یکشنبه 29 آبان 1384

تشویق جوانان به انتحار، دام عوامفریبی و خرافات است، گلمراد مرادي

حافظ گوید: فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس
و ناصر خسرو گوید: کوری تو کنون بوقت نادانی آموختنت کند بحق بینا
امروز شنبه 19 نوامبر 2005 مطلبی در یکی از روزنامه های اینترنتی را خواندم، مبنی بر اینکه "سخنگوی نهاد ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام"، در مراسم "استشهاديون" در دانشگاه صنعتی شاهرود گفته است: "تا کنون 50 هزار نفر در ایران برای عمليات استشهادي ثبت نام کرده اند". او در ادامه اظهار داشته است که: "عطر شهادت طلبي و استراتژي شهادت خواهي را به اقصي نقاط جهان گسترش خواهیم داد". یعنی در واقع و بسخن این آقا باید جوانان را با وعده های واهی بهشت برین وحوریان دلربا که درهمان شب اول "شهادت" هزار دختر ماه روی و باکره، تقدیم شهید خواهد شد، به بمب گذاری و انتحاری یا خود کشی وا داشت. این نوع بازی قرون وسطائی با احساسات لطیف نوجوانان کم تجربه، و اغفال آنان با وعده های بی معنی و سر خرمنی را میتوان فقط جنایت خواند، نه چیز دیگر. شرمتان باد شما مداحان فریب و ریا. انسان ازخود می پرسد آیا من باب مثال، آقایان مصباح یزدی، صادق محصولي میلیاردر، که می خواست وزیر نفت هم بشود، علی اکبر هاشمي رفسنجاني که ثروتش در سایه اسلام رقمی نجومی است و حساب ندارد، سردار های با ستاره و بی ستاره ی سپاه پاسداران رژیم و رؤسای دیگر ادارات و مؤسسات دولتی از رئیس کل قوا، ولی فقیه، سید علی خامنه ای گرفته تا علي لاريجاني، غلامعلي حداد عادل، دکتر ولايتي با جناق همین آقاي محصولي، حسين شريعتمداري و اعوان انصارشان و صدها تن از ملایان و آخوندهای مفت خور و به ظاهر مسلمان دیگر، مانند واعظ طبسی و غیره، خود و فرزندانشان حاضر اند، برای "شهید شدن" یا انتحار و خود کشی در راه اسلام، نام نویسی کنند؟! با اطمینان باید گفت: بجز تعدادی خرفت و تابع مطلق احساسات هیچ کدام از این آقایان حاضر نخواهند شد ثروت بادآورده و این دنیای پراز زیبائی را با وعده آن "بهشت برین که نهرهای آب و شیر و عسل از زیر درختانش روان است"، مبادله و یا عوض کنند. این تزویرگران بنا به گفته ی یکی از شعرا، بنام ابو شکور:
"توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند و ریب"
می توانند با همین فریبکاری و نیرنگ مردم را به راه دلخواه خویش بکشانند. پس فقط نا دانان و نا آگاهان در دام این نوع عوام فریبی گرفتار می آیند و احتمالا در بعضی موارد پاک دلان و کم تجربگان و جوانان احساسی نیز در این گرداب جهل
و دروغ غرق می شوند که تادیر نشده، باید جلو خفه شدن آنان را گرفت و ازاین ورطه هولناک نجاتشان داد. من این مطلب را برای نادانان و آنان را که راه پرسجو نیافته اند، نمی نگارم، زیرا آنان بقول سعدی شیرازی نامدار، عدوی دانائی اند و نخوانند و نپرسند و جستجو هم نکنند. جامی، دیگر شاعر شهیر ایرانی، گوید:
نا دانسته را جستن محال است بلی این حرف نقش هر خیال است
که مرادی را ز اول ندانی کجا در آخرش جستن توانی
پس اگر کسی هدفی را نداند، جستجو هم نمی کند و اگر هم کند، حقیقت را نخواهد جست. بنابر این من مطلب را برای دانایان و آگاهان می نگارم و به عنوان یک هم شهروند از آنان می خواهم و جدا می طلبم، اگر به روشنگری و تاباندن حقیقت اعتقاد دارند، حد اقل این خطر مهلک را به اطرافیان دور و نزدیک گوشزد و موعظه کنند، که آنان قبل از انجام هر عملی، بپرسند، چرا باید چنین کاری کرد؟!
بدون شک برای دوستان و هموطنان دانا، پذیرش این چنین جمله آمرانه ی فوق "که خواستن و طلبیدن در آنست " به حق کمی سنگین به نظر می رسد، بویژه برای صاحبنظران و بزرگان علم و سیاست. دقیقا هدف من هم، شما بزرگوارانید. بله شمائید نخبگان جامعه، اگر بپذیرید یا نه، در برابر هر ناملایمات بر مردم و هم وطنان خویش اخلاقا مسئولید، وظیفه دارید و باید جوانان جامعه را از خطر نادانی و نا آگاهی به هر وسیله ای برهانید. نه! اینگونه فکر نکنید، من نه خود را "عقل کل" میدانم و نه عصبانی ام. احساساتی هم نشده ام، بلکه نگران یک واقعیت بس خطرناک و خانمان برانداز هستم. واقعیتی که احتمالا جان برخی از جوانان اغفال شده همراه صدها انسان بی گناه دیگر را بخطر اندازد، واقعیتی که همه ما را باید بفکر فرو برد، باید از خواب بیدار کند و باید صدای این ناقوس خطر را نا شنیده نگیریم.
بیانات این آقای محمد علی صمدی، "سخنگوی نهاد ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام"، اگر چه آدم بی نام و نشانی است، ولی حرفهایش حرف احمدی نژاد، حرف خامنه ای و حرف مصباح یزدی و حجتیه است و نگران کننده. پس من وامثال من حق داریم و باید ازشما بخواهیم که بجای مبارزه ایدئولوژیکی و یا به عنوان مثال بجای وحشت از واژه فدرالیسم که در این روزها و ماهها بازار مبارزه با آن گرم است و از راست و چپ علیه آن قلم فرسائی می شود، به این مسئله و امر مهم ثبت نام پنجاه هزار جوان برای انتحار، (اگر گوینده آن غلو نگفته باشد) توجه کنید. جا دارد، همه ما ازخود بپرسیم که چه عواملی باعث شده اند که در جامعه ایران با فرهنگی کهن، غنی و سابقه مبارزاتی بس طولانی علیه خرافات وعلیه افسانه باوری، این همه جوان برای انتحار یا یک نوع خودکشی بی مورد، ثبت نام می کنند؟! آیا شستشوی مغزی به این اندازه اثر گذار بوده که این جوانان کم تجربه را مسحور و جادو شده ی خود ساخته باشد یا سهل انگاری ما به اصطلاح روشنفکران جامعه باعث شده که این جوانان به دام نیرنگ و افسون یک مشت خرافاتگر و مذهبی افراطی گرفتار آیند و بدون مشورت و بدون پرسش که انجام چنین عملیات انتحاری چه سودی برای من و جامعه خواهد داشت که بدان منظور ثبت نام کنم؟! اگر چه این شستشوی مغزی سابقه بس طولانی و تلخی پشت سر دارد و احتمالا در آینده ادامه هم خواهد داشت و هر گروهی خواهد کوشید به شیوه ای بسود خط و راه خویش افرادی را که آمادگی دارند، شستشوی مغزی بدهد، اما با این وصف می توان علیه آن نیز با طرح حقیقت، به مبارزه ادامه داد. زیرا جهان امروز، مثلا با جهان حسن صباح و فدائیان اسلام اسماعیلی و وعده بهشتی او بجوانان، از زمین تا آسمان فرق کرده است. برای بشر متمدن شرم آور است که در قرن بیست و یکم، اجازه دهد، تجربیات دوران حسن صباح و اسماعیلیان به صورتی تراژیک از نو تکرار شود. زیرا در آن دوران نا آگاهی مطلق بر جوامع حاکم بود. انسانها سواد نداشتند، بازار باور بسحر و جادو و داستانهای افسانه مانند رواج مطلق داشت، رسانه های جمعی هم نبودند و دسترسی به اطلاعات حتا شفاهی آن بسختی امکان داشت. بنا بر این کمتر کسی قادر بود سخنان بزرگان قوم را بشنود و در هر زمینه ای با آنان به مشورت بنشیند. درهمان ایام قرون وسطا و در اوج خرافات پرستی و اعتقاد شدید به جن و پری و دیو در سر زمین خود ما، ناصرخسرو قبادیانی یکی دگر از فیلسوفان و شاعران و دانشمندان دهری و نامدار، مردم را از خرافات پرستی برحذر داشته و می گوید:
از و مشنو سخنهای خرافات کزان آید ترا در آخر آفات، و یا در جای دگر گوید:
پرهیز کن زخرافات ناکسان هرچند با خسان کنی آنجا نشست و برخاست
اما همانگونه که اشاره شد، دسترسی به این دانشمندان و مکتب علمی آنان از محالات به نظر می رسیده است. و گر نه آنان در باره مسائل اجتماعی و روابط انسانی و پندهای آموزنده که نمونه هائی ازآنها ذکر شده و می شود، خروارها کاغذ سیاه نموده اند. از جمله مولوی نیز در رابطه با مشورت و بکار گیری عقل، قبل از انجام هر عملی، نصیحت نموده است:
مشورت ادراک و هشیاری دهد عقلها را عقلها یاری دهد
امر شاور هم برای آن بود کز تشاور سهوو کژ کمتر شود
عقل را با عقل دیگر یار کن امر شوری بینهم را کار کن
پس اگر روشنفکران ما با استفاده از تکنولوژی مدرن و دوری جستن از مثلا دعوا برسر آنکه "توفان را با (ت) می نویسند یا با (ط)"، دانستنی های خود را دراختیار جوانان بگذارند، بدون شک از تعداد این ثبت نامهای پنجاه هزار نفری درخط انتحار به مراتب کاسته خواهد شد وحتا اگر تحت تابع احساسات قرار گرفتن و به ظاهر اعلام آمادگی برای باصطلاح شهادت نمودن، باعث ثبت نام شده باشد، آن را به موقع پس خواهند گرفت. در غیر آنصورت و کوتاهی دراین امر نشانه آنست که ما والدین، مربیان، معلمان و دگر روشنفکران جامعه بوظایف خویش به طور شایسته عمل نکرده ایم و در برابر این نا آگاهی و عقب ماندگی برخی از جوانان، در اوایل قرن بیست و یکم، واقعا کوتاه آمده ایم و باید پاسخگو باشیم. به قول سنائی، ما عقلها را رویهم نریخته ایم که با یاری یک دیگر، هوای خرافات را بگریزانیم:
با دو عقل هوا نیامیزد یک هوا از دو عقل بگریزد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

خوانندگان عزیز، دشمنان سرسخت توده های رنج و زحمت درکشور ما زمینه ای را بوجود آورده اند که یک پاسدار در مدت 25 سال از هیچ به میلیاردها تومان پول ثروت اسلامی می رسد، که بنده در مقالات پیشینم نمونه های چندی ازاین نوع میلیونرها و میلیاردر شدنهای ضرب العجلی در سایه جمهوری اسلامی در ایران آورده ام و نیازی به تکرار آنان نیست، اما در عوض میلیونها انسان شب و روز در تکاپوی زنده ماندن در خود می لولند و با چنگ و دندان برای کسب یک لقمه نان می جنگند. رژیم قرون وسطائی حاکم برایران، با تمام نیرو می کوشد مردم را به وابستگی بخود نگهدارد. نیاز ضروری توده ها تاجائی است که انسانی حاضر می شود با مبلغ نا چیزی برای رفع مایحتاج روزانه از اعضا و ارگانهای بدن خود را به فروش رساند. پس اگر نام نویسی برای انتحار درمیان جوانان بالا گرفته باشد، آن طور که این آقای احتمالا کهنه پاسدار ادعا کرده است، بعید نباید بنظر برسد. زیرا در کنار نا آگاهی و احساساتی بودن و باور به سفر ابدی به بهشت برین، فقر و نیاز مردم در این آمادگی احتمالا نقش عمده ای را دارد. چه بسا بسیاری بخاطر آوانسهای اقتصادی که در آینده به خانواده های تنگ دستشان داده می شود و یا اکنون امکان دارد نصیب خودشان گردد، اقدام به نام نویسی می کنند که از آن بهرمند شوند. پس بدین ترتیب درد جامعه ما در مرحله نخست، درد کوشش برای بدست آوردن یک لقمه نان است. و همین خود دیگر امکانی برای فراگیری بیشتر، آگاهی به اوضاع، مطالعه و غیره را باقی نمی گذارد. انسان می خواهد از وقتش حد اکثر استفاده مادی را کسب نماید. بنا بر این دیگر برای اکثر جوانان فرصتی باقی نمی ماند که بمطالعه وخودسازی صرف شود. بدینترتیب اکثر مردم جامعه در ناآگاهی محض می مانند. همین خود درجه آمادگی برای انتحار را بالا می برد.
در پایان این مطلب می خواهم پیمان شکنی کنم و بگویم نگارش این مقاله فقط منحصر به روشنفکران و دانایان و صاحبنظران نباید باشد. یعنی میخواهم حرفم را که در اوایل مقاله گفته ام تا حدی پس بگیرم و بدین ترتیب از برخی از جوانان کم تجربه ولی کنجکاو که امکان دارد در خانواده های مذهبی نیز رشد نموده باشند و خود یا دوستانشان از آن کسانی باشند که نام خود را در لیست انتحاری قرار داده اند و تصادفا این مطلب را هم می خوانند، می خواهم بعنوان کمی با تجربه تر از شما تمنا کنم: اولا کاری نکنید که قبل از من این جهان را ترک نمائید. دوما هر فحش و ناسزائی هم که می خواهید به من بگوئید، ولی پس از خواندن این مطلب با کمی فکر کردن بکوشید، صادقانه قضاوت کنید و باز هم اگر به آن نتیجه رسیدید که باید در لیست انتحاری بمانید، تنها خواهش نهائی من آنست که یک باردیگر کتاب مقدس قرآن را به زبان مادری خودتان بخوانید و روی تک تک آیات آن، صادقانه فکر کنید و بعد از آن همان پرسشهائی را که من در این مطلب طرح کرده ام از خودتان بپرسید و قبل از آنکه این جهان با تمام زیبائی ها و زشتی هایش را می خواهید ترک کنید، پاسخ آن پرسشهاها را بیابید و بس. این نوشته
را با چند بیت از شعرای بزرگ وطنمان، خواجه حافظ شیرازی، امام الدین رافعی، مولوی، خیام نیشابوری و سنائی که هرکدام دنیائی از پند و اندرز در بر دارند، به پایان می برم به این امید که در باره انجام هر عملی عمیقا فکر کنیم:

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
(حافظ)
کسی ننگ دارد ز آموختن که از ننگ نادانی آگاه نیست
(امام الدین رافعی)
حرص کور و احمق و نادان کند مرگ را بر احمقان آسان کند.
(مولوی)
ای دل تو باسرار معما نرسی در نکته ی زیرکان دانا نرسی
اینجا بمی و جام بهشتی میساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
(عمر خیام نیشابوری)
با خردمند ساز داد و ستد که قویتر شود خرد ز خرد
(سنائی)

هایدلبرگ آلمان فدرال 19 نوامبر 2005
دکتر گلمراد مرادی

[email protected]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تشویق جوانان به انتحار، دام عوامفریبی و خرافات است، گلمراد مرادي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016