چند دهه است که مبارزه جهت رسیدن به دموکراسی در کشور در جریان است. هزاران نفر جانشان را در این زمینه گذاشته اند. خیلی ها به این اسم در بند و زنجیر شده اند. رسیدن به این کعبه آمال فکر و ذهن هزارن نفر را به خود مشغول کرده است . اما من یک لحظه می ایستم و موضوع را از بالا می نگرم و یک سؤال برایم مطرح می شود: ما چه انتظاری از دموکراسی داریم؟ و از ِقبَل دموکراسی چه نفعی قرار است که حاصل شود؟ فرض کنید تمام مشکلات ما جهت به رسمیت شناختن تمام گروهها و طبقات جامعه در دخالت سیاسی به نتیجه رسید. فرض کنید دیگر هیچ صدایی حذف نشد، هیچ حزبی منحل نگردید و هیچ روزنامه ای، نشریه ای و یا فیلمی سانسور نشد. خوب، بعدش چی ؟ آیا صرفاً دموکراسی خود هدف است و یا وسیله ای جهت نیل به اهداف دیگر؟ آیا و چگونه دموکراسی مشکلات ما را در کمبود سرمایه گذاری، دربیکاری ، در تورم ، در فقر، در نا امنی اجتماعی ، در اختلافات طبقاتی، در فساد اداری ، در تبعیض اداری و اقتصادی ،در عقب ماندگی علمی و تکنولوژیکی، در دخالت دولت در تمام امور زندگی و دهها مشکل ریز و درشت دیگر حل خواهد کرد؟ این سؤال بسیار مهمی است که چه انتظاری از دموکراسی داریم و بعد از برقراری آن چه اتفاقی قرار است که بیافتد. من به فراخور خود جوابی به این سؤال می دهم ولی باب این سؤال گشوده خواهد ماند تا هر فرد و گروهی از دید خود جوابی به آن دهند تا برای همه طرفهای درگیر روشن شود تا اولا ً انتظارات بیجا و اضافی از دموکراسی نداشته باشند در ثانی بدانند به چه قیمتی بایستی جان و مال ووقت خود را سر این قضیه بگذارند تا اگر کسی در این مسیر سرمایه گذاری می کند از روی آگاهی و با چشمان باز باشد نه حرکتی از روی احساسات کور.
به نظر من دموکراسی خودالزاما ً هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد و این خیلی مهم است. دموکراسیهایی وجود دارند که درگیر مشکلات عدیده اقتصادی و اداری هستند. نمونه بارزش هند است. یکی از بزرگترین دموکراسیهای دنیا که البته قرابت زیاد فرهنگی هم با ما ایرانیها دارد. رتبه فساد دولتی در این کشور که شامل رشوه و پارتی بازی هم می شود کاملا ً نزدیک به ایران است. درآمد سرانه این کشور هم فقط چیزی حدود 500 دلار در سال است( مقایسه کنید با حدود 2000 دلار برای ایران و بیش از 40000 دلار برای امریکا ). اختلاف طبقاتی و فقر در این کشور بیداد می کند.فحشا، گروههای تبهکاری و دهها درد اقتصادی و اجتماعی دیگر گریبانگیر این کشور است و این در حالی است که این کشور خیلی وقت است که دارای دموکراسی است. پس می بینید که هیچ کاری از دموکراسی به خودی خود بر نمی آید. ممکن است بگویید خیلی از دموکراسی ها هم هستند که وضعشان خوب است. از امریکا و کانادا و اروپا گرفته تا استرالیا و نیوزلند. درست است که این کشورهای صنعتی و ثروتمند صاحب دموکراسی بوده اند ولی دموکراسی به تنهایی باعث پیشرفت آنها نبوده است. کما اینکه چین که بسرعت دارد جای خود را در کشورهای صنعتی و پیشرفته باز می کند اصلا ً بین کشور های صاحب دموکراسی جایی ندارد. و اغلب کشورهای پیشرفته آسیای جنوب شرقی دموکراسیهایشان بعد از توسعه اقتصادی پیش آمده است. تحقیقات زیادی وجود دارند که نشان می دهند دموکراسیها می توانند بعلت افتراق احزاب و عدم توانایی درتوافق بر سر یک استرتژی منسجم ودرست اقتصادی و تعلل در تصمیم گیری و کوتاهی و نااطمینانی در ماندگاری برنامه ها به لحاظ اقتصادی با شکست مواجه شوند. بر عکس دیکتاتوریها اگر بتوانند استراتژی درستی انتخاب کنند ( و البته اگر بتوانند ) به جهت هماهنگی و سرعت عملکرد و ماندگاری سیاستها در اقتصاد موفقتر خواهند بود.
خوب سؤال اینجاست که با اینهمه برای چه باید برای رسیدن به دموکراسی تلاش کنیم؟ دقت کنید، هر جامعه ای برای پیشرفت خود نیاز به سرمایه های انسانی دارد. و منظور از سرمایه انسانی ، تخصص و قدرت فکری افراد است که در توسعه و رفع مشکلات یک کشور مؤثر است. قطعا ً هر کشوری برای حل مشکلات گوناگون و گاها ً منحصر به فرد خود نیاز به راههای منحصر به فردی دارد. خلاقیتها و نوآوریهای فکری یکی از اصول و اجزاء تفکیک ناپذیر هر حرکت رو به رشدی می باشد. اما مشکل اینجاست که این ظرفیت فکری و پتانسیل ایده های خلاقانه در یک کشور در هر اتمسفری ایجاد نمی شود. دیکتاتوری با فراری دادن و حذف مغزها از کشور و اجبار افراد به پیروی از یک روش از پیش تعیین شده و محدودیت آنها در خطوط قرمز گوناگون راه را بر پیدایش این راه حلها می بندد. در عوض دموکراسی با به رسمیت شناختن افکار گوناگون، و همچنین با رقابتها و بحثهایی که در سطح جامعه ایجاد می کند، و کاهش فرار مغزها فقط ظرفی را آماده می کند که راه حلهای گوناگونی در آن مطرح می شود که بعضی از آنها می توانند مشکل گشا باشند. از طرف دیگر دموکراسی فرصت آزمودن این راهها و نظرات گوناگون را ، از طریق انتخاب احزاب گوناگون، پیش پای یک جامعه باز می گذارد. راههایی که ممکن است به نتیجه برسند و یا نرسند( بر روی این نا اطمینانی تأکید می کنم). بعلاوه جامعه ای توسعه یافته شناخته می شود که مردم آن به لحاظ ارزشها و رفتارهای فردی و اجتماعی خود پیشرفته باشند. افرادی که صادق و درستکار بوده ، به قانون احترام بگذارند، در ارزشیابی دیگران منصف باشند، حسادت در آنها جایی نداشته با شد، و قانون رقابت مثبت را در تمام ارکان زندگی اجتماعی بپذیرند(انحصار طلب نباشند)، برای شخصیت، وقت و جان دیگران به صرف انسان بودنشان ارزش قایل شوند و خصوصیات دیگری که در یک فضای باز، آزاد و آماده برای گفتگو و انتقاد احتمال و فقط احتمال ایجاد شدن آن بیشترمی شود.
به علاوه در دموکراسیها بعلت جابجایی بدون درگیری و خونریزی دولت یک زمینه آرام و اطمینان بخش برای سرمایه گذاری و کاراقتصادی ایجاد می شود.
اما در عوض دیکتاتوریها با از بین بردن این ظرف ، احتمال اینکه بتوانند راه حل های مناسب برای مشکلات یک جامعه را بدست آورند و یا اینکه ظرفیت ایجاد خصوصیات اجتماعی مورد نیاز برای بوجود آوردن یک جامعه پیشرفته را بتوانند در مردم شکل دهند عملاً راه را بر روی خود و جامعه جهت رفتن بسوی توسعه ای خود جوش و فراگیر می بندند.
اما باز متذکر می شوم که ایجاد دموکراسی به معنی پایان کار و حل مشکلات نیست بلکه دموکراسی ابتدای راهی است که ممکن است و فقط ممکن است به حل مشکلات ما بیانجامد. موفقیت ما در حل این مشکلات بستگی به عکس العملها و چگونگی رفتار ما در ادامه کار دارد. در صورتی که هر فرد، حزب و یا گروهی بخواهد از فضای آزادو رقابتی اجتماعی و سیاسی جهت ضربه زدن ، ضایع کردن وپایین کشیدن دیگران جهت اثبات و پیشبرد خود بسوی دکان حکومت استفاده کند، قطعاً دموکراسی جز یک صحنه مأیوس کننده از دعواهای بیهوده و پراکنده از فحشها و تهمتهای گوناگون بین افراد و گروهها نبوده و هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد. اما اگر به دموکراسی به چشم یک فرصت جهت پروردن و ارایه افکار نو و خلاقیتها و شایستگیهای فردی بنگریم ، احتمال اینکه ظرفیت اخلاقی ، رفتاری و فکری جهت توسعه ، پیشرفت و حل مشکلات را در جامعه ایجاد کنیم بیشتر خواهد بود.