جناحی ازحکومت جمهوری اسلامی برای جلوگیری از تجاوز آمریکا به ایران و یافتن سرنوشتی همانند سرنوشت حاکمان سابق دو همسایه شرق و غرب،از ترس ظهور مجدد سلطنت و به تخت نشستن رضا شاه دوم(!!) به عملگرایی و پراگماتیسم روی آورده و به ولی فقیه توصیه می کند از خیر یکدست کردن حاکمیت و سپردن ریاست جمهوری به سپاهی و بسیجی بگذرد و به جای خواستن همه قدرت، آنرا با یار دیرین خود "رفسنجانی" تقسیم کند.
***
صریح و روشن بگوییم؛ هاشمی رفسنجانی اگر دوباره رییس جمهور شود، برای یکپارچه کردن حکومت، حفظ و دوام جمهوری اسلامی آمده است. رفسنجانی می آید تا صنف روحانیون حاکم و متحدین بازاری آن را صاحب دولتی متمرکز، طبقه ای منسجم و حزب راست میانه روی بکند تا بتواند گردش قدرت را در بین خودی ها تضمین کند.
***
روزنامه شرق پنجشنبه گذشته طی مقاله ای با امضای گروه سیاسی خود با لحن جوانی که بلوغ خود را کشف کرده باشد، خبر می دهد که «موقعيت هواداران رفسنجانى در مجلس تقويت مى شود» و قدرت الله ایمانی نماینده اصولگرای مجلس هفتم در سخنرانی پيش از دستور خود، بيش از ۳۰ بار نام هاشمى رفسنجانى را به كار برده و"برعکس الیاس نادران"، که با "احساس و هيجان" صحبت مى كرد، گفت: «قرن ها بايد بگذرد كه شخصيتى مثل هاشمى پرورش و تحويل جامعه شود... هاشمى سياستمدارى باهوش، اقتصاددان، شخصيتى ممتاز، فرهنگى، مدير و مدبر، اسلام شناس، نظريه پرداز و چريك پير نيم قرن مبارزه براى اسلام و تداوم آن است. هاشمى تيزهوش، تيزبين و بزرگتر و پيچيده تر از آن است كه حزب يا گروهى بتواند او را به نفع خود مصادره كند. هاشمى اگر در صحنه انتخابات حضور يابد، ستاره فروزان منظومه كانديداهاست و يقينا ملت رشيد ايران بيش از پيش قدر اين سردار بزرگ اسلام را مى داند و حرمتش را پاس مى دارد.»
فردای آن روز امیر محبیان تحلیلگر روزنامه و بنیاد "رسالت" نیز، در نشست هفتگي موتلفهاسلامي قم مایه کمی نگذاشت ودرباره حضور هاشمي رفسنجاني در صحنهي انتخابات رياستجمهوري همگان را خاطر جمع کرد و گفت: «ايشان آدم كمي نيستند. 50 سال عمر سياسي دارند. از اول انقلاب نيز 8 سال رييس مجلس، 8 سال رياستجمهوري و 8 سال رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام بودهاند. ايشان آدم پيچيدهاي است كه در سراسر كشور نيز تشكيلاتي دارد. هم هوادار دارد و هم مخالف. اگر ايشان بيايد، تمام معادلات بر هم ميخورد، اما چقدر تاثير ميگذارد معلوم نيست. اما آقاي هاشمي بازي را ميچيند و قدم به قدم جلو ميرود. من از 6 ماه پيش گفتم و حالا هم ميگويم قطعا ايشان ميآيد. آقاي هاشمي آرام آرام جلو ميرود تا زمان اعلام شود، حرف آخر را آخر ميزند.»
تا دو ماه پیش در میهن ما که مانند هیچ کشور دیگری نیست، همه شواهد حکم می داد که آقای موسوی نامزد ریاست جمهوری خواهد شد، بعد که معلوم شد وی ترجیح می دهد به تابلو های نقاشی خود برسد، جناح دیگری از حکومت نامزدی هاشمی رفسنجانی را مطرح کرد. تاکنون تقریبا روزی نبوده است که کسی ما را از خبر ویژه خود محروم کرده باشد، یکی آیه و قسم که حتما می آید، دیگری خود با گوشهای خویش شنیده که ایشان نمی آید. به همان اندازه که قرار ملاقات های ایشان بیشتر می شود به همان اندازه تکذیب روایت میهمانان افزایش پیدا می کند. این انتظار مقدس، گویا باید تا حوالی سالگرد انقلاب طول بکشد، من برای نوشتن این چند خط منتظر یک خبر موثق بودم؛ حالا که که آقای محبیان می گوید از 6 ماه پیش این را می دانسته است، احساس غبن را کنار گذاشته، دل به دریا زده و می نویسم که این "آرام آرام چیده شدن" شرایط برای بوجود آمدن شرایط بحرانی در داخل کشور و تنش در روابط بین المللی بیش از 6 ماه عمر دارد.
بحران کنونی در عرصه داخلی و روابط خارجی، کمی پس از آغاز دومین دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی آغازشد. ابتکار عمل را بیت رهبری ضمن مقابله با لوایح پیشنهادی رییس جمهور و سپس تصویب بودجه اضافی شورای نگهبان در مجمع تشخیص مصلحت، با هدف برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس هفتم تعمیق یافت. این به میدان کامل آمدن مستقیم رهبر در انتخابات مجلس هفتم، برای- به توپ بستن مجلس –با کوبیدن بر طبل سیاست مداخله گرانه مداخله در کشور های همسایه همراه شد وبا سیاست سرکوب آزادیخواهان، دموکراتها، نویسندگان، روشنفکران و جوانان در داخل کشور تداوم پیدا کرد. به این ترتیب، اگر بحران را حتی از دهان و زبان امیرمحبیان هم بخواهیم بپذیریم، بانی آن ولی فقیه است، که با تدارک انتصاب ریاست جمهوری نهم، کارت دعوت برای ورود سربازهای آمریکایی به کشور را امضا می کند. در چنین شرایط فراهم آمده توسط ولی فقیه است که سیاست خارجی جرج دابلیو بوش دوم، روشن شدن تکلیف ایران را در صدر برنامه های خود قرار می دهد و مقاله جنجالی "سیمون هرش" جای خود را در تمام رسانه های جهانی پیدا می کند.
وجد محافل سلطنت طلب، که بار ها علاقه خود به بازگشت را پس از ورود تانک ها و سواره نظام آمریکا به ایران اعلام کرده اند، از اینجا آغاز شده است. آنها بر این باور شده اند که با بهترین شانس زندگی سیاسی خود روبرو شده اند. اعلام رفراندوم توسط رضا پهلوی نتیجه این کارزار و بحرانی است که راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی بوجود آورده است.
جناحی ازحکومت جمهوری اسلامی برای جلوگیری از تجاوز آمریکا به ایران و یافتن سرنوشتی همانند سرنوشت حاکمان سابق دو همسایه شرق و غرب،از ترس ظهور مجدد سلطنت و به تخت نشستن رضا شاه دوم(!!) به عملگرایی و پراگماتیسم روی آورده و به ولی فقیه توصیه می کند از خیر یکدست کردن حاکمیت و سپردن ریاست جمهوری به سپاهی و بسیجی بگذرد و به جای خواستن همه قدرت، آنرا با یار دیرین خود "رفسنجانی" تقسیم کند. جناحی که در حال تدارک ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است به ما قوت قلب می دهد که فقط اوست که می تواند گره هایی را که ولی فقیه و نهاد های انتصابی در کار کشور بوجود آورده اند باز کند. سخنگوي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات "شمس الواعظین" به روشنفکران، نویسندگان، روزنامه نگاران و جوانانی که هنوز کابوس آخرین سال دهه 60 و نیمه اول دهه 70 را بخاطر دارند نوید می دهد که این رفسنجانی، آن رفسنجانی گذشته نیست. او در سرمقاله شرق 11 آبان می نویسد:
«آمادگى هاشمى رفسنجانى براى بازگشت به صحنه اجرايى كشور فرصتى پيش روى وى مى گشايد تا تجربه دردناك دو دوره رياست جمهورى اش را، بويژه در بخش هاى امنيتى و فرهنگی (قتل ناراضيان سياسى، انسداد عرصه هاى فرهنگى، به حاشيه راندن روشنفكران و مولدان فرآورده هاى فكرى و فرار مغزها) اصلاح كند.»
اولین نکته ای که می توان در باره هاشمی رفسنجانی گفت، همین است که وی مانند محمد خاتمی نامزد انتخابات 76 یک شخصیت پیرامونی حاکمیت ویا مانند نامزدان انتخابات سال آینده از کادر های میانی جمهوری اسلامی نیست، بلکه یکی از شخصیت های اصلی انقلاب 57 و جمهوری اسلامی 26 ساله است. در نتیجه کسی است که دوران حذف بنی صدر، تداوم جنگ ایران وعراق، حذف منتظری، اختناق و سرکوب خونین نیروهای دموکرات و انقلابی در دو دهه اول را پشت سر گذاشته و بقول خود "مرد لحظات بحرانی" است و جمهوری اسلامی در بحران!
شمس الواعظین درحالی از رفسنجانی دیگری سخن می گوید که هنوز نقش محوری هاشمی در راس مجمع تشخیص مصلحت، در دوران ریاست جمهوری خاتمی و مجلس ششم و انتخابات مجلس هفتم برای مردم دقیقا روشن است. او در تمام 8 سال ریاست جمهوری خاتمی کلامی در دفاع از آزادیخواهان و اصلاح طلبان بر زبان نیآورد و متجاوزین به حقوق انسانی مردم ایران را محکوم نکرد. ازجمله می توان ازسکوت وی در برابر تعطیل شدن فله ای مطبوعات کشور، تصویب بودجه شورای نگهبان، برگرداندن بودجه سال 84 تصویب شده در مجلس ششم به مجلس هفتم، سکوت تایید آمیز در باره برگشت لوایح پیشنهادی رییس جمهور، و انتخابات مجلس هفتم به عنوان نمونه نام برد. حتی در مورد انتخابات مجلس هفتم، درآخرین مصاحبه خود( 11 بهمن) با خبرگزاری دانشجویان ایسنا که پیش درآمد اعلام کاندیداتوری اوست اظهار داشت:
« رهبري باعث شدند كه صلاحيت 200 تا 300 نفر كه شوراي نگهبان رد كرده بود تاييد شود.»
واین یعنی ادامه ریختن آب حمام بر شانه رهبر برای یادآوری روابط دوستانه گذشته!
صریح و روشن بگوییم؛ هاشمی رفسنجانی اگر دوباره رییس جمهور شود، برای یکپارچه کردن حکومت، حفظ و دوام جمهوری اسلامی آمده است. رفسنجانی می آید تا صنف روحانیون حاکم و متحدین بازاری آنرا صاحب دولتی متمرکز، طبقه ای منسجم و حزب راست میانه روی بکند تا بتواند گردش قدرت را در بین خودی ها بدون توسل به اعمالی دور از قانون اساسی جمهوری اسلامی تضمین کند. بی شک از شکست تجربه حزب جمهوری اسلامی در سالهای نخستین انقلاب درس گرفته است و اکنون می داند که یک حزب سیاسی نمی تواند مجموعه طبقات جامعه را نمایندگی نماید. او خواهد کوشید حزب حاکمی با نیروی کسانی چون مرعشی و کادر های حزب کارگزاران را بازسازی کند تا منافع طبقات حاکم رانمایندگی و دوام حکومت را تضمین کند. در پرتو چنین بازسازی حکومتی، جناحهای راست پوست اندازی خواهند کرد و دیگر ولایت فقیه تنها پناهگاه صنف روحانیون و طبقات پیوسته به آن نخواهد بود و نقش آن تحلیل خواهد رفت واحتمالا طرحی نو برای دوام حکومت تصویر و اجرا خواهد شد. با گسترش خصوصی سازی وبا بر قرای رابطه با آمریکا، سرمایه داری ایران به سرمایه جهانی پیوند خواهد خورد.
اگر هاشمی رفسنجانی پا به میدان مبارزه انتخاباتی بگذارد که همه شواهد این را بیان می کند. ولایتی و لاریجانی اعلام کرده اند که خود را کنار خواهند کشید، هرچند رضایی گفته است به هیچ وجه از رقابت با آقای رفسنجانی شانه خالی نخواهد کرد مگر "حجتی قوی" داشته باشد. احتمالا یک پست وزارت آن حجت قوی را به ایشان خواهد داد. در اینصورت وی به عنوان نامزد بخش اعظم صنف روحانیون و جناح راست و بخش قابل توجهی از اقشار میانی، با شعار وفاق ملی واردعرصه انتخاباتی دل انگیز تری از انتخابات مجلس ششم خواهد شد. آیا این حق شناسی صنف روحانیون، بازاریها و سرمایه داری نوپا از هاشمی رفسنجانی، آنان را به مدرنیزه کردن رابطه حکومت و احزاب تشویق خواهد کرد و یا کماکان مردم توده وار به احزاب متشکل ترجیح داده خواهند شد؟ در آینده اگر از رفسنجانی دوم پیروز یا با زنده یادی شود، این امر در ترازوی کارکرد های او سنجیده و ثبت خواهد شد وگرنه از دولتی متمرکز و حزب حاکم بدون رقیب و جامعه ای بدون چرخش قدرت، رضا خان میرپنجی بر خاسته و علاوه بر خاک وخون کشید ه شدن و تجزیه کشور، خشک وتر با هم خواهند سوخت.
این سرنوشت سیاسی «مکتوب» ایران نیست، در مقاله آینده به آن خواهیم پرداخت.