جناب آقاي عباس اميرانتظام؛
آنچه را كه تحت عنوان: " از رفراندوم ملي سال هزار و سيصد و سي و دو تا رفراندوم اسلامي سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت" از خيانت دكتر محمد مصدق كه باعث شكست نهضت ملي و صدور فرمان موظف قانوني محمد رضا شاه و سقوط دولت خود گرديد، به عنوان يك امر "ملي" و خواست عمومي ذكر كرديد، خواندم، كه بسيار موجب تاسف گرديد.
تاسف من بيشتر از آنجا بود كه در ملاقاتي كه هنگام آزادي موقت جنابعالي و در ساختمان لاله دست داد، انحراف و واقعيات هاي نهضت ملي ايران و حكومت دكتر مصدق مورد صحبت ما بود. از جنابعالي خواستم با اغتنام فرصت در وضع موجود به بررسي علل شكست نهضت ملي ايران بپردازيد و با بي طرفي و فارغ از ذهنيات به دوره هاي روزنامة اطلاعات بپردازيد، مجلدات سالهاي سي و سي و يك و سي ودو. جنابعالي نيز ضمن تشكر از اين تذكر، قبولي خود را با امتنان مجدد تاكيد فرموديد.
متاسفانه آنچه كه از شما در تارنماها مشاهده كردم حكايت از آن دارد كه نه تنها فرصتي براي اين بررسي لازم نداشته ايد، كه ذهنيات " عوام" كه البته گناهي بر آنها نيست، بر افكار زعما و روشنفكران ما كه همت تحقيق و پيگيري ندارند، تسلط يافته و با تعصب تعقيب مي گردد.
گذشته از جنابعالي؛ جناب آقايان دكتر كاتوزيان و پزشگزاد نيز بر اين توهمات با سفسطه خاص خود اصرار داشته اند، چنانكه هر يك كه ناچارند، قوانين محل اقامت خود را طابق النعل بالنعل اجرا نمايند، اين تصور را پيدا كرده اند، كه گويا ملت ايران هم مجبور بوده اند، رفراندوم انحلال مجلس را كه دولتهاي آنان پيشنهاد مي كنند و پس از توشيح مسوولين امر " قانونا" به اجرا در مي آيد، بايد پذيرا باشند. در حاليكه در قانون اساسي مشروطة ايران نه تنها اجازة انحلال مجلس پيش بيني نشده بود، بلكه در اصولي صريحا: " تعطيل جزيي و كلي مجلس شوراي ملي ممنوع است" ذكر گرديده بود.
بعد هم كه شاه با دستبردهايي در محيط خفقان حكومت نظامي و خفقان عمومي حق انحلال مجلسين را براي خود بدست آورد، كه مورد قبول ملي هرگز نبود.
ضمنا اساتيد ذكر شده توجه نداشتند كه در آن ممالك هم مشروط به شروط و قيود شديدي بود، چنانكه ژيسكاردستن( قدرت و زندگي، نوشتة والبري ژيسكاردستن، ترجمة محمود طلوعي. صفحة دويست و چهارده) ، رييس جمهور وقت فرانسه در خاطراتش در مورد تدوين قانون حق سقط جنين مادر، ضمن شرح فشارهاي محافل مذهبي و شخص پاپ بيان مي دارد، مي گويد در فكر راهي براي تصويب اين قانون از طريق رفراندوم بودم، تا هرگز نتوانند آن را روزي تغيير دهند، اما متاسفانه امكان اين امر وجود نداشت.
جنابعالي نمي دانم آيا قانون اساسي مشروطيت را خوانده ايد و يا آنرا بياد داريد؟ اما تصور مي كنم اين داستان را بارها شنيده باشيد كه: تنها انتخابات دورة هفدهم انجام گرفته توسط دكتر مصدق نخست وزير ملي ايران را مي توان انتخابات آزاد و ملي خواند. هر چند خلل هايي نيز در آن وجود داشت. يكي از اين خلل ها: عدم اجراي تعهد خود دكتر مصدق بود. دكتر مصدقي كه در برنامة نخست وزيري خود، تدوين قانون انتخابات را نويد داده بود در قصور به اين امر تغييري صورت نداد.
اما انحلال مجلس: يادمان باشد كه خود دكتر مصدق،وجود بد نمايندگان حاضر در مجلس را ، بهتر از تعطيلي و ايام فترت مجلس مي دانست. اما خود او به انحلال مجلس دست زد. عليرغم مخالفت صريح نمايندگان، نخست وزير وقت انحلال مجلس را اعلام داشت. همان مجلسي كه اگر مي بود، دست شاه را از قدرت عزل نخست وزير كوتاه مي نمود. اما، دكتر مصدق با صدور حكم انحلال مجلس، با توجه به قانون اساسي، عملا شاه را به اين عزل سوق داد.
مصدق، يعني كسي كه تنها راه خروج از بن بست اقتصادي دوران نهضت ملي را وضع قانون ماليات بر ثروت تشخيص داده بود و بهانه كرده بود كه اختيارات را براي وضع همين قانون مي خواهد، پس از گرفتن اختيارات و در تمام مدت اختيارات تنها موضوعي را كه اقدام نكرد همان قانون ماليات بر ارث بود.
صرف اختيارات و بهتر بگويم سو استفاده از اختيارات همانا روحيه قدرت طلبي و ديكتاتوري است.
تازه ترين دليل را شايد از زبان آقاي دكتر احسان نراقي در روزنامة آفتاب خوانده باشيد: اولين كسي كه از سقوط دولت خود كه شكست نهضت ملي را به همراه داست، اظهار شادماني نمود، باز هم خود مصدق بود!.
نراقي از قول دكتر صديقي چنين مي گويد: روز بيست و هشت مرداد روي پشت بامها در حال فرار بوديم. شايگان گفت: بد شد. مصدق به او نهيب زد: چي بد شد، خيلي هم خوب شد. بجاي آنكه رجاله ها ما را ساقط كنند، دو ابر قدرت ما را ساقط كردند. چي بد شد؟!
جالب نيست؟ نمايندگاني كه خود انتخابشان كرده بود، حال رجاله به حساب مي آمدند.
بگذاريد شاهدي آورم از تلگراف دكتر مظفر بقايي به نخست وزير جناب آقاي دكتر مصدق السلطنه، چاپ روزنامة شاهد به تاريخ يازدهم مرداد هزار و سيصد و سي ودو.
" پيرو تصميم هيات اجرايية حزب زحمتكشان ملت ايران در مورد استعفاي آقاي علي زهري و اينجانب بشرط عدول جنابعالي از عمل غير قانوني و خطرناك رفراندوم به اطلاع آنجناب مي رساند.
به شهادت ملت ايران و خود جنابعالي اينجانب در تمام مبارزات خود هدفي جز سعادت ملت ايران بر اساس قانوني نداشته و ندارم و در اين هنگام كه مي بينم رييس دولت دست بكار يك عمل برخلاف قانوني زده است كه آثار آن براي حال و آتية مملكت بسيار خطرناك خواهد بود و در حقيقت بدعت سييه يي مي باسد كه فقط طرفداران تجزيه مملكت و هواخواهان حكومت زور و قلدري از آن استفاده خواهند نمود كما اينكه امروز هم بشدت از اين عمل غير قانوني رفراندوم......مي كنند.
لذا براي سعادت ملت ايران و حفظ وحدت مملكت در حال و آينده به شرط اينكه آن جناب دست از اين تصميم خطرناك برداريد بدينوسيله تاييد مي كنم كه حاضرم به فوريت از نمايندگي مجلس شوراي ملي استعفا داده و از مجلس مستقيما خود را تسليم زندان شما نمايم.
زيرا من همه چيز را براي مملكت مي خواهم و اگر بنا شود اين عمل من وطنم را از تجزيه و خطرات ديگر نجات دهد، آمادة تحمل همه گونه شدايد هستم.
با سابقه آشنايي كه جنابعالي به روحيه افراد حزب زحمتكشان ملت ايران داريد احتياج بتذكر نيست كه همكار عزيز من علي زهري هم مانند من در اجراي تصميم هيات اجراييه حزب مهيا مي باشد. جان ما فداي وحدت ايران عزيز. دكتر مظفر بقايي كرماني"
و نامة دوم به وزير كشور بسيار گوياتر:
شمارة هزار و دو از روزنامه شاهد به تاريخ بيست و يك مرداد هزار و سيصد و سي دو
" جناب آقاي دكتر صديقي وزير كشور؛
اگر بخاطر داشته باشد در جلسة روز يكشنبه چهاردهم دي ماه پارسال طرحي بامضاي شانزده نفر از نمايندگان مطرح شد كه در آن قيد شده بود" هيچ طرح و يا لايحه اي نمي تواند بموجب امضاي رييس دولت باعث تعطيل يا فلج شدن مجلس فعلي گردد".
جنابعالي در تاييد بيانات جناب آقاي دكتر شايگان " بلند گوي آن روزي و امروزي جناب آقاي دكتر مصدق" چنين گفتيد: " به هيچوجه در فكر و ذهن و عمل دولت اين نبوده است كه بنحوي از انحا كه بنده نمي توانم فكر كنم كه آن انحا چه خواهد بود" مجلس را تعطيل كنند."
بعد هم در جلسة سه شنبه بيست و سه ديماه وقتي كه لايحه اختيارات مطرح بود در تاييد بيانات خود فرموديد: " ... عرض كنم قصد تعطيل و فلج كردن مجلس بهيچوجه در ميان نبوده و نيست و يا سابقه ذهني كه به سيره سياسي رفتار و عقايد پنجاه سال سابقه شخص نخست وزير آقايان داريد و بيشتر از بنده هم اين اطلاع را داريد، بنده هم فعلاخود را شاگرد مدرسه ايشان مي دانم با ايمان و اعتقاد كامل عرض مي كنم كه بهيچوجه قصد تضعيف و تعطيل و فلج كردن مجلس در ميان نيست و اميدوار هستم كه ... جناب آقاي دكتر بقايي براي هميشه بدانند كه دولت دكتر مصدق در صدد تضعيف مجلس مقدس ملي نيست".
جناب آقاي دكتر صديقي، درست هفت ماه پس از آن تاريخي كه براي اولين بار ما توطيه خاينانه دولت را افشا كرديم، دولتي كه بقول شما بهيچوجه قصد تضعيف و فلج كردن و تعطيل مجلس را نداشت، يعني همان دولني كه جنابعالي عضو آن بودند و هستيد، همان دولت، تصويب نامه براي رفراندوم غير قانوني صادر كرد و رفراندوم هم انجام شد، با آن وضع مسخره و رسوايي كه شما بهتر از هر كس آگاه هستيد. تا اينجا جنابعالي مي توانيد براي تبريه خود، بعدا دلايلي بياوريد كه من در اقليت واقع شدم، مصلحت بود، همه موافق بودند و قس عليهذا...
ولي از اينجا عمل خود جنابعالي شروع مي شود، طبق مندرجات روزنامه ها امروز جنابعالي بايد گزارش
رسمي رفراندوم غير قانوني را براي انحلال مجلس، همان مجلسي كه در آن آن حرفها را زده بوديد امضا بفرماييد تا باستناد امضا شما جناب آقاي نخست وزير بقيه اين خيانت تاريخي را انجام بدهند. از اينجا ديگر فقط مربوط به خود شماست. همين شمايي كه يك روز گفتيد: " بهيچوجه در فكر و ذهن و عمل دولت نبوده است كه به نحوي از انحا مجلس را تعطيل بكند" همين شمايي كه يك روز ديگر رسما بخود ما گفتيد:" براي هميشه بدانيد كه دولت دكتر مصدق در صدد تضعيف مجلس شوراي ملي نيست" همان شمايي كه اين حرفها را با صراحت لهجه مي فرمودند، امروز بايد برخلاف تمام آن حرفها گزارش رسمي رفراندوم غير قانوني انحلال مجلس هفدهم " نحوي از انحا" را امضا كنيد.
ما اين مطالب را يادآوري كرديم كه در موقع گزارش نتوانيد فراموشي را بهانه بفرماييد. بديهي است كه با بخاطر آوردن بيانات آن روزهاي خودتان اگر وجداني باقي مانده باشد از امضاي گزارش اين عمل خلاف قانون خودداري خواهيد فرمود و اگر هم خيلي فشار بياورند همشه براي جنابعالي يك راه باز است:
استعفا !
استعفا بدهيد و وجدان و شرافت و حيثيت خود را با رسميت دادن باين امر خلاف قانون و خلاف وعده هاي خودتان لكه دار و مخدوش و نابود نسازيد. والسلام علي من التبع الهدي. دكتر بقايي كرماني.
شنيدم كه در باب شباهتهاي رضا شاه با دكتر مصدق سخن مي رانند كه: اگر رضا خان استيضاح مدرس را پاسخ نداد،ا محمد خان استيضاح زهري را!
مي گويم بيچاره رضا خان ديگر توجيهي در مورد كار خود فراهم نكرد، اما يادمان باشد كه محمد خان گفت: چون مجلس به من راي اعتماد نمي دهد من مجلس را منحل مي كنم تا آمال ملت ايران تامين گردد.
آقاي اميرانتظام، نكند جنابعالي نيز با مصدق همراهي كرده ايد كه آمال ملت در پيروزي بيست و هشت مرداد بوده است.
جناب اميرانتظام؛ براي آنكه بدانيد كاري را كه مصدق به خواست بيگانگان شروع كرد، از ابتدا تا انتها بر خلاف مصالح كشور و نهضت ملي
و مردم و خلاف قانون، بايد تصريح كنم كه گذشته از عمل رفراندوم كه در مخالفت اصول مسلم قانون اساسي بود، راي علني و جدا بودن صندوق مخالف و موافق را غير قانوني و شمارش و اخذ آرا نيز به شيوه تقلب و خلاف قانوني بود چنانكه بيشتر مناطق، خصوصا شهرهاي نزديك بهم و كوچك شمال براي رقابت با يكديگر غالبا تعداد آرا موافق بيشتر از كل اهالي آن مراكز بود. كه براي نمونه بهشهر و چالوس در ذهنم مانده است.
نمي دانم جنابعالي طرح فراخوان براي رفراندوم را امضا فرموده ايد يا نه؟ اما من به علت ذكر نام مصدق در آن آنرا امضا نكردم، چون با مستنداتي كه من دارم و در صورت امكان طرح در هر دادگاهي مورد گواهي خواهد بود، نماد مصدق دليل رياكاري و تقلب و فريب است.
advertisement@gooya.com |
|
اگر همين امروز رژيم بگويد من با رفراندوم حتي قبل از انتخابات رياست جمهوري با شيوه دولت " ملي مصدق" آماده ام انجام دهم شما چه خواهيد گفت؟
بيچاره هايي كه به ساز اجنبي مي رقصند، نمي بينند چگونه معصومين سياسي را هم آلوده مي كنند. من اميد ديدار شما را دارم.
تورنتو، نوروز هشتاد و چهار
حميد سيف زاده
hamidseifzadeh@yahoo.com