4- روش توليد نادرست !
«روش توليد گندم» در ايران يكي از نادرست ترين روش توليد هاي اين محصول غذايي ست كه در دنيا بكار بسته مي شود واز همين روست كه نرخ توليد محصول به نسبت آب مصرفي و سطح زير كشت در ايران يكي از كمترين آنهاست .
«روش توليد روشنفكر ديني» در ايران نيز از حيث تعداد معايبي كه در چرخه ي آن وجود دارد با «روش توليد گندم» (و سپس نان ) در اين كشور برابري مي كند و از اين رو «ضايعات» آن نيز بسيار بالا و تحمل آن براي جامعه بسيار سنگين و طاقت فرسا ست .
و البته همچون نان ، «روشنفكر ديني» هم از «يارانه هاي هنگفت دولتي» برخوردار است و تاكنون به مدد همين يارانه ها ، به حيات «پر فرود و شيب» خود ادامه داده است !
5- رزومه ي كاري و اسباب و ادوات لازم !
اينك و در اين پهنه از جهان ، براي آنكه «يك روشنفكر ديني» محسوب شويد:
_ بايد در آستانه ي پيروزي انقلاب در يكي از سه دانشگاه معتبر تهران دانشجو مي بوده باشيد.
_ بايد دانشجوي يك رشته فني مي بوده باشيد.
_ بايد عضو انجمن اسلامي دانشگاه تان (و سپس دفتر تحكيم وحدت) مي بوده باشيد.
_بهتر است كه در سيزده آبان پنجاه و هشت جزو دانشجوياني بوده باشيد كه قفل سفارت ايالت متحده را با قيچي آهن بري بريدند و آنرا تصرف كردند.
_ بايد مدتي را در كلاس هاي درس دكتر عبدالكريم سروش سپري كرده باشيد.
_ بايد دانشجوي بورسيه ي دولتي در يكي از دانشگاه هاي معتبر اروپايي بوده باشيد (اگر «بچه درسخوان نظام » بوده باشيد كه ديگر فبه المراد !)
_ و ......
6- توقف خط توليد !
هيچ دقت كرده ايد كه جريان موسوم به روشنفكري ديني يك جريان «عقيم و نازا » ست و تقريبا هيچ عضو جديدي به اعضا اين فرقه اضافه كه نشده هيچ ، برخي از آنان فرقه ي مذكور را ترك گفته و مي گويند ؟
و هيچ دقت كرده ايد كه «پاره ي مشاركتي» جريان مزبور با تاخير فازي يك ساله آخرين مواضع دكتر سروش را رج مي زند و پاره ي «مجاهدين انقلابي» اش با تاخير فازي سه چهار ساله به همان دريافت هايي دست مي يابد كه پيشتر عبدالكريم سروش دست يافته است ؟
و هيچ دقت كرده ايد كه با «اسباب كشي» اعضاي اين جريان از نقاط محروم شهر تهران به نقاط خوش آب و هوا تر و اينكه هرچه به سمت دامنه هاي البرز نزديكتر مي شوند ، بر درجه ي روشنفكري شان افزوده و از شدت ديني بودن شان كاسته مي شود ؟!
و هيچ دقت كرده ايد كه با مهاجرت و پناهندگي برخي از آنان به ايالات متحده ، چگونه ناگهان دين و خدا و پيغمبر را يكسره انكار مي كنند و دست لاييك ها را در لايسيته، از پشت گره مي زنند؟
7- تعريف هاي دردسرساز !
نان خشكي محل ما علاوه بر آنكه «موجوديت» اش نشانه ي بسياري از نابهنجاري هاي ريز و درشت فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي ست ؛ از يك ويژگي منحصر به فرد هم برخوردار است كه بازتاب دهنده و منعكس كننده ي يك بحران عميق ديگر هم هست . او «تلفن همراه» دارد !
كسب و كاري «عميقا سنتي » به وسيله ي آخرين يافته هاي تكنولوژيك و «تازه ترين مظهر جهان جديد» خود را سامان مي دهد و سازماندهي مي كند!
اين ابدا مهم نيست كه او تلفن همراه دارد و من هم دارم يا ندارم . در حقيقت، مشكل ( والبته پرسش) اينجاست كه چگونه «ابزار مدرن» او مي تواند ماهيت «تجارت سنتي» اش را _كه برآمده و محصول عملكرد نابهينه و ناكارآمدي بسياري از اجزاي سيستم اجتماعي و بنياد هاي نادرست فرهنگي ست _ توجيه كند ؟! اصولا كداميك در خدمت ديگري هستند و از آن گذشته «تعريف» او از تلفن همراه چيست ؟!
با اين حال تعريف او از تلفن همراه هرچه كه باشد ، منافاتي با تعريف من يا ديگري از اين وسيله ندارد و مزاحمتي براي حقوق و تكاليف من يا ديگري ايجاد نمي كند . بنابراين اگر به من باشد، هر طور كه دلش مي خواهد تلفن همراه اش را براساس نيازهايش تعريف و تنظيم(ست آپ) كند .
اما در همه ي سال هاي پس از پيروزي انقلاب و به ويژه چند ساله ي اخير ؛ و از آنجا كه روشنفكر ديني جزء مستحكم و قدرتمندي از ساخت سياسي حاكم بوده و به طور طبيعي نظريات و تعاريف او از هر پديده ي مدرن «وجه غالب » همه ي انواع مناسبات ايرانيان بوده است ، «من» به عنوان يك انسان ايراني و بدون آنكه كمترين توافقي با «او» و تعاريف اش داشته باشم؛ يا از اجازه ، امنيت و امكانات ابراز آن برخوردار باشم، در حال پس دادن تاوان تجربيات توام با «آزمون و خطا» ي بيشمار او بوده ام .
در واقع، براي اينكه او به « تجربه ي مشترك بشري در تدبير امور» و كاركردهاي مثبت «شكل اصيل اش » ايمان بياورد (و الله الله كه با چه كند ذهني ملال آوري هم آنرا تحصيل مي كند) و متقابلا از تعريف هاي خودپرداخته اش دست بشويد ، من در حال پرداختن شهريه ي نامبرده ام !
8- چه بايد كرد!
روشنفكر ديني براي اينكه سربار «من» نباشد و «من» هزينه ي اقدامات و تمايلات او را نپردازم دو راه بيشتر ندارد :
_ يا روشنفكر ديني (با هر تعريفي كه از آن دارد) باقي بماند اما خيمه اش را در يكي از اين دو جا ؛ ساخت قدرت يا بيرون آن بنا كند
_ يا در ساخت قدرت باقي بماند؛ اما صادقانه (و اگر راست مي گويد كه شيفته و شيداي دموكراسي ست) تمام تلاش خود را مصروف برگزاري يك «انتخابات به مثابه انتخابات» كند. محبوب ترين چهره هايش را هم به ميدان بفرستد (كه مدعي ست آن شخص خاتمي ست) . اگر در يك بازي منصفانه و جوانمردانه برد ، آنوقت براي چهر سال «هر تصميمي» كه مي خواهد برايم بگيرد .
و براي اينكه بيش از اين «به خودش هم آسيب نرساند» باز هم دو راه بيشتر ندارد:
يا به تمامه روشنفكر باشد ، يا به تمامه ديندار. و باور كند كه صيغه ي «روشنفكري ديني» صرف شدني نيست . اگر بود، لابد بسيار پيش از اين و در جاي ديگري، آنرا صرف كرده بودند.
اين يادداشت در اين نشاني نيز قابل دسترسي ست :
www.yekhaftom.net