کیهان لندن/ 06 آوریل 2006
www.alefbe.com
عرصه سیاست بین المللی به داستان های کلیله و دمنه (نام دو شغال) شبیه شده است. با این تفاوت که هیچ پند اخلاقی از آن نمی توان گرفت. چرا؟ زیرا سیاست خارجی همواره، در طول تاریخ و همه جا، به معنای حفظ منافع ملی بوده و هست و خواهد بود. چه در آن روزگاری که سرداران از این سو به آن سو لشکرکشی می کردند و در جنگ تن به تن زمین و نیروی انسانی و ثروت کشورهای دیگر را به خود ضمیمه می کردند، و چه امروز که هر کشوری ظاهرا سر جای خود نشسته است و از راه معاملات و قراردادهای پیدا و پنهان با دولت های ظاهرا مستقل و ملی نیازهای خود را تأمین کرده و از این طریق بر سیاست بین المللی نیز تأثیر می نهد.
در این میان اشتهای سیری ناپذیر خرس روسیه و اژدهای چین که در عین حال بیانگر نیاز گسترده آنها به سوخت و بازار مصرف نیز هست، دیواری کوتاه تر از دیوار گربه ایران نیافته است. آیا حفظ منافع ملی آنان در تناقض با تأمین منافع ملی ما نیست؟ منافع ملی آمریکا در کارزار اقتصاد بین المللی که اساس آن بر تأمین سوخت و فتح بازار مصرف بیشتر قرار گرفته است، کجاست؟ آیا عقاب آمریکا می تواند گربه ایران را از چنگ روسیه و چین به در آورد؟ آیا طرح خاور میانه بزرگ که آمریکا با جان هزاران شهروند خود و میلیاردها دلار بر روی آن سرمایه گذاری کرده است، چه سود و زیانی برای روسیه و چین در بر خواهد داشت؟ آیا هراس خرس از عقاب نبود که وی را واداشت تا اطلاعات نظامی درباره برنامه و جابجایی ارتش آمریکا را به هنگام محاصره بغداد در اختیار موشی چون صدام حسین قرار دهد؟ می بینید که واقعا کلیله و دمنه است. همه حیوانات در آن شرکت دارند، و این در حالیست که ایران دارای دو نماد است: گربه ای که سرزمین ماست و ثابت شده است همواره چهار دست و پا بر زمین فرود می آید و عوام معتقدند هفت یا نه زندگی دارد، و مگسی که سرنوشت آن را در دست گرفته و عمر حداکثر چند روزه دارد. برای یافتن شباهت مگس به عنوان حشره و جمهوری اسلامی به عنوان حکومت به فرهنگ نامه رجوع کنید و شگفت زده خواهید شد از اینکه چقدر این دو به هم شبیه اند! از تغذیه شان که همه چیز می خورند تا انتقال بیماری و بندبازی و توانایی راه رفتن بر سطوح صاف و صیقلی و... که ناشی از قدرت «تطبیق» این حشره با خطرات و محیط خود در عمر چند روزه اش است.
نماد و سیاست
ببینیم فرهنگ نامه ها درباره ویژگی های حیواناتی که به نماد یا تصویر این کشورها تبدیل شده اند چه می گویند و آیا می توان رابطه ای بین آنها و نقش سیاسی این کشورها یافت؟
ابتدا نگاهی به خودمان بیندازیم که هم مگس و هم گربه هستیم. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی از آسمان نیامده است. ما «ملت شریف ایران» آن را به قدرت رسانده ایم و بیست و هفت سال است شانه های «ستبر و غیرتمند» خود را زیر نعلین آن قرار داده ایم و با صبری که بیشتر به بلاهت پهلو می زند، آرام آرام در قعر و قهقرا فرو می رویم. مقایسه بین زندگی مگس و «رفتار اجتماعی» گربه بسیار جالب است و در توضیح آن یادآوری همین نکته بس که در حالیکه مگس در عمر کوتاه خود فرصتی برای رسیدن به یک «رفتار اجتماعی» معین ندارد، گربه در عمر نسبتا طولانی خود به دنبال «فردیت» است و محیط پیرامون خویش و معاشرانش را خود تعیین می کند و به سختی تن به محدودیت و مرز می دهد.
خرس «تکرو» است و فرصت طلبانه بنا به مقتضای زمان و مکان و موقعیت، همه چیز، از گیاه و حیوان و مردار را می بلعد. متأسفانه در جانورشناسی چیزی درباره دانش و تکنولوژی (فناوری!) اتمی خرس و انتقال آن به حشرات نیامده است.
اژدها اما یک موجود افسانه ای است و معمولا ترکیبی از مار و شیر و سوسمار به مثابه نماد خوشبختی و توان مردانه است. ولی آیا جالب نیست که اتقاقا نماد چین نه یک جانور واقعی، بلکه یک موجود افسانه ای است؟ درست مانند افسانه رشد و رفاه اقتصادی در یک نظام سیاسی بسته و استبدادی! آیا عمر این افسانه مدرن چینی که برخی از زمامداران جمهوری اسلامی رؤیای آن را در سر می پرورانند، چقدر به طول خواهد انجامید؟ البته یک مقایسه ظاهری بین مگس و اژدها هم خالی از تفریح نیست.
عقاب (سپیدسر) نماد آمریکاست. غذای این عقاب ماهی و پرندگان دریایی است و به ندرت پستانداران را می خورد. ولی بد نیست بدانید هنگامی که در ژوئن 1782 زمامداران آمریکا می خواستند حیوانی را به مثابه نماد سرزمین شان انتخاب کنند، بنیامین فرانکلین دانشمند و سیاستمدار آمریکایی در ترجیح بوقلمون بر عقاب چنین استدلال کرد: «این پرنده خودخواه و تنبل است. دیگران را وا می دارد برایش کار کنند. راهزن و در عین حال شپشو و فلکزده و بیچاره است». این سخنان اما سبب نشد که عقاب سپید سر به نماد ایالات متحده آمریکا تبدیل نشود.
مگس و عقاب
تا اینجا از جانورشناسی سیاسی که به ویژه در سیاست خارجی و روابط بین المللی نقش تعیین کننده بازی می کند. اما روز شنبه 25 مارس اعلام شد روسها نقشه نظامی آمریکا را در مورد محاصره بغداد در اختیار صدام حسین قرار دادند. اگرچه روسها این خبر را که منبع آن اسناد امنیتی عراق است تکذیب کردند، لیکن خبرگزاریها و مفسران، منافع اقتصادی را دلیل همکاری خرس و موش عنوان کردند. یعنی ادامه رژیم صدام حسین از نظر اقتصادی به سود روسها می بود. اگر به یاد داشته باشید، سفارت روسیه، آخرین سفارتی بود که کار خود را در آستانه سقوط بغداد تعطیل کرد و یکی از اتومبیل های آن که گفته می شد اسنادی را به خارج از عراق حمل می کرد، از سوی نیروهای آمریکایی به گلوله بسته شد و با این همه سرنشینان آن به سوی سوریه راندند و از عراق خارج شدند.
امروز هم وزیر خارجه روسیه از ترس اینکه مبادا دیگران بدون آنها بر سر برخورد با جمهوری اسلامی به توافق برسند، شتابزده اعلام کرد هیچ گونه تصمیمی را بدون اطلاع قبلی روسیه نخواهد پذیرفت. بی تردید اعلام آن خبر از سوی آمریکا، یعنی لو دادن روسها در کمک به صدام، به تصمیم گیری شورای امنیت درباره جمهوری اسلامی ارتباط دارد و تمام این سخنان و رویدادها یک بار دیگر ثابت می کند سیاست بین المللی همواره در چند سطح پیش می رود و رسیدن به توافق در مورد برخورد با جمهوری اسلامی بستگی به توافق های دیگر بین قدرت های جهانی دارد که نقش اصلی را در آنها همانا منافع اقتصادی و در رأس آنها تأمین انرژی و معاملات سوختی بازی می کند.
«رابطه ایران و آمریکا» را هم که عده ای را به تب و تاب انداخته است، جز در این چهارچوب نمی توان دید. این «رابطه» تازه نیست. در تمام این سالها روابط پیدا و پنهان، مستقیم و نامستقیم، بر سر مسائل گوناگون بین جمهوری اسلامی و دولت های مختلف آمریکا جریان داشته است. اعلام آشکار آن در این شرایط از سوی خامنه ای و احمدی نژاد بیش از آنکه واقعا به این «رابطه» مربوط باشد، به برنامه های اتمی جمهوری اسلامی مربوط است. کشورهای عربی هم بیخود از اینکه آمریکا در مورد عراق بدون شرکت آنان با جمهوری اسلامی «مذاکره» می کند «هول» کرده اند! عراق نه «موضوع مذاکره» بلکه «محل مذاکره» است که آن هم ظاهرا به دلیل اعتراض دولت عراق نسبت به عدم شرکت خود در آن به تعویق افتاد!
در میان ایرانیان اما یک عده که طرفدار «اصلاح رژیم» هستند، با اعلام خبر «برقراری رابطه» شکم شان را صابون می مالند که انقلاب و جمهوریشان نجات یافت. یک عده هم نا امید شده اند که دمکراسی و حقوق بشر و «تغییر رژیم» از دست رفت! هر دو برخورد بس ساده اندیشانه است. رابطه ای که بیست و هفت سال به زشت ترین و خشن ترین شکل ممکن، از گروگان گیری تا شعار نابودی و آتش زدن پرچم و بمب گذاری و ترور در سراسر جهان، تخریب شده است، امکان ندارد به آسانی، در زمانی کوتاه، با همان مواضع و همان افرادی که همواره سکان جمهوری اسلامی را در دست داشته اند ترمیم شود! کسانی که رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا را نقطه آغاز و پایان «همه چیز» می شمارند، به عناصری خارج از اراده ملی تکیه می کنند و چه بسا نا آگاهانه تحولات اجتماعی را تنها ناشی از معاملات قدرت آن هم خارج از مرزهای ایران می دانند. آنان عامل پنجاه میلیونی جامعه جوان ایران را که نیازهای اقتصادی و اجتماعی معین دارد و تغییر و تحولات آن گذشته از هر گونه معامله سیاسی داخلی و خارجی، از یک قانونمندی درونی پیروی می کند، نادیده می گیرند.
در عین حال همانگونه که انرژی هسته ای برای مردم نان و آب نمی شود، صرف رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا هم برای خیل عظیم بیکاران و جامعه به شدت مصرفی ایران، نان و آب که نمی شود هیچ، بلکه چون استخوان در گلوی زمامدارانش گیر خواهد کرد. جمهوری اسلامی در مورد برنامه های اتمی اش دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا چشم پوشی از غنی سازی اورانیوم و تکمیل چرخه تولید سوخت هسته ای، یا رودررویی مستقیم با جامعه بین المللی تا مرحله جنگ. آمریکا و اروپا این را خوب می دانند و این در حالیست که پنج عضو دائمی شورای امنیت روز پنجشنبه 30 مارس در برلین در مورد یک قطعنامه مشترک تصمیم می گیرند و پیشاپیش روز دوشنبه 27 مارس تأکید کردند ارجاع پرونده اتمی جمهوری اسلامی به شورای امنیت ادامه سیاست و تلاش برای حل سیاسی و مسالمت آمیز این مسئله است! و کیست که نداند جنگ را نیز «ادامه سیاست با ابزاری دیگر» تعریف کرده اند؟