به مناسبت ۴ خرداد ۱۳۵۱ اعدام بنيانگزاران اوليه سازمان مجاهدين خلق
شهدا محمد حنيف نژاد ، سعيد محسن ، علی اصغر بديع زادگان ، محمود عسگری زاده و عبدالرسول مشکين فام
سلام به آنان که برای رسيدن به قدرت ، به هر وسيله ای دست نزدند.
سعيد سلطانپور -تورنتو
[email protected]
"جنگی است ميان حق و نا حق که در يک جهت آن دشمنان خلق مجهز به آخرين تکنيک و سلاح و در جهت ديگرآن به اراده ی آهنين توده ی زحمتکش و دست پينه بسته کارگران و دهقانان قرار گرفته است.
در اين صحنه يک طرف جيره خواران سيستم وابسته به امپرياليسم جهانی قرار گرفته و در سمت ديگر آن جوانانی که هستی خود را به خلق مديونند."
" ما به اين جهت سلاح بدست گرفته ايم که شرافت اجتماعی خودمان را در خطر تهديد دزدان سرگردنه ديده ايم که با دست باز و پشتيبانی امپرياليسم آمريکا با چراغ به دزدی آمده اند"
قسمت هائی از دفاعيات شهيد سعيد محسن دربيداددگاه شاه
"وحدت تشکيلاتی ما هر نوع مانعی را ازبرابرمان بر خواهدداشت . هرچه در کفه داريد در کفه جنگ توده ای مسلحانه گذاشته و تا امحا کامل امپرياليسم و صهيونيسم و ژزيم سلطنتی ايران بجنگيد."
پيام مشترک حنيف و سهيد محسن در آستانه تيرباران
سالهاست که اين عزيزان به خدا پيوستندو به عنوان شهيد همواره زنده هستندو راهشان انگيزه دهنده آيندگان شد . هر چند هيچ شکی در صداقت و شجاعت و نو آوری آنان نيست.
هر چندآنها توانستند همراه با چريکهای فدائی حرکتی عليه استبداد شاه و امپرياليسم آمريکا بوجود بياورند ولی آنها در مورد شعار و هدف نهائی ذهنيت داشتند منظور جامعه بی طبقه توحيدی که توسط مجاهدين و رهبری طبقه کارگر توسط فدائيان مطرح ميشد. و اتفاقا سوال در اينجاست که ايا رجوی به نگرش جديدی رسيده است که به آمريکا نزديک شده است ؟
جوهر تفکر ضدامپرياليستی
جای شکی نيست که جوهر بنيانی تفکری رهبران اوليه مجاهدين نشان از ضديت آشتی ناپذير با امپرياليسم به عنوان سد تکامل دوران و صهيونيسم داشته است .
۱ .بنابر اين به هيچ وجه امکان ندارد که آمريکا بتواند با چنين سازمانی که جوهره تفکرايدئو لوژيکش در نفی آن (امپرياليسم) است اتحاد استراتزيکی داشته باشد مگر اينکه ان اتحاد يک تاکيتک از طرف قدرت سلطه طلب باشد که د رجهت منافع امريکا و بر عليه منافع مردم ايران خواهد بود .
يا اينکه رهبری جريان توبه ايدئولوژيکی کرده باشد و يا توافقات پشت پرده ای شده باشد که بالطبع در تضاد آشکار با سياست روشن و صريح “ تکيه بر توده ها و ايمان به انان به عنوان تعيين کننده نهائی “ که از طرف حنيف تئوريزه شده بود قرار دارد.
۲. اسرائيل و آمريکا اسلام راديکال ( انقلابی ) را برنمی تابند و در صدد سرکوب و تضعيف آن بودند. برنامه ريزی آنان برای انحراف نيروی جوان معتقد به اسلام انقلابی با شاخص های شريعتی معلم و نظريه پرداز ،ايت ا له طالقانی به عنوان رهبر سياسی و مجاهيدن به عنوان بازوی اجرائی آن در دستور کاربود. تحليل اشتباه سازمان در توده ای شدن جريان در قبال خمينی در ۱۳۶۰ و اعقتاد به اصل جنگ مسلحانه به عنوان تنها رهائی "قانون ما اراده توده هاست که در اسلحه انقلابی تجلی پيدا می کند" (سعيد محسن ) وا صلی کردن تضاد بين ارتجاع و انقلاب از يکسو و نيز عملکرد جريان های مشکوک و يا وابسته به استعمار مانند حسن آيت و نيز حريان موتلفه که خواهان حدف فيزيکی مجاهدين بود از سوی ديگر باعث شد که بدنه سازمان و بدنه هوادران رژيم که عمدتا بسيجی ها بودند د رحالی که در جنگ بر عليه عراق در يک صف ميجنگيدند به هم بر بخورند وبالطبع صف نيروهای آزاد شده انقلاب بشکند
اين همان خواست دشمنان خارجی مردم (آمريکا ) بود که نيروهای انقلاب را که قاعدتا بايد در کنار هم عليه سلطه طلبی آمريکا و جنبش دموکراسی خواهی مردم راه طولانی تر ی را می پيمودند بر عليه يکديگر بکار بگيرد . البته ذکر اين نکته گفتنی است که نيروهای انقلابی می توانستند درگيری اجنتاب ناپذير ۳۰ خرداد را به تعويق بيندازند تا نيروهای سياسی و جريانات در بين سنگ آسياب لاجوردی و رجوی له نشوند.
البته تحليل امثريت و حزب توده بعد از ۳۰ خرداد در کنار سرکوبگران که با برنامه عمل می کردند هيچ قابل توجيه نيست. مانند شاريط فعلی که نبايد اچازه داد که هيچ جنگی در منطقه صورت بگيرد و لی در صورت وقوع چنين تچربه تلخ تحميلی ما نمی توانيم د رکنار جمهور ی اسلامی بر عليه اشغالگران مقاومت کنيم بلکه بايد مستقل بر عليه تجاوز ايستادگی کرد.
۳. وقتی که در جريانی هستی و همه چيز را مطلق می کنی و شک نمی کنی به خطاها و يا چرخش ها کمتر حساس ميشوی مثلا در تحليل ها ی مسعود می شنيديم که ميگفت ما بايستی به هر قيمتی جلوی نزديک شدن رفسنجانی به آمريکا را بگيريم. زيرا رفسنجانی به نوعی قبل از پذيرش قطعنامه و نيز در دوران رياست جمهوری اش تلاش ميکر د که به آمريکا نزديک شود
در ان زمان چرا کسی رسما نخواست اين مسئه را طرح کند که اين تحليل يعنی نزديکی به جناح نو محافظه کار و لابی اسرائيل د رآمريکا (ای پ. ک) .
يعنی اسرائيل به اهداف خود از طريق حمايت نا نوشته با رجويستها دست يافت.
بر طبق ديدگاه بنيانگزاران اوليه مبارزه با شاه به اين دليل بود که وی عامل سر سپرده امپرياليزم آمريکا بود و رژيم شاه عليرغم برتری نظامی ،امنيتی و حمايت همه جانبه از سوی غرب بدليل اينکه رابطه ای با توده ها نداشت محکوم به شکست بود ولی بر عکس شاه، انقلابيون بدليل عمق رابطه با تود هها بود که بر رژيم های ديکتاتور وابسته پيروز ميشدند.
لذا با اين استدلال اگر براستی رفسنجانی به آمريکا نزديک ميشد که د رحقيقت بايد باعث ضعيف تر شدن و ی و رژيم ميشد پس چرا رجوی تلاش های موفقی کرد که جلوی اين رابطه را بگيرد زيرا بر طبق تحليل وی نزديکی رفسنجانی به آمريکا در سالهال ۱۳۶۸تا ۷۸ معنايش اين بود که ما ( رجوی )نمی توانيم به امريکا نزديک شويم. براساس تحليل واقعی وی هرکسی به آمريکا نزديک بشود برنده است . بادرنظر گرفتن شرايط منطقه که راستها ( آمريکا و متحدانش ) قدرت بيشتری می گيرند و نيز ضعف رژيم بعد از پايان جنگ در قبول آتش بس . در ان دوران بلوک کمونيستها فروپاشيده بود و جورج بوش پدر وعده نظم نوين جهانی را ميداد که دران نظام سرمايه داری و اقتصاد آزاد قرار بود که همه جا را بهشت کند و همه فقرا را سير کند د رحاليکه در حال حاضر دنيا ۷۵۰ ميليون گرسنه دارد که روزانه ۲۰ هزار نفر از گرسنگی می ميرند و سرمايه داری در زمينهای فلسفی و اجتماعی با سوالات جدی روبروست ودر حال به بن بست رسيدن است.
عدم بازنگری در گذشته و اصارا به تکرار اشتباه
" بديهی است که نه بی ثباتی و تزلزل رژيم و نه مقاومتی که او را به اين روزانداخته هيچيک تصادفی و خودبخودی نيست .بعکس بی ثباتی و بی آيندگی اين رژيم در درجه اول محصول مبارزات خونين و پيگيرو ضربات کوبنده مجاهدين خلق و رشيد ترين فرزندان شهيد و اسيراين ميهن است."
۲۰ خرداد ۶۴ بيانيه شورای مرکزی سازمان
نيويورک تايمز: شما آينده جمهور ی اسلامی را چگونه می بينيد ؟
مريم رجوی : من خوشبين هستم ممکن است که سرنگونی ملاها د رطول عمر ما اتفاق نيفتند ولی انها روزی سرنگون خواهد شد.۱
۲۵ سپتامبر ۲۰۰۵
اصرار رجويستها بر عدم بازنگری در سياستها ی سازمان و پردازش تحليل های غلط سازمان آن سازمان فعلی در سرنگونی جمهور ی اسلامی و خود بزرگ بينی ها ی رهبری که باعث شده آمريکا از انان به عنوان يک ابزار برای فشار سياسی و امتياز گير ی از جمهور ی اسلامی دربيايد و اين يعنی خدمتی به دشمنان مردم ايران ( استبداد مذهبی و سلطه گران آمريکائی ست ).
به رجوی بايد گفت آمريکا که به راحتی با سرهنگ قذافی و ژنرال مشرف کنار می آيد چرافکر می کنيد نمی تواند با جمهوری اسلامی که در حاکميت است و برگهای برنده د رعراق و افغانسات رادارد کنار بيايد و سر جنبشهای مردمی و ضد استبدادی و استعماری را به زير آب کند.
با ادامه همکاری با ارتجاعی ترين و نظامی ترين و خشن ترين جناح راست های آمريکا يعنی نو محافظه کاران نه تنها شما از راه بنياننگزاران عدول کرده ايد بلکه تمامی اعتبار ان شهدای سازمان را زير سوال برده ايد؟
بالاخره کسی در اين جريان پاسخگو هست که آيا حنيف و ديدگاهش در مورد قدرت و مردم و امپرياليسم درست هست و يا ديدگاههای مسعود رچوی د راين زمينه ها زيرا در تقابل با يگديگر هستند و اگربه نتايج جديدی رسيده اند چرا ان رارسما اعلام نمی کنندو يا اسم جديدی برای خود انتخاب نمی کنند زيرا تعيين تکليف نکردن رجويستها در مورد امپرياليسم و همکار ی انان با نو محافظه کاران آمريکا خاری است در چشم شهدا ، و اسرای سازمان مجاهدين اوليه و مردم ستمديده ايران.
پاورقی
۱
http://www.maryam-rajavi.com/content/view/276/52/
Still, Mrs. Rajavi keeps smiling.
"I'm optimistic," she said. "It may not happen in my generation, but eventually the mullahs will go."
آدرس وب لاگ
www.kanoun-e-bayan.blogspot.com