محمد خاتمی در جریان سفر به سنگال ( روز 27 دیماه) در پاسخ به پرسشی در مورد احضار خانم عبادی در دادگاه گفت: " من به عنوان رئیس جمهور ایران امنیت خانم عبادی را تضمین می کنم." خاتمی در مورد ابراز نگرانی آمریکا از احضار خانم عبادی گفت" هرکسی از حقوق بشر صحبت کند، به آمریکا اجازه نمی دهیم در این زمینه حرفی بزند." او گفت: آمریکائی ها بهتر است جوابگوی جنایاتی باشند که در زندان ابوغریب انجام شد..." خاتمی این گفته سران جمهوری اسلامی را نیز تکرار کرد که : " در مورد حقوق بشر باید به خصوصیات فرهنگی هر کشور توجه شود."
از خاتمی می شود پرسید:
اگر واقعا این او است که امنیت خانم عبادی را تضمین می کند، پس چرا امنیت دیگران را تضمین نکرده است؟
بسیاری از هم کاران و هم راهان شیرین عبادی به اتهامات ساختگی راهی زندان شده اند و برخی از آنان مثل وکیل پرونده قتل های زنجیره ای آقای ناصر زرافشان و یا اکبر گنجی روزنامه نگار پیگیر پرونده قتل های زنجیره ای و بسیاری از دانشجویان، وکلا، روزنامه نگاران، نویسندگان و منقدان و مخالفان سیاسی استبداد و اخیرا وبلاگ نویسان نه فقط از حقوق انسانی و ابتدایی خود محروم شده اند بلکه بعضی از آنان مورد شکنجه های ددمنشانه جنسی و جسمی قرار گرفته اند، پس چرا آقای خاتمی امنیت آنان را تضمین نمی کند؟ آیا اینها همه نشانه آن نیست که امنیت خانم عبادی را هم نه خاتمی که اعتبار جایزه صلح نوبل و حساسیت و حمایت جهانی نسبت به او تضمین کرده است؟ ضمنا امنیت شهروندان را نه رئیس جمهور بلکه سیستم قضائی هر کشورباید تضمین کند.
ادعای دیگرخاتمی در مورد حقوق بشر است که غیرمستقیم مدعی است وضع حقوق بشر در ایران بهترازآمریکاست. خاتمی در این باره می گوید: " هرکسی از حقوق بشر صحبت کند به آمریکا اجازه نمی دهیم در این زمینه حرفی بزند." به گفته آقای خاتمی: استقرار حقوق بشر یک پروسه است که باید با صبر و تامل طی شود و آن که " در مورد حقوق بشر باید به خصوصیات فرهنگی هر کشور توجه شود ( بی بی سی 15 ژانویه)
البته این درست است که ارتش آمریکا در زندان ابوغریب علیه زندانیان جنایات تکان دهنده و زشتی مرتکب شده است. رسانه های گروهی در سراسر جهان از جمله رسانه های آمریکائی درباره این جنایات مفصلا افشاگری و پرسش کرده اند. سخنگویان ارتجاع مذهبی از جمله بن لادن و گروههای همسو نیز با خوشحالی از این جنایات در جهت تخطئه دموکراسی و تبلیغ برای اهداف خود بهره برداری کرده اند و هنوز هم می کنند. آقای خاتمی هم کوشیده است جنایات زندان ابوغریب را وسیله ای قرار دهد برای پوشاندن نقض هولناک حقوق بشر در ایران.
اما طبعا در برابر ادعای خاتمی پرسش هایی مطرح می شود که او برای آن پاسخ قانع کننده ای ندارد:
در ایران جنایاتی بزرگتر از آن چه در زندان ابوغریب رخ داده در زندانهای سپاه و یا در اوین بارها تکرار شده است. این جنایات را نه چند درجه دار و افسر ارتش در یک کشور خارجی که توسط دادستان تهران ودرپایتخت کشور ایران علیه دگراندیشان صورت گرفته است. مثلا قتل زهرا کاظمی و یا همین شکنجه های هولناک اخیر علیه وبلاگ نویسندگان. درآمریکا، متهمان به جنایات زندان ابوغریب، از کار برکنار و روانه زندان شده اند. برای نمونه گروهبان جان گرانر به ده سال زندان محکوم شده است. هیچ روزنامه نگار و نویسنده آمریکائی هم بخاطر انتقادات تندی که علیه این جنایات متوجه حکومت آمریکا، سران ارتش، وزیر دفاع و شخص رئیس جمهور این کشور کرده اند مورد تهدید و تعقیب قرار نگرفته اند. در ایران اما اگریک روزنامه نگار و حتی یک نماینده مجلس از یک فرمانده سپاه و یا یک بازجو انتقاد کرد باید منتظر محاکمه و زندان باشد. سعید مرتضوی دادستان تهران و مامور مستقیم جنایاتی که برشمردیم "مدیر نمونه نظام" معرفی شده و هیچ کس هم در مورد قتل زهرا کاظمی و یا شکنجه های اخیر مجازات نشده است. در مورد قتل های زنجیره ای، ترور حجاریان، سرکوب دانشجویان و سرکوب روزنامه ها و روزنامه نگاران هم به اندازه کافی نوشته اند و گفته اند، آقای خاتمی حالا به این پرسش پاسخ دهد که اگر به زعم او آمریکا صلاحیت صحبت از حقوق بشر را ندارد، جمهوری اسلامی این صلاحیت را برای خود چگونه قائل شده است؟
خاتمی می گوید استقرار حقوق بشر یک پروسه است و باید در این مورد صبر و تحمل داشت.
پرسش اما این است که این پروسه چرا در ایران باید از افغانستان و کشورهای عقب مانده آفریقائی هم کندتر باشد؟ و چرا در دو سال گذشته سیر قهقرائی داشته است؟ چگونه است که بسیاری از کشورهائی که به لحاظ فرهنگی و آگاهیهای سیاسی از ایران عقب ترند از نظر وضع حقوق بشر و آزادی های فردی در سطح بالاتری قرار دارند؟
این که خاتمی می گوید " در مورد حقوق بشر باید به خصوصیات فرهنگی هر کشور توجه داشت" فرمول شناخته شده ای است که معمولا حکومت های ناقض حقوق بشر آن را وسیله ای برای توجیه خودکامگی های خود قرار می دهند.
اتفاقا اگر قرار باشد به خصوصیات فرهنگی و تاریخی ایرانیان و میزان سازگاری آن با حقوق بشر توجه شود، خیلی آسان می توان ثابت کرد که این جمهوری اسلامی است که با خصوصیات فرهنگی ایران سازگار نیست و به زور سرکوب برپا ایستاده است نه منشور و موازین حقوق بشر. ویل دورانت مورخ سرشناس و برجسته ای که آثار او در زمره کتابهای پایه و درسی رشته های علوم تاریخ در سراسر جهان است می گوید: هزار سال پیش وقتی در اروپا دگراندیشان را شکنجه و نفی بلد می کردند و مخالفان را در آتش می سوزاندند در ایران پیروان ادیان و عقاید در کنار هم در صلح و همزیستی می زیستند و این رمز رشد حیرت انگیز اندیشه و علم در ایران بود.(نقل به معنی)
ملتی که هنوز دنیای ریاضی به خوارزمیش که نام لگاریتم از او گرفته شده مدیون است. ملتی که دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی جهان امروز هنوز نام دانشمندانش همچون رازی، ابن سینا، فارابی، سهروردی، خیام و غیره را به روی خود می گذارند و شعرایش همچون مولوی، عطار، سعدی و حافظ ، آموزگاران مدارا در برابر دگراندیشان و دگر مذهبان بوده اند چرا باید امروز خصوصیات فرهنگی اش با موازین حقوق بشر ناسازگار وانمود شود؟ و از این نظر وضعی بدتر از برخی از کشورهای آفریقائی دار، باشد؟ آقای خاتمی به جای مغلطه کردن در آخرین روزهای ریاست جمهوریش بهتر است به این پرسش پاسخ دهد که آیا گماشتن بازجویان و ماموران به شکنجه و سرکوب فرهیختگان و اندیشمندان و آزادیخواهان ایرانی و آزار جنسی و جسمی جوانان وبلاگ نویس و سایر موارد نقض حقوق بشر در ایران جزو خصوصیات فرهنگی مردم ایران است یا در زمره خصوصیات فاشیسم مذهبی؟ آقای خاتمی توضیح دهد که از تکرار جمله " در مورد حقوق بشر باید به خصوصیات فرهنگی هر ملت توجه شود چه منظوری دارد"؟ آیا این به مفهوم آن است که اوهم مثل سایر سران جمهوری اسلامی جهانشمول بودن حقوق بشر را قبول ندارد؟ آیا او می تواند به ما نشان دهد که کدام یک از خصوصیات فرهنگی ما با حقوق بشر سازگار نیست؟
دوشنبه 28 دیماه 1383
علی کشتگر