آقايان رامين جهانبگلو را آزاد کنيد، زندانيان را آزاد کنيد، آزادی را آزاد کنيد، تمامی موانع حمله ی نظامی را از سر راه غرب برنداريد، خودتان نيز بهره مند خواهيد شد!
من رامين را چندين بار در فرانسه و در ايران ديده ام، و با همان چندین بار ديدن و خواندن انبوه نوشته هايش به پارسی و فرانسه می توانم بگويم نه تنها او را می شناسم بلکه او دوست من است. او آدم خوش فکری ست، در ذهنش چابکی موج می زند. جوان است و پربار. در بيشتر مقوله های هنری و فکری و فلسفی سر کشيده است. اما کارش فلسفه و فکر است و خودش آزاده ای ست. رامين آنقدر شفاف است که شناخت او و سر در گرو آزادی و دل در گرو ايران داشتنش چندان دشوار نيست. رامين چنان است که همان « آدم خوب » ما ايرانيها است، و همان قدر فرهيخته و دانشورز و جهانی است که در سراسر جهان چنين آدمی را روشنفکر می نامند.
يک بار چند سال پيش در اتوبوسی که ما را باهم از گمرک فرودگاه اورلی به پای هواپيمای ايران اير می برد با او گفتگويیِ داشتم. که شايد به گفتنش بيارزد . ما هر دو در سربن پاريس درس خوانده بوديم، استادهای يکديگر را می شناختيم، آن روز و در آن اتوبوس می دانستم که در اروپا برايش پست و مقام مهيا بود، می دانستم که در هر جايی غير از ايران هم می تواند بی درد سر کار کند و زندگی خوبی داشته باشد، ولی درجه سرسپردگيش را به ايران نمی دانستم. او در پاسخِ چرا می خواهی در ايران ماندگار شوی به من گفت: من ايرانيم، همه چيز ايران در من هم هست، بايد بروم آنجا هم بياموزم و هم بياموزانم. چند روز بعد در تهران دوباره ديدمش، پرسيدم با اين بساط باز هم همان طور فکر می کنی؟ و او بی هيچ ترديد و مکثی پاسخم داد، آری.
رامين موضوع کارش سياست است، فلسفه ی سياست است، انديشيدن و روشنفکری ست، اما نه تنها دغل کار نيست بلکه سياست کار و سياست باز هم نيست. او در چندين کانون دانش بشری که از بزرگترين های جهانند، از جمله سربُن، دانش آموخته است. برای همين هم امروز طبيعی ست که با استادهای پيشينش، و همشاگرديهای دوران دانشجوييش که اينک هر کدام در اين سرزمين خاک کاره ای هستند ارتباط داشته باشد، آنها را به ايران دعوت کند، آنها او را به کشورهايشان دعوت کنند. آخر ايران که ارثيه پدری يک گروه و دسته و فرقه نيست، ايران مال همه ی ايرانيان است، آنها می توانند هم دعوت کنند و هم دعوت شوند و از هيچ آقا بالا سری هم پيروی نکنند.
اين مقدمه را نوشتم تا بگويم که از زمانی که رامين را دستگير کرده اند من سه بار بغض و گريه کرده ام. يکی بار وقتی شنيدم که او را دستگير کرده اند و مطمئن شدم که در زندان اوين در استراحتگاه حکومت روز وشب را شب زنده داری می کند، آن هم نه تنها برای او، بلکه برای ايران هم، که اين چنين غبارآلوده است و خاطر آدمهای شريف و ايراندوستی چون رامين را چنين کدر می کند. و متاسفانه هر روز نوبت به کسی ميرسد، و ياس از يک تحول آرام و بی خشونت را هر روز و هر ساعت فراگيرتر می کند.
بار ديگر غمگين و مضطرب شدم وقتی در مراسم فيلمی که ساخته ام موقعيتی دست داد تا بتوانم در دفاع ِ ايران از حمله ای اقتصادی و نظامی ( که گويا ديگر نبايد احتماليش ناميد ) هم در فرانسه و هم در سوييس حرف بزنم ولی متاسفانه هر دو بار با کم محلی و دلسردی شنوندگانم روبرو شدم. شنوندگانی که نه سياسی بودند و نه دشمنی ِ به ايران و ايرانی داشتند و حتا بر عکس. من در اينجا بايد با کمال دلخونی و ترس و لرز بگويم و بنويسم که حکومتی که بر ما فرمان می راند از کوچکترين پايگاه پشتيبانی مردمی ِ دست کم اروپا، که من می شناسمش، برخوردار نيست. و اين برای يک ايرانی وحشت آور است. به ويژه اينکه با اعمال و رفتار و گفتار ِ مکرر و مکرری که از حکمرانان ايران، چه در رابطه با شهروندان ايرانی و چه در رابطه با امور جهان و منطقه سر می زند و بازتاب آن در اروپا و حتا جهان، کم کم جای هيچ ترديدی را برای اين ملتها باقی نمی گذارد که حمله ی آنها به ايران تنها و تنها برای حل مسئله ی رژيم است و بس. و اينکه غرب در حال وانمود کردن اين است که اين حمله نه تنها هيچ گزندی را به ملت ايران نمی رساند بلکه او را از شر رژيمی آزادی کُش رهايی خواهد داد. و اين ترسناک است.
اما ديگر بار که سرخورده و گريان شدم، وقتی بود که استادی که از استادهای سابق من است و قرار بود با کمک او، تا هر شمار که بتوانيم استاد و سينماگر و هنرمند فرانسوی را جمع کنيم و در نامه ای محکوميت پيش از وقوع حمله ی غرب به ايران را گواهی کنيم، تا شايد اين حمله نشود. ولی اين استاد دانشگاه و سينماگر سرشناس پنج روز پيش به من تلفن کرد و گفت لازم نيست که من دنبال اين کار را بگيرم! زيرا حکومتی که تاب تحمل رامين جهانبگلو را نداشته باشد قابل دفاع نيست و او با تاکيد توضيح داد که در هر حال غرب لطمه ای به مردم ايران نخواهد زد!!
آقايان رامين جهانبگلو را آزاد کنيد، زندانيان را آزاد کنيد، آزادی را آزاد کنيد، تمامی موانع حمله ی نظامی را از سر راه غرب برنداريد، خودتان نيز بهره خواهيد برد.
با احترام هرموز کِی
سينماگر و استاد دانشگاه در پاريس