چهارشنبه 12 اسفند 1383

چرا از رفراندوم می‌‌ترسند؟ محمد ملكی

بسم‌الحق
با نام آزادي، آگاهي و عدالت
انتخابات فرمايشي نه، رفراندوم آزاد آري

من از اهالي رنجم و
از قبلية درد
تبارِ من همه از درد و رنج ناليدند و
من نه ناله كه فرياد مي‌كنم، فرياد
چه!
از اسارتِ شهرِ حماسه[1] مي‌آيم
و از ولايتِ زنجير عدلِ[2] جلادان
كه، جاي جايِ تنم زخمدار «تعزير»[3] است
و قلب و كليه و مثانه جملگي بيمار
و پشت‌گوژ ز سنگيني و صلابتِ دار
137۶

هموطنان عزيز؛
قريب صد روز از اعلام «فراخوانِ ملي رفراندوم» مي‌گذرد، در اين مدتِ كوتاه بسياري از گروه‌ها و شخصيتهاي داخل و خارجِ كشور به‌نحوي خود را درگير اين جريان كردند. فراخوان چون نسيم بهاري جمعي از انديشمندان و فرهيختگان را كه خسته از مبارزة بي‌ثمر در خواب زمستانيِ يأس و نااميدي فرو رفته بودند بيدار كرد و به صحنة اظهارنظر و گفت‌وگو و بحث كشاند و نتيجه آنكه تاكنون ده‌ها مقاله و مصاحبه در موافقت و مخالفت با فراخوان و چگونگي رسيدن به راه‌كاري كه بتواند مردمِ حيران از اين همه نابساماني را به ساماني رهنمون باشد از سوي بسياري از دلسوختگان به حال ملك و ملت در روي سايت‌ها قرار گرفته است و ده‌ها هزار امضاي پشتيباني، با تمام مشكلاتي كه براي اين كار به‌وجود آمد جمع‌آوري شد. اما در اين ميان و در كنار تحرك اميددهنده‌اي كه به‌وجود آمد فرصتي فراهم شد تا بعضي اعمالِ دور از منطق و از سرِ ناآگاهي و گاه خودخواهي كه ريشه در قدرت‌طلبي و خصلتِ استبدادي دارد را شاهد باشيم وقتي پس از سالها سكوت و بي‌برنامه بودن كه زاييدة يأس و نااميدي و انفعال به‌ويژه در بين جوانان و دانشجويان بود چند دانشجو و فعالِ سياسي با پذيرش همه خطرات دست به كاري مي‌زنند و فراخوان ملي رفراندوم را پس از مدتها بحث و گفت‌وگو پيرامون آن منتشر مي‌كنند و در معرض قضاوتِ مردم ايران مي‌گذارند در داخل و خارج (بيشتر در داخل كشور) دشمني‌ها و كينه‌ورزي‌ها و اهانت و اتهام‌زني‌ها و … آغاز مي‌شود.
هموطنانِ آگاه و مبارز؛
اگر بخواهم در اين نوشته به آنچه مخالفين به‌ويژه مدعيانِ اصلاحات گفتند و نوشتند بپردازم مثنوي مي‌شود و هفتاد من كاغذ. اما ناگزيرم نه براي شكايت كه بر سبيل رضايت از اينكه عقده‌ها تا حدودي خالي شد و ناگفته‌ها گفته شد و با اعتقاد به اينكه همة اينها حكايت از آن دارد كه ديگر بار ايرانيها فريب هر صدايي را كه مدعي نجات وطن و برقراري دموكراسي و عدالت در سرزمينمان باشد نخواهند خورد و دورة «اين برود هر كه بيايد بهتر است» سپري شده و مردمِ ما در مسير نقد و تحليل وقايع پيش مي‌روند و اين موفقيت بزرگي است كه فراخوان ملي رفراندوم يكي از عواملِ به‌وجود آمدنِ آن بود. به مسائلي مي‌پردازم:
وقتي امضاكنندگان فراخوان اوليه از سوي بعضي‌ها به عواملِ نظامِ ولايي، وسيله‌اي براي بازگشت سلطنت، بازيچه‌اي در دستِ وزارت اطلاعات، نوكرانِ استكبار جهاني، جيره‌خوار آمريكا، پس‌مانده‌هاي مجاهدين و فداييان خلق، جوانانِ كم‌تجربه و بي‌اطلاع از وقايع جهاني، كساني كه مي‌خواهند حكومت اسلامي را جانشين جمهوري اسلامي نمايند، دست‌پرورده‌هاي نظام و جنايتكارانِ بدتر از لاجوردي و … متهم مي‌شوند. به‌عقيدة من همة اين گفته‌ها و نوشته‌ها نشان از آن دارد كه فردا اگر كسي يا كساني را ع‍َلَم كردند تا با حرفهاي فريبنده و وعده‌هاي دروغين بر گردة ملت سوار شود مردمِ ما نه ديگر در ماه دنبالِ كسي خواهند گشت و نه كوركورانه از فردي يا جمعي پيروي خواهند نمود زيرا در كشور ما، دوران كاريزماسازي، قهرمان‌تراشي و اطاعت كوركورانه مي‌خواهد سپري گردد و جاي آن را هوشياري و اگاهي عمومي بگيرد و اين چيزي است كه زهر هرگونه تهمت و توهين را به كامِ ما شيرين مي‌سازد. و اما آنچه ذهن مرا بيشتر به خود مشغول كرده موضع‌گيري حيرت‌انگيز جمعي از اصلاحاتي‌هاي درون و برونِ نظام است. آنها كه مدعي هستند در سالِ 1376 آمدند تا ظرفيتهاي به‌كار گرفته نشده قانون اساسي را پر كنند و از حقوق پايمال‌شدة مردم دفاع نمايند و جامعه را به‌سوي مردمسالاري، قانونمداري و مدنيت و عدالت سوق دهند. همانها كه آمدند تا با حفظ نظام، به‌اصطلاح دست به كاري ريشه‌اي و عميق بزنند. اما ديديم ناموفق پس از هشت سال كارشان به آنجا رسيده كه به سهمي هرچه ناقابل از قدرت بسنده كرده‌اند و خود را به اين‌سو و آن‌سو مي‌زنند تا از اين خوان يغما بي‌نصيب نمانند و در اين تلاش، ذليلانه به جناحِ حاكم آويزان شده‌اند و با هر پيشنهاد و اصلاح ساختاري به مبارزه برخاسته‌اند. تا آنجا كه از هيچ توهين و تحقيري حتي نسبت به دوستانِ قديم خود فروگذار نمي‌كنند. مگر دانشجويان امضاكنندة فراخوان چه كرده‌اند كه تا اين حد مستحقِ سرزنش آقايان باشند؟ چگونه است آن روزها كه استراتژيست‌هاي دوم‌خردادي براي در خدمت گرفتن آنها طرح و برنامه مي‌ريختند، آنها را به «آرامش فعال» ، «بازدارندگی فعال» و «ورود در بحثهاي تئوريك» دعوت مي‌كردند تا سرگرمشان كنند و از اعتراضاتشان به عدم اجراي وعده‌هاي داده شده بكاهند انتقادي بر آنها وارد نبود اما وقتي دانشجويان به نقد حاكميت پرداختند ، رئيس‌جمهوري مورد حمايت اصلاحاتي‌ها كم‌كم به دليل همين انتقادها و پيروي نكردن از خواستهاي استراتژيست‌هاي طرفدار او، دانشجويان را رها كرد و وقتي دانشجويان را به شكنجه‌گاه‌ها كشاندند و وحشي‌ترين اعمال را نسبت به آنها انجام دادند آقاي خاتمي و دوستانِ به قدرت‌رسيده‌اش در دولت و مجلس عكس‌العمل درخور نشان ندادند و حتي وزير وقت علوم و آموزش عالي حاضر به استعفا نشد و به بعضي اعتراضاتِ توخالي بسنده كرد. طبيعي است بعد از اين بي‌اعتنايي‌ها دانشجويان و دانشگاهيان صف خود را كاملاً از حاكمان جدا كنند و دوري از حاكميت را برگزينند و آن عكس‌العمل‌ها را هنگام تحصن وكلا در مجلس كه بي‌اعتنايي كامل بود از خود نشان دهند. معلوم است چرا وقتي دانشجويان با امضاي فراخوان رفراندوم تغييرات بنيادي و جمهوري دموكراتيك نوين را طلب كردند چنين برآشفتند و كار آنها را بچه‌گانه و دور از خرد معرفي كردند. اين روزها كه آقايان براي گول زدنِ مردم و كشاندن آنها به پاي صندوقهاي رأي بار ديگر فريبكاري را آغاز كرده‌اند بي‌مناسبت نمي‌دانم نظرم را نسبت به اين جماعت كه حدودِ پنج سال قبل اعلام كرده‌ام دگربار تكرار كنم.
سميناري با نامِ «اصلاحات چيست و اصلاحگر كيست؟» در تابستانِ سالِ 1379 تشكيل شد تا همة گروه‌هاي سياسي نظر خود را بيان كنند. من در مقاله‌اي تحتِ عنوان «اصلاحات؛ واقعيت يا فريب» با مددگيري از آيات 10 و 11 سورة بقره كه مي‌گويد «و چون به آنان گفته شد در اين سرزمين فساد نكنند گفتند ما اهل اصلاحيم، بدانيد كه ايشان اهلِ فسادند ولي خود نمي‌دانند» نوشتم:
آقاي خاتمي و دوستانش دچار يك پارادوكس هستند. مگر مي‌شود هم قدرتهاي مطلق و مافوقِ قانون را قبول داشت و هم دم از مردمسالاري و قانون‌مداري و جامعة مدني زد؟ اين تضاد را چگونه بايد حل كرد؟
سخن آخر اينكه «اصلاحات» در شرايطي و به دستِ جرياناتي متولد شد كه از روزِ نخست غيرطبيعي مي‌نمود و امروز بعد از 3 سال نارسايي آن كاملاً آشكار گرديده و اگر مي‌بينيم تنها دستاوردِ اين مولودِ جديد انتشار چند نشرية با خط‌قرمزهاي فراوان و به صحنه آمدنِ چند نويسندة نقاد بود كه يك‌مرتبه بر باد رفت و چند نفري هم كه پاي خود را بيش از گليم تعيين‌شده دراز كردند امروز در زندان به‌سر مي‌برند. بايد اذعان نمود مشكل ما بعد از تغيير نظام ريشه در قانونِ اساسي و تضادهاي موجود در آن دارد كه با سر باز كردن اين غدة بدخيم نياز به يك جراحيِ عميق در آن احساس مي‌شود. بايد پس از دو دهه تجربه از نسلي كه به قانونِ اساسي فعلي رأي نداده است كمك گرفت و شرايط يك همه‌پرسيِ كاملاً آزاد را فراهم ساخت.
كتاب اصلاحات هم استراتژي هم تاكتيك، مجموعة مقالات، ص 223 ـ 224

5 سال پيش وقتي نظراتم را در مورد اصلاحاتِ مورد نظر آقايان مطرح كردم نه‌تنها با نقد و حملة شديد مدعيان مواجه شدم كه بسياري از دوستانِ خارجِ نظام بر من خرده گرفتند كه درست است اكثريت اين جماعت در برپا ماندن «نظامِ ولايي» و فسادِ موجود و جنايتهاي انجام‌شده دست داشته‌اند اما مسئلة «توبه» را نبايد از ياد برد و هر چه فرياد كردم توبه مربوط به حق‌الله است نه حق‌الناس آقايان نپذيرفتند. بر سرم فرياد كردند تو منحرف شده‌اي، تند مي‌روي، از واقعيتها به‌دور افتاده‌اي، انسانها تغيير مي‌كنند و متحول مي‌شوند و وقتي مي‌پرسيدم اگر تحول و دگرگوني به‌وجود آمده چرا اينها به نقد گذشتة خود نمي‌پردازند و مرتب تكرار مي‌كنند كه آنچه كرديم اقتضاي زمان بود. آيا اين گفته بدان معنا نيست كه اگر بلافاصله پس از پيروزي انقلاب سازماني و حزبي براي سركوبِ منتقدين درست كرديم اقتضاي زمان بود، اگر با ع‍َلَم كردن گروهي به‌نام حزب‌الله به جانِ دگرانديشان افتاديم اقتضاي زمان بود، اگر قلمها را شكستيم اقتضاي زمان بود، اگر دانشگاه‌ها را بستيم اقتضاي زمان بود، اگر به جنگ دموكراسيِ پس از انقلاب رفتيم و آن را جلوي پاي مراد و مرشدمان قرباني ساختيم اقتضاي زمان بود، اگر بت‌سازي نموديم و هزاران خون به‌پاي آن ريختيم اقتضاي زمان بود، اگر با طولاني كردن جنگ و حمله به خاكِ عراق ده‌ها هزار جوانِ ايراني را قرباني كرديم اقتضاي زمان بود، اگر در بدترين شرايط آتش‌بس را پذيرفتيم اقتضاي زمان بود و اگر… و حالا هم ما هستيم كه مي‌خواهيم با اين سوابق درخشان به‌نام اصلاحات و با شعار مردمسالاري و قانون‌مداري كه در گذشته زير پاهايمان آنها را خرد كرديم بار ديگر مردم را بفريبيم و بر گردة آنها سوار شويم. شايد پذيرش اين واقعيتها ۵ سال پيش مشكل بود اما امروز بر همگان روشن گرديده كه فسادكنندگان و شكنجه‌گران و چپاول‌پيشگان و دشمنان دموكراسي هرگز نمي‌توانند براي مردم و نسل جوان و دانشجويان آزادي و عدالت به ارمغان بياورند وهشت سال فريب و دروغگويي كافيست و مي‌بينيم امروز تمام تلاش اين جماعت اين است كه هرچند ناچيز از حكومت بهره‌اي داشته باشند اگرچه به قيمت ذبح مجددِ نسل جوان و دانشجو در پاي قدرت باشد.

هموطنانِ آگاه و مبارز؛
اين روزها باز سروصداي به‌اصطلاح انتخابات از سويِ وابستگانِ به نظام ولايي بلند شده و تلاش مي‌شود به هر ترتيب جمعي را به پاي صندوقهاي رأي بكشانند تا مانند گذشته با بزرگنمايي و بهره‌گيري از تمامِ وسايل تبليغاتي به‌زعمِ خود به نظام مشروعيت و مقبوليت بخشند و ديگربار از شركتِ ده‌ها ميليوني مردم در انتخابات كه نشان‌دهندة علاقة اكثريت قريب به اتفاقِ مردم به نظام ولايي است دادِ سخن دهند و هر مخالف و دگرانديشي را دشمن مردم و عامل استكبار اعلام كنند و نظامِ خود را نظامي مردمي و متكي به مردم معرفي نمايند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اما اين روزها همين نظام و وابستگانِ به آن وقتي سخن از مراجعه به آراي عمومي و رفراندوم مي‌شود روي ترش مي‌كنند و مدافعين طرح ملي رفراندوم را تحريك‌شدگان و عوامل بيگانه معرفي مي‌نمايند. راستي چرا سردمداران نظام از اظهارنظر مردم در مورد نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن نگرانند؟ مگر همين چند روز پيش (22 بهمن 83) در بوقهاي تبليغاتي نظام ندميدند كه با وجود هواي نامناسب ده‌ها ميليون نفر در سراسرِ كشور در راهپيمايي شركت كردند (هاشمي رفسنجاني در خطبه‌هاي نماز جمعه، 23 بهمن 83) و آن را دليلي بر پشتيباني مردم از نظامِ ولايي به‌حساب آوردند؟ اگر چنين است و مردم تا اين حد طرفدار نظام هستند بايد خودِ نظام براي تودهني زدن به بيگانگان و عواملِ داخلي آنها داوطلب مراجعه به آراي عمومي در يك رفراندوم آزاد باشد. اگر ميزان رأي مردم است و مردم هم طرفدار نظام، پس اين همه وحشت و نگراني از فراهم كردن شرايط يك همه‌پرسي آزاد و دموكراتيك براي چيست؟ اگر شما بر حق هستيد و مخالفان بر باطل، اگر شما صالحيد و مخالفان فاسد، اگر شما پاكيد و مخالفين ناپاك، اگر شما راستگو هستيد و مخالفان دروغگو، اگر… پس چرا از اظهار عقيده، نوشته و گفتة مخالفان مي‌هراسيد و اجازه نمي‌دهيد مخالفان هم اجتماع و راهپيمايي مسالمت‌آميز داشته باشند؟ چرا نمي‌گذاريد دگرانديشان در كشور صاحبِ رسانه‌هاي جمعي مانند راديو و تلويزيون براي بيان عقايد خود باشند؟ اگر بر حق هستيد اجازه دهيد طبقِ اصلِ بيست و هفتم قانون اساسيِ خودتان مردمِ تهران در يكي از ميادين شهر براي اظهارنظر در مورد انتخابات رياست جمهوري و فراخوان ملي رفراندوم اجتماع نمايند. قدرت‌به‌دستانِ حاكم مطمئن باشند تاريخ مصرف بعضي شعارها از جمله اينكه استكبار جهاني به‌ويژه آمريكا مي‌خواهد از شركت حداكثري مردم در انتخابات جلوگيري نمايد ديگر گذشته است. مردم وقتي مي‌بينند رأي آنها و حتي انتخاب آنها (22 ميليون رأي به خاتمي) اثري ندارد طبيعي است كه با تمامِ فشارها و تهديدها در انتخابات حاضر نشوند تا آنجا كه حاكميت به اعتراف رئيس‌جمهور و وزارت كشور مجبور به برگزاري انتخابات فرمايشي و اعلامِ آمارِ مسخره از شركت‌كنندگان گردد (انتخابات دورة هفتم مجلس شورا). يادمان نرود در انتخابات مجلس هفتم تعداد اعلام شدة شركت‌كنندگان در بعضي از مراكز بيش از افراد واجد شرايطِ حق رأي بود. در چنين موقعيتي بايد به آن گروه از دوستانمان كه مي‌گويند شركت در انتخابات يك حق طبيعي هر شهروند است بگوييم شركت نكردن و نه گفتن به حاكميت هم يك حقِ شهرونديست همانگونه كه گاهي سكوت رساترين فريادها است.
من به‌نامِ يك شهروند و يك ايراني پيشنهاد مي‌كنم مردم ما با يك حركتِ متمدنانه و صلح‌جويانه از هم‌اكنون شعار «انتخابات فرمايشي نه، رفراندوم آزاد آري» را به هر طريق ممكن اعلام كنند و در روز رأي‌گيري براي رياست جمهوري با برافراشتن پرچمهاي سفيد كه بر روي آنها شعار «انتخابات فرمايشي نه، رفراندوم آزاد آري» و عدم حضور در پاي صندوقهاي رأي فرياد خود را به گوش جهانيان برسانند و خواستار به‌وجود آمدنِ شرايطي شوند كه در يك انتخابات آزاد و دموكراتيك زير نظارت سازمانهاي داخلي و بين‌المللي حقوقِ بشري بتوانند نمايندگان واقعي خود را براي تشكيل مجلس مؤسسانِ تدوينِ قانونِ اساسي نوين انتخاب نمايند. قانوني كه پس از تدوين به رأي ملت گذاشته خواهد شد. هموطنان، بكوشيم شعار «انتخابات فرمايشي نه، رفراندوم آزاد آري» را در ايران و جاي‌جاي جهان تبديل به يك شعار ملي نماييم.

والسلام
-----------------
1) زندان اوين كه در آن زندانيان حماسه‌ها آفريدند.
2) آيه‌اي كه در آرم دادگاه انقلاب آمده است: و اذا حكمتم بين‌الناس اَن تحكمو بالعدل.
3) تعزير نامي كه در نظام اسلامي روي شكنجه گذاشته شده است.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18908

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چرا از رفراندوم می‌‌ترسند؟ محمد ملكی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016