شنبه 2 مهر 1384

نخست استقرار آزادی وحاکمیت ملی، بعد صنایع هسته ای! علي کشتگر

صنایع هسته ای را نه برای منافع ملی که برا ی بقای خود می خواهند. اینها زمانی از منافع ملی حرف می زنند که بخواهند آن را وسیله ای برای پیشبرد مقاصد خود کنند. در این مورد هم هرگونه "خدعه" رواست. از جمله آن که گویا مصدق "در قلب" آقای لاریجانی جای دارد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ایران البته که حق دارد چرخه تولید صنایع هسته ای در اختیار داشته باشد. ایران البته که می بایست از همان حقوقی برخوردار باشد که دیگران ازجمله آمریکا و کشورهای بزرگ اتحادیه اروپا برای خود قائل اند و یا کشورهای همسایه ایران از جمله اسرائیل و پاکستان از مدتها پیش آن را کسب کرده اند.
حق در اختیار داشتن چرخه کامل صنایع هسته ای از صنایع زیربنائی برای غنی سازی اورانیوم گرفته تا تولید راکتورهای هسته ای یک حق مسلم و بی گفتگو است.

اما به راستی چه کسی ایران را از این حق مسلم ملی محروم می کند؟ آمریکا؟ اروپا؟ اسرائیل؟

خیر. این فاشیسم مذهبی حاکم بر دستگاههای نظامی و قضائی و اجرائی ایران است که منافع ملی ایرانیان را در گذشته و حال تباه کرده و می کند. حاکمیت خودکامه و خطرناک مذهبی کنونی نه فقط نماینده منافع ملی ایران نمی تواند و نباید تلقی شود، بلکه دشمن شماره یک آن است. این حاکمیت بسیاری از خواسته های اساسی ایرانیان را سرکوب و نیازهای مبرم کشور را رها کرده و به انرژی هسته ای چسبیده است، چرا که می خواهد آن را وسیله ای کند برای تضمین بقای خویش. تجهیز حکومت شبه فاشیستی مصباح و خامنه ای و احمدی نژاد به چرخه تولید هسته ای نه فقط یک موفقیت ملی نیست بلکه پیامدهای آن می تواند فاجعه ای برای جنبش ملی داخلی و برای ایران باشد. جهانیان نیز حق دارند از فعالیت های هسته ای رژیمی که با همه مظاهر حقوق بشر و دموکراسی دشمنی دارد نگران باشند.

مهمترین و مبرم ترین خواست امروز ایران که پیش شرط لازم برای کسب همه خواسته ها و منافع ملی ایران در شرایط معاصر منطقه و جهان است، آزادی های فردی و سیاسی واستقرارحاکمیت برخاسته از رای و اراده آزادانه ملی است. حکومتی که بقای آن منوط به پایمال کردن این خواست های مبرم است، نه می خواهد و نه اگر بخواهد می تواند از حقوق و منافع ملی ایران دفاع کند. همان گونه که شاه از کودتای 28 مرداد تا انقلاب بهمن حتی آنجا که می خواست نیز نتوانست آن چنان که باید از منافع ملی ایران دفاع کند.

شاه چه در دعوای مرزی با صدام حسین و موضوع حق کشتیرانی ایران دراروند رود، چه در مورد بحرین و چه درمورد خواسته های ایران از کمپانی های نفتی از مسایلی دفاع می کرد که علی القاعده حق ایران و خواست ایرانیان بود. اما هیچ یک از این موارد به یک مساله ملی و مورد حمایت مردم تبدیل نشدند. چرا که اساسا از کودتای 28 مرداد به بعد شاه در مقام خودکامه ای که حکومت قانونی و ملی مصدق را برانداخته بود مشروعیت ملی نداشت و جنبش ملی که بوسیله او سرکوب شده بود نمی توانست به خواست و اشاره او شکل گیرد و یا عمل کند. و هم از این رو بود که شاه ظرفیت دفاع از منافع ملی را نداشت، حتی در مواردی که خود می خواست. او با آن که متحد دولت های غربی در بلوک بندی های دوران جنگ سرد بود، از آنجا که در درون کشور متکی به حمایت ملی و مردمی نبود، نمی توانست نماینده مناسبی برای دفاع از منافع ملی ایران در عرصه بین المللی باشد.

مصدق اما نماینده راستین جنبش ملی و منافع ملی ایران بود. او به همین اعتبار ملی کردن صنعت نفت را به مهمترین خواست ملی تبدیل کرد و ملتی را به حمایت از این خواست برانگیخت.

مصدق نماینده منافع ملی بود چرا که هم ملی بود و هم دموکرات و عمیقا معتقد به حقوق شهروندی و برابری کامل همه ایرانیان دربرابر قانون. و این را نیز خوب می دانست که در ایران ملی بودن بدون دموکرات بدون غیرممکن است. و هم از این رو بود که می توانست رهبر جنبش ملی در دفاع از منافع و خواسته های ایرانیان باشد.

جمهوری اسلامی اما هم با هویت ملی ایرانی بیگانه است و هم دشمن آزادی و دموکراسی است. و حالا که تندروترین گرایش آن قدرت را قبضه کرده و برداشتی فاشیستی ازمذهب را ایدئولوژی خود قرار داده، ضدملی ترین جریانی است که تاکنون در ایران به قدرت رسیده است. اساسا تنگ نظری بویژه نوع مذهبی آن با منافع ملی در تضاد آشتی ناپذیر است. کسانی که حتی هم فکران و هم مسلکان خود رانیز نمی توانند تحمل کنند چگونه می توانند پاسدار منافع ملی همه ایرانیان باشند؟ به قدرت رسیدگان امروز ادامه جریان بینادگرایانه شیخ فضل الله نوری و فدائیان اسلام اند. جریانی که پس از انقلاب با شعار "دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق اند"، جای خود را در نظام باز کرد و سرانجام همه قدرت را در اختیار گرفت. اگر شاه "ناسیونالیسم مثبت" را ایدئولوژی خود قرار داده بود و نماینده دیکتاتوری مدرن بود، برعکس هیئت حاکمه کنونی به رهبری امثال خامنه ای و مصباح و جنتی هم نماینده عقب مانده ترین نوع استبداداند و هم با مقدم قرار دادن منافع و مصالح ایدئولوژی مذهبی خود برمنافع و خواسته های ملی ایرانیان ضد ملی هستند. این جریان فقط آنجائی از منافع ملی حرف می زند که بخواهد آن را وسیله ای برای پیشبرد مقاصد خود قرار دهد، همان گونه که تنها زمانی از مردم حرف می زند که بخواهد آنان را در پیشبرد نیات خود سیاهی لشکر کند. درست همان گونه که فاشیسم از مردم آنهم محروم ترین و جاهل ترین بخشهای آن سوء استفاده می کرد.
در همه ی 26 سال گذشته سران جمهوری اسلامی، منافع و فرصت های ملی را فدای اهداف و نیات سیاسی و ایدئولوژیک خود کرده اند. برای آنها "قدس شریف"، "نابودی دشمن صهیونیستی" " حمایت از جنبش های اسلامی" و آنچه به زعم آنان "منافع جهان اسلام" نام دارد از چنان تقدم و اهمیتی برخوردار است که می شود منافع و مصالح ملی ایران را به آسانی به پای آن قربانی کرد. و دیده ایم که حاکمیت مذهبی 26 سال است چنین می کند.

با سیاست و دیپلماسی متاثر از همین دیدگاه ایدئولوژیک است که پس از تلاشی نظام شوروی، ایران فرصت ها و منافع ملی تاریخی بزرگی را در زمینه های گوناگونی از دست داد. برای نمونه ایران مناسب ترین مسیر عبور نفت دریای خزر بود، ایران می توانست دست کم به اندازه قطر از بزرگترین حوزه گاز جهان(حوزه پارس جنوبی) در خلیج فارس بهره برداری کند، ایران می توانست به محور اتحادهای اقتصادی و همکاری های سیاسی و فرهنگی در حوزه وسیع فرهنگ ایرانی پس از تلاشی شوروی، تبدیل شود، ایران می توانست پس از سقوط صدام، برای جنگ هشت ساله تقاضای غرامت کند، ایران می توانست هزاران کارشناس و مدیر زبده ایرانی در خارج از کشور و بخشی از صدها میلیارد دلار ثروت ایرانیان خارج از کشور را ( به گفته تایمز مالی 600 میلیارد دلار) برای توسعه سریع صنایع و اقتصاد کشور جذب کند. ایران می توانست بخشی از پانصد میلیارد دلاری که از فروش نفت در 20 سال اخبر به دست آورده برای توسعه اقتصادی کشور سرمایه گذاری کند، همه این موارد از صنایع هسته ای برای ایران ضروری تر بوده و هستند.

اما همه این منافع و مصالح ملی قربانی نگرش سیاسی و ایدئولوژیک بنیادگرایان ضدملی حاکم بر ایران شد و هم چنان می شود. فراموش نکنیم که ایران دارای دومین ذخایر گاز جهان و چهارمین ذخائر نفت جهان است، اما هنوز بخش مهمی از بنزین و نفت خود را از خارج وارد می کند و هنوز کمیت و تنوع محصولات پتروشیمی آن در حد تایلند و ویتنام هم نیست.

کافی است نگاهی به دوبی بیندازیم تا ببینیم چگونه این جزیره کوچک خلیج فارس از برکت ثروت ها و امکاناتی که در سالهای گذشته و امروز از ایران خارج شده و می شوند به یکی از ثروتمندترین نقاط جهان تبدیل شده است. و چگونه امیرنشین های خلیج فارس به برکت سیاستهای ضد ملی جمهوری اسلامی حالا طمع کارانه به منافع ملی ایران در خلیج فارس چشم دوخته اند. در شمال ایران حکومت اسلامی منافع و فرصت های ملی ایران را به آسانی به رقبای ایران در منطقه بویژه به ترکیه سپرده است. از سهم توریسم ایران گرفته، تا نفوذی که ایران می توانست در کشورهای حوزه دریای خزر پیدا کند، همه را ترکیه به برکت سیاست های ضد ملی جمهوری اسلامی به سود خود مصادره کرده است.

هر شعار "مرگ بر آمریکا" و " مرگ بر اسرائیل" جمهوری اسلامی در همه سالهای گذشته تیشه ای بوده است به ریشه منافع ملی ایران و خدمتی بوده است به رقبای ایران در منطقه.

امروز هم تردید نکنیم که دفاع سران حاکمیت از حق چرخه تولید هسته ای برای منافع ملی ایران نیست. برعکس جمهوری اسلامی می خواهد این صنایع را به وسیله ای برای عملی کردن مقاصد ایدئولوژیک خود در منطقه و تضمین بقای خود تبدیل کند. در رویای نظامیان و آخوندهای حاکم، چرخه صنایع هسته ای یعنی قدرت بالقوه تولید بمب اتمی، یعنی تبدیل جمهوری اسلامی به یک قدرت اتمی، یعنی تحکیم موقعیت جمهوری اسلامی و نه ایران در عرصه جهانی و منطقه ای. یعنی وادار کردن قدرت های جهان به اغماض در برابر سرکوب حقوق بشر در ایران.

چرخه تولید هسته ای برای این حاکمیت ضد ملی نه مساله ملی بلکه یک ماجراجوئی خطرناک به زیان منافع ملی است. گذشته وحال جمهوری اسلامی گواهی می دهند که جهانیان حق دارند نسبت به مقاصد جمهوری اسلامی در زمینه صنایع هسته ای به دیده تردید بنگرند. جمهوری اسلامی البته می کوشد ناسیونالیسم ایرانی را در این ماجرا به کمک فراخواند و با فریب افکار عمومی صنایع هسته ای را به یک "مساله ملی" تبدیل کند. در این مورد هر گونه "خدعه" در اسلام آقایان مجاز است از جمله آن که گویا مصدق " در قلب" آقای لاریجانی جای دارد! بگذریم که آنها چقدر از پیروان راه مصدق را تا حالا کشته و ترور کرده اند.

رهبران جمهوری اسلامی تا همین امروز از صنایع هسته ای به بهترین وجهی به سود تحکیم موقعیت خود بهره برداری کرده اند. اکنون نیز برآن اند که هم چرخه تولید هسته ای را در اختیار داشته باشند، هم حمایت ملی را در دفاع از این صنایع به سود خود برانگیزند و هم از آن برای تضمین بقای خود و ساکت کردن دولت و نهادهای جهانی در قبال نقض حقوق بشر در ایران و از میدان به در کردن و سرکوب مخالفان و منتقدان در داخل بهره برداری کنند.

دنبال کردن این استراتژی قمار بزرگی است که جمهوری اسلامی برای تضمین آینده خود به آن دست زده است. پیروزی جمهوری اسلامی در این استراتژی پیروزی مردم ایران نیست، بلکه شکستی است برای جنبش ملی و دموکراتیک ایران. بعید است اما جمهوری اسلامی بتواند به این آسانی در این قمار برنده شود. بسیار محتمل است که در ادامه این بازی، جمهوری اسلامی کشور را با بحران و دخالت های غیرمستقیم و مستقیم قدرت های خارجی مواجهه سازد. نیروهای دموکرات و ملی ایران لازم است از هم اکنون معلوم کنند که در هیچ شرایطی از برنامه هسته ای حکومتی که همه آزادی های ملت را به سود خودکامگی خود مصادره کرده است، حمایت نخواهند کرد.

شنبه دو مهر 1384
علی کشتگر

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نخست استقرار آزادی وحاکمیت ملی، بعد صنایع هسته ای! علي کشتگر' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016