زماني مي رسد كه ما از دوران كهن به دوران تازه گام مي نهيم. زماني كه عصري به پايان مي رسد و روح سركوب شده يك ملت زبان به سخن گفتن مي گشايد. وقتي در 14 اوت 1947 « نهرو » در مجمع قانونگذاري هند اين سخنان را بر زبان مي آورد هرگز گمان آن نمي برد روزي خواهد آمد كه ملت ها حتي آنهايي كه از تالمات روح سركوب شده خود زبان به گفتن گشوده اند قادر بر تعيين سرنوشت خويش نباشند. چرا كه به گفته « ژان بو دريا » آن فيلسوف فرانسوي تبار : امروزه ملت ها به طور بالقوه گروگان هاي قدرت هستند و با ائتلاف قدرت ها بر عليه مردم جهان مواجه اند.
به شهادت تاريخ دولت ها و حاكمان همواره كوشيده اند حقوق تاريخي و اجتماعي ملت تحت حكومت خود را، در آنجا كه مربوط به دخالت مستقيم در منافع و آينده آنها مي شود كمرنگ و در نهايت حذف كنند.
آنچه امروز زير نگاه ناباورانه ما ايرانيان آرام آرام ميرود تا بعنوان يك حق مسلم منجر به يك بلاي خانمانسوز شود ، همين ماجراي انرژي هسته اي است كه تحفه اي از سوي دولتمردان امروز اين آب و خاك براي ملت درمانده در معاش و محروم از حقوق اجتماعي است. تا نگويئد چرا درمانده در معاش! بخوانيد خبر خودكشي يك خانواده 8 نفره در تبريز را كه از استيصال ، دسته جمعي به استقبال مرگ رفتند ، اين خبر را ، هفته گذشته روز نامه شهرداري تهران (همشهري) با آب و تاب منتشر كرد و نوشت " دراولین روز سال جدید پلیس تبریز در خانه ای واقع در منطقه آخمقیه این شهر اجساد 6 فرزند یک خانواده را یافت. مادر آنها نیز در کنار آنها برای همیشه خفته بود. پدر آنها نیز خود را در فاصله کمی از اجساد خانواده حلق آویز کرده بود. او صابر نام داشت و 46 ساله بود،در فاصله اندکی از اجساد کاغذی بر روی زمین بود که پدر خانواده در آن نوشته بود به دلیل فقر و عدم توانایی تأمین هزینه زندگی و پرداخت کرایه خانه ، همه خانواده را کشت و خود را نیز خلق آویز کرد.
بي شك هيچ ايراني وطن پرستي نيست كه از پيشرفت و مجهز شدن كشورش به صنايع و تكنولوژي پيشرفته در زمينه هاي نظامي و تدافعي بر خود نبالد اما آنچه امروز خاطر ايرانيان وطن پرست را مشوش كرده است بهاي ما به ازاي اين باليدن است كه بايد با جنگ و تحريم هاي افتصادي و غير و غيره پرداخت نمايند ، حتي آنهايي از چنين باليدني سرمست و مدهوشند و حاضر به پرداخت هزينه هاي اين افتخار پوشالي هستند نيز بي دغدغه از نگراني ها ي ديگر نيستند از جمله انتظار دارند حال كه قرار است چنين وزنه سنگيني را از زمين برداشت بايد پهلوان راستين به ميدان فرستاد نه پهلوان پنبه اي كه دن كيشوت واربا هل من مبارز طلبيدن ، جهاني را بر عليه اين كهنه ديار بسيج مي كند و به قول خودش اگر امداد غيبي نبود حكما تا كنون بايد حال و روزمان به مراتب بدتر از امروز مي بود و اين مصداق همان حكايتي است كه ازسلسله ساسا نيان در تاريخ تبت است ، مي گويند از بوذرجمهر پرسيدند چرا كار خانواده ساسانيان به اين ضعف و فساد رسيد در حالي كه امثال تو رجالي داشتند ؟ بوذر جمهر در جواب مي گويد : متاسفانه براي انجام كار هاي بزرگ از مردان كوچك استفاده كردند .
حال كه اين تصور در باور سياست مردان اين آب و خاك ريشه دوانده كه با سياست هاي چند ضعلي پيدا و پنهان مي توان به كعبه آمال رسيد و اين واقعيت را كه عصر امروز، عصر هوشياري و بيداري ملت هاست ، ناديده مي گيرند و گمان دارند كما كان مي توان در كسوت مسيحايي اما به فريب بر دل هاي پر آلام مردم اين كهنه ديار رخنه كرد ، اين پرسش را پاسخ دهند كه براستي براي ملتي كه صبورانه نظاره گر ديپلماسي دشمن تراش دولتمردان كشورش است ، ما به ازاي اين تحفه هسته اي چيست ؟ چه ارمغاني جز جنگ و تحريم براي اين ملت خواهد داشت ؟ آيا تا كنون پيامد اصرار بر داشتن انرژي هسته اي غير از اين بود كه در جاي جاي خاك وطن هر بي وطني با تحريك دشمنان ايران پهناور ، به بهانه زبان مادري و قوميت ها ، علم پاره پاره كردن اين سرزمين اهورايي را بر داشته است ؟ آيا ما به ازاي داشتن انرژي هسته اي ايرانستان است ؟
اين همه را عاقلان و دلسوزان وطن بار ها و بارها به صد كنايه و اشاره گفتند و نوشتند اما گوش شنوايي نبود ، حال چه بايد كرد؟ ، آيا بايد نشست و دست بر دست نهاد تا در اين خيمه شب بازي هسته اي كه قطعا قدرت مندان زورگو در آن بازنده نخواهند بود ، آواز جغد شوم جنگ بر ويرانه هاي وطن طنين انداز شود ؟ آيا براستي هيچ از خود پرسيده ايد كه ارمغان پافشاري ها براي داشتن اين تحفه خانمان براندازبراي اين ملت لب فروبسته و خسته از وعد و وعيد هاي پوشالي چه خواهد بود ؟
بيژن صف سري