سه شنبه 26 مهر 1384

شان سخنگوئی، مسعود بهنود، روز

[email protected]

سخنگو داشتن، اصولا برداشتی از دنيای مدرن است و مربوط به گذشته ها و جوامع سنتی نيست. حکام در جوامع سنت زده و استبداد زده معمولا از اين تعابير می ترسند و مشکل به آن راه می دهند. آن چه بر سر اظهارات نسنجيده آقای زريبافان رخ داده هم امری نادر نيست. به ظاهر همگان وقتی اول بار در چنين مقامی قرار می گيرند، گاردشان باز می شود و خود کار شنود را برای خود انجام می دهند، حرف های پسله را فاش می کنند. چنان که در اين روزها هواداران گفته اند "حرف های نسنجيده و باعث مضحکه " می زنند. تا کم کم بياموزند که در آن مقام بايد از خود خالی شوند و از مصلحت ها پر. آقای زريبافان هم شادمان از حضور در برابر خبرنگاران طبيعی است که احساس غروری را که چند ماهی است به اين گروه دست داده است بروز داد. ضربه ای هم که اين برهنه شدن در مقابل آفتاب به وی و رييسش و همکارانش زده است باز از آن دست اتفاق هاست که بسيار عادی است در دنيای امروز. دنيائی که ذاتش برهنگی و شفافيت است و در آن دير زمانی نمی توان احساس و نظر خود را پنهان نگاه داشت.

تا آن جا که ذهن ياری می کند اول بار که کسی به اين عنوان که سخنگوی دولت و جريان حاکم در تاريخ ايران رخ نمود، در آزادی های سال های اول بعد از جنگ جهانی بود. احمد قوام پيرسياست بعد از بیست سال بار ديگر در راس دولت نشست و اين بار نسل تازه ای را با خود همراه آورد. نودولتان تا در يابند که آن مرد سال و ماه چرا اين همه مجال به آنان می دهد که سخنوری کنند، خود را به هزار چاله انداخته بودند. از جمله مظفر فيروز که پدرکشتگی با خاندان پهلوی را در اين مقام ظاهر کرد و از ماجرای آذربايجان تا غائله جنوب، از گفتگو با پيشه وری تا مذاکره با قشقائی ها و توده ای ها، همه جا به عنوان نماينده و سخنگوی جناب اشرف ظاهر شد. حاصل آن که اين فرزند نصرت الدوله و نواده فرمانفرما در سياست همچون پدر جوانمرگ شد و با سرعت بالا رفت و دو سالی بعد که از آخرين سمت خود در سفارت ايران در مسکو برداشته شد، جائی جز کنجی در پاريس برای او نماند تا چهل سال بعد که درگذشت. به دوران دولت مصدق ابتدا حسين مکی و بعد حسين فاطمی – هر دو روزنامه نگار جوان و جويای نام و حامی نهضت – راه مظفر فيروز پيمودند. مکی به عمری خانه نشينی و رويا پروری محکوم شد، تازه خوشنامی هم نبرد. دکتر فاطمی مرد شريف و وفادار به مرگی چنان سخت اعدام شد گرچه خوشنامی برد.

به دنبال کودتای ۲۸ مرداد تا سپهبد زاهدی و حسين علاء بودند کابينه های سنتی نيازی به سخنگو نداشتند و بعد هم نوبت به دکتر امينی و شريف امامی و علم و حسنعلی منصور رسيد. شاه و روسای دولت حرف های خود می زدند و مقام سخنگوئی تعطيل ماند. و چنين بود در تمام دوران سيزده ساله دولت هويدا تا که نوبت به فضای باز سياسی رسيد. در دولت آموزگار مدتی هلاکو رامبد و زمانی داريوش همايون سخنگوئی دولت به عهده گرفتند. هر دو گير غريبی کردند. دوران سختی بود. بعد از ماجرای ۲۹ بهمن تبريز که در بعض نسخ اولين جرقه انقلاب نوشته شده، سخنی از آقای سخنگوی دولت آموزگار باقی ماند که گفت کسانی از آن سوی مرزها [ اشاره به همسايه شمالی که شوروی باشد] اين غائله به پا کردند. در ماجرای سينما رکس هم باز اين مقام گرفتاری نشان داد. شريف امامی اين بار پير و با تجربه بود، قوام وار به جويای نام هائی مانند دکتر عاملی تهرانی، منوچهر آزمون و هوشنگ نهاوندی امکان می داد که در صحنه خودی بنمايانند. منوچهر آزمون به دامی که خود پيشنهاد داده بود گرفتار شد و به سوی اعدام رفت. عاملی تهرانی هم بعد از نوعی مخالف خوانی به تندروی روزهای اول انقلاب به غلط اعدام شد، هوشنگ نهاوندی گرچه به بخت از اعدام رهيد اما ناگزير شد تمايلات سخنگوئی را با سرهم کردن دروغ ها و ساخته و بافته هائی بعد بيست سال منتشر در پاريس منتشر کند تا سهمی برای خود بجويد از تاريخ.

امواج انقلاب برخاست. آقای خمينی دعوت تاريخ و بخت را شنيد از گوشه غربت سيزده ساله نجف راهی پاريس شد و چون که با دنيای مدرن که توحهی غريب به ايشان نشان می داد روبرو گرديد، درس تاريخ خوانده، دو سه روزی از اقامت در نوفل لوشاتو نگذاشته بود که داد به در وديوار محل اقامتش به زبان های زنده دنيا نوشتند که آقا سخنگوئی ندارند. اين زمانی بود که در پاريس مثلث معروف [دکتر يزدی و قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر] و در تهران کسانی ديگر از قول رهبر انقلاب سخن ها می گفتند و وعده ها می دادند. در دولت موقت، مهندس بازرگان خود از هر کس شجاع تر و با تجربه تر و سخنگوتر بود. پس نيازی به اين نيامد. بعد از وی شورای انقلاب عملا سخنگوئی را به دکتر بهشتی سپرد. ابوالحسن بنی صدر هم خود را سخنگوئی بزرگ می دانست و اين باب مفتوح نشد تا نوبت به مرحوم رجائی رسيد که در اين باب بی تجربه بود و ا بهزاد نبوی سخنگوی دولت شد. تا آن جا که به مخالفت با بنی صدر و ليبرال ها مربوط می شد همه مدافع اين سخنگوی پرگو بودند و به شيرينی زبانی های وی می خنديدند و غره اش می کردند. چندان که سی ام خرداد گذشت و جماعت از دست بنی صدر خلاص شدند، سخنگو به سرنوشتی گرفتار آمد که سر موئی با زندانی شدن و رفتن به جائی که عرب نی انداخت، فاصله يافت. وی هنوز هم گرچه نان همان سخنگوی در دوران وحدت گروه ها را می خورد اما در هر فرصت تيرهای تيز هم دريافت می دارد.

در دوران دولت آقای هاشمی فرض بر بازسازی و نوسازی کشور جنگ زده بود، روزنامه و افکارعمومی مساله نبودند که سخنگوئی بخواهند و رييس دولت همه کارهای سياسی و از جمله سخنگوئی را خود به عهده گرفته بود. اما در دوران اصلاحات آقای خاتمی به زودی زود سخنور کابينه دکتر عطالله مهاجرانی را به اين سمت نشاند. او هدف تيرها بود چنان که مدتی ساکت شد اما با رفتن از وزارت و کابينه هم رها نشد تا امروز که از امور کناره گرفته است. بعد از فاصله ای بلند چون دکتر عبدالله رمضان زاده، بعد از پنجاه سال که از تاسيس اين سمت و اين عنوان می گذشت موقع آن بود که سروسامانی به کار سخنگوئی داده شود. چنان که از اثارش پيداست و هم روزنامه های زمان گواهی می دهند در چهار سالی که رمضان زاده مقام سخنگوئی دولت را به عهده دار بود، نظم و نسقی و معيار و متری برای اين کار نهاد. از اثرش همان بس که هنوز راهی دادگاه است.

در همين زمان وزارت خارجه هم صاحب سخنگوئی شد که هنوز هست. به باورم آقای آصفی هم برای دستگاه سياست خارجی در کشوری مانند ايران همان است که بايد بود. گيرم هفته گذشته در همين باب اتفاق درست ديگری هم صورت گرفت و آن انتخاب مهندس انتظامی به سخنگوئی شورای عالی امنيت ملی است. آقای انتظامی برای اهل مطبوعات چهره ای آشناست. علاوه بر اين که ربع قرن گذشته را همواره در حاشيه همين حرفه گذرانده است، بنيانگذار روزنامه جام جم است که به سرعت دومين روزنامه کشور شد و بعد از همشهری پرتيراژترين، بعضی کار را آسان می گيرند و با اشاره به بودجه هنگفت و اختيارات وسيع هنری برای کسانی که در راس موسساتی مانند همشهری و ايران و جام جم قرار داشتند قائل نيستند. اما واقعيت اين هست که آدم ها هستند که گفته اند شرف جاها به کسانی که بر آن تکيه زده اند. به باورم در روزهای آينده خبرگی مهندس انتظامی خود را نشان خواهد داد. اين در زمانی که از دوران خاتمی به عنوان جزئی از توسعه سياسی، سخنگوئی در بخش های ديگر حاکميت هم معنا و جائی يافته است. اينک سخنگوی قوه قضاييه هم خبرسازست. استان ها و وزارت خانه ها و نهادهای مختلف دارای سخنگوی شده اند. گرچه به نظرم نقيض هائی که در دوران هر سه سخنگوی گذشته قوه قضاييه ظاهر شده نشان دهنده اين است که هنوز حکومت تاب شفافيت ندارد و هنوز دارندگان اين سمت ندانسته اند که کار سخنگو اقناع افکارعمومی از طريق رسانه هاست و نه توجيه مدام رييس و دستگاه متبوع.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دير نيست که از همين روند، حتی از خطای زريبافان و عواقب آن، پندها گرفته شود. اهميت روبرو شدن با افکارعمومی و نحوه سخن گفتن و برخورد با رسانه ها به عنوان تخصصی پادار شود. در همين دوران است که هم ارزش پيام و هم فرستنده آن و هم گيرنده پيام ها بر همگان روشن می شود. مردم هم می آموزند که کدام بخش از گفته های چه سخنگوئی را بايد نپذيرفت و کدام را دربست پذيرفت. گرچه تا جامعه چنان صافی شود که در جوامع مردم سالار شده است، هنوز راه درازی باقی است.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'شان سخنگوئی، مسعود بهنود، روز' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016