پنجشنبه 4 فروردین 1384

به دار آویختن یک بیمار روانی وسیله دیگر بیماران روانی! در باره محمد بیجه، کوروش گلنام

جنایت

انجام جنایت در جهان به شیوه ها و انگیزه های گوناگون، نه تنها به امروز مربوط نشده و نه تنها در چهارچوب "ج" اسلامی انجام نمی گیرد بلکه یک گرفتاری پیچیده اجتماعی است که با بشر زاده شده، از دیر باز بوده است و همچنان خواهد بود. اما سخن بر سر چگونگی آن (انگیزه و درجه خشونت به کار رفته در آن و نوع آن، که نشانی از بستر فرهنگی جامعه را در خود دارد)، میزان آن به نسبت جمعیت هر کشور، و مهمتر از آن بر خورد جامعه و حکومت گران و دولت هابا آن و پیشگیری ها و بر نامه ریزی ها علمی برای جلوگیری از تکرار بیشتر آن و بررسی همه جانبه انگیزه های اقدام به آن و کاهش این انگیزه هاست. آنجا خطرناکترین آسیب های انسانی و اجتماعی پدید می آید که اقدام به جنایت به امری "روزمره" و "خصلتی" برای جامعه ای تبدیل شود؛ یعنی حکومت گران خود آلوده به جنایت شده و آن را به عنوان یک شیوه حکومتی به کار برده و تلاش کنند که آنرا به بخشی از "فرهنگ" جامعه نیز تبدیل کرده و مردم را نیز در زندگی روزمره خود به آن عادت دهند تا دست خود را برای هر جنایتی باز بگذارند. در جنین شکلی است که دیگر سخن از "عمومی" بودن انجام جنایت در همه جوامع بشری نیست، که با تفاوت ها و کم وبیشی هایی هر روزه در گوشه ای از این زمین پهناور حتا پیشرفته ترین کشورها روی می دهد، که سخن از یک "فاجعه" اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی است. همآن چیزی که در ایران امروز زیر حاکمیت "ج" اسلامی روی داده است.
خبر "جنایت" اخیر را خواندیم: "محمد بیجه قاتل بیست کودک پاکدشتی در ملاء عام به دار آویخته شد". این به دار آویختن نیز خود جنایت است. اما نکته های گویایی را که در انجام این آدمکشی آشکار، می توان بیان کرد:
نخست بنظر رسیده است که قاتل تعادل درستی نداشته است و گمان می رود که مواد مخدر به او تزریق کرده بوده اند(انگیزه انجام احتمالی چنین کاری می بایست ترس از افشاگری قاتل در آخرین لحظه های زندگی خود بوده باشد)، چرا که نه در برابر هیجان های ایجاد شده در پیرامون خود، نه در برابر ضربه های شلاق و نه در برابر ضربه کاردی که به پشتش زده می شود، واکنش های طبیعی از خود نشان نداده است. چگونگی اجرای حکم وبه دار آویختن قاتل بسیار غیر انسانی بوده است و عکس های منتشر شده چنان گویاست که نیاز به تفسیر زیادی ندارد! وجود هزاران تماشاجی، زدن 100ضربه شلاق پیش از اجرای حکم، حمله مردم به او و زخمی شدنش با ضربه کارد یک نوجوان، انداختن طناب دار به گردن او وسیله مادر یک قربانی (مادر میلاد)، به دار کشیدن بدن خون چکان او با یک جرثقیل، هورا و شادمانی هزاران شاهدو... همه و همه نشان از آن دارد که انجام این جنایت جز گشترش، تشویق، تاییدو تاکید بر خشونت، آدمکشی، خونریزی و کینه جویی، چیز دیگری به جامعه ارائه نداده است.
سرگرم نمودن مردم به این آدمکشی ها، بی برنامه ریزی نیست . پی در پی مردم را به کجراه می کشند تا مسببین اصلی همه این بدبختی ها که علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، کارگزاران دولت پنهان و امثال قاضی مرتضوی و همه نو کیسگان دیگری هستند که در سایه این حکومت فاسد و نا مردمی به جاه و مقامی رسیده و به دزدی و چپاول و آدمکشی سرگرم و کمر همت به نابودی مردم ایران بسته اند، از دیدها پنهان بمانند!
آیا با بدار آویختن و کشتن انسان دیگری به این شیوه چندش آور و حیوانی همراه با زجر و شکنجه، ریشه محمد بیجه ها و آن همه فساد و تباهی در جامعه کنده می شود ؟ آیا محمد بیجه یک انسان عادی بوده است یا یک بیمار روانی؟ آیا جامعه ای که یک انسان را در سنین نوجوانی به چنان عدم تعادل روحی و سنگدلی و بی رحمی گرفتار می سازد که بی کمترین حس و منش انسانی کودکان بی گناه را پس از بهربرداری های جنسی و پس از خارج کردن اعضایی از بدن آنها(آنچنان که در میان مردم مطرح است و شیوه پرونده سازی و برگزاری دادگاه نیز نشان از پنهان کاری در اصل قضیه دارد)، به و حشیانه ترین شکل به قتل می رساند و گاه به آتش می کشد، خود گرفتار و بیمارروانی نیست؟ یکی از تولید های ایران آخوند زده همین محمد بیجه ها و خفاش شب هاست که کم از هزاران نیستند. همه خبر داریم که هر روزه هزاران رویداد و جنایت دردانگیز دیگر در ایران "اسلامی" رخ می دهدو واکنش های مردم در برابر چنین رویدادهایی روز بروزکمتر شده و این موارد به امری "عادی" و روزانه تبدیل شده است . آیا آلوده نمودن جوانان و تزریق هر روزه هزاران تن مواد مخدر به جامعه(که بی هیچ تردید سرسپردگان و گماشتگان خود حکومت در آن دست دارند)، و یا به وجود آوردن تنگناهای شدید اقتصادی و مالی و بیکاری و فقر و بی چیزی وخلاصه نمودن بیشترین امکان کار برای خدمت در بسیج، کمیته، سپاه و نیروهای امنیتی و دیگر نیروهای سرکوبگر و بدین ترتیب اجبار جوانان به تبدیل شدن به مزدوران رژیم و قرار دادن آنها در برابر مردم، و نتیجه های تلخ این فقر و دست تنگی و بیکاری و اعتیاد و نابسامانی که فروش دختران و زنان ایرانی و فروش اعضای بدن و .. را بدنبال دارد، پرونده سازی برای بیگناهان و از هم پاشیدن هر روزه هزاران خانواده، ایجاد امتیاز های ویژه برای" آقایان" و "آقا زاده ها" که موجب بزرگترین فساد ها شده است و.. به تولید محمد بیجه ها و خفاش شب ها نمی انجامد؟ به وجود آورنده دردهای جانکاه امروز جامعه ایران، محمد بیجه ها نیستند که بیماران روانی دیگری چون علی خامنه ای و رفسنجانی، شیخ جنتی و شیخ مصباح یزدی، سازندگان "خانه عنکبوت " و قاضی مرتضوی ها هستند که روشن نیست اگر انقلاب نمی شد و چنین نانی به دامان آنها نمی افتاد امروز چکاره بودند و به جای این پست و مقام های دروغین که با زور و شانتاژ و قلدری و آدمکشی برای خود ساخته اند، کجا وبه چه کار شایسته خودشان سرگرم بودند!
مردمی که به تماشا ی چنین آدمکشی ها گرد می آیند و از دیدن این نمایش های زشت و نفرت انگیز لذت می برند باید به خودآمده و دریابند که آنها نیز آلوده شیوه ضد انسانی سیستم فاسد ولایت فقیه و "ج" اسلامی شده اند. درست است که کشتن آن کودکان بیگناه آنهم به آن شیوه وحشیانه دل هر انسانی را به درد آورده و همه خود را دراین درد جانکاه با پدر و مادرها ی فرزند از دست داده، همراه و شریک می دانند اما آیا این جنایت ها با جنایتی دیگر و کشتن قاتل، که یک بیمار روانی بوده است، جبران پذیر است و فرزندان این خانواده ها را به آنها بازمی گرداند؟ اینجاست که بازهم وظیفه دانشجویان و جوانان سختی کشیده و اما امیدوار و پرتلاش و کوشا و همه دیگر فرهیختگان و کوشندگان در ایران، بازهم بیشتر می شود. ریشه دردها را باید برای آن پدر ومادر های داغ فرزند دیده و سایر تماشاچی های این آدمکشی های نفرت بار، بی پرده و آشکارا و با نام و نشان هویدا کرد.
آنچه در میان مردم شایع است و شیوه و برخورد مقام های قضایی نیز آنرا تایید می کند، این است که محمد بیجه(که مردم او را محمد بسیجی می نامند)با همکاری کسانی در نیروهای بسیج و نیروی انتظامی به این قتل ها مبادرت نموده و ضمن تجاوز به این کودکان و کشتن آنها، برخی اعضای بدن آنها را بیرون آورده و وسیله باند همکاران خود به فروش می رسانده است. دلیل یه آتش کشیدن جسد برخی از این کودکان نیز یکی همین مورد می تواند بوده باشد. حتا اگر همه این ماجرا را هم شایعه بدانیم اما هیچ تردیدی نیست که انگیزه آن بی اعتماد ی شدید مردم نسبت به دستگاه های حکومتی است زیرا خود به چشم خود هر روزه نمونه هایی از این جنایت ها را وسیله گماشتگان و دست اندرکاران حکومتی شاهد بوده اند.
شیوه بر خورد با یک قاتل در سوئد، هم زمان با به دارآویختن محمد بیجه
هم زمان با بدار آویختن محمد بیجه در ایران، در سوئد این کشور پیشرفته و متمدن هم پی گیری پرونده یکی از رویدادهای نادر و کمیاب در این جامعه، یعنی پرونده کسی که چون محمد بیجه، یک دختر 10 ساله را 16 سال پیش، پس از تجاوز به قتل رسانده است و یک زن جوان را مدتی پس از آن به همین شیوه، پس از تجاوز به قتل رسانده است، در جریان بود و در این مورد نیز چند شب پیش یک گزارش تلویزونی یک ساعته از زندگی او نشان داده شد. اما تفاوت ها در کجاست و رفتار با این قاتل که پس از 15 سال تلاش و پی گیری، سال گذشته به دام افتاده و در همین چند روز گذشته یکی از آخرین دادگاه های او بر گزار شد، چگونه بوده است؟
نخست باید گفت که برابری بین سوئد و کشوری تحت حاکمیت "ج" اسلامی، بسیار نادرست و حتا مسخره است که خوانندگان خود دلیل های روشن آنرا می دانند. اما شیوه رفتار جامعه پیرامونی با این متهم به جنایت در سوئد ( متهم به این دلیل که هنوز و با وجود پذیرش تجاوز، و وجود همه مدارک بسیار قوی انجام قتل از سوی او، ازآن میان آزمایش لکه های خون یافت شده بر لباس و در خانه او، آزمایش د.ان آ، تایید روانی بودن او از سوی روانشناسان با توجه به سابقه های گذشته و رفتارهای خشونت آمیز او مثلن کشتن چندین سگ و گربه به شکلی حیوانی و با کاربرد خشونتی شدید و کتک زدن همسران پیشین خود، روابط جنسی و فانتزی های او در این باره و... که بنا بر دید کارشناسان، همه نشان از انجام قتل از سوی اوست، اما او اتهام قتل را نپذیرفته است) ، می تواند برای ما سرمشق و پند آموز باشد. تمام زندگی این قاتل که نامش " اولف اولسن"(1)است، از نخستین روز تولد به دقت مورد بررسی وبازبینی قرار گرفته، باهزاران تن گفتگو شده است(شاید باور کردن این موضوع برای خوانندگان سخت باشد که در این پرونده، ده هزار تن مورد بازجویی قرار گرفته اند! تنها به همین یک نکته و زمان، پرسنل و هزینه ای که برای آن به کار رفته است بیاندیشید تا روشن شود که ما در کجای دنیا قرار گرفته ایم!). دوستان او در دوره های گوناگون زندگیش، همچنین همکاران او را در محل کارهای گوناگونش یافته و با آنها به گفتگو و بررسی وضع و رفتار اونشسته اند، به محل های آموزش او، کودکستان، دبستان و دبیرستان مراجعه و با کارمندان و معلمان گفتگو کرده اند؛ همه رویدادهای خانوادگی و پیرامونی او، از زمان کودکی تا پس از آن را بررسی کرده اند. در تمام مدت بازداشت و بازجویی، همه جا وکیل او حاضر بوده است. به دلیل رسیدن به این نتیجه که او بیمار روانی است، دربازداشت نیز زیر نگاهداری های ویژه پزشکی بوده است و کمترین فشاری از طرف پلیس و بازجویان بر او وارد نشده است. همه بازجویی ها بر روی نوار ضبط شده و در برخی موارد فیلم برداری شده است. اضافه بر این روانشناسان طبق خواست دادگاه به آزمایش های گوناگونی در باره او دست زده و دید خود را مبنی بر بیماری شدید روحی او به دادگاه ارائه و دادگاه نیز نه تنها او را به زندان محکوم نکرد که دستور نگهداری او در بیمارستان ویژه مجرمین روانی را صادر نموده است تا زیر نگاهداری و کنترل پزشکی قرار داشته باشد. اگر مسئولین سیاسی کمونی که متهم در آن است، آنها نیز دیدگاه روانشناسان را تایید کنند( که بی تردید چنین خواهد شد)، این حکم دادگاه به اجرا گذاشته خواهد شد.
هدف من از به میان آوردن این مورد، شیوه بر خورد دادگاه و دستگاه قضایی و مردم سوئد با این هنوز متهم به تجاوز و قتل 2 تن است که خود برای ما بسیار روشنگر است و به روشنی نشان می دهد که حکومت و دستگاه عدالت گستر "ام القرای اسلام"، هنوز در چه دورانی سیر کرده و چگونه خود آدمکش، ادمکش ساز و آدمکش پرور است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ما مردم بیش از این دیگر نباید به این حکومت اجازه دهیم که جامعه و مردم مارا به سوی نیستی و نابودی سوق دهد. هر کس در هر جا، چه در درون ایران و چه در برون، باید هر کاری که از دستش بر می آید، انجام دهد. آیا مردم ایران حتا کمتر از مردم لبنان و قرقیزستان هستند؟ تا دیر نشده است باید بپا خواست و با بهره بردن از مجال استثنایی که در اختیار ما قرار گرفته، تمام برنامه خیمه شب بازی و نمایش انتخابات قلابی و بازی انرژی هسته ای را بهم ریخت و تدارک تحمیل رفراندم به رژیم و برگزاری انتخاباتی آزاد و دموکراتیک را دید. نیروهای بسیجی، سپاهی و دیگر نیروهای نظامی که دل با مردم دارند، می بایست دلبستگی خود رابه رهایی مردم از چنگال این حکومت و از فقر و فساد و اعتیاد وهزاران گرفتاری دیگر، با شیوه های مناسب و ابتکاری خود نشان داده و خود شجاعانه پیشگام شده و ننگ وابستگی به این حکومت را از خود بزدایند.آنها می توانند تمام اخبار و نقشه های حکومت را برای سرکوب مردم، به هر وسیله که می توانند در اختیار مردم بگذارند. آنها نیز تا دیر نشده است باید دست بکار شوند و نشان دهند که با مردم هستند. خواست و تحمیل برگزاری رفراندمی آزاد برای تعین نوع حکومت با دیده بانی سازمانهای جهانی پشتیبان حقوق بشر به رژیم (و چنانکه پیش از این نیز بارها به میان آمده است : چون رژیم خود به این کار تن نمی دهد، این خواست خود راه مبارزه ای است برای بر کناری رژیم) و برگزاری انتخاباتی آزاد برای تدوین مجلس مؤسسان، گفتگوی هر روزه و پایه تلاش های ایرانیان آزادیخواه است.

زیر نویس:
Ulf Olsson - 1
2 - خوانندگانی که توانایی خواندن به سوئدی را دارند می توانند برای آگاهی های همه جانبه در باره این پرونده، از این سایت روزنامه Sydsvenskan دیدن کنند.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19667

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'به دار آویختن یک بیمار روانی وسیله دیگر بیماران روانی! در باره محمد بیجه، کوروش گلنام' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016