شنبه 16 اردیبهشت 1385

چند کلمه در باب نقد اجتماعي و نويسندگي، ف. م. سخن

بخش عمده‌ي نقد، بايد متوجه خود و ياران و هم‌فکران شود. زشتي‌ها و پليدي‌هاي حکومت و اجتماع، بازتابي‌ست از فرهنگ و عمل خود ما. نويسنده بايد بداند که با "ما" طرف است و نه با "ما" و "آنها". "آنها"، همان "ما"ست که اهرم‌هاي قدرت را در اختيار دارد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

«به اکبر گنجي تقديم مي‌شود»

تاريخ، با عمل انسان‌ها ساخته مي‌شود. اين عمل، گاه آگاهانه و اغلب ناآگاهانه و بر اساس کنش و واکنش اجتماعي‌ست. عمل، اگر موثر و سازنده نباشد، و موجب تکامل و پيش‌رفت جامعه نگردد، بي‌ارزش و باطل است و بايد در انجام آن تجديد نظر شود. انتقاد، زمينه‌هاي چنين تجديد نظري را فراهم مي‌آورد.

در انديشه‌ي کمونيسم حکومتي، تجديدنظرطلبي و ريويزيونيسم، گناه کبيره به‌شمار مي‌رفت و تجديدنظرطلب مجازات سنگيني را بايد تحمل مي‌کرد. به‌همين لحاظ، نقد و انتقاد، به سازنده و مخرب تقسيم مي‌شد و کسي که نقد سازنده –يعني تاييد کل و انتقاد از جزء- نمي‌کرد، خرابکار به شمار مي‌آمد و به‌منظور تاديب، به اردوگاه‌هاي کار اجباري گسيل مي‌گشت.

اسلام حکومتي نيز –به‌رغم پويايي ذاتي و تحول‌طلبي باطني- متاسفانه به‌محض تثبيت و نهادينه شدن به‌همين درد گرفتار آمد و باب نقد و انتقاد، توسط حاکمان بسته شد و منتقدان راهي سياه‌چال‌ها گشتند.

اما اشکال، فقط در انديشه‌ي حاکم نيست، بل‌که در طرز تفکر کنش‌گران اجتماعي ما نيز هست. به‌همين لحاظ در کنار نقد نظام، بايد به نقد منتقدان نظام نيز پرداخت.

اولين چيزي که براي مهندسي اجتماع لازم است، شناخت جامعه و روشن کردن محدوده و مرزهاي فکري مردم است. اين محدوده و مرز دو جنبه‌ي نمايشي و واقعي دارد. نمايشي آن است که وقتي با ره‌گذري در خيابان گفت‌وگوي تلويزيوني مي‌شود، مانند يک فيلسوف آگاه و متخصص به‌ تمام سوالات پاسخ مي‌دهد، يا وقتي وب‌لاگي و يادداشتي نوشته مي‌شود، خواننده با يک انديشه‌ورز برجسته روبه رو مي‌گردد. اما واقعي آن است که همين ره‌گذر يا نويسنده در عمل اجتماعي‌اش، ذره‌اي از آن افکار را به‌کار نمي‌گيرد و هم‌رنگ جماعت به کار و زندگي‌اش ادامه مي‌دهد. اين شکاف در جوامع بسته و ديکتاتوري به‌شدت عميق است و حاکمان و تحول‌خواهان را به يک اندازه گم‌راه مي‌کند. ما، به عنوان منتقد، بايد بدانيم که در چنين جامعه‌اي زندگي مي‌کنيم.

بر پايه چنين شناختي بايد اهداف دور و نزديک‌مان را تعيين کنيم. شايد هدف دور، در شماي کلي ثابت بماند، اما تغيير در اهداف نزديک قطعا جايز خواهد بود. بر همين مبنا تمرکز، بايد روي هدف‌هاي نزديک باشد. رسيدن به يک دمکراسي کامل، هدفي‌ست دور، که تمرکز روي آن در مرحله‌ي فعلي مي‌تواند گم‌راه کننده باشد. تلاش براي آرام کردن فضاي سرکوب، و شکستن جو اختناق –به عنوان نمونه- مي‌تواند موثر و مفيد واقع گردد. اتهام لحظه‌گرايي به مراتب به‌تر از ايده آليست بودن است.

افکار ما بايد در حين کنش انتقادي، دائم صيقل بخورد تا بازتاب اجتماع در آن دچار کجي و اعوجاج نگردد. يک منتقد خوب، بايد ضمن نقد حکومت و اجتماع، به نقد دائم خود نيز بپردازد.

متاسفانه در جامعه ما، امکان کار گروهي بسيار اندک است، و به محض گردآمدن چند نفر براي انجام عمل موثر جمعي، توسط نظام حاکم سرکوب مي‌گردد. اگر هم سرکوب نگردد، به دليل فقدان ِ فرهنگ کار اجتماعي، دچار تشتت و انشعاب مي‌گردد. شايد عمل مستقل، در دوره‌ي ما، بازدهي بيش‌تري نسبت به عمل جمعي داشته باشد و انرژي کم‌تري را در عرصه‌ي جدال‌هاي لفظي به هدر دهد. با اين حال، يکي از اهداف کوتاه مدت، مي‌تواند همين کار جمعي و گروهي باشد.

هدف يک منتقد و کنش‌گر اجتماعي بايد پيروزي در اهداف کوتاه مدت باشد. شکست، نااميدي و ياس به همراه خواهد داشت و احتمالا موجب کاهش يا توقف تلاش فردي يا جمعي خواهد شد. پيروزي، اميد مي‌آورد و شادي مي‌آفريند و انگيزه اي براي تلاش بيشتر فرد و جمع مي‌گردد. اين‌که از شکست مي‌توان براي پيروزي درس گرفت، صحيح است، ولي اصل، پيروزي‌ست و شخص تحول‌خواه بايد تلاش کند که هميشه پيروز ميدان باشد و شکست نخورد. مي‌گويند شکست نصف پيروزي‌ست، ولي بايد به‌دنبال تمام پيروزي بود و نه نصف آن.

نوشتن، بخش مهمي از عمل اجتماعي‌ست. نوشتن، بنزين ماشين عمل است. به‌همين لحاظ حکومت‌هاي ديکتاتوري مانع آن مي‌شوند. همين کتاب‌ها و مجلات دو سه هزار نسخه‌اي و مقالات اينترنتي، بخش آگاه اجتماع ماست. تنها بخشي از ضمير اجتماع است که خودبه‌خود ساخته نمي‌شود، بل‌که نويسندگان با تفکر و انديشه، آن‌را مي‌سازند. اهميت اين کار به هيچ‌رو کم نيست. نويسنده‌ي منتقد فقط بايد بنويسد، و از پراکنده‌کاري بپرهيزد. نويسنده بايد چهارچوب‌هاي فکري جامعه را آرام آرام باز کند و گسترش دهد. نويسنده بايد بنويسد و براي نوشتن بايد بماند.

بخش عمده‌ي نقد، بايد متوجه خود و ياران و هم‌فکران شود. زشتي‌ها و پليدي‌هاي حکومت و اجتماع، بازتابي‌ست از فرهنگ و عمل خود ما. نويسنده بايد بداند که با "ما" طرف است و نه با "ما" و "آنها". "آنها"، همان "ما"ست که اهرم‌هاي قدرت را در اختيار دارد. "ما"ي غير حاکم اگر فردا با همين فرهنگ به‌جاي "آنها" بنشيند و اهرم‌هاي قدرت را در اختيار بگيرد، همان خواهد کرد که "آنها" امروز مي‌کنند. اين درس را در انقلاب 57 گرفتيم و چه بهاي سنگيني هم بابت آن پرداختيم. بنابراين منتقد بايد "ما" را مورد انتقاد قرار دهد، نه "آنها" را.

نويسنده بايد بداند که کارش انقلاب کردن نيست. نويسنده بايد بداند که قرار نيست به تنهايي چيزي را تغيير دهد. نويسنده بايد بداند که تغيير، با مردم است. اساس، خواست و اراده‌ي مردم است. نويسنده، کارش برجسته کردن اين خواست و اراده است و نه تحميل و به‌عمل درآوردن آن. سلاح نويسنده فقط و فقط قلم است و دو چشم باز. نويسنده بايد مستقل از حزب و گروه و دسته و حکومت و سازمان انقلابي باشد و بتواند حتي آن را که دوست مي‌نامد با تيغ نقد جراحي کند.

با چنين درکيست که قدرت و کارآئي نويسندگان و منتقدان ما به هرز نخواهد رفت و اين نيروي قليل بهلحاظ کميت، به اهداف انساني خود دست خواهد يافت.

[وبلاگ ف. م. سخن]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چند کلمه در باب نقد اجتماعي و نويسندگي، ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016