پنجشنبه 25 اسفند 1384

ائتلاف ملی یا اپوزیسیون برساخته قدرت های خارجی، کدام یک در تحولات آینده نقش ایفا خواهد کرد؟ علي کشتگر

علی کشتگر
اگر دیر بجنبیم قدرت های خارجی عده ای را به عنوان اپوزیسیون منصوب می کنند که در غیاب ائتلاف ملی، صاحب نقش و نفوذ هم خواهند شد. حمایت معنوی و سیاسی جهانی از جنبش ملی و آزادیخواهان ایران لازم و حتی حیاتی است، اما

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اگر اپوزیسیون اصیل ملی از دل جامعه ایران شکل نگیرد، در رویاروئی حتمی جهان معاصر با استبداد مذهبی این قدرت های خارجی هستند که دیریا زود برایمان اپوزیسیون درست می کنند. اپوزیسیون فرمایشی یا ساختگی، به جای تکیه به ملت به جای دیگری متکی است و طبعا به جای دفاع از منافع و مصالح ملی، به آلت دست دولت های خارجی و مجری اراده دیگران تبدیل می شود.
می گویند جامعه ایرانی خارج از کشور بیش از 500 میلیارد دلار وزن اقتصادی دارد، پتانسیل علمی و مدیریتی آن نیز فوق العاده است. اپوزیسیونی که به هردلیل نتواند حمایت مادی و معنوی این گروه از ایرانیان را جلب کند و به جای آن دست تمنا به سوی قدرت های خارجی دراز کند، شایسته اعتماد مردم ایران نیست. چنین نیروئی عدمش به ز وجود.
از جنبش مشروطیت تا به امروز یکی از دلایل عدم شکل گیری تحزب در ایران و در نتیجه یکی از دلایل شکست ما ایرانیان در برپائی حکومت های دموکراتیک و سازگار با منافع و مصالح ملی ایران، وابسته شدن جریانات سیاسی داخلی به قدرت های خارجی بوده است. تاریخ ما نه همدستی استبداد محمد علی شاهی با تزار و قزاق های روسی را فراموش می کند و نه نقش جریانات داخلی وابسته به قدرت های خارجی در کودتای 28 مرداد. و نه تبدیل حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان به آلت دست شوروی در ایران.
می گویند مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. ما ایرانیان هم شاید بیش از هر ملت دیگری به کسانی که به جای جلب اعتماد مردم به دنبال کسب حمایت قدرت های خارجی بوده و یا هستند به دیده تردید می نگریم و این تردید ریشه در تجربه های تلخ گذشته و حال ما دارد.
آنچه بیش از هرچیز اعتبار و نفوذ حزب توده را در ایران به باد داد نه سرکوب وحشیانه استبداد بود و نه حتی ایدئولوژی ناساز آن با شرایط ایران و جهان. حزب توده را وابستگی به شوروی و تبدیل شدن به ستون پنجم روسیه شوروی در ایران به زمین زد. و گرنه ما جریانات و کسانی در تاریخ معاصر داریم که به دست استبداد تارومار شده اند، اما هم چنان استوار در اذهان عمومی برجای مانده اند. و نگرش و نام شان هنوز الهام دهنده آیندگان است.
سلسله پهلوی و حتی نظام پادشاهی ایران نیز زمانی نطفه نابودی تاریخی خود را کاشت که به جای دفاع از دولت ملی مصدق که بر سر منافع ملی ایران و نهادینه کردن دموکراسی با قدرت های استعماری درگیر بود با همان قدرت ها علیه نهضت ملی و میهن پرستانه هم دست شد. امروز بهتر از هر زمان می توان دید که پروسه انقراض پادشاهی در ایران از 28 مرداد 32 آغاز شده است.
سازمان مجاهدین خلق نیز بیش از آن که قربانی تحلیل های بی ارتباط با شرایط کشور و خط مشی خشونت گرایانه خود شود، قربانی وابستگی و هم دستی با رژیم صدام شد.
از مردمان کوچه و بازار ایران گرفته تا تحصیل کرده ها و روشنفکران همگی دیرباور و زودرنج اند. به آسانی به یک نیروی سیاسی اعتماد نمی کنند. اما خیلی آسان حمایت و اعتماد خود را پس می گیرند. بویژه اگر شائبه وابستگی یک نیروی سیاسی به قدرت های بیگانه در کار باشد.
این که مصدق در تاریخ ما چنین اعتبار و درخششی پیدا می کند، این که دکتر حسین فاطمی هنوز برای بسیاری از آزادیخواهان و فعالان جنبش ملی سرمشق است به این دلیل نیست که این مردان سیاسی در استراتژی سیاسی خود برای استقرار آزادی موفق شدند که نشدند. به این دلیل هم نیست که آنها بی اشتباه بوده اند که چنین نیز نبوده است. راز ماندگاری آنها در این است که در سرزمینی که سیاستمردان آن برای به قدرت رسیدن و یا حفظ قدرت به کژ راهه های بند وبست با سفارتخانه ها و قدرت های خارجی می رفتند دامن آنها هرگز به این ننگ نیالود.
آنها این را خوب فهمیده بودند که استقلال سیاستمردان از قدرت های مداخله گر بیگانه هم شرط لازم اصلاح امور ایران در راستای منافع ملی است و هم شرط لازم برای جلب اعتماد مردم.
هرگز فراموش نمی کنم که وقتی در سازمان فدائیان خلق ایران تب دنباله روی از شوروی بالا گرفت، حزب توده و هم فکران آنان در اکثریت چگونه رگبار دشنام و اتهام به سوی مخالفان این خط مشی که طرفدار استقلال چپ بودند – از جمله نویسنده این یادداشت- گشودند و در فضای توهم و تبلیغات آن زمان برای طرفداران شوروی هرگونه دشمنی علیه امثال ما که مخالف بودیم مجاز شمرده می شد. اما نتیجه چه شد؟ اعتبار سازمان فدائیان خلق ایران که مورد حمایت وسیع روشنفکران و اقشار میانی جامعه ایران بود، ظرف چند هفته و یا چند ماه مثل برف زیر آفتاب تموز آب شد و چنان ننگی بر دامن طرفداران آن فکر نشست که هنوز که هنوز است نه به ضرب تغییرات 180 درجه ای و نه به زور زمان پاک شده است. و اگر برای من که بسیاری از افکار و اعمال سیاسی 30 سال گذشته خود را به نقد کشیده و هنوز می کشم افتخاری باقی مانده باشد، همانا مخالفت و ایستادگی ام در برابر آنهائی است که استقلال چپ را کنار گذاشته و به دنبال سراب اتحاد شوروی رفتند. و یا رویگردانی ام از آنها ئی است که می خواستند دست کمک به سوی رژیم صدام دراز کنند. و حالا که به آن دوره تلخ سال 1360 اشاره کردم جا دارد به برخی نام های پرافتخاری که در کنار هم بودیم و در این مخالفت پا فشردیم اما برخی از آن فرزندان شرافتمند ایران بعدها در آتش کینه جمهوری اسلامی سوختند اشاره کنم: هبت الله معینی چاغروند، بهروز سلیمانی، مهرداد پاکزاد، حسین اقدامی، جمشید سپهوند و... خوش بختانه زندگان آن کوشش شرافتمندانه که از سرمایه های جنبش ملی ما هستند نیز کم نیستند. چه در ایران و چه در تبعید. و چه خوشنودم که چند تنی از آنان اخیرا با ارائه فیلم نمایش مصدق گامی در راه آرمان ملی میهن پرستانه و آزادی خواهانه خود برداشتند.
باری نقش وابستگی بویژه وابستگی سیاسی و مالی به قدرت های خارجی در هر برش زمانی از تاریخ معاصر یکصد ساله ما هم فاجعه بار بوده و هم طبعا از جانب افکار عمومی امر مذمومی شمرده شده است. حالا چه قدرت خارجی مورد نظر مترقی و مطلوب فرض شده باشد و چه برعکس.
در شرایط کنونی از یکسو به دلیل شکست تلاشهای اصلاح گرانه در داخل، ضعف جنبش ملی و فقدان جریانات نیرومند داخلی و از سوی دیگر در اثر تشدید حکومت سرکوب و فشار و گسترش انفعال و نومیدی در میان مخالفان استبداد، توهم و آرزوی رهائی از وضع موجود به کمک قدرت های خارجی در میان اقشار میانی و گروهائی از دانشجویان و دانش آموختگان پدیده ای کم و بیش اجتناب ناپذیر است. این پدیده را بیشتر باید بعنوان یک بیماری جنبش ملی ضد استبدادی در نظر گرفت که می تواند عواقب و آسیب های بزرگی در پی داشته باشد.
اگر به جای تلاشهای صمیمانه و پیگیر برای نزدیک کردن جریانات و عناصر اپوزیسیون به یکدیگر بخشی از عناصر اپوزیسیون توجه و انرژی خود را صرف نزدیک شدن به آمریکا و یا قدرت های خارجی دیگر نمایند، در نهایت در اذهان سایر نیروهای ضد استبدادی بی اعتبار و از جانب آنها طرد می شوند و در نتیجه این پتانسیل اپوزیسیون است که کاهش می یابد.
از سوی دیگر نیروهای وسیع اما پراکنده و کم اثر اپوزیسیون ایران نیز باید بدانند که مادام که گام های جدی و موثری برای شکل گیری یک ائتلاف ضد استبدادی در میان مجموعه نیروهای داخل و خارج از ایران پدید نیامده است، کم نیستند کسانی که در نبود جاذبه و ثقل اپوزیسیون، به دخالت مستقیم و یا غیرمستقیم خارجی دخیل می بندند. و البته اگر این وضع ادامه یابد، همراه با تشدید بحران مناسبات میان جمهوری اسلامی و جهان خارج این قدرت های خارجی هستند که برای ما اپوزیسیون تعیین می کنند. یعنی از میان شرکت کنندگان در مسابقه همکاری با قدرت های خارجی عده ای را به عنوان اپوزیسیون منصوب می کنند و اگر در نبود ائتلاف نیروهای ملی و دموکراتیک چنین اپوزیسیونی شکل گیرد آنگاه در شرایط بحرانی احتمال به حاشیه رانده شدن جریانات میهن پرست و ترقیخواه و میدان دار شدن یک نیروی شبه اپوزیسیون، را نباید دست کم گرفت.
پیشنهاد برخی از مقامات آمریکائی برای حمایت مالی از اپوزیسیون و طرح کمک 75 میلیون دلاری ایالات متحده به مخالفان جمهوری اسلامی در میان عناصر و محافل دارای تمایل پیش گفته جنب و جوش جدیدی پدید آورده است. اما حتم بدانیم که آنهائی که این گونه کمک ها را دریافت می کنند، هرگز در میان جنبش ملی وزن و ثقلی نخواهند داشت. با این همه همان گونه که اشاره رفت این تلاشها ممکن است به شکل گیری شبه اپوزیسیون بیانجامد که درغیاب ائتلاف ملی صاحب نقش گردد. نقشی که در نهایت در راستای منافع قدرت های پشتیبان آنها است. ائتلاف ملی اگر روزی عملا تحقق پیدا کند، البته درست است که از حمایت معنوی و حتی سیاسی آمریکا و سایر قدرت های بزرگ و آکتورهای اصلی صحنه بین المللی استقبال نماید. اما این حمایت کجا و تلاشهای کنونی برخی از عناصر مخالف رژیم در دستیابی به حمایت مالی و سیاسی آمریکا کجا؟ آنجا که ائتلاف نیرومندی از جریانات اپوزیسیون که بتواند مناسبات شفاف و کاملا علنی با قدرت های جهانی برقرار کند در کار نیست، تلاشهای جداگانه افراد، محافل و گروهها برای جلب حمایت قدرت های خارجی بویژه جلب حمایت مالی آنها چه بخواهیم و چه نخواهیم امر مذمومی است که مخالف سیاسی را با هر سابقه و عقیده ای که باشد در حد ابزار قدرت های خارجی تنزل می دهد.
به باور من باید این واقعیت را به مقامات آمریکائی هم گوشزد کرد. اگر آنها واقعا برای دفاع از تحول دموکراتیک در ایران بودجه ای اختصاص می دهند، درست آن است که این پول ها را برای برپائی رسانه های دیداری و یا شنیداری فارسی زبان هزینه کنند.
اما مهم تر از آن این است که ما مخالفان استبداد، معیارهای منطقی و روشنی از چگونگی رفتار و مناسبات نیروهای اپوزیسیون با ایالات متحده و اروپا و خواسته هایمان در قبال این قدرت ها ارائه دهیم و به آن وفادار بمانیم.
مثلا این که:
- ما خواستار آن باشیم که نهادهای بین المللی جمهوری اسلامی را برای رعایت حقوق بشر در ایران زیر فشار قرار دهند. تحریم سفر دیپلماتهای جمهوری اسلامی به خارج از ایران، اعمال انواع فشارهای سیاسی ممکن و کمک به انتشار اخبار و اطلاعات درون ایران از طریق ایجاد رسانه های فارسی زبان می تواند از جمله خواسته های ما باشد. ما هم چنین می توانیم خواستار آن باشیم که در حد ممکن تریبون ها و رسانه های جهانی در اختیار چهره ها و جریانات آزادیخواه ایران گذاشته شود تا آنان بتوانند صدای خود را به گوش مردم ایران برسانند.

- ما باید به روشنی و قاطعیت با هرگونه دخالت نظامی خارجی در ایران مخالفت کنیم و هر اقدامی را در این زمینه محکوم نمائیم.
- تحریم اقتصادی ایران به زیان مردم ما خواهد بود، پس باید مخالفت خود را با آن ابراز کنیم.
- بحران هسته ای ایران ریشه در سلطه بنیادگرایان دینی بر ایران دارد. حل درستاین بحران به گونه ای که منافع ایران، مردم منطقه، و قدرت های ذینفع جهانی را تامین کند حمایت از آزادی و حقوق بشر در ایران است.
به باور من آنچه که تاکنون در این یادداشت آمده نظر طیف وسیعی از فعالان و جریانات اپوزیسیون ایران در داخل و خارج از کشور است. این نظرات اما زمانی می تواند در عرصه جهانی و ملی اثر گذار باشد که این طیف وسیع برای دفاع از آزادی در ایران به تشکیل یک ائتلاف سیاسی موفق گردد.
این را هم فراموش نکنیم که کسانی که پس از عمری مبارزه و تلاش از نگاه ما به سراشیب کژراه هایی که مغایر مصالح و استقلال جنبش ملی است در می غلتند، را نباید با فرهنگ اتهام پراکنی و کینه توزانه طرد کرد. برعکس باید با زبان بهداشتی و انتقاد سازنده و دوستانه با هم سخن بگوئیم. چرا که بسیاری از ما می توانیم لغزش های خود را جبران کنیم. بالاخره ما باید با حفظ پرنسیب هایمان، با روش و فرهنگ مدارا از ایجاد دشمنی و طرد فعالان این جنبش و هدر رفتن ظرفیت های آن جلوگیری کنیم.

25 اسفند ماه 84
علی کشتگر

Copyright: gooya.com 2016