آقاي بهزاد درستي
نامه ي انتقادي تان را خواندم . در بخش هايي كه فلسفي وار سخن رانده بوديد كمتر متوجه آن چيزي شدم كه بناي گفتن اش را داشتيد . اين البته نه ازقصور قلم شما ست ؛ بلكه از كوتاهي من در فلسفه است.
اما در ساير بخش ها كه دريافتم چه مي خواهيد بگوييد پاسخ هايي فراهم آورده ام كه در زير مي خوانيد:
1- از « مشكوك» خواندن نظريات من كه به مدارا و مهرورزي سخن ميرانم ،گرهي از كار گنجي يا شما باز نخواهد شد . راستي و درستي ام ؛ اگر از آن برخوردار باشم ، از پس منظومه ي كلماتي كه به هم زنجير مي كنم خود را باز خواهد تاباند و اگر از آن برخوردار نباشم؛ باز هم جلوه گر خواهد شد.بي آنكه نيازي به تصريح شما يا انكار من داشته باشد.
2- سپس پرسيده ايد كه «خشونت چيست؟» .نخست پاسخي نسبتا فلسفي و سپس زيست شناسانه داده ايد.
به رغم توضيحات شما كه جز بخش اخير چيزي از آن دستگيرم نشد ؛ اين موضوع را دريافتم كه « مهرورزي به رقيب چيزي مثل سرطان است كه نبايد به آن اجازه ي رشد داد» !
2- آنگاه از تئوري هاي مربوط به بازي ها سود جسته و دو خط حمله براي بازي «كسب حقوق اجتماعي – سياسي» فرض كرده ايد.
در اين فرض خشونت دفاعي را مجاز شمرده و به نحوي ضمني «خشونت كلامي آقاي گنجي وسايرين » را اخلاقي دانسته و انساني شمرده ايد.
در اين باره جز اين كه مجددا تاكيد كنم كه نه در دفاع و نه در حمله نمي توان خشونت ورزيد و گرنه جواز خشونت ورزي رقيب را به دست خود صادر كرده ايم چه مي توانم بگويم؟
3- در بند بعد دريافتم كه « از بديهي ترين اصول انساني ناآگاهم» چرا كه با «توصيه ي اكيد به مهرورزي با رقيب» باعث پيشروي هرچه بيشتر رقيب خشن و خشونت ورزي بيشتر او و در نتيجه موجب متراكم شدن بغض هاي انساني و سپس منفجر شدن آن مي شوم!
بر اين گمان ام كه «انسان» هاي مورد مطالعه ي شما كه در برابر مهرورزي هر چه بيشتر ، به نسبتي مضاعف خشونت مي ورزند با «انسان» هايي كه من ديده ام و با آنها زندگي كرده ام ؛ دو گونه ي كاملا متفات از يكديگر باشند كه منشاء واحدي در آفرينش ندارند.
بدين وجه، هرچه درباره ي واكنش احتمالي «انسان» در برابر مهرباني و مدارا مجادله كنيم بي فايده خواهد بود. چرا كه اساسا «واحد مورد مطالعه» مشترك نيست.
4- بنا بر تصويري كه در بند بعدي ارايه داده ايد و گفته ايد كه پوپر نيز چنين اعتقادي دارد « آنكه آهيمسا مي ورزد انسان مفلوكي ست كه هر چه بر او خشونت ورزيده مي شود ، تنها واكنش او لبخند زدن است.»
ظاهرا يك نكته را فراموش كرده ايد كه تاثير آهيمسا (مهرورزيي بي انتظار پاداش) منوط به ساتياگراها (پايداري بر حقيقت بي هراس از كيفر ) و تاثير ساتياگراها موكول به آهيمسا ست.
پس اجازه دهيد كه آنرا به يادتان آورم و متذكر شوم كه اكنون اكبر گنجي در حال ساتياگراهايي تحسين برانگيز است .
من تنها از او خواسته ام كه اين نكته را مبادا چون شما فراموش كند «پايداري او بر حقيقت » هنگامي تاثير مورد نظر او را در بر خواهد داشت كه آنرا با «مهرورزي به رقيب» كامل كند.
به او يادآور شده ام كه يك جامعه ي بخش بندي شده كه هر بخش آن از بخش ديگر متنفر است هرگز به دموكراسي مورد نظر او منجر نخواهد شد .بلكه در خوشبينانه ترين حالت صرفا به جابجايي محض و عميقا بي فايده ي بخش هاي حاكم و محكوم منتهي خواهد شد.به واقع «چيزي عوض نمي شود بلكه تنها جابجا مي شود»
5- در جالب توجه ترين بخش يادداشت خود و با عنايت به بند هاي پيشين چنان نوشته ايد كه مي توان چنين نتيجه گرفت:« اگر امروز از طريق اعمال خشونت دفاعي ،نظام سياسي موجود را برنياندازيم و شرايط مساعدي را حاكم نكنيم ؛ گل گيسو ها در وضع موجود خرد شده و نخواهند توانست آهيمسا بورزند» .
پاسخ شما يك جمله است : در فرض شما (شكل گيري و استقرار يك نظام كاملا دموكراتيك)گل گيسو ها اصولا لزومي به آهيمسا پيشه كردن ندارند ( بايد بهتر از من بدانيد كه رعايت اخلاق دموكراتيك چيز ديگري است از آهيمسا).
شما كه فلسفه ميدانيد و منطق ، چگونه نتوانستيد دريابيد كه صغرا كبراي گزاره هاي تان با هم نمي خواند؟
6- در اين پارگراف كه آورده ايد « هر خشونتي بد نيست و تكامل نتيجه ي خشونت ورزيدن است» يكبار ديگر روشن مي شود كه «واحد مورد مطالعه» ي من و شما دو چيز كاملا متفاوت و متنافر از يكديگرند .
چرا كه در جامعه ي مورد مشاهده ي من كه انسان ها در آن زيست مي كنند نه كروكوديل ها ؛روند تكاملي آنها همواره به سمت عقلانيت ، احترام به حقوق بشر ، خشونت زدايي هر چه بيشتر از مناسبات انساني ، توسعه ي آزادي ها و تقويت رابطه ي عاطفي حاكميت و شهروندان( مفهوم تابعيت) بوده است نه خلاف آن.
7- اگر به (فرض محال) تئوري شما در زمينه ي «خشونت مجاز در خط دفاع – خشونت قبيح در خط حمله ) را بپذيرم ؛ در پاسخ به آنكه «آزاد مرد ايران اكبر گنجي با نوشتن آن دو نامه در خط دفاع قرار دارد ياحمله؟ » پاسخ من آن خواهد بود كه:
او هنگامي كه بر حقوق انساني اش پاي مي فشرد(اعتصاب غذا) در خط دفاع؛ «عليه خود» خشونت ميورزد كه نمي توان آنرا تقبيح كرد حتي كه تحسين برانگيز است .اما تا هر هنگامي كه خشونت كلامي بورزد و رقيب را به خشونت بيشتر وادارد،در خط حمله «عليه رقيب» خشونت ورزيده و نكوهيده است.
باز هم يادآور مي شوم كه من فوتبال «فير پلي» را مي پسندم.
8- در اين قسمت نوشته ايد كه« در حالت دفاع نيز ميتوان (و گاهي بايد) حمله كرد.همينطور در حمله نيز گاهي دفاع مي شود».
چه خوب كه اين اصول را يادآور مي شويد اما اي كاش منطبق با منطق خود (كه حقيقتا نميدانم به پيوست ،چه صفتي به آن نسبت دهم كه هم توهين آميز نباشد تا شما را برنجاند و هم به درستي منعكس كننده داوري من در باره ي آن باشد) اين جمله را چنين مي نگاشتيد:
« درحالت دفاع نيز مي توان (و گاه بايد) به نحو خشونت آميز حمله كرد. همانطور كه در حمله نيز گاه ميتوان به نحو خشونت آميز دفاع كرد».
چرا كه در اين صورت حتي محتاج استدلال براي رد آن نبودم و خواننده با تامل اندك در بنيادهاي اين گزاره متوجه سستي مفرط آن مي شد.
9- در بند بعد نوشته ايد كه جاي نامه ي انتقادي من به اكبر نبوي در كيهان است نه در گويا.
در پاسخ دو نكته را يادآور مي شوم كه:
- اگر جاي چنين يادداشتي در گويا نبود ، مسلم بدانيد اديتور محترم اين پايگاه رسانه اي هرگز آنرا براي انتشار در رسانه ي تحت نظر خود مناسب نمي يافت . تعيين حد و حدود براي يك رسانه كه نه در اداره و نه در هزينه هاي آن مشاركت نداريم، نه در اختيار من و نه در اختيار شماست.
ترديد ندارم كه اراده ي گويا براي انتشار نوشته هاي مسالمت آميز من هرگز متاثر از تمايل شما براي تاثير گذاري بر آن نخواهد بود.
- چنانچه تحريريه ي محترم كيهان يا هر رسانه ي داخل، آماده ي انتشار مطالب من است بدون آنكه در محتواي آن تغييري ايجاد نمايد(و تضمين ميدهم كه هرگز متضمن هيچ توهيني نباشد و هيچ عرف اخلاقي و قانوني را ناديده نگيرد)، بي پرواي ملامت هاي شما يا ديگران چنين خواهم كرد و از آنجا ايمان دارم كه به بهبود داوري خوانندگان اين جريده نسبت به صداقت ما در رفتار مسالمت آميز مان خواهد انجاميد ،چه بسا كه خوشحال تر خواهم شد.
10- «عافيت طلب و ترسو» هرگز به آقاي گنجي يادآور نمي شود كه به وي تضمين ميدهد كه چنانچه به توصيه ي او عمل نمايد و در نامه اي مهربانانه و متواضعانه به آيت ا...خامنه اي ، به خاطر خشونت هاي كلامي اش دلجويي نمايد ، و با اين حال اعتصاب غذاي او به فرجام خوشايندي منتهي نشود ، پيشنهاد دهنده ي آهيمسا نخستين كسي خواهد بود كه به روش او بر حقيقت پاي خواهد فشرد.
به ويژه آنكه پيشنهاد دهنده داراي «نام واقعي» ، نشاني «قابل دستيابي» و در داخل كشور است.
بايد چنين نتيجه بگيرم كه احتمالا مقصودتان من نبوده ام و قصد توهين و تخفيفي در كار نبوده است و داشته ايد كه از شخص ثالثي مي گفته ايد.
11- در بند نهايي از اينكه نگارنده قادر به تمايز اشتباه و جنايت نيست سخن رانده ايد تا به «مشكوكيت» نظريات من ابعاد مضاعفي بدهيد.در اين باره در دام شما نخواهم افتاد و يكبار ديگر بند نخست نوشته ام را تكرار مي كنم:
از « مشكوك» خواندن نظريات من كه به مدارا و مهرورزي سخن ميرانم،گرهي از كار گنجي يا شما باز نخواهد شد . راستي و درستي ام ؛ اگر از آن برخوردار باشم ، از پس منظومه ي كلماتي كه به هم زنجير مي كنم خود را باز خواهد تاباند و اگر از آن برخوردار نباشم؛ باز هم جلوه گر خواهد شد.بي آنكه نيازي به تصريح شما يا انكار من داشته باشد.
تنها به آن اضافه مي كنم كه: در جامعه اي كه من يك واحد انساني آن هستم ،دراغلب موارد اين «دعوت به خشونت و قهر و نفرت »است كه انسان ها را در حسن نيت مدعي به «ترديد» مي اندازد.
فرجام خوش و محمودي را براي شما ،خودم و اكبر گنجي مسئلت دارم.
توضيح : از اين پس به هر اتهامي عليه «شخص خود» پاسخ نخواهم داد. اما آماده ام تا از هر نظرگاهي كه منتشر مي كنم دفاع كنم. بهاي وقت شما و من بيش از اينها ست كه صرف جدل هاي شخصي شود.