پنجشنبه 25 اسفند 1384

بازهم درباره‌ي "رعايت"، در پاسخ به رامين احمدي، محمدرضا نيكفر

محمدرضا نيکفر
آقاي دكتر رامين احمدي در مقاله‌ پرمايه و هوشمندانه‌اي به نام «حقوق و اخلاق» به مقاله‌‌ «رعايت و همزيستي» من پاسخ داده است. «رعايت و همزيستي» در نقدِ نقدِ وي بر من در مورد ماجراي كاريكاتورهاي محمّد، بنيانگذار اسلام، بود. بحثِ خوب و مفيدي درگرفته است. من مايل بودم يك بار ديگر فرصتِ حرف زدن داشته باشم. اين كار را با نوشته‌ زير انجام مي‌دهم كه در آن مي‌كوشم: ۱. مفهومِ رعايت را بيشتر باز كنم و نشان دهم كه ديدِ من در اين باب در بهره‌گيري‌هاي امتنان– و احترام–‌آميزم از كانت خلاصه نمي‌شود و ۲. باز به موقعيتِ عملي بپردازم و از زاويه‌ي مصلحت به ماجراي كاريكاتورها بنگرم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نحوه‌ي اصليت رعايت

تأكيدِ مطلق بر اصول در بحث حقوق و اخلاق پايه، ممكن است ما را، به همان ميزان كه "جدّي"‌مان مي‌كند — به تعبير ژان پل سارتر در يادداشتهايي كه در مورد اخلاق به جا گذاشته — از "شرافت" و "صداقت" دور كند. از صداقت دور مي‌شويم، اگر بر حق ديگري براي خودباشي تأكيدِ مطلق داشته باشيم، در حالي كه مي‌دانيم اگر او به‌تمامي خود باشد، يعني به نوعي مهار نشود، بسيار مردم‌آزاري مي‌كند، چه در طايفه‌ي خودش، چه در رابطه با انسانهاي ديگر. و نيز از صداقت دور مي‌افتيم اگر بر حقِ آزاديِ بيان تأكيدِ مطلق كنيم، در حالي كه مي‌د‌انيم در عمل نمي‌توانيم اين گونه جدي بمانيم و بايستي ملاحظه‌كار باشيم. در مورد منعِ دروغگويي قضيه بسيار روشن است و همگان مي‌توانند با رجوع به تجربه‌هاي خويش مشكل را دريابند. زندگي بدونِ دروغهاي مصلحت‌آميز پيش نمي‌رود و كسي كه مدعي است مطلقاً نبايد دروغ گفت، جديتي دارد امكان‌سازِ اين كه از آن، نبودِ صداقت برداشت شود.

همه‌ي اصلهاي اخلاقي، سزاوارِ اتهام سارتريِ بي‌صداقتي در منتهاي جديت مي‌شوند، جز اصلِ رعايت. انسان دست كم در محدوده‌ي مرسومات، رعايتِ حال خود و خودي‌هايش را مي‌كند. اصلِ رعايت يعني تو بايد وجودِ ديگري را در نظر بگيري، يعني اين كه تو در جهان تنها نيستي. جديتِ اين اصل بي‌شرفانه نيست، زيرا بي‌شرافتي و بي‌صداقتي در اينجا نقضِ بي‌شرفانه و ناصادقانه‌ي اصلهاي نظري در موقعيتِ عملي است. موقعيتهاي عملي، موقعيتهاي رعايت اند، پس حلِ مشكل در آنها در چار‌چوبي اخلاقي مي‌ماند، اگر بر اساسِ ارجحيتِ اخلاقي در نحوه و جهتِ رعايت پيش رود. در اين مورد مثلاً مي‌گوييم درست آن است كه حقِ فلان‌كس رعايت شود نه بهمان‌كس. چون رعايت هم برخاسته از ايده‌ي جهانِ مشترك است و هم در موقعيتِ عملي نحوه‌ي زيست مشترك را تعيين مي‌كند، پس هم بهره‌ور از مايه‌اي پيشين و ترافرازنده (ترانسِندِنتال) است و هم به نحوِ پسين پا در موقعيتِ عملي (پراگماتيك) دارد. به اين خاطر اين مقوله مي‌تواند مقوله‌ي بنياديِ اخلاق باشد و ضمنِ بهره‌وري از دستاوردهاي مكتبِ كانتيِ اخلاقِ نظري (در استدلالهاي ترافرازنده)، مشكلِ دوري از موقعيتهاي عملي را حل كند. اخلاقِ رعايت، به دور از آن صورت‌گرايي‌اي است كه هگل، اخلاقِ كانتي را به آن متهم كرده است.

رعايت چونان تكليفِ تكليفهاي اخلاقي

از پيش نمي‌توان گفت كه تأكيدِ رعايت بر چيست و متوجه چه كساني است. با وجودِ اين مي‌توان پيشاپيش رعايتي را اخلاقي دانست كه در تعميم‌پذيري‌اش چگاليِ رعايت را بالا ببرد، يعني بر امكانهاي همزيستيِ مسالمت‌آميز انسانها بيفزايد. با اين معيار فرق مي‌گذاريم ميان اين رعايت با ملاحظه‌كاريِ محافظه‌كارانه و فرصت‌طلبانه در برابر قدرتها.

در بحثِ اخلاق و حقوقِ پايه، مفهوم رعايت را نمي‌توان دور زد و به اين خاطر است كه مي‌گوييم ترافرازنده (ترانسندنتال) است، يعني به‌عنوانِ مثال همان گونه كه به تعبير كانت در حس‌شناسيِ ترافرازنده (در آغازِ «سنجش خرد ناب») ادراكِ جسميت و موقعيتِ جسم‌ها بدون صورتِ نگرشيِ پيش–تجربيِ مكان ميسر نيست، نمي‌توان تصوري از همزيستيِ اخلاقي داشت، بدون تصوري از رعايت. تصورِ پيشين رعايت نه با خودِ متقابليت (يعني: من رعايت مي‌كنم، تو هم بايد متقابلاً رعايت كني)، بلكه تنها با انتظارِ آن همراه است. در واقعيت ممكن است انتظار برآورده نشود و پيش مي‌آيد كه ما رعايت كنيم، بدون اين كه به رعايتِ متقابل اميدي داشته باشيم. تحليلِ پديدارشناسانه به سادگي بازمي‌نمايد كه پديدارِ رعايت مشروط به دوجانبگي نيست.

رامين احمدي از برنارد ويليامز نقل كرده است كه فقط «يك تكليف مي‌تواند از پس تكليف ديگر برآيد». رعايت، تكليفِ تكليف‌هاست. در نهايت رعايت، تكليفِ تكليف‌هاي ديگر را معلوم مي‌كند و مي‌توان با استفاده از سخن ويليامز گفت كه از پسِ تكليف‌هاي ديگر برمي‌آيد.

موقعيت عملي

در موقعيتِ عملي بحث مي‌رود بر سر اين كه چه چيزي را در برابر چه كسي به نفع چه كسي و تا چه حدي رعايت كنيم. به‌عنوانِ نمونه رامين احمدي معتقد است در ماجراي كاريكاتورهاي محمّد، آنچه بايد مبناي رعايت قرار گيرد، حقِ انسانها در آزادي بيان است و نه احساسهاي مذهبي مسلمانان. اگر يك طرف ماجرا عده‌اي متعصبِ خشونت‌ورز بودند و طرف ديگر انسانهاي فرهيخته و آزاديخواه، و ماهيتِ داستان را مي‌شد با اشاره به اين صف‌بندي بازنمود، من با نظر احمدي موافق بودم و در بررسيِ مصلحتِ عملي فقط به اين توجه مي‌كردم كه مبادا قضيه به خونريزي منجر شود. داستان اما به اين سادگي نيست. چه در اروپا و چه در جهان اسلام ماجرا زمينه‌ها و پيامدهاي بسيار پيچيده‌اي دارد. ما فقط با دفاع از آزادي بيان نمي‌توانيم به پيچيدگي موضوع پاسخ مناسبي بدهيم. من كاريكاتوريست‌ها را محكوم نمي‌كنم، به هيچ چيزي متهم نمي‌كنم، و تنها با ادب و احترام مي‌گويم، درست بود كه رعايت مي‌كردند. جهان ما، و نيز ايران ما، در موقعيتي است كه در نوشته‌ي پيشين موقعيتِ آستانه خوانده شده بود و منظور از آن موقعيتي تأسيسي است كه در آن رابطه‌هاي قومي و ديني و فرهنگي تجديد سازمان مي‌يابند و در اين رابطه تلاشِ انسانهاي آزادي‌خواه و صلح‌دوست بايستي اين باشد كه جهاني كه در سده‌ي تازه تأسيس مي‌شود و ايراني كه اميدواريم از نو پا گيرد، متعهد به ايده‌ي رعايت باشند.

تدبير در رعايت خودپسندي‌ها

معيار در رعايتِ حال يك گروه، معرفت‌شناسانه نيست، يعني اين نيست كه آموزه‌هاي آن گروه چه باري از حقيقت دارند. اين بي‌طرفي و بي‌علاقگيِ معرفت‌شناسانه در آن جايي نيز بايد رعايت شود كه بايسته است در امورِ درونيِ آن گروه دخالت كنيم و مثلاً مانع آن شويم كه در درون خود تبعيضِ جنسي، عقيدتي و مرتبتي برقرار كنند. معيار ما در اين حال باز رعايت است، يعني ما به حق‌كشي انتقاد مي‌كنيم و در اين جا كاري به آن نداريم كه آنان اين حق‌كشي را چگونه موجّه مي‌كنند. نحوه‌ي موجّه‌سازي در آموزه‌هاي اعتقادي نه امتيازي ايجاد مي‌كند نه امتيازي را مي‌زدايد. بحث ما نه بر سر حقيقت، كه بر سر حق است. موضوع و حاملِ نهايي حق فرد است. رعايت يا عدم رعايت ايستاري است روكرده به فردها، نه گروه‌ها. موردهايي وجود دارد كه خود–پسنديِ گروهي مستقيماً ضايع كردنِ حقي نيست. در اينجا مصلحت از زاويه‌ي تدبير اجتماعي، رعايت است. چيزي به اسم حق تمسخر يا حقِ اهانت كردن وجود ندارد، ولي حق برخورداري از احترام دست كم تا حدِ حفظِ حرمتِ تماميتِ شخصي و شخصيتي وجود دارد.

وجه مهمي از توجه به مذهب در تدبيرِ اجتماعي، توجه به خود–پسنديِ گروهي است. از دوركيم و كلاً مكتبِ جامعه‌شناسيِ فرانسويِ دين آموخته‌ايم كه يك جامعه با ستايشِ خداي خود، در واقع خود را مي‌ستايد. بايستي اين خود–ستاييِ خدا–ستايانه را رعايت كنيم، همان گونه كه در زندگيِ روزمره به خود–خواهي‌هاي اطرافيانمان توجه مي‌كنيم و در نظر مي‌گيريم، چه چيزي را خوش مي‌دارند و چه چيزي را نمي‌پسندند. در سطحِ معرفتي، رعايت بي‌معناست. در اخلاق جهان ما مشترك است، در پهنه‌ي دانش اما راست و ناراست نمي‌توانند همزيستي داشته باشند. متأسفانه پريدن از پهنه‌ي حقيقت به پهنه‌ي مصلحت كارِ ساده‌اي نيست. فقط مي‌توان سپارش كرد به مهرباني و گذشت و در نهايت رعايت.

موقعيت ايران و مذهب مسلط

به موقعيت ايران توجه كنيم: اين موقعيتي تأسيسي است، يعني وضعيت كنوني بحران‌زده است، تأسيسي ديگر را مي‌طلبد و ما اميدواريم كه اين تأسيس سكولار–منشانه باشد، يعني به دخالتِ دين در دولت پايان دهد، دين‌پيشگان را به پيشه‌ي ديني‌شان برگرداند، دين به مثابه سكه را از اعتبار بيندازد و درِ بازارهاي توليد و انباشت و توزيع و فروشِ دين را تخته كند. اين تأسيس، تنظيم رابطه‌ي مجددي ميان مذهبي و مذهبي، غيرمذهبي و مذهبي، فرامذهبي و مذهبي و ضدِمذهبي و مذهبي است. براي اين تنظيم رابطه خوب نيست از موردهاي افراطي‌اي چون كشيدن شكلكِ بنيانگذارِ دين آغاز كنيم و موضع در اين باره را مبنا بگذاريم. ما ابتدا بايد به لحاظِ عقلي روي رعايت توافق كنيم؛ فضا كه در عمل آميخته با حداقلي از رعايت شد، چيزي مثل كاريكاتور به قتل منجر نمي‌شود.

من با ارزيابيِ رامين احمدي در اين مورد موافق نيستم كه كاريكاتورها در جهت بهبود فضا در كشورهاي اسلامي تأثيرگذار بوده‌اند، چون تقدس‌زدايي كرده‌اند و «آنگاه كه مقدسات آنها فرو مي‌ريزد راه براي سؤال و مقاومت بيشتر مردم تحت سلطه باز مي‌شود». آن كاريكاتورها را آن مردم تحت سلطه نديده‌اند و اگر در ميليون‌ها نسخه هم تكثير مي‌شدند و همه آنها را مي‌ديدند، چيزي از باورهاي آن مردم كاسته نمي‌شد. بدبختي‌ها و مشكل‌هاي آنان چيزهاي ديگري هستند و صرفاً باورِ مذهبي به روزِ سياهشان ننشانده است. دين، به تنهايي و خودانگيخته، فاجعه‌هاي چند دهه‌ي اخير را به بار نياورده است. فاجعه‌زا، دگرديسي‌اي است كه صورت گرفته، دگرديسي‌اي كه دين را در مقامِ وارثِ ملت‌پرستي قرار داده، در بازار ارزشها از آن سرمايه‌ي نمادينِ سرمايه‌ساز ساخته، آن را با تكنيك درآميخته و اين باور را در آن به اصلِ حركت تبديل كرده كه قدرتِ نهفته‌اش واقعيتي جهان‌گير مي‌شود، اگر به صورتِ دولت سازمان يابد و كارِ عبادي را با سلاح و ماشين پيش برد. كاريكاتورها به اين مذهب ضربه نمي‌زنند. خدا و پيغمبرِ واقعي اين كيشِ جديد "دولت" است و در ايران امروز يكي از مقدسانِ آن اتم است. بايد با اسطوره‌ي "دولت" و مقدسانِ امروزي آن درافتاد. بايد به سرمايه و تكنيكِ دين حمله كرد.

۱۵ مارس ۲۰۰۶

* عکس از "کانون ره آورد - آخن - آلمان"
----------------

در اين زمينه:
[حقوق و اخلاق، در نقد نوشته محمدرضا نيکفر، رامين احمدي]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بازهم درباره‌ي "رعايت"، در پاسخ به رامين احمدي، محمدرضا نيكفر' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016