شنبه 19 فروردین 1385

دغدغه‌هاي متوسط، گفت‌وگوی محمدحسين صبوري با نوشين احمدي خراساني، مجله زنان

«مسائل زنان ايران» ازجمله محورهايي است كه بخش فرهنگ و انديشه در شماره‌هاي پيشين مجله و در قالب مقاله، مصاحبه يا ميزگرد بدان پرداخته است. اما پرداختن دوباره به اين موضوع، به جهاتي، ضروري مي‌نمايد: از سويي، آنچه سالياني پيش با نام «مسائل زنان» مطرح بوده ضرورتاً مسائل امروز زنان ايران نخواهد بود و ممكن است با تغيير شرايط جاي خود را به مسائلي ديگر سپرده باشد. از سوي ديگر، شايد بجا باشد اصلِ تلاش براي دستيابي به فهرست مشخصي از «مسائل زنان ايران» از نو كاويده شود؛ يعني بررسي شود كه ارائة اين فهرست يا اولويت‌بندي در حوزة مسائل زنان تا چه حد ضروري است.
اين گفت‌وگو بر محور نكات فوق شكل گرفته است. نوشين احمدي، با تأكيد بر اينكه به‌دليل جايگاه خود صرفاً خواست‌ها و مسائل زنان طبقة متوسط جامعه را در نظر دارد و بر آن نيست كه نمايندة گروه‌ها و طبقات ديگر نيز باشد، از منظر يك فعال اجتماعي، به «مسائل زنان طبقة متوسط ايران امروز» مي‌پردازد.


 طبقات مختلف اجتماعي، گروه‌ها و گرايش‌هاي گوناگون، هريك، مسائل خاص خود را دارند. با وجود اين، چگونه مي‌توانيم از «مسائل زنان ايران» سخن بگوييم؟
○ گروه‎هاي مختلف زنان در جامعة ما خواست‎ها و مشكلات متنوعي دارند. ولي در مقاطع تاريخي و در جغرافياهاي گوناگون بعضي از خواست‌ها پررنگ‎تر مي‎شود و اين بستگي به توان آن گروه‎هايي دارد كه امكاناتشان را به‌كار برده‌اند و تلاش‎ كرده‎اند تا بتوانند براي خود صدايي در جامعه ايجاد كنند و مسئلة خودشان را مطرح كنند. درحال‌حاضر، صداهاي كمي از زنان مي‎شنويم. البته گروه‎هايي از زنان توانسته‎اند مسائل خود را مطرح كنند كه با توجه به اين مسائل مي‎توان فهرستي از آنها به‎دست آورد ولي اين خواست‎ها مسلماً مجموعة كاملي از خواست‌هاي‎ همة زنان نيست؛ چرا كه اصولا ً چارچوب ازپيش‌تعيين‎شده‎اي براي درخواست‎هاي زنان وجود ندارد و بيان اين خواست‌ها به زمان و مكان و ميزان توان نيروها و گروه‎هاي زنان بستگي دارد كه معمولا ًدر جريان حركتشان گسترش پيدا مي‎كند و به گروه‎هاي ديگر تسرّي مي‌يابد و، به تبع آن، مسائل و خواست‎هاي جديدتري هم مطرح مي‎شود.
در ايران، طبقة متوسط، به‌دليل امكاناتي كه در اختيار دارد، توانسته برخي از مسائل خود را مطرح كند. براي زنان طبقة متوسط، در مقايسه با ديگر گروه‎هاي فرودست‎تر زنان، همواره فرصت و امكان دسترسي به اطلاعات بيشتر فراهم بوده است. به همين دليل اين گروه توانسته براي خود صدايي ايجاد كند و، افزون بر اين، توانسته به خواست‎هايش عموميت بيشتري بدهد.
در واقع، آنچه اكنون در ايران به نام خواست‎هاي زنان مطرح مي‎شود بيشتر خواست‎هاي طبقة متوسط زنان است كه البته اين خواست‌ها لزوماً براي ديگر گروه‎هاي زنان كم‌‌اهميت نيست، چرا كه خواست‎هايي ابتدايي و به‌نوعي فراطبقاتي است، هرچند شايد برخي از آنها خواست‎هاي مبرم و بي‎واسطة زنان فرودست نباشد.
 فكر مي‌كنيد مي‌توان به فهرستي از مسائل مشترك ميان همة گروه‌ها و طبقات دست يافت و در تهية اين فهرست اولويت‌بندي خاصي را در نظر داشت؟
○ بايد بگويم كه من اصولا ً زياد با اولويت‎بندي موافق نيستم، چون هميشه در تاريخ معاصر اين‎طور بوده كه احزاب يا گروه‎ها مي‎نشستند اولويت تعيين مي‎كردند و بقيه را با اين اولويت‎بندي‎ها سركوب مي‎كردند. بنابراين، اگر الان هم بخواهيم در حوزة‎ زنان همين كار را بكنيم، دوباره همان تجربه‎هاي گذشته را تكرار خواهيم كرد. البته اولويت‎بندي هميشه به‌نوعي وجود دارد، يعني گروه‎هاي زنان در مسير حركتشان به‌هرحال ناچار به انتخاب مسائلي مي‎شوند، چون نمي‎توان همزمان به همه‌چيز پرداخت. در هر مقطعي هم، بسته به شرايط مكاني و زماني، ضرورتاً از چند گزينه يكي انتخاب مي‎شود. در برابر هر حركت يا هر گروه يا سازماني گزينه‎هايي وجود دارد كه آنها براساس ظرفيت و توان خود دست به انتخاب خواهند زد.
پس، در نتيجة اولويت‌بندي گروه‎هاي مختلف، مجموعة متنوع و هماهنگي به‎وجود مي‎آيد و از آن ميان نيز در يك مقطع خاص، بحراني ممكن است با توجه به شرايط باز هم انتخاب صورت گيرد. ولي من با تعيين اولويت‎هاي صوري و تهية‎ فهرستي از آنها، براي اينكه مثلا ً بگوييم جنبش زنان بايد اين اولويت‎ها را در نظر داشته باشد، مخالفم؛ به اين دليل كه در آن نوعي اقتدارگرايي و سركوبگري وجود دارد. به‌نظرم، نيازي به اين كار نيست، چون در برخي شرايط خاص، شكاف‎ جنسيتي فعال مي‎شود و گروه‎هاي مختلف و فعال را به هم نزديك مي‎كند و آنها به‌عنوان گروه‎هاي اجتماعي مجبور به انتخاب از ميان گزينه‎هاي موجود مي‌شوند. اين انتخاب، هم به‌نوعي تحت تأثير عوامل اجتماعي و سياسي و فرهنگي جامعه صورت مي‌گيرد و هم به ميزان تلاشي بستگي دارد كه گروه‎هاي فعال، از پيش، انجام داده‎اند.
 بدين ترتيب، چارچوب گفت‌وگوي ما نيز مشخص‌تر شده است. در واقع، شما وقتي از «مسائل امروز زنان ايران» سخن مي‌گوييد به مسائل زنان طبقة متوسط اشاره مي‌كنيد. درست است؟
○ بله، مسلماً، چون من يك زن از طبقة‎ متوسط هستم و خواست‎هايي هم كه مطرح مي‎كنم خيلي از جايگاه اجتماعي‎ام دور نيست. ما زنان بايد ياد بگيريم كه نمايندگي كردن را كنار بگذاريم. البته، به‌نظرم، ما طوري بار آمده‎ايم كه به‌راحتي نمي‎توانيم اين را لحاظ كنيم اما حداقل مي‎توانيم آن را محدود كنيم. به‌نظرم، اگر بتوانيم موقعيت خودمان را خوب بشناسيم و مسائل زنان را با توجه به جايگاه و توان و ظرفيت محدود خودمان مطرح كنيم، احتمالا موفقيت‎‌ها و دستاوردهاي ما به‌طور غيرمستقيم به بقية گروه‎هاي زنان كمك مي‌كند،‌ البته اگر حركتمان را با روش‎هايي تنظيم كنيم كه بتواند به جامعة زنان قدرت بيشتري بدهد.
با فعال شدن شكاف جنسيتي در جامعه، اين شكاف به گروه‎هاي مختلف زنان تعميم پيدا مي‌كند و آنها مي‌توانند خواست‎هاي خودشان را مطرح كنند. اينكه ما به‌عنوان يك زن طبقة متوسط مثلا ً بياييم نمايندة همة گروه‎هاي مختلف قومي، مذهبي و طبقاتي باشيم، درست نيست. شايد تنها كمكي كه مي‎توانيم بكنيم اين است كه صداهاي ضعيف را سركوب نكنيم و اگر امكاناتي داريم آن را تقسيم كنيم تا فضايي براي ديگران ايجاد شود، يعني فكر نكنيم خواست‎هاي ما خواست‎هاي همة زنان است. اما اينكه خواست‎ ما خواست‎ همة‎ زنان نيست، لزوماً به معني نديدن خواست‌هاي آنان و تلاش نكردن براي تحقق اين خواست‌ها نيست.
 جامعة‎ امروز ما دوران گذار را طي مي‎كند و در اين دوران طبقة متوسط البته جايگاه ويژه‎اي دارد و دغدغه‎ها و خواست‎هايي را مي‎توان به‌عنوان مطالبات اين طبقه در هر مقطع زماني مشخص كرد. نسبت خواست‎هاي زنان طبقة متوسط با كل خواست‎هاي اين طبقه، فارغ از دسته‎بندي جنسيتي، چيست؟
○ اصولا ً، تغيير در هر جامعه‎اي از طريق درخواست‎هاي كلي و انتزاعي صورت نمي‎گيرد. براي طبقة متوسط، دموكراسي مهم است، آزادي بيان مهم است، ولي اينها بدون حضور نيروهاي فعال و مستقل اجتماعي مقولاتي انتزاعي هستند. وقتي اين خواست‎هاي كلي به خواست‌هاي انضمامي و موقعيتي بدل مي‎شوند واقعيت و مفهومشان آشكار مي‎شود و مي‎توانند به تحول بينجامند. همه مي‎توانند بيايند و از دموكراسي به‌صورت كلي حرف بزنند؛ اما تحقق دموكراسي به نيروهاي مختلف اجتماعي بستگي دارد. دموكراسي از درون نيازهاي آنان مفهوم پيدا مي‎كند؛ يعني در جريان حركت‎هاي آنان است كه تغيير براي دموكراسي شروع مي‎شود. دموكراسي در زندگي روزمره و در مسير تجربه‎هاي اجتماعي ملموس مي‎شود. گروه‎هاي مختلفي كه در درون طبقة متوسط جاي مي‎گيرند در بسياري از دغدغه‎ها و خواست‎ها، فارغ از تفكيك جنسيتي، اشتراكاتي دارند، البته به‌صورت كلي و انتزاعي. اين انتزاعي‎ها نمي‎تواند جامعه را متحول كند. فرق فمينيسم و انديشه‎هاي سنتي و مردانه اين است كه معمولا ً انديشه‌هاي مردانه مي‌خواهند خواست‎هاي نيروهاي اجتماعي مختلف را در دغدغه‌هاي انتزاعي و كلي حل كنند ولي با اين كار روند دموكراسي‎خواهي را از نيروهاي اجتماعي آن تهي مي‌كنند و تحولي هم نمي‌توانند ايجاد كنند.
در واقع، بحث بر سر چگونگي تحقق دموكراسي است. دموكراسي، نه تنها براي طبقة متوسط، بلكه براي طبقات ديگر هم مهم است، اما مفهوم آن براي هر گروهي ممكن است متفاوت باشد. توافق بر سر آنچه دموكراسي ناميده مي‌شود، اگر از دل اين نيروهاي اجتماعي بيرون نيايد، مشكل‎ساز مي‎شود. مفهوم دموكراسي در هر جامعه‎اي و در هر مقطع زماني بايد از برايند خواسته‎هاي نيروهاي مختلف اجتماعي حاصل شود؛ يعني بايد گروه‎هاي اجتماعي فعال شوند تا بتوان بر سر آن به توافق رسيد و مفهوم آن عينيتي اجتماعي پيدا كند و محقق شود. تجربة صدساله نشان داده است كه بايد گروه‎هاي اجتماعي گوناگون مانند زنان به‎طور مستقل فعال شوند تا بتوان به توافقي در مورد دموكراسي و تحقق آن رسيد. به‎هرحال، بحث ما زنان اين است كه اگر اين روند را طي نكنيم و تجربة گروه‎هاي گوناگون زنان معنادهندة خواست مشترك ما نباشد، تحول ماندگاري صورت نمي‎گيرد؛ يعني اگر قرار نباشد دموكراسي در خانة من به‌عنوان يك زن حاكم شود، در جامعه اتفاق چنداني نخواهد افتاد. پس تفاوت در روش اتخاذشده براي تغيير است.
ببينيد، مردها دارند از يك‌سري مشكلات رنج مي‎برند، زنان هم يك‌جور رنج مي‎برند، اما تجربه‎هايشان متفاوت است. در نهايت، ممكن است همه يك چيز بخواهند ولي تجربه‎هايشان از موضوعي مثل دموكراسي يكي نباشد. گروه‎هاي مختلف زنان مي‎توانند براساس منافع و تجربه‎هاي گوناگون خواسته‎هايشان را، كه در مواردي با مردان مشترك است، پيگيري كنند. در واقع، وقتي دموكراسي با در نظر گرفتن خواست گروه‎هاي مختلف متبلور مي‎شود، آن موقع است كه واقعاً معنا مي‎يابد.
 اگر موافق باشيد، برويم سراغ مسائل زنان طبقة متوسط ايران امروز.
○ بله، اين‎طور بهتر است، چون فكر مي‎كنم ما بايد ياد بگيريم كه در جاي خودمان بايستيم و نمايندة خودمان باشيم. اگر ظرفيت‎ و توان و منافع خودمان را بشناسيم و كار خود را خوب انجام دهيم و بتوانيم در حد توان فضا را باز كنيم، مسلماً جاي بيشتري براي گروه‎هاي ديگر زنان از طبقات ديگر فراهم مي‎شود. البته هزينة تحولات را معمولا ً طبقة متوسط مي‎پردازد. با وجود اين، هميشه اين طبقه مورد طعن بوده، شايد به‌دليل رمانتيسيسم حاكم بر مبارزات اجتماعي در ايران.
جامعة ما معمولا ً به قيم‎سالاري عادت دارد. ما هيچ‎وقت ياد نگرفته‎ايم و نمي‎توانيم قيم خودمان باشيم و براي سرپوش گذاشتن بر اين ناتواني هم به دنبال قيمومت ديگرانيم. دولت‎هاي ما هم معمولا ً همين‌طور هستند. اينكه گروهي بخواهند مشكلات ديگران را حل كنند، درحالي‎كه هنوز ياد نگرفته‎اند مشكل خودشان را حل كنند، مسئله‎ساز مي‎شود. طبقة متوسط نمي‎تواند مشكلات سادة خودش را حل كند، بعد مي‎خواهد برود نمايندگي طبقة كارگر را هم بر عهده بگيرد. اين هميشه مشكل ما بوده است.
البته منظورم آن نيست كه خواست گروه‎هاي مختلف زنان را ناديده بگيريم بلكه معتقدم اين خواست‎ها وقتي قابل شناسايي است كه از دل جنبش‎هاي اجتماعي گروه‎هاي متفاوت زنان بيرون بيايد. درحالي‎كه ما مي‎بينيم يك محفل كوچك مي‎آيد مثلا ً يك زن ترك، كُرد يا كارگر را به نمايندگي از زنان ترك، كُرد يا كارگر مي‎آورد كنار خود، بعد فكر مي‎كند كه گروهش مي‎تواند نمايندگي همة زنان را بكند و به‎اصطلاح گروهي چند قوميتي شده و در نتيجه حقانيتش ثابت شده است! شايد فكر مي‎كنند با حضور يك زن كُرد، ترك يا يك زن كارگر مسئله به همة زنان تعميم داده مي‌شود و نمايندگي‎شان كامل مي‌شود و ديگر همة حقيقت را به‎دست مي‌آورند؛ درصورتي‎كه، براي دستيابي به چنين توافقي بر سر خواسته‎ها و چندصدايي شدن جنبش زنان، بايد ابتدا گروه‎هاي مختلف فعال شده باشند و پس از آن بحث ارتباط بين اين جنبش‎ها مطرح مي‎شود. در واقع، اين بحث بحثِ ارتباط بين جنبش‎هاي مختلف زنان است نه ارتباط بين افراد و اشخاص از قوم‎ها، طبقات و مذاهب گوناگون. با حضور و ورود چند زن ترك، كُرد و... جنبش زنان چندصدايي نمي‎شود. يك فرد، اگر پشت سرش، گروه فعالي نباشد، طبعاً نمي‎تواند نمايندة گروه قومي و طبقاتي خود باشد و دعوي آن داشته باشد كه خواسته‎هاي آن گروه قومي يا طبقاتي را نمايندگي و شناسايي مي‎كند؛ او مي‎تواند نمايندة خود به‌عنوان يك زن از آن طبقه يا قوم باشد.
 ميان مطالبات زنان طبقة متوسط و ديگر گروه‌ها و طبقات، چه ارتباطي وجود دارد؟
○ به‎نظرم، هرچقدر كه گروه‎هاي زيردست‎تر جامعة زنان بتوانند خواسته‎هايشان را مطرح كنند و آنها را تحقق بخشند مسلماً گروه‎هاي طبقة متوسط هم از آن نصيب خواهند برد. ولي مهم اين است كه آنها خودشان بتوانند اين كار را بكنند، من نمي‎توانم به نمايندگي از آنها بروم خواسته‎هايشان را طرح كنم. معتقدم كه اگر زنان كارگر خواسته‎هاي خود را مطرح كنند مسلماً خيلي از خواسته‎هاي مرا هم دربرمي‎گيرد؛ همين‌طور گروه‌هاي ديگر. اما من به‌عنوان يك زن طبقة متوسط حداقل كاري كه در اين زمينه مي‎توانم بكنم اين است كه به تعميق خواسته‎هاي گروهي كه به آن تعلق دارم كمك كنم. اگر اين ديدگاه را بپذيريم، بعد نوبت به انتخاب راه و ابزار و شيوه‎ها مي‎رسد. بايد شيوه‎هايي را انتخاب كنيم كه براي گروه‎هاي ديگر زنان هم تاحدودي ياري‎دهنده باشد، مثلا ً در تلاشمان براي تغيير قوانين بايد ببينيم كه تغيير كدام‌يك از قوانين كمك بيشتري به زنان مي‌كند، يا اينكه با كدام‌يك از روش‎ها كه در جامعه در برابرمان قرار گرفته مي‎توانيم به تقويت مستقل جامعة زنان كمك بيشتري بكنيم.
 اينكه بگوييم مثلا ً مسائل زنان طبقة متوسط شهري عبارت از اينهاست، باز ممكن است اين سؤال را در پي داشته باشد كه چگونه به اين جمع‎بندي رسيده‎ايد؟ زنان اين طبقه هم طيفي از خواسته‎ها را دارند و آنچه شما به‌عنوان مسائل زنان برمي‌شمريد، در واقع، مسائل گروه يا گرايشي است كه بدان تعلق داريد؛ يعني بخشي از مسائل زنان طبقة متوسط است.
○ اين مسائل حين حركت زنان به‎وجود مي‎آيد؛ لازم نيست هر گروه فهرست بدهد. در مسير حركت، فرصت‎هايي پيش مي‎آيد كه در آن فرصت‎ها گروه‎ها به‌ناچار حول يك موضوع جمع مي‎شوند. ولي اينكه اين موضوع چه باشد بستگي به شرايط دارد. ما تجربة‎ كوچكي در اين زمينه داشتيم، هرچند هنوز نتوانسته‌ايم تدوينش كنيم. به‎نظرم اين تجربه در حركت‎هاي بعدي زنان نيز تأثير مي‎گذارد. در مقطع زماني قبل از انتخابات، كه معمولا ً فضا بازتر مي‎شود و همة نيروهاي اجتماعي به‌نوعي كاري انجام مي‎دهند، ما هم فكر كرديم كه چه چيزي مي‎تواند به هم نزديكمان كند. ما ضمن انجام آن حركت تجربه‎هاي خيلي زيادي آموختيم، بحث‎هاي زيادي در مورد آن صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد، بدون اينكه خواسته‎هايمان را فهرست كنيم. در آن فرصت ناچار بوديم همان نقطة مشترك را پيدا كنيم. به‎نظرم، در حوزة مسائل زنان شناخت‎ها و تئوري‎ها از دل عمل اجتماعي بيرون مي‎آيد، برخلاف ديگر گروه‎هاي اجتماعي كه يك نفر يا گروه در بالا فعاليت‌ها را تنظيم و مشكلات را شناسايي مي‌كند و بعد به‎عنوان دستور كار مطرح مي‌كند. در مسير حركت و فعاليت براي تغيير است كه زنان درگير متوجه مي‎شوند مردسالاري چگونه عمل مي‎كند و ياد مي‎گيرند با چه روش و حركتي مي‎توانند با سلطه مبارزه كنند و با عمل خود دست به تدوين تئوري مي‎زنند.
 منظورم اين نبود كه گروه‌ها فهرستي ارائه مي‌كنند. ممكن است به آن نحوي كه شما گفتيد، يا هر نحو ديگري، به مسائل خودشان بپردازند. شايد من براي بيانش قدري ساده‎سازي كردم.
○ ببينيد، الان در مورد خيلي از مسائل، از خشونت عليه زنان گرفته تا بحث قوانين و بسياري چيزهاي ديگر، در ميان زنان بحث مي‎شود. البته در مورد بسياري هم بحث نمي‎شود، چون امكان آن نيست و فقط در آن موارد، زنان عمل مي‎كنند. اما اينكه كدام‌يك مي‎تواند نقطة مشترك گروه‎هاي مختلف باشد و چه چيزي درحال‌حاضر ظرفيت ايجاد تغيير در شرايط زنان را دارد، واقعاً نمي‎دانم. به‎نظرم، بستگي دارد به اينكه حركت چطور باشد، وضعيت اجتماعي و سياسي چگونه باشد و چه گروه‎هايي از زنان در هر مقطعي فعاليت داشته باشند.
 اينكه ما به دامن پراگماتيسم مي‎غلتيم، گاه ممكن است ناشي از آن باشد كه به لحاظ تئوريك تا حدودي ضعف داريم. در واقع، مسائل را به سطحي پايين‎تر تنزل مي‌دهيم و سراغ عمل مي‌رويم تا ببينيم در عمل چه مي‎شود. البته نمي‎گويم كه الزاماً اين‌گونه است.
○ آخر بحث شما بحث اولويت‎بندي براي جنبش زنان است كه در حوزة عمل است. من معتقدم فمينيسم اصولا ً شناختش را از دل تغيير به‎دست مي‎آورد. يعني ما وقتي كه قصد تغيير نظم مردسالارانه را داريم، مي‎توانيم ابعاد آن را بشناسيم. من به‌عنوان يك زن، تا وقتي كليشه‎هاي جنسيتي را پذيرفته‎ام و زندگي‎ام را مي‎كنم، نمي‎فهمم اين كليشه‎هاي مرسوم چه جايگاه و تأثيري دارند و چگونه عمل مي‎كنند. اما، به‎ محض اينكه شروع مي‎كنم به شكستن آنها، تازه مي‎فهمم پشت اين كليشه‎ها چه قدرتي نهفته است و چه پيچيدگي‎هايي زنان را زمين‌گير مي‌كند. به همين دليل است كه براي برخي از زنان مسئلة مردسالاري وجود ندارد، چون وقتي زني نمي‌خواهد موقعيتش را تغيير بدهد و در همين موقعيت سنتي امتياز مي‎گيرد طبيعتاً مردسالاري را نمي‎شناسد چون نخواسته‎ است تغييرش بدهد. اما وقتي بخواهد تغيير بدهد، مي‎بيند چقدر خشن است. براي همين هم در دوره‎هايي كه تغييراتي در جامعه ايجاد مي‎شود و همة گروه‎هاي اجتماعي به تكاپو مي‌افتند زنان هم به تكاپو مي‎افتند و در همين مواقع است كه بخش وسيعي از زنان متوجه موانع پيش روي خود مي‌شوند. بنابراين، شناخت مباحث نظري در جنبش زنان نيز از دل اين حركت‎هاي اجتماعي بيرون آمده است و اين دو را نمي‎توان از هم جدا كرد. براي همين هم، به آن معنايي كه شما مي‎گوييد، پراگماتيستي نيست بلكه تئوري‎اش همين است و اين تئوري و برنامه از دل حركت اجتماعي براي تغيير بيرون مي‎آيد. حتي در غرب هم تئوري‎هايي كه فمينيست‎ها در دانشگاه‎ها تدوين كرده‎اند همه از دل مبارزه و حركت براي تغيير نظام دانشگاهي و منزوي كردن تئوري‎هاي مسلطي بيرون آمده است كه زنان در آن ناديده انگاشته مي‎شدند. منظور من از عمل اجتماعي هر نوع كنش معطوف به تغيير است كه اين كنش در حوزة نظري هم مي‌تواند اتفاق بيفتد.
 البته اين نكته نيز درخور تأمل است كه گاه ما مسائلمان را، نه با توجه و نگاه به خودمان، كه از بيرون از كشور به‌دست آورده‌ايم.
○ نه، من فكر نمي‎كنم اين اتفاق افتاده باشد. درست است كه برخي تئوري‎ها از خارج آمده ولي آنها شناخت‎هاي ما را تشكيل نمي‎دهند، آنها دانسته‎هاي ما هستند كه ما آن دانسته‎ها را در عمل اجتماعي ممكن است به شناخت تبديل كنيم و ممكن است هم نكنيم. آن چيزهايي كه از بيرون آمده، وقتي از آنها براي شناخت جامعة خودمان استفاده كنيم، متعلق به ما مي‎شود و اگر استفاده نكنيم، هيچ‎وقت مال ما نمي‎شود.
 آشفتگي غريبي در تئوري‎هاي فمينيستي واردشده به ايران وجود دارد، به‌دليل اينكه اين تئوري‎ها در دل انديشه‎هاي پست‌مدرن معنا مي‌يابند. از سويي، ما برنامه‎اي براي مواجهه با اين تئوري‎ها نداشته‌ايم، به‎طوري‌كه گاه حتي يك مترجم يا مؤلف علاقه‎مند به اين حوزه‎ها در تأليف يا ترجمة خود برنامة مشخصي ندارد. آشفتگي ذهن ما مجال نمي‎دهد كه بياييم مسئله‎يابي كنيم. وقتي مي‎خواهيم مسئله‌يابي كنيم مسئلة‎ خودمان يا يك طبقه يا گروه آن طرف را از پشت شيشة تئوري مي‎بينيم. اين تئوري‎ها واجد آشفتگي است و ما هم نسبت به فضاي پيرامون خود دچار آشفتگي مي‎شويم.
○ شما چطور اين آشفتگي را مي‎بينيد؟ اتفاقاً، به‌نظر من، تنها جنبشي كه دقيقاً مي‎داند چه كار دارد مي‎كند همين جنبش زنان است. جنبش‎هاي ديگر ممكن است اين آشفتگي‎ها را داشته باشند، ولي ما آن‌چنان نداريم. درست است كه اين تئوري‎ها وارد شده ولي به‎هرحال، چون خيلي از خواسته‎هاي امروز زنان كاملا ً عملي و روزمره و ابتدايي است، اين تئوري‎ها كمتر مي‎توانند آشفتگي ايجاد كنند. شرايط ما چنان است كه پايمان را هميشه روي زمين نگه مي‎دارد. نمي‎دانم، شايد در آينده اين آشفتگي غلبه كند، و شايد هم آن زمان ديگر آشفتگي ناميده نشود بلكه تفاوت تلقي شود. درحال‌حاضر، من اين آشفتگي را خيلي احساس نمي‎كنم. اين تئوري‎هايي كه مي‎آيد تا حدودي دايرة‎ نگاه و دانش ما را گسترده‎تر مي‎كند و تا حدود زيادي قدرت انتخابمان را براي بهتر حركت كردن افزايش مي‎دهد. شايد بعد از ورود رشتة مطالعات زنان به دانشگاه‎ها تا حدودي به‌نظر مي‎آيد آشفتگي بروز كرده، چون به‎هرحال اگر اين تئوري‌ها تزئيني باشند و نخواهيد براي تغيير از آنها استفاده كنيد مسلماً آشفتگي ايجاد مي‌شود. در دانشگاه‎ها هم كه هميشه محافظه‎كاري وجود داشته چنين فضايي حاكم است و دانشجوياني كه نمي‎دانند اين تئوري‎ها به‎ چه دردي مي‎خورد سردرگم مي‎شوند و البته برخي از مردها هم كه فقط مي‎خواهند فمينيسم را بشناسند تا به آن جواب بدهند، يا به هر منظور ديگر، ممكن است دچار آشفتگي شوند. به‎هرحال، درست است كه اگر نخواهيد از اين تئوري‎ها براي تغيير استفاده كنيد، چيزهاي عجيب و غريبي به‎نظر مي‎رسند. اما، به‎نظرم، چون ما زنان با مردسالاري‌اي روبه‎رو هستيم كه با ابزار‎هاي مدرن خواسته‎هاي ما را مرتب تقليل مي‎دهد، خيلي نمي‎توانيم از اين چارچوب فراروي كنيم، يعني شرايط سخت عيني ما را از اين آشفتگي دور مي‎كند.
الان مي‎بينيم كه گروه‎هاي مختلف زنان هركدام مي‎دانند كجا ايستاده‎اند و چه كار دارند مي‎كنند. البته طبقة متوسط به‎دليل شرايطش هميشه امكان و ظرفيت فراروي از شرايط و انتزاعي كردن قضايا را دارد ولي به‌نظرم به‌دليل خشونت زيادي كه در زندگي زنان وجود دارد اين اتفاق كمتر مي‎افتد چون ما زنان، هرچقدر هم كه با اين تئوري‎ها از زمين كنده شويم، نهايتاً وقتي خشونت‎هاي روزمره نسبت به ما اعمال مي‎شود ـ مثلا ًمي‎بينيم كه هنوز در خانه كتك مي‎خوريم، هنوز مورد خشونت‎هاي جنسي در خيابان قرار مي‎گيريم ـ دوباره به زمين برمي‎گرديم. واقعاً مردها در ميدان اين تئوري‎ها بيشتر آشفته شده‎اند. در شرايط حاضر، ما زنان مي‎دانيم كه در اين ميدان چه كار داريم مي‎كنيم. در واقع، اين تئوري‎هاي رنگارنگ به ما كمك مي‎كند كه بيشتر آينده‎نگري كنيم و در روش‎هايمان انعطاف به ‎خرج دهيم. فكر مي‎كنم آشفتگي يا ندانم‎كاري بيشتر در روش‎ها و ابزار تغيير است كه در بين زنان وجود دارد، يعني بيشتر روش‎شناسي است تا شناخت‎شناسي.
 شما، يا هر زن ديگري، مي‌توانيد مسئله‌اي را مسئلة خود بدانيد. انتقال از اين مسئله به آن مسئله كه طيفي را شامل مي‎شود چگونه صورت مي‎گيرد؟
○ اين هم درون جنبش اجتماعي صورت مي‎گيرد. هرجا كه خواسته‎ها طرح مي‎شود، تحولي هم اگر بخواهد صورت گيرد همان‎جا اتفاق مي‎افتد؛ پشت ميز و در اتاق‎هاي دربسته به‎وجود نمي‎آيد. تغيير و تحول لزوماً نبايد نمود خيلي پررنگي داشته باشد، مثلا ً در درگيري‎هاي انتخاباتي يا درگيري‎هاي جناحي باشد. در زندگي روزمره، زن‎ها هر روز دارند مبارزه مي‎كنند، روش‎هاي مختلفي براي تغيير زندگي خودشان دارند، حالا يا به‌صورت شخصي يا جمعي. ما وقتي مي‎نويسيم، وقتي وبلاگ شخصي راه مي‎اندازيم و...، به قصد تأثيرگذاري بر سيستم مردسالاري است. منظور از عمل اجتماعي فقط اعتراضات خياباني نيست بلكه هر عمل معطوف به تغيير به نفع زنان است.
 آيا پرداختن به اين دغدغه مهم نيست كه خواستة مطرح‌شده، به مشكلات شمار بيشتري از زنان بپردازد؟
○ من فكر نمي‎كنم هيچ خواسته‌اي بتواند همة زنان را دربرگيرد. اصلا ً قرار نيست كه همة زنان بر سر يك موضوع واحد جمع شوند. به‌نظر من، تغيير اين‌طوري اتفاق نمي‎افتد كه همة سر يك موضوع به اجماع برسند و فقط مشكل اين باشد كه دنبال آن موضوع واحد بگرديم. اگر دنبال اين باشيم، هيچ‌وقت هيچ تحول ماندگاري صورت نمي‌گيرد. هر نوع خواستي به‎هرحال بعضي از گروه‎ها را درگير مي‎كند؛ اين خيلي واضح است. لزومي ندارد ما قضية زنان را رمانتيك كنيم، يعني همه بياييم با هم سر يك موضوع جمع بشويم. اين اصلا ً امكان‎پذير نيست. هر خواستي خواست يك قشر خاص است. ولي سؤالِ بهتر مي‎تواند اين باشد كه اين خواست‎ها چه موقع روي زندگي بخش بزرگ‌تري از زنان تأثير مي‌گذارد، و اين به‌نظر من بستگي دارد به روش‎هايي كه انتخاب مي‎كنيم. وقتي كه ما مثلا ً بخواهيم قانون را پشت درهاي بسته و از بالا تغيير بدهيم، حتي اگر بهترين قانون هم با اين روش ايجاد شود، باز ممكن است به نفع عدة محدودي باشد. اما اگر ما براي تحقق خواسته‌اي كمتر از اين خواسته ـ مثلا ً فقط چند بند و تبصرة قانوني ـ روشي انتخاب كنيم كه به زنان يا گروه‎هايي از زنان توان بدهد خودشان بتوانند تغييرات را ادامه بدهند مطمئناً به نفع عدة بيشتري از زنان خواهد بود و ريشه‎دار مي‎شود.
در واقع، به‌نظر من، روش دستيابي به خواسته‎ها خيلي مهم است. اگر براي تحقق يك خواسته مكانيسمي را انتخاب كنيم كه مجاري گسترده‎تري براي اظهار نظر و قدرت‎يابي زنان و وسايل و ابزارهايي براي تأثيرگذاري آنان بر جامعة مردسالار ايجاد كند، خود اين مكانيسم به گروه‎هاي مختلف زنان تعميم مي‌يابد. ولي اگر فراگيرترين خواسته را هم از بالا و از طريق لابي كردن صرف پي بگيريم، فقط يك مجرا، يعني اقدام از بالا را پيش روي جامعة زنان گذاشته‎ايم كه اين مجرا هم هميشه در دست يك عدة خاص است. اگر بتوانيم راه‎ها و مجاري جديدتري كشف كنيم كه در دسترس عدة‎ بيشتري از زنان باشد، حتي اگر خواسته‎اي كه براي تحققش تلاش كرده‎ايم به نفع تعداد كمي از زنان باشد، اما راهي كه گشوده‎ايم براي همة زنان مورد استفاده خواهد بود.
همة خواسته‎ها به‎هرحال، به‌نوعي، متعلق به بخشي از زنان است و همه را دربرنمي‎گيرد. زمان شاه، يك‌سري قوانين خانواده عوض شد. اگر زنان در آن زمان يك‌دهم آنچه را در تغيير قوانين از بالا به‎دست آوردند در بطن مبارزة مستقلشان در جنبش زنان به‎دست مي‎آوردند، احتمالا ً مجاري و راه‎هايي را در جامعه باز مي‎كردند كه امروز هم براي ما كارساز مي‎بود. بنابراين، بايد به‎دنبال مكانيسم‎هايي بگرديم كه قدرت لازم را براي زنان به منظور تغيير فراهم كند. قدرت دادن به زنان در جامعه كار خيلي دشواري است. مسائل زنان آن‌قدر وسيع و پرمانع و پيچيده است كه با چند سال كار و چند حركت و تحقق چند خواسته، لزوماً، تغيير قوانين ميسر نخواهد شد؛ بايد كار مداوم و تلاش درازمدتي در اين زمينه بكنيم. بنابراين، بهتر است روش و مكانيسمي پيدا كنيم كه قدرت تغيير و تداوم آن را به خود زنان بدهد، نه اينكه مثلا ً قدرت تغيير را به حاكمان، به مردان يا به هر گروه ديگر تفويض كند. اين تضمين‎كنندة حركت و تعميم آن به گروه‎هاي مختلف زنان است و كاري است كه زنان فعال در طبقة متوسط مي‎توانند براي ديگر گروه‎هاي زنان انجام بدهند.
 آيا روش‎هاي زنان براي رسيدن به خواسته‌هايشان ويژگي يا خصلت زنانه دارد يا اينكه از ديگر فعاليت‎ها ـ مردانه ـ الگوبرداري شده است؟ پذيرفتيم كه زنان در مسئله‎شناسي زنانه عمل كردند. آيا در روش حل مسئله هم زنانه عمل مي‌كنند؟
○ ببينيد، من اصلا ً اين بحث را قبول ندارم كه اصولا ً فرهنگي واحد و مشخص و تعريف‎شده در جامعة ما وجود دارد. اين‌طور نيست كه جامعة ايراني را داراي فرهنگ خيلي خاصي بدانيم و همه‎چيز را با آن محك بزنيم. جامعة ايران هم مثل بسياري از جوامع ديگر چندفرهنگي است و درعين‌حال تحت تأثير فرهنگ جهاني قرار دارد. وقتي از فرهنگ بحث مي‌كنيم منظور چه چيزهايي است؟ اين بحث البته خيلي گسترده است و من الان وارد آن نمي‎شوم. اما بحث دربارة روش‎ها، بحث انتخاب در موقعيت‎هاست. در 22 خرداد، كه زنان جلو دانشگاه جمع شدند، بحث انتخابات رياست‌جمهوري مطرح بود. ما چند گزينه پيش رو داشتيم: يكي اينكه مي‎توانستيم از جناحي حمايت كنيم كه دموكرات‎تر تلقي مي‎شد. اين كار به‎نظرم منطقي بود چون هرچه فضاي سياسي بازتر شود معلوم است كه براي حركت زنان وضعيت بهتري فراهم مي‎شود. من معتقد نيستم كه با خراب‎تر شدن وضعيت لزوماً تحولات كلان‎ بهتري صورت مي‌گيرد. گزينة ديگر اين بود كه فرصت‎شناسي بكنيم و از فضاي بازتري كه هميشه در بحبوحة انتخابات فراهم مي‎شود، استفاده كنيم و حرف مستقل خودمان را بزنيم. گزينة سوم هم اين بود كه اصلا ً كل اين فضا را ناديده بگيريم و همه‎چيز را به آينده موكول كنيم. به‌هرحال، هميشه عده‌اي هستند كه با توهم تحقق آرماني بزرگ، دست روي دست مي‌گذارند و هيچ كاري نمي‌كنند. معلوم هم نيست اين تغيير عظيمي كه قرار است در جامعه صورت بگيرد چطور و كجا و از طريق چه كساني رخ مي‎دهد. به‌نظر آنها، ما بايد اصلاحات كوچك را رها كنيم و به اميد تغييرات بزرگ بنشينيم.
ما به‌عنوان بخشي از زنان جامعه بايد مي‎سنجيديم كه در آن مقطع چه كاري و كدام حركت به ‎زن‎ها توانمندي بيشتري مي‌دهد تا ياد بگيريم به نيروي خودمان متكي باشيم. بنابراين، گرچه مسئلة حمايت از جناح دموكرات‌تر مطرح بود، ولي اين راهي نبود كه در آن مقطع خاص به زنان و حركت مستقلشان قدرت بدهد، چون همان ديدگاه سنتي را تقويت مي‎كرد كه يك عده بيايند و براي ما كاري انجام دهند؛ هرچند معمولا ً وقتي مي‎آيند كاري انجام نمي‎دهند و شايد، در بهترين حالت، وضع را خراب‎تر نمي‎كنند و فضاي قصدناشده‎اي در برابر زنان مي‎گشايند.
اما در فضاي خاص پيش از انتخابات واقعاً فرصتي پيش آمده بود كه مي‎توانستيم كاري مستقل انجام دهيم. درثاني، اگر قرار بود بعدها هم از فضاي باز قصدناشدة‎ برخي از جناح‎ها استفاده كنيم، چرا بايد از فضاي به‌دست‌آمده در بحبوحة انتخابات به بهانة آينده چشم‎پوشي مي‎كرديم؟ يك كار ديگر هم اين بود كه مثل برخي گروه‎ها ببينيم در اين دعواها چه كسي زمين مي‎خورد و چه كسي بلند مي‎شود، و اصلا ً منكر وجود فرصت باشيم و مثل هميشه فضاها را، به بهانة‎ يك فرصت به‌اصطلاح بزرگ و طلايي در آينده، از دست بدهيم. اما ما اين گزينه را انتخاب كرديم كه حرف خودمان را بزنيم.
آن حركت توانست به بعضي از زنان، حداقل به تعداد محدود زنان فعال اجتماعي، اعتمادبه‌نفس و تجربة‎ زيادي بدهد. ما توانستيم يك كار مشترك را با هم تجربه كنيم. در ميان آن كار ما با هم درگيري‎هاي تئوريك پيدا كرديم، روي روش‎ها بحث كرديم، در مورد اينكه چطور مي‎توان خواست‎هاي مختلف را بر هم منطبق كرد، به گفت‌وگو پرداختيم؛ يعني همان‎ اولويت‎بندي را كه شما مي‎گوييد در عمل تجربه كرديم. مقاومت مردان در زماني كه زنان كار جدي و مستقل مي‎كنند هم مشخص شد و ديديم كه برخي از آنها هنوز تحمل استقلال واقعي ما را ندارند. شايد آنها هم تجربه كردند كه بايد بپذيرند وضع واقعاً عوض شده. بنابراين، از آن فرصت و فضاي انتخاباتي براي اين حركت استفاده شد. براي همين، به‎نظر من، آن حركت انتخاب خوبي بود. اما آن دو انتخاب ديگر براي زنان يا دست‌كم براي فعالان زن دستاورد چنداني نداشت. هميشه در هر مقطع زمان و مكاني چند گزينه وجود دارد كه لزوماً هيچ‌كدام ايده‎آل نيست. اما، به‎هرحال، مشاركت حتي در حداقلي‎ترين فضاها به رشد ما زنان كمك مي‎كند و اين قضية مهمي است.
 اگر مسئولان بخواهند با حركت اصلاحي شما مواجهة مثبتي هم داشته باشند، باز موانع تاريخي پرقدرت و سهمگيني را بر سر راه خود دارند. آيا اين مسئله ساده‎انگاري نيست كه با يك تجمع هزار يا دو هزار نفره...
○ 5، 6 هزار نفره...
 من اصلا ً قصد جسارت نداشتم. فرق نمي‎كند، صد هزار نفره هم كه باشد باز ساده‌انگاري است كه انتظار تغيير در عملكردها را داشته باشيد درحالي‌كه در ذهن مسئولان و نيز در شرايط پيراموني براي همراهي آنان با خواسته‎هاي شما موانع و مقاومت‌هايي وجود دارد.
○ من اصلا ً انتظار نداشتم با آن حركت مسئولان به ما توجه كنند. اينكه دولت‎ها به فكر بيفتند كه خواست‎هاي يك گروه اجتماعي را بررسي كنند فقط به آن خواست ربط ندارد بلكه بيشتر مربوط به برايند توان و نيروي آن گروه اجتماعي و تأثيرگذاري آن است. از طرف ديگر، وقتي براي اصلاح قوانين تلاش مي‎كنيم، صرفاً مخاطب ما حاكميت نيست، مردم هم هستند. برخي از قوانين موجود، علاوه بر آنكه در زندگي زنان تأثير بسيار دارد، عامل تحقير زنان هم هست. وجود اين قوانين حتي در زندگي كساني مثل زنان طبقة متوسط مدرن، كه مي‎توانند تاحدودي اين قوانين را دور بزنند، هم تأثير مي‎گذارد. بنابراين، وقتي ما براي تغيير قوانين مبارزه مي‎كنيم لزوماً به اين معنا نيست كه فقط مي‎خواهيم خود قانون را عوض بكنيم بلكه با تحقير و فرودستي ناشي از وجود اين قوانين هم مبارزه مي‎كنيم، يعني رشد آگاهي در ميان زنان نسبت به اين قوانين مسلماً اولين هدف ماست و همچنين يافتن محوري براي گرد آمدن حول آن. اين محور مشترك را مي‎توان با پرداختن به تغيير برخي قوانين به‎دست آورد و اين محوريت در آن زمان با طرح مسئلة نقد برخي از قوانين ايجاد شد.
اين بحث‎ها و حركت‎ها تا حدود زيادي آگاهي‎دهنده است. وقتي شما شروع به اعتراض مي‎كنيد در واقع شروع به بحث با جامعه و نيز حكومت مي‎كنيد و در واقع وارد مذاكره با جامعه هم مي‎شويد. تا يكي دو هفته بعد از آن حركت در تاكسي، خيابان و فضاهاي عمومي ديگر بحث مسائل زنان مطرح بود. نمي‎گويم دايرة تأثيرگذاري آن زياد بود، چون معلوم است كه شعاع تأثيرگذاري‌اش خيلي زياد نيست. براي همين در حركتي كه انجام داديم بحث بر سر اين بود كه آن پروسه را چگونه طي كنيم. زنانه بودنش همين است. براي ما اين مهم بود كه اين پروسه چطور اتفاق مي‎افتد، لزوماً خود حركت مهم نبود. البته تبعات بعدي‎اش هم مهم‎ بود، يعني مهم بود كه در آن پروسه چطور و چگونه عمل كنيم، چه مطالبي را طرح كنيم، و چطور زنان درگير اين بحث شوند. در واقع، بيشتر آن چيزهايي كه براي خيلي از گروه‎ها و سازمان‎ها فرعي است براي ما اصل بود. بنابراين، درست است كه شكل ظاهري آن حركت به‎صورت تجمع بود و مثلا ً به حركت‎هاي دانشجويي شباهت داشت اما دست‌كم در باور ما فرق‎هايي هم داشت.
ببينيد، مسائل زنان پيچيده است، چون مخاطبان اعتراض ما فقط حاكمان نيستند، شوهرانمان هم هستند، برادرهايمان هم هستند، پسرهايمان هم هستند. بنابراين، مسئله خيلي پيچيده مي‎شود و با زندگي ما عجين مي‎شود. مخاطب ما هم زنان هستند و هم مرداني كه خود ما به‎ وجودشان آورده‎ايم يا كنارشان زندگي مي‎كنيم. مسئله اين نيست كه ما بياييم تظاهراتي بكنيم كه مثلا ًحكومت بلافاصله قانون را عوض كند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

 اين هم مسئله‌اي است كه روشنفكر، كمتر تلاش كرده با حكومت و حاكمان ديالوگي برقرار كند. در واقع، ديالوگي برقرار نشده است بين كساني كه حامي ديدگاه مستقر هستند و كساني كه دغدغه‎هاي مدرن دارند يا جايگاه ديگري براي زن آرزو مي‎كنند.
○ فكر مي‎كنم اين بحث به‌نوعي بحث در چارچوب قدرت است، نه صرفاً بحث دين يا روشنفكري. در تمام جهان، مردسالاري از ابزارهاي مختلف استفاده كرده؛ يك‎جا از مسيحيت استفاده كرده و جاي ديگر از ابزارهاي مدرن و يك‌‌جا هم از سنت. در ايران هم در اين زمينه بيشتر بحث را در حيطة قدرت مي‎بينم، نه صرفاً در حيطة مكتب يا سنت. فكر مي‎كنم اگر معادلات قدرت تغيير كند اين معادلات در قوانين هم تغيير خواهد كرد، همين‌طور كه تا حالا كرده است. بنابراين، شايد آن چيزي كه بايد ايجاد شود صرفاً اين ديالوگ نيست بلكه بايد جامعة مدني و به‎طور مشخص جامعة زنان توانمند شود تا قدرتش در معادلات و سطوح بالاتر قدرت تأثير بگذارد.
مي‎خواهم بگويم چيزي كه ما مي‎توانيم انجام بدهيم اين است كه زنان را آن‌قدر توانمند كنيم كه معادلات را به نفع خود تغيير بدهند، هرچند كه اين توانمند كردن به اين سادگي نيست و براي آن نياز است كه به همان سنت هم پرداخته شود. به‎هرحال، نقد آنها هم، همان‌طور كه شما مي‎گوييد، لازم است. البته اين كار هم دارد صورت مي‎گيرد و شايد لزومي نداشته باشد همة گروه‎هاي مختلف زنان از مدرن و مذهبي و غيره بيايند روي يك موضوع واحد كار كنند. الان در ميان زناني كه دغدغه‎هاي مذهبي دارند اين كار به‎خوبي صورت مي‎گيرد. درست است كه وقتي در ساختار قدرت از ابزار سنتي استفاده مي‎شود نقد خود اين ابزار هم مهم است و براي همين است كه به‎نظرم زنان روشنفكر ديني نقش مهمي دارند. اما اين همة قضيه نيست. بايد معادلات نابرابر بين زن و مرد هم در جامعه تغيير كند، وگرنه تلاش زنان روشنفكر ديني به ‎جايي نمي‎رسد و تعميق پيدا نمي‎كند. شما به پشتوانة وجود حركت و خواسته‎هاي زنان و تأثيرگذاري آنان است كه مي‎توانيد قدرت چانه‎زني داشته باشيد. بنابراين، هر گروهي از زنان، اگر در جاي خودشان درست كار كنند، مجموعه‎ فعاليتشان تغييراتي را به نفع زنان ايجاد مي‌كند. من فكر مي‎كنم زنان دين‎باور هم دارند كارشان را خوب انجام مي‎دهند.
 شما و كساني كه در دغدغه و جايگاه اجتماعي با شما اشتراك دارند مسائل خاصي را پيگيري مي‌كنيد. از ميان اين مسائل، اگر ممكن است، مهم‌ترينشان را بازگو كنيد.
○ چون نظام مردسالاري به پهناي زندگي حضور دارد، مسائل زنان هم به پهناي زندگي وجود دارد. اينكه ما به كدام مسئله بپردازيم به موقعيت جنبش زنان و ضعف و قوت آن بستگي دارد؛ به اين بستگي دارد كه چه چيزي را مي‎توانيم مثلا ً درحال‌حاضر به‎طور گسترده‎تر مطرح كنيم. اما، به‌نظر من، بحث تغيير قوانين مسئلة مهمي است، به‌دليل آنكه يك سنت مبارزاتي صدساله پشت آن وجود دارد و از گذشته هم در ميان جنبش زنان وجود داشته و به‌دليل اينكه ملموس‎تر است و هركسي كه در اين جامعه زندگي مي‎كند ضوابط و مقررات حاكم بر اين قوانين را در زندگي‎اش كم و بيش لمس مي‌كند.
بحث خشونت عليه زنان نيز بسيار فراگير و حياتي است. اگر آمارها را نگاه كنيم، متوجه مي‎شويم كه جنگي تمام‌عيار در جهان عليه زنان وجود دارد. وقتي اخبار مربوط به عراق را مي‎شنويم، مثلا ًمي‎بينيم در يك بمب‎گذاري سي نفر كشته مي‎شوند. اما اگر خشونت‎هايي را كه هر روز در كشورهاي جهان بر سر زنان مي‎رود با آن مقايسه كنيم، فكر مي‎كنم به اين نتيجه برسيم كه جنگ و خشونت عليه زنان بيش از بمب‎گذاري در عراق قرباني مي‎گيرد. به‌نظرم، در هزارتوي زندگي مردم دنيا جنگي عليه زنان در جريان است كه هنوز آن را جدي نمي‎گيريم. خشونت‎هايي كه عليه زنان صورت مي‌گيرد جنگ به معناي واقعي كلمه است. حالا اگر خيلي بخواهيم دنبال اولويت بگرديم، به‎نظر من، بحث خشونت عليه زنان و تغيير قوانين و ايجاد قوانين حمايت‎كننده از زنان در برابر خشونت خواسته‎هاي خيلي مهمي هستند.
 ببينيد. بسياري از زنان از حقوق و قوانين موجود نيز كمترين اطلاعي ندارند و از ظرفيت‌هاي موجود در زندگي‌شان بهره نمي‌گيرند. آيا فكر نمي‌كنيد بيشتر نيازمند كار فرهنگي هستيم؟
○ فكر مي‎كنم مبارزه براي تغيير قوانين به تغييرات فرهنگي هم مي‎انجامد، يعني اين دو از هم جدا نيستند. پرسش اين است كه وقتي براي تغييرات حقوقي تلاش مي‎كنيم مخاطب ما كيست؟ روشي كه براي تغيير قوانين انتخاب مي‎كنيم، اگر معطوف به خود زنان باشد، در واقع داريم آگاهي زنان را همراه با قوانين تغيير مي‎دهيم. اين دو كه از هم جدا نيستند. فرهنگ را چه چيزهايي شكل مي‎دهد؟ فرهنگ شامل قوانين، زبان، سنت و جز اينهاست. آن روش تغيير قوانين كه آگاهي بيشتري در ميان جامعة زنان ايجاد كند طبعاً بهترين روش است كه فرهنگ را هم دربرمي‎گيرد. بنابراين، با‎ تغيير قوانين مي‌توانيم براي تغيير فرهنگ هم اقدام كنيم.
در واقع، همة بحث اين است كه زنان بايد خودشان آگاه شوند وگرنه هيچ اتفاقي نمي‎افتد. به قول شما، هزار قانون خوب هم كه وجود داشته باشد، تا وقتي زنان آگاه نباشند، لزوماً به زندگي بهتري برايشان نمي‎انجامد.
 گويا، در حوزة مسائل زنان، كافي است فعالان، هرجا كه هستند، گامي به پيش بگذارند؛ بدون پرداختن به بحث اولويت‌ها. در واقع، اولويت‌بندي يا باور به آرماني كلي اولا ً براي خود انسان دغدغه ايجاد مي‎كند؛ اينكه بتواند آن را به ديگران بقبولاند و متقاعدشان كند كه اولويت اين مسئله را بپذيرند. ديگر اينكه باعث مي‌شود آن‎كس كه قدرت دارد، بكوبد بر سر ديگران تا اولويت مورد نظرش را بپذيرند.
○ درست است. يك نكتة ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه ما در جنبش زنان واقعاً به كجا مي‎خواهيم برسيم؟ آيا آرمان كلي براي زنان با تمام جزئيات و چگونگي رسيدن به آن كاملا ً مشخص است؟ به‎نظرم چنين نيست، چون هرچه جلوتر مي‎رويم مردسالاري هم شكل عوض مي‎كند. هر دستاوردي حاصل مي‌شود ممكن است تا دوره‎اي مطلوب باشد اما بعد، با تغيير شكل نظام مردسالاري، از آن دستاورد هم به نفع اين نظام استفاده مي‌شود؛ حالا با سركوب كمتر و دادن امتيازهاي بيشتر به زنان. همان‎طور كه ما كوتاه نمي‎آييم نظام مردسالاري هم كوتاه نمي‎آيد. ولي، به‎هرحال، در هر دوره‎اي به توافقاتي براساس ميزان توان و ظرفيتمان مي‎رسيم كه زندگي‎مان را كمي بهبود مي‎بخشد.
بنابراين، اگر مثلا ً جنبش‎هاي سياسي مسئله‎شان اين است كه به جاي مشخص و واضحي برسند، يعني به كسب قدرت سياسي، جنبش زنان هدف خيلي روشني ندارد و اهداف آن مقطعي هستند. هدف به‌اصطلاح نهايي هنوز خيلي مشخص نيست و به آن بستگي دارد كه تا كجا پيش برويم. مبارزة زنان در بطن زندگي آنان جريان دارد و كاري در كنار كارهاي ديگرشان نيست. در انديشه‎هاي فمينيستي كه رسيدن به قدرت سياسي وجود ندارد. من از اول هم گفتم كه بين ساختار قدرت ـ كه گروهي از زنان هم مي‎توانند جزئي از آن باشند ـ و جامعه و جنبش زنان تفكيك قائل هستم و جنبش زنان را جدا از قدرت مي‎دانم. گروه‎هايي از زنان، مثل مردان، در قدرت هستند كه مي‎خواهند به مقاماتي برسند و البته حقشان هم هست براي رسيدن به آن چانه‎زني كنند، اما اين حركت‎ها جزو جنبش زنان نيست. جنبش زنان خواهان تحول در رابطة زنان با جهان پيرامون است و اين خيلي كلي و مبهم است و معناي آن در فرايند حركت‎ زنان آرام‌‌آرام به‎دست مي‎آيد.■

 آنچه اكنون در ايران به نام خواسته¬هاي زنان مطرح مي‎شود بيشتر خواسته‎هاي طبقة متوسط زنان است‌‌‌؛ خواسته‌هايي كه لزوماً براي ديگر گروه‎هاي زنان كم‌‌اهميت نيست.

 من با تهية فهرستي از اولويت‎هاي صوري براي جنبش زنان مخالفم، چون در آن نوعي اقتدارگرايي و سركوبگري مي¬بينم.

 دموكراسي، آزادي بيان و...، بدون حضور نيروهاي فعال و مستقل اجتماعي، مفاهيمي انتزاعي‌اند. وقتي اين خواسته‎هاي كلي به خواسته‌هايي انضمامي و موقعيتي بدل مي‎شوند مفهومشان آشكار مي‎شود و به تحول مي‌انجامند.

 فمينيسم، برخلاف انديشه‎هاي سنتي و مردانه، خواسته¬هاي نيروهاي اجتماعي را در دغدغه‌هاي انتزاعي و كلي حل نمي¬كند و با اين كار روند دموكراسي‎خواهي را از نيروهاي اجتماعي آن تهي نمي¬سازد.

 هرچقدر گروه‎هاي زيردست‎تر جامعة زنان بيشتر بتوانند خواسته‎هايشان را به‌صورت مستقل مطرح كنند و آنها را تحقق ببخشند‍ خواسته‌‎هاي طبقة متوسط نيز بيشتر برآورده مي¬شود.

 مباحث نظري در جنبش زنان از دل حركت‎هاي اجتماعي بيرون آمده است و اين دو را نمي‎توان از هم جدا كرد.

 براي زنان، امكان و ظرفيت فراروي از شرايط و نيز انتزاعي كردن مسائل كمتر وجود دارد‌. حتي اگر زماني همراه با تئوري‎ها از زمين كنده شويم، نهايتاً در مواجهه با خشونت‎هاي روزمره دوباره به زمين برمي‌گرديم.

 اگر براي تحقق خواسته¬اي جزئي مكانيسمي را انتخاب كنيم كه مجاري گسترده‎تري براي اظهارنظر و قدرت‎يابي زنان و ابزارهايي براي تأثيرگذاري آنان بر جامعه ايجاد كند، خود اين مكانيسم گروه‎هاي زنان را توانمندتر مي¬كند.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دغدغه‌هاي متوسط، گفت‌وگوی محمدحسين صبوري با نوشين احمدي خراساني، مجله زنان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016