به بهانه بیست و شش سال سرکوب و خفقان
عملکردهای رژيم اسلامی در دو دهه اخير به جهانيان نشان داده است، که هيچ اهميتی برای افکار عمومی جهان و حفظ اعتبار سياسی خويش قائل نيستند. آنچه که از بدو جمهوری اسلامی تا بحال اتفاق افتاده جز گروگانگيری، ترور و حذف فيزيکی مخالفان، ترور شخصيتی و شکنجه و… نبوده است. حاکمان جمهوری اسلامی برای چند صباحی بيشتر که بر صدر حکومت تکيه زنند، از هيچ عمل غير انسانی و حتی غير حيوانی ابا ندارند. در حالی که زندانهای رژيم از اقليت زندانيان سياسی شناخته شده و اکثريت ناشناس انباشته شده است، باز هم وزير کشور و سخنگوی قوه قضائيه از داشتن زندانيان سياسی انگشت شمار (از نوع شناخته شده) دم می زنند. در گوشه و کنار کشور ايران آيت الله هائی هستند که با تکيه بر احاديث و احکام بی ريشه، فتوا به قتل و ترور و شکنجه مخالفان و دگر انديشان رژيم می دهند. اجرای اين فتاوی نياز به اهرمهای اجرائی دارند، که نيروهای غير مردمی بسيج و حزب الله مسلما اجرای اين توطئه ها را گردن می گيرند. اين نيروهای غير مردمی و سرکوبگر که همگی زير سايه پرچم رهبر غير منتخب (خامنه ای) قرار دارند، به سرکوب فرهيختگان، دانشجويان و مردم آزادی خواه پرداخته و از حمايت سابقا پنهان رهبری برخوردارند.
کاری را که شعبان بی مخها (شعبان جعفری) در رژيم گذشته بعهده داشتند، اينک برعهده ليدرهای حزب الله و بسيج مانند حسين الله کرم، ده نمکی و سعيد عسگر گذاشته شده است و اينان باعث شدند که روی شعبان بی مخ هم سفيد گردد! نيروهای اطلاعات علی الخصوص در زمان رياست جمهوری رفسنجانی و با وزارت علی فلاحيان جلاد، گام در سرکوبی پنهان و نيمه پنهان برداشته و هدفی جز پيشبرد اهداف پليد و غير انسانی خويش ندارند و همگی نشان داده اند که برگشتن اين نيرو به آغوش مردم امری دور از انتظار است. اينان بنيکی دريافته اند که اگر تغييری در شکل رژيم صورت گيرد، مردم بلائی برسرشان خواهند آورد که بر سر ساواکيان نياورده بودند، بنابراين با چنگ و دندان برای حفظ رژيم تلاش می کنند.
در زمان رياست جمهوری خاتمی نيز بعلت همسو و همخوان نبودن (يا اگر بودند، به اندازه کافی نبود) نيروی اطلاعات (با ايده های جناح راست و محافظه کاران) بخصوص زمانی که سعيد امامی و چند تن از مهره های جانی و وفادارش از دور خارج گشتند، جناح تماميت خواه و قدرت طلب راست و محافظه کار به تشکيل نيروئی موازی با اطلاعات در قوه قضائيه (بخوانيد جزائيه!) همت گماشتند و نيروئی بميان آمد که به هيچ کس بجز رهبری پاسخگو نيست. مسلما برای حفظ ثبات و امنيت کشور و مردم، وجود همان نيروی اطلاعات در بطن دولت کافی و ضروريست اما در کشور ايران که رهبر و حاکمانش دچار اوهام توطئه و دشمن انگاری هستند، وجود حتی دهها نوع از نيروهای اطلاعات، بسيج، سپاه و اهرمهای مزدور حزب الله کفايت نمی کند.
اينها مردم را بدو دسته تقسيم نموده اند:
يک: خودی
دوم: غير خودی، که تقسيم بندی نيروهای اول بر اساس شرکت در صفوف ظاهرا دشمن شکن!!؟ نماز جمعه، عضويت در يکی از نيروهای سپاه، بسيج و يا مهره ای از نيروهای حزب اللهی و لباس شخصی، شرکت در مراسمهای مذهبی (که جز تظاهر و ريا در آن چيزی بچشم نمی خورد،) صورت گرفته است. نيروهای غير خودی هم که خارج از اين محورها هستند، در ذهن ناراحت و غير معمولی رهبران جز جاسوس، مزدور اجانب، قلم بمزد، کافر و ملعون چيز ديگری نمی توانند باشند!
بسخنرانی های آقای خامنه ای اگر در گذشته و يا حال گوش دهيد، بيش از شصت کلمه از صد کلمه او را دشمن، توطئه، مزدور، خائن و مرگ بر... تشکيل می دهند. مسلما چنين ذهنی نمی تواند سالم باشد چون در ذهنهای سالم شک و ترديد و دشمن بينی و کلا منفی نگری در درصد بسيار پائينی قرار دارند.
شنيدن کلمه صلح، صفا، مروت و دوستی را کمتر کسی می تواند از انسانهای منفی باف و منفی افکار شنيده باشد مگر که آن فرد در موضع پائينی قرار داشته باشد. بهمين علت است که جهان نمی تواند باور کند که کلمه صلح آميز در بکاربری نيروی هسته ای از جانب جمهوری اسلامی، بمعنی تمام کلمه صلح آميز باشد. بنابراين باور اينکه رژيم اسلامی واقعا از چنين انرژی ای هدف صلح آميز دارد، بر جهان غرب بسيار مشکل است. جهان تا بحال رنگ دو جنگ بزرگ را بچشم ديده است و هيتلرها و موسيليني ها می رفتند که سراسر جهان را از آشوب و آکنده از فاشيسم و نژاد پرستی کنند. آنجا بود که نيروهای آمريکائی بمثل فيلمهاي هاليوودیشان، در آخرين لحظه ای که می رفت سرنوشت جهان به نفع هيتلريسم و نازيسم کليد بخورد، وارد کارزار شده و اروپا را از چنگ آلمان و آسيا را از چنگ ژاپن در آوردند تا جهان بار ديگر رنگ صلح را ببيند. بهمين علت اروپائيان مسلما از بين دو گزينه ايران (باج دهنده نفت و ثروت ملت) و آمريکا، (ناجی از چنگ ذلت) در آخرين لحظه آمريکا را برمی گزينند و اجلاسها و سمينارها همه بنفع آمريکا و بضرر حکام ايران کليد خواهند خورد.
در حال حاظر اروپا با سياست هويج و آمريکا با سياست چماق با رهبران ايران پيش می روند اما آنجا که منافع آمريکا در خطر افتد اروپائيان هم آنطور که در گذشته نشان داده اند هويج را کنار نهاده و با چماق به متخاصم روی می آورند. پس از فروپاشی شوروی و کومونيست آمريکا که خود را تک و تنها بر صدر ابرقدرتها می ديد، روی به سياست چماق آورد و مستقيما به کشورهای مخالف خويش اعلام جنگ داد. در اين ميان اروپائيان با رو کردن سياست هويج اندکی تعادل نسبی در معادله جهان بخشيدند.
دول دنيا هرچند که برای مواقع بحرانی سازمان ملل را تقريبا نيم قرن پيش تاسيس نمودند، اما اين سازمان که کارش رسيدگی به اوضاع جهان و تعديل قدرت ابرقدرتها و امور کشورهای زير ستم هست، عملا نشان داد که نان را بنرخ روز می خورد و اين پرده برداری بخصوص پس از حمله آمريکا بعراق برای برکناری صدام حسين محسوس شد. در جنگ اول آمريکا با عراق که جنگ خليج ناميده شد، سازمان ملل با اقدام نظامی آمريکا بر عليه عراق مخالف بود و تحريم اقتصادی و سياست نفت در برابر غذا را ترجيح می داد. در آخرين لحظه که سازمان ملل دريافت، آمريکا بر تصميم خود مصمم است، با اين اقدام آمريکا موافقت نمود هر چند که چه موافق بود و يا مخالف اين جنگ صورت گرفته بود اما برای حفظ بزرگمنشی و تاثير گزاری خويش اين امر را صحه گزارد. در چنين فصلی از تاريخ که اينک قرار داريم، حقيقتا رژيم اسلامی نه می تواند به سازمان ملل تکيه کند و نه به اروپائيان و حتی دوستان اندک و ضعيف ايران که بخاطر دريافت کمکهای نفتی و مالی هنگفت دور ايران را گرفته اند، قابل اطمينان نيستند. نيروهای خودی رژيم هم که ده درصد کل مردم ايران را بسختی تشکيل می دهند پس سران کشور ايران بر چه قدرتی تکيه زده اند؟
بايد نشست و ديد که در آينده چه بر سر ايران خواهد آمد! آيا نيروی خارجی به ايران حمله خواهد کرد و بساط سران را درهم خواهد کوبيد و يا مردم ايران اندکی از نجابت خويش کاسته و بر شجاعتشان افزوده اند و اين مهم را به انجام رسانده اند. در هر دو صورت باد مخالف بسوی رهبران ايران وزيدن گرفته است و می رود که بطوفانی مبدل گردد. آينده بدی برای اين رژيم سرکوبگر قابل تصور است.