جمعه 1 مهر 1384

مك فارلين، ادامه جنگ پس ‌از فتح خرمشهر، پذيرش قطعنامه ‌و... ناگفته‌هاي جنگ ‌از زبان محسن رضايي، ايسنا

* رضايي پس ‌از گفت‌وگو باايسنا: تاكنون بااين صراحت درباره جنگ سخن نگفته بودم

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

محسن رضايي، فرمانده سابق كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دوران جنگ تحميلي نقش عمده‌اي در تصميم‌گيريها و تصميم‌سازيها داشت. او كه از بيست‌ و هفت سالگي در حالي كه يك سال از جنگ گذشته بود با حكم حضرت امام(ره) فرماندهي كل سپاه را بر عهده گرفت، از مواردي سخن مي‌گويد كه به گفته خودش تاكنون به اين صراحت مطرح نكرده است.

رضايي ماجراي مك فارلين، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و پذيرش قطعنامه را مقاطعي از جنگ مي‌داند كه تاكنون در مورد آنها كمتر از جزييات گفته شده است.

او به خبرنگار ايسنا مي‌گويد: « بسياري از مسائل ناگفته جنگ وجود دارد كه براي بيان آنها بايد صبر كرد تا شرايط تغيير كند. ممكن است با گفتن اين مسائل سوء برداشت‌هايي به وجود آيد كه در وضعيت فعلي كشور اثرات نامطلوبي داشته باشد.»

رضايي در خصوص ناگفته‌هايش از ماجراي مك فارلين مي‌گويد:« در مساله مك فارلين وقتي متوجه شديم سياسيون در پشت صحنه كار مي‌كنند،‌ گفتيم اگر ما (نظامي‌ها) مديريت كار را در دست نگيريم ممكن است اين مذاكرات براي پيروزي ما در جنگ نتيجه‌اي نداشته باشد؛ با اين انگيزه مديريت ماجراي مك فارلين را از وسط راه در اختيار گرفتيم كه نتيجه مذاكرات را به تجهيزات نظامي و دستاوردهايي براي ادامه جنگ بكشانيم. تاكنون اين مساله را با اين صراحت نگفته‌ام.»

فرمانده سابق كل سپاه درباره اينكه اگر نظامي‌ها در اين ماجرا دخالت نمي‌كردند چه اتفاقي مي‌افتاد؟ مي‌گويد:« بيشتر به مذاكرات سياسي كشيده مي‌شد و ممكن بود كه دستاوردي براي پيروزي ما در جنگ نداشته باشد. لذا همان مقدار «تاو» هم كه از آمريكا گرفتيم، هرچند كه مختصر بود، محصول همين دخالت نظامي‌ها بود.»

او سپس نسبت به ترويج نظرات غلط مبني بر ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر هشدار مي‌دهد: « عده‌اي مشغول تزريق نكته غلطي در افكار عمومي هستند كه بعد از آزادي خرمشهر ايران مي‌توانست صلح كند اما صلح نكرد و يا ايران مي‌توانست آتش‌بس كند.»

رضايي معتقد است كه اگر ايران در آن مقطع آتش‌بس مي‌كرد اين جنگ 20 سال طول مي‌كشيد و مي‌گويد: « اين ادعا قابل اثبات است. اگر ايران عملياتهاي بعدي را پس از آزادي خرمشهر انجام نمي‌داد، قطعنامه 598 هم صادر نمي‌شد.»

او در خصوص مقطع پذيرش قطعنامه هم خاطرنشان مي‌كند:« در روزهاي پاياني جنگ همه به امام نامه مي‌نوشتند، ولي بعضي از نامه‌ها براي ادامه جنگ بود با گرفتن امكانات و در بعضي از نامه‌ها هم با زبان بي‌زباني گفته مي‌شد ديگر نمي‌توانيم بجنگيم. اما نتيجه مشترك اين بود كه ادامه جنگ به شكل قديم امكانپذير نيست. اين نامه‌ها در پذيرش قطعنامه موثر بودند. البته اگر ريز مذاكرات دو جلسه مسولان سياسي با امام منتشر شود، آن موقع بيشتر مشخص مي‌شود كه اين نامه‌ها تا قبل از آن جلسات اثر خاصي روي امام (ره) نداشتند. اگر آن جلسات با امام برگزار نمي‌شد، شايد امام براي پذيرش قطعنامه تصميم نمي‌گرفتند.»

متن گفت‌وگوي خبرنگار تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با محسن رضايي به اين شرح است:


* جنگ پاسخ قدرتهاي بين‌المللي به انقلاب مردم ايران بود

ايسنا: عمده دلايل و عوامل جنگ را در چه زمينه‌هايي بايد جست‌وجو كرد؟

رضايي: به نظر من رابطه جنگ تحميلي و انقلاب ايران يك رابطه علي و معلولي است. يعني دليل اصلي آغاز جنگ در سال 1359 را بايد در انقلاب مردم ايران در سال 1357 جست‌وجو كرد، جنگ پاسخ قدرتهاي بين‌المللي به انقلاب مردم ايران بود. در تعبير نظامي‌ها جنگ پاتك به انقلاب بود. كشورهاي ديگر هم كه در جنگ عليه ايران با صدام متحد شدند انگيزه‌ مشتركشان بحث رويارويي و كنترل انقلاب بود. كشورهاي عربي از جمله كويت، عربستان و اردن از اين قبيل بودند.

ايسنا: چرا انقلاب اسلامي انگيزه‌ مشترك كشورهاي عربي با آمريكا و شوروي شده بود؟

رضايي: در اتحاد دشمنان ايران 4 انگيزه مهم به چشم مي‌خورد. همانطور كه گفتم عامل مشترك همه آنان كنترل انقلاب اسلامي است. كشورهاي عربي و كشورهاي منطقه ترس داشتند كه با به ثمر رسيدن انقلاب آرامش منطقه از بين برود و امنيت آنان از جانب ايران مورد تهديد قرار گيرد. در مورد عراق بايد گفت صدام به دنبال تسلط بر شمال خليج فارس از طريق اشغال جزيره آبادان و اروندرود بود تا بتواند بر اين منطقه اعمال قدرت كند؛ اما انگيزه آمريكايي‌ها چيز ديگري بود، آنها مي‌خواستند با يك فشار نظامي عليه ايران نظم قديم از دست رفته را بازگردانند و شوروي‌ها نيز به دليل حضور در افغانستان مي‌خواستند از مزاحمت آمريكا راحت باشند و لذا بر سر ايران و افغانستان با آمريكا تباني كرده بودند.


* آيا مي‌شد با ديپلماسي درست وقوع جنگ را به تاخير انداخت؟

ايسنا: آيا با در نظر گرفتن شرايط وقت و اتخاذ يك ديپلماسي متفاوت امكان جلوگيري از بروز جنگ وجود داشت؟

رضايي: در عالم ديپلماسي مي‌توان از وقوع حوادث جلوگيري كرد و يا آنكه آنها را به تعويق انداخت. در مورد جنگ ايران و عراق فكر مي‌كنم مي‌شد با اتخاذ يك ديپلماسي متفاوت و قوي‌تر، جنگ را به تأخير انداخت؛ اما نمي‌شد بطور مطلق از وقوع آن جلوگيري كرد، چراكه عراق مدتها بود كه رفتار خود را نسبت به انقلاب تغيير داده بود و از شروع انقلاب تا آغاز جنگ يعني مدت 2 سال و نيم بد رفتاري داشت. در سالهاي 1358 و 1359 به سفارتخانه‌هاي ايران، شهرها و پاسگاههاي مرزي حمله ‌كرد. در حقيقت همزمان با اوج‌گيري انقلاب يك چرخش در تصميمات و مواضع صدام به وجود آمده بود كه بدون گرفتن امتيازاتي از انقلابيون كوتاه نمي‌آمد كه مسلما ايران نيز حاضر به اعطاي امتيازات واهي به صدام نبود. اگر ديپلماسي ايران در سالهاي ابتدايي جنگ، ديپلماسي درستي بود شايد مي‌شد جنگ را يك يا دو سال به تاخير انداخت. ولي بطور مطلق نمي‌شد از وقوع جنگ جلوگيري كرد. به همين دليل است كه با توجه به شرايط فوق و تحريك آمريكا بروز جنگ قطعي بود.

ايسنا: آن موقع چند تن از سران رژيم بعثي براي مذاكره قصد ورود به ايران را داشتند. چرا با ورود آنها به ايران موافقت نشد؟

رضايي: سطح روابط ديپلماتيك ما با عراق از سفارتخانه به كنسولگري تنزل پيدا كرده بود. البته نگاه دولت بني‌صدر به عراق مثبت نبود.

ايسنا: زمان حمله عراق به ايران كجا بوديد؟ هنگامي كه خبر حمله هوايي عراق را شنيديد چه واكنشي داشتيد؟

رضايي: من قبل از آغاز جنگ مسؤول اداره اطلاعات سپاه بودم. وقتي جنگ شروع شد در تهران بودم كه صداي انفجارهاي مهيبي را شنيدم و چون پيش‌زمينه ذهني داشتم حدس زدم كه بايد حمله موشك‌هاي عراقي باشد. بلافاصله تيم‌هايي را به محل انفجارها از جمله فرودگاه مهرآباد كه بمباران شده بود ارسال كرديم تا اطلاع دقيق‌تري پيدا كنيم. بعد از مدتي متوجه شديم كه جنگ سراسري و گسترده است و در حد حمله ساده‌اي به تهران نيست.

ايسنا: آن زمان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي چه كسي بود؟

رضايي: آقاي مرتضي رضايي.

ايسنا: با توجه به تازه تاسيس بودن سپاه، نحوه سازماندهي نيروها براي مقابله با عراقي‌ها و اعزام به جبهه‌ها چگونه بود؟

رضايي: در سال اول جنگ سپاه سازمان رزمي و نظامي نداشت و همه اعضاي سپاه به صورت داوطلبانه و انفرادي شركت مي‌كردند. در 9 ماه اول جنگ دوستان ارتش چهار عمليات بزرگ انجام دادند كه شكست خوردند و پاسداران هم به صورت كاملا خودجوش و مردمي عمليات محدود انجام مي‌دادند. سپاه پاسداران در آن زمان هيچ گردان و تيپ و لشكري نداشت. به عنوان مثال عده‌اي در پاوه به فرماندهي شهيد همت، عده‌اي در كردستان به فرماندهي احمد متوسليان يا در قصر شيرين برادر پيچك و عده‌اي ديگر از رزمندگان مشغول بودند و جبهه جنوب نيز به چند محور تقسيم شده بود. مثلا محور سوسنگرد، محور آبادان و يا محور خرمشهر. رزمندگان به اين محورها اعزام و در خطوط دفاعي مستقر مي‌شدند و ارتباطي بين محورها با هم نداشتند. بيشتر كارهاي شناسايي عمليات بود و اگر عملياتي بود در حد كارهاي ايذايي، در مجموع همان‌طور كه گفتم سپاه در آغاز جنگ آن نظام لازم را نداشت. مرحله دوم سازماندهي نيروهاي سپاه از زماني آغاز شد كه من فرمانده كل سپاه شدم.

ايسنا: نحوه انتخابتان به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي چگونه بود؟

رضايي: بنده در نيمه اول شهريور سال 1360 به عنوان فرمانده سپاه حكم را از حضرت امام (ره) دريافت كردم. يك روز حاج احمد آقا مرا خواستند و گفتند امام با شما كار دارد. به جماران رفتم و با امام ملاقات كردم. ايشان به من گفتند:«چند سال داري؟» گفتم: «27 سال». امام فرمود:«من فردا حكم فرماندهي سپاه را به تو مي‌دهم و تو نيروهاي انقلابي را جمع كن و با همكاري آنان سپاه را سر و سامان دهيد.» ما در ابتدا در محوري يك تيپ ايجاد كرديم، تيپ‌هاي رزمي كه فرماندهي آنها را شهيد باكري، شهيد كاظمي، شهيد همت، شهيد متوسليان و ... به عهده داشتند به طوري كه در طريق‌القدس ما 3 تيپ داشتيم و در بيت‌المقدس 12 تيپ. يعني در عرض يك سال 12 تيپ رزمي تشكيل داده بوديم كه بطور جدي و اصولي با ساز و برگ و شاكله نظامي وارد كارزار جنگ شده بودند.

ايسنا: رابطه‌تان با دولت بني‌صدر چطور بود؟

رضايي: وقتي بني‌صدر فرار كرده بود فرمانده سپاه شدم.

ايسنا: قبل از آن چطور؟

رضايي: معمولا با هم اختلاف داشتيم. بني‌صدر با حزب جمهوري و نيروهاي انقلاب اختلاف داشت. در رابطه با برخورد با ضد انقلاب و نحوه جنگيدن با نيروهاي انقلاب اختلاف داشت. اين دو اختلاف مجزا از هم بودند. يعني نيروهاي انقلاب جزء حزب جمهوري نبودند وليكن به دليل نحوه عملكرد بني‌صدر در آزادسازي استانهاي ايران، با نيروهاي انقلاب اختلاف داشت.

ايسنا: همانطور كه مي‌دانيم ارتش در سال اول جنگ تحت نظر بني‌صدر عمل مي‌كرد. در آن زمان بين فرماندهان ارتش و سپاه اختلاف وجود داشت و بدون شك اين اختلاف مي‌توانست توان نظامي ما را كاهش دهد. شما به عنوان فرمانده سپاه چطور اين اختلافات را حل مي‌كرديد؟

رضايي: تا قبل از آنكه من فرمانده سپاه شوم كم و بيش اختلافات جدي بود اما بعد از آنكه من فرمانده سپاه شدم و نيز بعد از مدت كوتاهي كه برادر عزيزم شهيد صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني ارتش شد يگانگي و دوستي جاي اختلاف را گرفت تا جايي كه قرارگاههاي مشترك تأسيس كرديم و در شب‌هاي عمليات در يك قرارگاه حضور داشتيم. در حقيقت زندگي مشترك قرارگاهي در نبرد شبانه‌روزي با دشمن به روش جاري تبديل شده بود. مثلا قرارگاه‌هاي مشترك كربلا متشكل از قرارگاه كربلاي ارتش به فرماندهي حسني سعدي و قرارگاه كربلاي سپاه به فرماندهي شهيد باقري بود كه در عمليات فتح‌المبين با هم يگانها را اداره مي‌كردند و روابط بسيار صميمي و دوستانه‌اي بين هر دو بوجود آمده بود.

ايسنا: با ساير نيروهاي ارتش مثلا نيروي دريايي و هوايي چطور؟

رضايي: اصل كار با نيروي زميني بود. با نيروي دريايي حوزه مشترك نداشتيم. نيروي هوايي هم از نيروي زميني پشتيباني مي‌كرد. لذا اگر با نيروي زميني هماهنگ مي‌شديم خود به خود نيروي هوايي هم با ما هماهنگ بود.


* استراتژي آمريكا: جنگ ايران و عراق نبايد برنده داشته باشد

ايسنا: مقطع آغاز جنگ تا فتح خرمشهر را چگونه تحليل مي‌كنيد؟

رضايي: استراتژي عراق و آمريكا هم در قبل از فتح خرمشهر و بعد از آن متفاوت بود. در قبل از فتح خرمشهر صدام و حاميان او از جمله آمريكا تصور مي‌كردند به راحتي مي‌توانند به تهران برسند و ايران را تحت تصرف خود درآورند چرا كه در ابتداي حمله به ايران بيش از 1200 كيلومتر مرز ايران سقوط كرده بود و در سال اول هم ايران نتوانست حتي يك عمليات موفق در پس گرفتن نيروهايش داشته باشد. اما بعد از فتح خرمشهر و شكست سنگين عراق، دور جديدي از استراتژي‌هاي آمريكا آغاز شد. استراتژي آمريكا در آن جمله معروف كسينجر بود كه گفت جنگ ايران و عراق نبايد برنده‌اي داشته باشد و اگر 20 سال هم طول كشيد بايد بدون برنده‌ باشد. اين استراتژي تا عمليات كربلاي پنج كه قطعنامه 598 تدوين شد ادامه يافت اما بعد از آن شاهد تغيير استراتژي آمريكايي‌ها بوديم. آنها اين بار گفتند كه جنگ هرچه سريعتر بايد در چارچوب 598 تمام شود. استراتژي ايران هم در طول جنگ چند بار تغيير كرد. در سال اول استراتژي ايران يك استراتژي سياسي بود و در سال دوم تا آزادسازي خرمشهر استراتژي ايران نظامي شد.


* امام با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر مخالف نبود

ايسنا: نظراتي مطرح مي‌شود مبني بر اينكه امام عقيده داشتند كه بعد از فتح خرمشهر وارد خاك عراق نشويم و پشت مرزها به دفاع بپردازيم. براي اين نظر هم سه دليل مطرح مي‌شد. يكي اينكه اگر وارد خاك عراق شويم مردم عراق به دليل تعصب فراوان خود بيشتر مي‌جنگند. دوم اينكه شيوخ منطقه بيشتر از عراق حمايت خواهند كرد و سوم اينكه دنيا رسمي‌تر ما را تحت فشار قرار خواهد داد. اما پس از طرح نظرات كارشناسان نظامي امام مي‌پذيرند كه وارد خاك عراق شويم. چه شد كه ايران تصميم گرفت هم جنگ را ادامه دهد و هم وارد خاك عراق شود؟

رضايي: امام با ادامه جنگ مخالف نبود. امام هيچ‌گاه نگفت كه سر مرزها بمانيد و وارد خاك عراق نشويد. اين مساله به عنوان يك پرسش براي ايشان مطرح بود. امام مي‌گفتند با توجه با اينكه دلايلي وجود دارد چرا شما سر مرز نمي‌مانيد؟ اين بحث پيش آمد كه آيا بر سر مرزها بمانيم و بجنگيم يا وارد خاك عراق شويم و به نبرد ادامه دهيم؟ در جلسه مشتركي كه ما نظامي‌ها و سياسيون با حضرت امام داشتيم نظراتمان را براي امام (ره) بيان كرديم.

ايسنا: سياسيون چه كساني بودند؟

رضايي: مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي رفسنجاني، آقاي ميرحسين موسوي، آقاي موسوي اردبيلي و دكتر ولايتي و حاج احمد آقا معمولا در جلسات حضور داشتند. نظر تمام سياسيون اين بود كه جنگ نبايد به مرز متوقف شود. ابتدا آقاي هاشمي به نمايندگي سياسيون سخن گفت و عنوان كرد كه نبايد بر سر مرزها بمانيم. استدلال اين بود كه اگر بخواهيم جنگ را تمام كنيم بايد يك اهرم فشار داشته باشيم كه به وسيله آن بتوانيم در ميز مذاكره آبرومندانه جنگ را تمام كنيم و به حقوقمان برسيم. ضمن آنكه هنوز مناطقي چون مهران، نفت‌شهر، ميمك و ارتفاعات مسلط به قصر شيرين در تصرف نيروهاي بعثي بود كه الزام پيش‌روي به خاك عراق را دو چندان مي‌كرد. بعد از آن امام رو به نظامي‌ها كرد و فرمود نظر شما چيست؟ مرحوم ظهيرنژاد (رييس ستاد مشترك ارتش) پاسخ داد: ما اگر بر سر مرزها باقي بمانيم و آتش‌بس شود آن‌گاه بايد نيروهاي وسيعي را بر سر مرزها نگهداريم ولي اگر به خاك عراق پيش‌روي كنيم و خود را به پشت اروند برسانيم آنجا با يك نيروي كم ولي مطمئن مي‌توانيم از حمله مجدد ارتش عراق جلوگيري و آنها را زمين‌گير كنيم و به آساني از مرزها دفاع كنيم. بعد از سخنان مرحوم ظهيرنژاد امام رو به من كرد و گفت:نظر شما چيست؟ من هم گفتم با نظرات مطرح شده موافقم. مرز جنوبي ايران قابل دفاع نيست.

امام در پايان جلسه فرمودند راجع به اين پيشنهاد فكر مي‌كنم و پاسخ مي‌دهم. امام پيش‌روي به خاك عراق را تاييد كردند و فرمودند چند نكته را توجه داشته باشيد يكي اينكه صريحا اعلام كنيد كه ما چشم طمع به خاك عراق نداريم ثانيا با مردم عراق كاري نداشته باشيد به طوري كه مردم بفهمند شما با ارتش عراق درگير هستيد نه با مردم عراق، ثالثا كاري كنيد كه افكار عمومي ما را متجاوز قلمداد نكنند.

ايسنا: فضاي آن روز جامعه پس از فتح خرمشهر چگونه بود؟

رضايي: فشار شديدي از سوي افكار عمومي وارد مي‌شد كه ايران كار صدام را تمام كند.

ايسنا: ماجراي حمله به محل اجلاس غير متعهدها در بغداد چه بود؟

رضايي: يكي از مسائل مهم جنگ، مسائل رواني است. يعني اگر كشوري قدرت‌نمايي بيشتري انجام دهد، يا پشتوانه بين‌المللي بيشتري نشان دهد، در افكار عمومي كشور مقابل خيلي تاثير دارد. عراقي‌ها دنبال اين بودند كه كنفرانس غير متعهدها را در عراق تشكيل دهند و بعد هم اعلام كنند همه كشورهاي غير متعهد طرفدار عراق هستند. تنها چيزي كه مي‌توانست اين كنفرانس را لغو كند، اين بود كه ثابت شود بغداد ناامن است. به همين دليل با وجود دفاع هوايي فوق‌العاده از آسمان بغداد، چند نفر از خلبانان شجاع از جمله شهيد دوران اعلام آمادگي كردند كه بغداد را ناامن كنند. نتيجه‌ي اين حمله اين بود كه ثابت شد عراق كشوري نيست كه جامعه بين‌الملل بخواهد از آن حمايت كند.

ايسنا: بعد از فتح خرمشهر شعارهايي مثل جنگ جنگ تا پيروزي به جنگ جنگ تا يك پيروزي يا رفع كل فتنه تبديل شد. شما در يكي از مصاحبه‌هايتان گفته بوديد اين استراتژي مصوب نظام بعد از فتح خرمشهر بود. حقيقت موضوع چه بود؟


رضايي: پس از فتح خرمشهر استراتژي دوگانه‌اي مطرح شد. يكي استراتژي سياسيون كه مي‌گفتند جنگ جنگ تا يك عمليات موفق و يكي‌ استراتژي نظامي‌ها كه مي‌گفتند جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان. امام استراتژي دوم را به لحاظ اعتقادي قبول داشتند و معتقد به مبارزه تا رفع فتنه در جهان بودند. نظر امام در رابطه با ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نيز به همين منوال بود و چون هم سياسيون و هم نظامي‌ها معتقد به ادامه جنگ در خاك عراق بودند، ايشان نيز با ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر مخالفتي نكردند.

ايسنا: با توجه به صحبتهاي شما هم سياسيون و هم نظاميان بعد از فتح خرمشهر موافق پيش‌روي در خاك عراق بودند پس آن تفاوت استراتژي مشخصا در چه زمينه‌اي بود؟

رضايي: همانطور كه گفتم همگي موافق پيش‌روي در خاك عراق بودند اما سياسيون مي‌گفتند شما يك عمليات داشته باشيد تا با كمك آن عمليات موفق و از طريق ديپلماسي جنگ خاتمه يابد. اما طبق آنچه گفته شد هم امام و هم نظاميان استراتژي جنگ جنگ تا سقوط صدام را داشتند و معتقد بودند تا صدام سقوط نكند هر لحظه امكان جنگ و تجاوز به مرزها وجود دارد و ايران امنيت نخواهد داشت. سياسيون مي‌گفتند ما امكانات چنين استراتژي و چنين جنگي را نداريم، ثانيا با استراتژي اول مي‌توانيم جنگ را به اتمام رسانيم و امام هم اگرچه قائل به استراتژي دوم بودند اما اختيار جنگ را به عهده سياسيون گذاشته بودند. تأكيد مي‌كنم كه امام هيچ‌گاه نظر خود را تحميل نكردند. عملا استراتژي سياسيون به نتيجه نرسيد و جنگ طولاني شد.


* نمي‌خواستيم ناوهاي آمريكايي را بزنيم

ايسنا: ماجراي اسكورت نفت‌كش‌هاي كويتي توسط ناوهاي آمريكايي و نظر امام در اين خصوص چه بود؟

رضايي: توجه داشته باشيد امام بارها در جنگ نظرات متفاوتي داشتند اما هيچ‌گاه نظر خودشان را تحميل نمي‌كردند بلكه همواره نظرشان را مطرح مي‌كردند و تصميم‌گيري را به عهده سياسيون و نظامي‌ها مي‌گذاشتند. به خاطر دارم نظر امام درباره ناوهاي آمريكا كه براي اسكورت كشتي‌هاي نفتي كويت به خليج فارس آمده بودند اين بود كه به هر طريق مانع اين كار شويم ولي هيچ‌گاه اين اتفاق نيفتاد. ماجرا از اين قرار بود كه عراقي‌ها در ابتدا كشتي‌هاي نفتكش ما را مي‌زدند تا نتوانيم نفت را براي فروش جابجا كنيم. ابداع ما اين بود كه ما با قايق‌هاي تندرو به كشتي‌هاي نفتكش آنها و كشورهايي كه با آنها مبادله داشتند مثل عربستان و كويت حمله مي‌كرديم و آنها را منفجر مي‌كرديم. به اين صورت موازنه‌اي به وجود آمده بود اما بعد از مدتي آمريكا تصميم گرفت ناوهاي خود را وارد اين درگيري كند و طبيعتا اين سبب مي‌شد موازنه مجددا از بين برود. در مواجهه با اين موضوع اختلاف ‌نظر به وجود آمد.مسوولان سياسي نزد امام رفتند و ماجرا را با ايشان در ميان گذاشتند. ايشان فرمودند اگر من جاي شما بودم همان ناو اول را كه وارد تنگه هرمز مي‌شود مي زدم ولي تصميم‌گيري نهايي با خود شماست. بعدا تصميم بر آن شد كه صلاح نيست چنين كاري شود و امام نيز به راحتي پذيرفتند.

ايسنا: با توجه به تحريم‌ها و همچنين كمبود امكانات و تجهيزات نظامي، چگونه اين كمبودها را جبران و وسائل مورد نياز را فراهم مي‌كرديم؟

رضايي: يكي از بزرگترين مشكلات ما در زمان جنگ تدارك تجهيزات نظامي بود. همانطور كه اشاره داشتيد ما در آن زمان در تحريم به سر مي‌برديم و حتي بسياري از وسايل غير نظامي را كه ممكن بود در جنگ استفاده شود به ما نمي‌فروختند. مثلا فروش بعضي از ماشين‌هاي راهسازي نيز ممنوع بود و كشورهايي مثل ژاپن، فرانسه، آلمان و ... هم از فروش اين وسايل و ادوات به ما سر باز مي‌زدند. لذا ما در يك مقطع در محاصره كامل به سر مي‌برديم و حتي به دليل آنكه خيلي از تجهيزاتي كه از قبل خريداري كرده بوديم غربي بود غير قابل استفاده بود چون قطعات يدكي آن را به ما نمي‌فروختند و در صورت بروز كوچكترين مشكلي در هر كدام عملا قابل بهره‌برداري نبودند. مي‌توانم بگويم ما واقعا خلع سلاح شده بوديم و به همين سبب مجبور شديم كه همه اين امور را خودمان فرا بگيريم از مهمات‌سازي گرفته تا تعمير هواپيماهاي پيچيده در ضمن آنكه در خيلي از عمليات‌ها اسلحه، توپ، تانك و مهمات زيادي غنميت مي‌گرفتيم. جالب است بدانيد بعد از آزادسازي خرمشهر آنقدر وسايل جنگي غنميت گرفتيم كه تا سه سال بعد از آن در هر عمليات از غنميت‌هاي ارتش عراق عليه خودشان استفاده مي‌كرديم و چون خيلي از سلاح‌هاي ارتش عراق شرقي بود براي ما نيز كاملا قابل استفاده بود. از سوي ديگر، ايران منابع بالقوه فراوان اقتصادي و صنعتي داشت. اگر مسوولان سياسي ايران تصميم به يك جنگ تمام عيار گرفته بودند اقتصاد و صنعت ايران شكوفا مي‌شد و جنگ هم كمتر از هشت سال تمام مي‌شد.


* مك فارلين قصد داشت با شكلات دهان ما را شيرين كند

ايسنا: ماجراي مك فارلين چه بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

رضايي:در ماجراي مك فارلين از طرف آمريكايي‌ها وعده‌ها و پيشنهادهايي به دولت ايران از طريق آقاي محسن كنگرلو كه در آن موقع به دولت هم مشاوره مي‌داد، داده شده بود و بعد از آن آقاي هاشمي هدايت ارتباط را بر عهده گرفت. به آمريكاييها گفته شده بود شما ابتدا صداقت خود را ثابت كنيد بعدا با هم پشت ميز مذاكرات بنشينيم. آمريكاييها به واسطه چندين عمليات ناموفق كه آن زمان داشتيم فكر مي‌كردند ايران نمي‌تواند در جنگ موفق باشد لذا گمان مي‌كردند اگر در اين زمان وارد مذاكره با ايران شوند به راحتي مي‌توانند امتيازي را بگيرند. در حقيقت مك فارلين قصد داشت با يك شكلات دهان ما را شيرين كند تا در مذاكرات امتيازاتي مهم را بگيرد.

ايسنا: اين گفت‌وگوها در كجا انجام شد؟ و تعهدات مك فارلين چه بود؟

رضايي: آنها ابتدا توسط يكي از نمايندگان ايران در يكي از كشورهاي خارجي گفت‌وگو كرده بودند و وقتي به ايران آمدند در فرودگاه با تعدادي موشك تاو به همراه كيك و انجيل وارد شدند و مي‌گفتند حاضرند مشكل جنگ ايران و عراق را حل كنند. ضمن آنكه حاضرند تجهيزاتي همچون موشك ضدهوايي هاگ و موشك‌هاي تاو و اطلاعات در اختيار ما بگذارند.

ايسنا: آيا امام از اين جريان مطلع بودند؟

رضايي: فكر مي‌كنم امام در جريان كليات كار بودند. وقتي آنها وارد فرودگاه شدند و به امام اطلاع دادند، چندي بعد امام (ره) آقاي هاشمي را مسؤول كرد كه برود و موضوع را فاش كند.ايشان نيز در لانه جاسوسي سخنراني كرد و گفتند كه مك فارلين قاچاقي به فرودگاه آمده است و نتيجه‌اي نگرفتند و دست خالي بازگشته بودند كه پس از مدتي هم ماجراي "ايران گيت" پيش آمد كه باعث سقوط دولت آمريكا شد.

ايسنا: آيا شما نيز در اين مذاكرات نقش داشتيد؟

رضايي: در ابتداي كار من اطلاعي نداشتم. از جزئيات كار هم بي‌خبر بودم و از اواسط مذاكرات در جريان امور قرار گرفتم و سعي كردم كه جهت گفت‌وگوها را به سوي تامين نيازهاي جنگ هدايت كنم.

ايسنا: چرا تغيير مديريت در اين پروژه به وجود آمد؟ و چه اتفاقاتي باعث تغيير مسؤول مذاكرات با مك فارلين شد؟

رضايي: زماني كه متوجه شديم سياسيون پشت صحنه جنگ مذاكراتي داشتند، نگران شديم كه اگر مديريت كار را به دست نگيريم چيزي نصيب جنگ نخواهد شد؛ لذا از اواسط گفت‌وگوها مديريت پروژه را با واسطه به عهده گرفتيم و همان مقدار مختصر موشك‌هاي تاوي را هم كه گرفتيم حاصل همين دخالت بود.


* ديپلماسي نتوانست جنگ را پايان دهد

ايسنا: مسوولان كي به اين نتيجه رسيدند كه جنگ بايد تمام شود؟

رضايي: پس از فتح خرمشهر سياسيون اعتقاد داشتند با يك عمليات موفق مي‌توان جنگ را پايان داد ولي با وجود عملياتهاي موفق كه حتي تا نزديكي بصره نيز پيش رفته بوديم ديپلماسي ايران نتوانسته بود جنگ را خاتمه دهد. براي نظاميان نيز روشن شده بود فرصت‌هاي استراتژي نظامي نيز فوق‌العاده كم شده و بايد راهكار جديدي اتخاذ كرد. نامه‌هايي هم از سوي برخي از مسوولان سياسي و نظامي به حضرت امام ارسال مي‌شد كه نگارندگان آنها معتقد به عدم استقبال مردم از اعزام به جبهه و يا كمبود منابع مالي و اقتصادي بودند.

ايسنا: چه شخصيت‌هايي در اين رابطه به حضرت امام نامه نوشتند و در بين آنها كدام يك تأثيرگذارتر بود؟

رضايي: خب افراد متعددي بودند چه رجال سياسي وقت و چه نظاميان فعال در جنگ. از اين نامه‌ها زياد بود وليكن دليل عمده‌اي كه باعث شد امام قطعنامه را بپذيرد، برمي‌گردد به دو جلسه فشرده‌اي كه سياسيون با امام داشتند.


*جلسه با امام براي پذيرش قطعنامه

ايسنا: آيا از اين جلسات اطلاعات خاصي موجود است؟

رضايي: من در آن جلسات نبودم ولي آنطور كه آيت‌الله موسوي اردبيلي برايم تعريف مي‌كرد ظاهرا تلاش آقاي هاشمي و مسوولان سياسي اين بود كه امام قطعنامه را بپذيرد و اين اصرارها تا حدي بود كه امام ناراحت شده بودند و اوقاتشان تلخ شده بود و جلسه را ترك كرده بودند. آقاي اردبيلي برايم نقل كرد كه در جلسه بعد يكي از افراد حاضر در جلسه با ناراحتي اصرار كرد و از امام درخواست مي‌كرد كه قطعنامه را ولو توسط فرد ديگري بپذيرد كه امام فرمودند من فكر مي‌كنم و بعد اعلان مي‌كنم. بعد از 24 ساعت امام فرمودند من خودم قطعنامه را مي‌پذيرم.

ايسنا: نظر شما درباره پذيرش قطعنامه در آن تاريخ چه بود؟

رضايي: ما تابع نظر امام بوديم. چاره‌اي جز پذيرش قطعنامه در آن زمان نبود. عده‌اي مي‌گفتند ايران بايد بعد از فتح خرمشهر چنين كاري را مي‌كرد؛ ولي اين كار شدني نبود، چون قطعنامه 598 پنج سال بعد از آزادي خرمشهر صادر شد. آمريكايي‌ها بعد از فتح خرمشهر براي ما خواب آتش‌بس ديده بودند و اين يعني يك حالت نه جنگ و نه صلح كه ممكن بود جنگ حتي تا 20 سال ادامه يابد، همان حالتي كه بين سوريه و اسراييل وجود دارد. اگر ما طرح آتش بس بعد از فتح خرمشهر را مي‌پذيرفتيم حداقل چندين استان مرزي ما سالها در حالت ويراني به سر مي‌بردند كه امكان بازسازي آنها وجود نداشت و دو و نيم ميليون ساكنين مرزها نيز آواره و سرگردان مي‌شدند. لذا حداقل دستاورد عدم پذيرش آتش‌بس پس از فتح خرمشهر و تصرف خرمشهر اين بود كه فاو و شلمچه را در قطعنامه 598 از شوراي امنيت گرفتيم و آنها نيز از ترس سقوط صدام امتيازات حداقلي را پذيرفتند. در يك كلام بايد بگويم ما به مرگ (سقوط صدام) گرفتيم كه آنها به تب (قطعنامه 598 ) راضي شوند.

ايسنا: در خصوص نامه‌اي كه در اواخر جنگ به نخست‌ وزير نوشتيد توضيح دهيد. آيا از اول اين برآورد را نداشتيد كه چقدر امكانات نياز داريم كه در آخر جنگ اين نيازها را اعلام كرديد؟

رضايي: آن نامه مجموع پيشنهادهايي بود كه بتوانيم جنگ را به عمق خاك عراق بكشانيم. من در آن نامه عنوان كرده بودم اگر بخواهيم جنگ با پيروزي قاطع ما خاتمه يابد، بايد 5 ميليارد دلار بودجه در نظر گرفته شود كه طي آن در يك برنامه‌ريزي پنج ساله دقيق عملياتي و پر قدرت شكست سنگيني را متوجه عراق سازيم و جنگ را به نفع خويش پايان دهيم و براي آنكه بعدها سوء استفاده‌اي به وجود نيايد در آخر نامه ذكر كرده بودم كه اگر تجهيزات تامين نشود ما در هر شرايطي مقاومت مي‌كنيم و تا آخرين قطره خون ادامه مي‌دهيم و مي‌ايستيم.

ايسنا: نظر امام در مورد اين نامه چه بود؟

رضايي: هر وقت از امام تجهيزات مي‌خواستيم به مسوولان دستور مي‌دانند كه اين تجهيزات تامين شود اما مسوولان اقتصادي كشور نمي‌توانستند مبلغ مورد نظر را تامين كنند.

Copyright: gooya.com 2016