظريف و نوپای آزادی و يا دموکراسی در ايران، از ديد من مغتنم است چرا که دست کم ظرفيت های گفتگو و مباحثه را در جامعه افزايش می دهد و از اين راه نقبی می زند به آن چه در دل همه ماست و جامعه را با اين تمرين آشنا می کند و در زمين مدنيت ورزش می دهد. طرح رفراندوم نيز از همان دست است. و چه خوب که از کاری می نويسيم که مدنی تر از آن متصور نيست.
اين مقدمه بدان آوردم که چند دقيقه ای پيش با خواندن مقاله ای از محمد قوچانی در نشريه معتبر شرق به خودم گفتم يعنی ما طالبان اصلاحات نتوانستيم ارزش ها و اخلاق مطلوب خود به خشگ مغزان بدهيم اما آن ها بيماری های خود به ما منتقل کردند. بيماری لاعلاج کشف توطئه و خانه عنکبوت و...
اول اين بگويم که در چندين روزی که سايت اينترنتی 6000000 دات کام به کار افتاده و طرح رفراندوم تغيير قانون اساسی به ميدان در آمده، در آرشيو من سی و چند مقاله ثبت است که موافق و مخالف نوشته اند. بيش تر اين مقالات سرشار از نکته های نو بود و استدلال ها و تکيه بر واقع نگری داشت. به ويژه آن جا که مثلا آقای محمدرضا خاتمی دبير کل جبهه مشارکت گفت که اين را بر حزب خود نمی پسندد و راه های کم هزينه تر و عملی تر سراغ دارد. يا جناب جمشيد اسدی نوشت که بهتر آن می بيند که اگر نيروئی هست در کار انتخابات آزاد گذشته بود. بر اين نوشته ها خرده ای نيست. اما در اين ميان سه نکته – راست بگويم سه اتهام – هم بود که بيش از آن که برغنای بحث بيفزايد و حاصلی از آن به دست آيد نشان از فضای مسموم و پرابهام سياسی موجود داشت که لابد برای رفع آن ها بايد صبور بود. يکی آن که در بيان خانم مليحه محمدی و آقای عيسی سحرخيز و آقای احسان نراقی [ و يک دو تن ديگر ] آمد که با اشاره به جمعی از امضاکنندگان، فرض را بر آن نهاده بودند که بر سر اين کار ائتلافی صورت گرفته و يا جز آن چه طرح به صورت شفاف بيان می کند کاسه ای هم پشت نيم کاسه هست. ديگری هجوگوئی بعضی از لوس آنجلس نشينان که طرح را "توطئه" ای از سوی جمهوری اسلامی می خوانند و می تازند و يکی هم نکته ای که قصد نشان دادنش را در مقاله آقای قوچانی دارم و سربسته در سخن آقای نراقی هم آمده بود.
آقای قوچانی همبند من در سالن پنج آموزشگاه شهيد کچوئی زندان اوين، امروز که يکشنبه باشد، سرمقاله شرق را با مقدمه ای شروع کرده " فرض كنيد همين امروز ۶۰ ميليون شهروند ايرانى وارد شبكه جهانى اينترنت شوند و به نشانى www.60000000.com مراجعه كنند و با ذكر نام و نام خانوادگى و اى ميل خويش در محل مقرر «كليك» كنند و به امضاكنندگان «فراخوان ملى برگزارى رفراندوم» بپيوندند." وی با اين فرض به ذکر اين معنا پرداخته که طرح رفراندوم عملی و يا ممکن نيست. اين سخنان چند جواب دارد اول آن که اصلا فرض شصت ميليون کليک که هيچ، تصور يک ميليون هم برای اين کار فرضی غير ممکن است و کسی هم تا آن جا که من سراغ دارم به اين خيال باطل نيست. اما آيا اين را قبول نداريم که اکثريتی از هواداران اصلاحات با عنايت به همه آن چه "شکست جنبش اصلاحات" ش می خوانند در انديشه کاری ديگر به جز انتظار باز هم بيش تر و شاهد جشن و لبخند مخالفان آزادی بودن هستند. نکته ای که خود آقای قوچانی هم در مقاله دوشنبه غمگين در شرح احوال شانزده آذر و آن چه در ديدار دانشجويان و رييس جمهور رفت به آن پرداخته بود. راست بگويم که من خود از جمله آن ها نيستم که جنبش اصلاحات را شکست خورده می دانند و برعکس معتقدم اين جنبش مردمی کاری با ما و جامعه کرده است که با درکش همه آن ها که در دوم خرداد رای دادند به قاعده بايد به خود ببالند. اما باز می پرسم آيا ترديدی داريد که اکثريتی از رای دهندگان با من همرای نيستند و واکنششان به انتخابات شوراها و هم مجلس هفتم نشان از همين دارد. اگر اين قبول داريد چه عجب اگر بخشی از آن ها به اين نتيجه رسيده باشند که مشکل از قانون است و بر همين اساس هم درخواست همه پرسی از مردم را که خواستی منطقی و مدنی و جهان پسندست در داده باشند. اصلا بيائيد تصور کنيم که سرانجام اين طرح را دو نفر دانشجو و استاد دانشگاه امضا کرده اند، مگر سخنی تازه است.مگر از مدنيت و استحکام و درستی آن می کاهد. اگر به راستی از محبوبيت و مشروعيت نظام مطمئن هستيد پس اين سينه به تنور جسباندن از چيست. تغيير و اصلاح و اصلا تدوين قانون اساسی مگر پانزده سال پيش هم رخ نداد، چرا آن بار چون حکومت خواستارش شده بودند درست بود اما اين بار اگر جمعی از مردم اين بخواهند غلط است . مگر بارها توسط اصلاح طلبان و دست کم يک بار توسط آقای هاشمی پيشنهاد نشد. مگر گفته نشد که به جای تظاهرات و به هم ريختن شهرها از راهش وارد شويد که قانون اساسی پيش بينی کرده است. خب حالا عده ای از جوانان دانشجوی ما از راهش وارد شده اند. توضيح ديروزشان را که خودتان در وزين نامه شرق چاپ کرديد. معنای سخن آنان را که طرح را به علت مقاومت صاحبان قدرت در شرايط حاضر غيرعملی می بينند در می یابم گرچه می گويم شرايط در تغيير می تواند بود و تازه با اين استدلال دموکراسی و آزادی هم غيرعملی می نمايد چون شورای نگهبان مخالف آنست پس از آن هم سخن نگوئیم. اما با همه اين ها از نکته اصلی در مقاله آقای قوچانی می گذرم و پاسخ ايشان را به ديگران وامی گذارم. از نکته ای ديگر نمی توانم گذشت.
در اين مقاله آقای قوچانی طرح رفراندوم را نورسيده ناکام خوانده و نوشته " اكنون بر سر مزار اين نورسيده ناكام بهترين كار نه اتهام زدن به يكديگر كه پاسخ گفتن به پرسش هاى عام و فراگيرى است كه همه را چه در درون حكومت چه خارج از آن مورد خطاب خويش قرار داده است." چقدر اين سخن مثل همه نوشته های قوچانی استدلالی و روشن است و چقدر درست و راهگشا. اما عجبا زمانی که مقاله می رود تا به پايان برسد نويسنده خود اين نصيحت از ياد می برد و می نويسد " فراخوان ملى براى برگزارى رفراندوم در تحليل نهايى صورتى ديگر دارد كه آن روى سكه دعوت از ۶۰۰۰۰۰۰۰ نفر شهروند ايرانى براى تغيير قانون اساسى است و آن فراخوان براى تكرار تجربه افغانستان و عراق در ايران است. در اين صورت بايد همه اين مقاله را از نو نوشت. مقاله اى در باب اين كه آيا دموكراسى را به ايران مى توان صادر كرد؟"
اول به نظرم رسيد اشتباه چاپی رخ داده است. چنان که موقع خواندن نظری مشابه از استاد نراقی به همين فکر افتادم که شايد اشتباهی در نقل سخن رخ داده است. آخر دکتر نراقی کسی نيست که به آدم ها تهمتی از اين دست بزند، کسی که خودش سه سال بندی تهمت هائی چنين شد. قوچانی هم همين طور. به بند افتاد تا نشانه پايگاه دشمن پيدا شود، در او که سنی به اندازه انقلاب دارد و پرورده جمهوری اسلامی است.
از زمان خواندن اين جمله پايانی سرمقاله امروز شرق در انديشه ام. از خودم می پرسم که آيا نويسنده از رازهائی خبر دارد که امضاکنندگان از آن بی خبرند. آيا نويسنده خود نمی داند که دارد سرود ياد مستان می دهد و اگر دانشجويان امضاکننده گريبان وی بگيرند که به کدام مستند و دليل بينه "صورتی ديگر" کشفتان آمد پاسخ چه خواهد بود. آيا آمريکا که بهانه اش برای حمله نظامی به افغانستان تنبيه طالبان و عاملان يازده سپتامبر بود و بهانه اش برای حمله به عراق از بين بردن سلاح های کشتار جمعی و چون حاصل نشد بهانه برگشت به نجات مردم عراق از چنگ اهريمن خودکامه و چون باور اين هم مشکل بود بهانه شد گسترش دموکراسی، همان که ديشب هم ژنرال پاول در افتتاحيه اجلاس آينده خاورميانه برای وزيران منطقه تشريح کرد در کجائی فراخوان رفراندوم داد که حالا برای تکرارش ... برای زمينه سازی حمله نظامی آمريکا، رفراندوم کارسازست يا بر عکس، هواداران رفراندوم اگر به شما بگويند که اين راه يافته اند تا راه حمله آمريکا را سد کنند، استدلتان برای رد نظر آن ها چيست. پيشنهاد کردن اين که مردم با امضای طرحی به رهبران کشور خبر بدهند که بهترست به تغييراتی در قانون اساسی آن هم از طريق همه پرسی و در صورت پذيرش مردم، راضی شوند و خطرها از سر مملکت دور کنند، چگونه ممکن است "صادرات دموکراسی آمريکائی " معنا بدهد. پيشنهاد رفراندومی برای دانستن نظر مردم بيش تر دعوت کننده از آمريکاست يا دشمن سازی مدام و يا در انزوا قرار دادن کشور، يا جمع آوری نفرات برای عمليات استشهادی و يا به بلوف نشانی زرادخانه اتمی آمريکا به خرابکاران دادن، يا قطور کردن مدام پرونده نقص حقوق بشر با دستگيری ها و زندان کردن ها و ميدان دادن به اجماعی جهانی عليه نظام.
خوش تر می پسنديدم که آقای نراقی با تجربه و گرم و سرد روزگار چشيده و هم آقای قوچانی که او را به انديشه پاک و استدلال های محکمش می شناسيم، پرونده سازی هائی از اين دست را برای کسانی بگذارند که سال ها در اين زمينه چيره دست شده اند که هر خواستی را اگر مطابق ميل آن ها نبود به خارج متصل می کنند. اين زيبنده اصلاح جويان و آزادی طلبان نيست و باز بگويم که برای اول بارست پس از دوم خرداد که کسانی از اهل اصلاح در اعلام مخالفت با کاری، به اتهام هائی متوسل می شوند که خودشان در همه اين سال ها از آن ناليده و همه قربانی آن بوده ايم. باری به نظرم جائی از کار معيوب است و درست در نمی آيد با هر توجيحی مگر آن که آقای نراقی و هم آقای قوچانی از چيزهائی با خبر باشند که من از آن بی خبرم.
مسوولیت شهروندی، شهروند مسوولیتپذیر
از پس هفت سال تلاش اکنون محک تجربه به میان میآید.
Rouzaneh
December 13, 2004 06:42 PM