محمد خان قاجار که در قلع و قمع و شکنجه ، آوازه ای بلند بالا دارد برای ما خود را عجیب و غریب به نمایش میگذارد چون تاریخ گُــنده میکند و بر سلطان مخوف حاکم بر ایران امروز نیز ، در آینده هاله ای از گُُـندگی کشیده میشود که نه آن درستست و نه این که ما امروز دست کم بگیریم ؟؟
وقتی میبینیم و حس میکنیم سعید مرتضوی چه بلاهایی ، بر سر مخالفان آورده است ، یاد محمد خان قاجار می افتیم .
و حتی یاد سعید امامی که بی گمان ، الان در گوشه ای (حتی مثل اسرائیل) در حال سپری کردن زندگیست و به خواب و بیداری سعید مرتضوی می آید .
ولی اکبر گنجی در این مورد نیز درست بر هدف زده است که حتی باید بنویسیم مرتضوی و بخوانیم علی خامنه ای
و وقتی میبینیم عده ای مینویسند ، بزرگترین خدمتهای او به رهبر برای قلع و قمع مخالفان و در ید قدرت گرفتن مملکت را بعنوان هزینه سازی یک شخص مشکل دار برای مملکت ، باید بر سهل انگاری خویش گریست،
که اگر خاتمیان با این قدرت و مدعا از یک فرد مشکل دار در این همه سال اینقدر شکست خورده اند که دیگر حرفی نمی ماند.
گذشتگان براستی نان مفت خوردند و حرفهای گران زدند که بر زمینت میزند نادان دوست ، بلندت میکند دانای خصم،
پس چرا بی رو در بایستی این افراد حداقل برای بزرگ کردن خود نیز که شده ، یکبار درست نمیگویند مشکل از کجاست و تنها هزینه ی دوستی خود با این شرایط را بر ما تحمیل میکنند ؟
حکایت ایران امروز شده است مانند کرم تکه شده ای که در حال دست و پا زدنست ، قوه ی قضائیه ای که زیر نظر رئیسش نیست ، ریاست جمهوری که زیر نظر رئیسش نیست ، مملکتی که جان میکند تا آبها سر بالایی روند .
آنچه که در این مدت بر گنجی به واسطه ی کیهان و مرتضوی گذشت اینست که به او نشان دهند راه باز گشت ندارد و به محض اینکه بخواهد برگردد ، او را به قول ف م سخن به گمان خویش گند میکشانند .
و جالب اینکه مرتضوی با توجه به اینکه گنجی او را میشناسد و حرفهایش را نیز باور ندارد ، به او میگوید بیا و تحریمت را بشکن .
امروز باید به گنجی گفت بشکن ، تو تاج سر ما هستی !
و بعد به همان ترتیب که در مقاله ی ایجاد جشن ملی در مملکت تا حدی مانند جشن فوتبالها که شدنی نیز هست که هزینه ی زیادی هم ندارد ( رجوع شود به آن مقاله ) همزمان با شکستن اعتصاب اکبر گنجی ، به آنها نشان دهیم نمیتوانند گنجی را به زعم خود به گند بکشانند .