اکبر گنجی، جلسه اهدای جايزه قلم طلايی به خود را، برای روز گزارش کرده است. گزارش وی را می خوانيم.
همه آن تلفن ها به خانم معصومه شفيعی، همسر اکبر گنجی، و پرسيدن از حال همسر دربندش، به پايان رسيده است. حالا نوبت گزارش اهدای جايزه به اين روزنامه نگار ايرانی است. خانم شفيعی آن روزها، حتی در روزهای طولانی بی خبری، می گفت: می دانم اين روزها به پايان می رسد. و حالا، اکبر گنجی در مسکو، خود از مراسم تجليلش برای روز، گزارش تهيه کرده است. صدای شاد او از پس تلفن، رنگ پيروزی دارد، حتی يک جور ذوق. می گويد: "ضبط روشن است؟ بايد تند تند بگويم، بروم. خبرنگاران در لابی هتل منتظر مصاحبه هستند."
و شروع می کند:
مراسم ساعت ده و نيم صبح در کاخ کرملين شروع شد. ابتدا رئيس اتحاديه بين المللی روزنامه نگاران سخنرانی کرد. بعد موسيقی نواخته شد. بعد از موسيقی، دوباره رئيس انجمن سخنرانی کرد و گزارشی از وضع حقوق بشر و آزادی مطبوعات در سال ۲۰۰۵ در سراسر جهان داد. سپس به پنج نفری که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ جايزه قلم طلايی را گرفته بودند و وضعيت آنها اشاره کرد. بعد نوبت مراسم "ما" شد. هزار و هفتصد نفر از سراسر جهان در اين مراسم شرکت کرده بودند. وقتی گزارش مربوط به دلايل ارائه اين جايزه به "ما" قرائت می شد، همزمان تصاوير بزرگ دوران اعتصاب غذای "ما" را هم روی صفحه نمايش می دادند. بعد بيانيه شديد اللحنی راجع به وضعيت حقوق بشر و آزادی مطبوعات در ايران خوانده شد. بعد "ما" را برای دريافت جايزه به بالا دعوت کردند. در اينجا بود که جمعيت استقبال بی نظيری کردند. چند دقيقه ای سرپا کف می زدند. "ما" جايزه را گرفتيم و من خلاصه ای از متن سی و چند صفحه ای را که قبلا آماده کرده بودم، به اين شرح خواندم:
به نام حق
خانم ها، آقايان
در اينجا، در ابتدای سخن، در حضور نمايندگان رسانههای جهانی، مراتب تشکر و قدردانی خود را از انجمن جهانی روزنامهها [World Association of Newspapers] به دليل اعطای قلم طلايی اعلام میدارم. گرچه اين جايزه را حق خود نمیدانم، اما آن را حق آزاديخواهان و دگرانديشان ايرانی میدانم. اگر قرار است اين جايزه به آزاديخواهان ايرانی تعلق بگيرد، در واقع حق کسانی است که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر طی قتلهای زنجيرهای از طريق سلاخی به قتل رسيدند. اين جايزه حق زندانيانی است که در تابستان ۱۳۶۷ در زندانهای سراسر کشور اعدام شدند. اين جايزه حق افرادی است که در راه اطلاع رسانی، روزنامهنگاری و دفاع از آزادانديشی ترور و فلج شدند. اين جايزه حق کليه دگرانديشانی است که طی سالهای گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند. اين جايزه بايد به افرادی تعلق گيرد که به خاطر دگرانديشی و دگرباشی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب، با خاطره ايران عمر را سپری میکنند و نمیتوانند به کشور بازگردند. اين جايزه به روشنفکرانی تعلق میگيرد که طی دو دهه گذشته ايرانيان را با انديشه آزاديخواهی آشنا کردند. من در اينجا به نمايندگی از سوی همه آنها اين جايزه را دريافت میکنم و با اين عمل خاطره مبارزات شکوهمند همه آنان را پاس میدارم. آنچه پس از اين گفته خواهد شد، حاوی نظرات يک دگرانديش ايرانی در خصوص مسائل کنونی جهان است و بايد آن را مصداق "به صدای بلند فکر کردن" و طرح مسئله برای تبادل نظر و گفتوگوی انتقادی-استدلالی تلقی کرد. متن حاضر، فشرده متنِ مفصلِ اصلی است که به صورت مکتوب تقديم حضار محترم خواهد شد.
آرزوی ما تحقق دنيايی انسانی است، اما عملاً در دنيايی زندگی میکنيم که سرشار از خشونتهای لجام گسيخته و عظيم است، دنيايی که شاهد نسل کشیها، جنگهای داخلی، تصفيههای قومی، و پايمال شدن حقوق شهروندی در نقاط مختلف دنيا هستيم. اين رذايل اخلاقی همچنان ما را از زيستن در جهانی امن و در صلح پايدار محروم میکنند. اما جهان امروز ما نقطههای روشن و اميد بخش هم دارد. امروز، بيش از هر زمان ديگر در طول تاريخ، با گسترش ارتباطات، انسانها فارغ از مليت، نژاد، دين، و خلاصه همه عناوين ثانويهشان، دل نگران همديگر در مقام انسان هستند. امروز در آستانه تولد يک مفهوم تازه اخلاقی در جهان هستيم: "شهروند جهان". امروز خيل عظيمی از انسانها، ديگر خود را فقط شهروند يک کشور يا يک دولت و صرفاً همبسته با اعضای آن کشور و دولت نمی دانند، بلکه فراتر از آن خودشان را شهروندان جهان هم میدانند و با همه شهروندان جهان احساس همبستگی میکنند. همين گردهمايی امروز ما نشانهای از اين همبستگی ميان شهروندان جهان است. اما بايد بپذيريم که هنوز در آغاز راه هستيم و فجايعی که همچنان رخ میدهد و وجود دارد، فجايعی همچون تروريسم، زورگويی، ديکتاتوری، تبعيض، جنگ، و غيره نشانه اين است که باز همچنان نيازمند پيدا کردن راههايی برای گسترش اين همبستگی و عينيت يافتن کامل مفهوم شهروندی جهان هستيم. به گمان من کانت مهمترين فيلسوفی است که میتوان در اين راه از انديشههايش مدد گرفت. در ديدگاه کانت انسان از آن نظر که انسان است، صاحب حق است و در اين معنا انسانها همه با هم برابرند و بدين لحاظ قانون، صرفا زمانی عادلانه است که بدون استثنا شامل همه شود و حافظ آزادی همگان باشد. کانت ما را به تواضع و احسان فرا میخواند يعنی هم خود را به جای ديگری گذاشتن و هم ديگری را عين خود تلقی کردن. از اين راه است که همبستگی انسانی تقويت میشود زيرا بدين ترتيب هم مواهب و نعمتهايمان و هم نيازهايمان را مشترک میبينيم. از نگاه کانت انسان غايت است. هيچ انسانی را نمیتوان وسيلهای برای رسيدن به هدف قرار داد. زندگی اصيل آن زندگی است که در آن هر کس بتواند اهداف خودش را دنبال کند و وسيلهای در دست ديگران برای رسيدن به اهداف خودشان قرار نگيرد. اگر آزادی برابر برای همگان تامين شود، اين زندگی اصيل شکل میگيرد تا انسانها با همکاری و با رقابت بتوانند اهدافشان را دنبال کنند و ارزشهايشان را در عرصه عمومی به نمايش بگذارند. امروز در همين چهارچوب نيازمند آنيم که هر چه بيشتر در عرصه عمومی حرکت کنيم و عرصه عمومی را زنده و شاداب و هوشيار نگاه داريم تا قدرت را مهار کنيم و تمام زمامدارانی را که انسانها را به ابزار و وسيله بدل میکنند به باد انتقاد بگيريم و در برابر توتاليتاريسم عقيدتی که میخواهد تصور خودش از جهان مطلوب را با تکيه بر زور بر همگان تحميل کند بايستيم. همانگونه که کانت مینويسد: "آزادی انسان بعنوان يک انسان، به صورت اصلی برای تاسيس يک حکومت مشترک… میتواند در اين قالب بيان شود: هيچ کس نمیتواند مرا مجبور کند که بر طبق تلقی او از رفاه و سعادت، سعادتمند باشم، زيرا هر کس سعادت خود را فقط به نحوی که خودش میپسندد میتواند دنبال کند… حکومتی که بر مبنای اصل خيرخواهی نسبت به مردم تاسيس میشود … حکومت پدرسالار … حادترين نوع استبداد است که میتوان در نظر آورد." اما باز بايد پا را از اين هم اندکی فراتر بگذاريم. برای آنکه بتوان به چنين وضعيتی رسيد که هر کس آزادانه بتواند خير و سعادت و اهداف خودش را دنبال کند نيازمند اصولی برای همبستگی خودمان در برابر خشونت و خشونت طلبان هستيم. يکی از اين اصول میتواند همان گفته مشهور مسيح باشد که "همسايهات را دوست بدار." البته بايد درکی وسيع از معنای "همسايه" داشته باشيم. همسايه فقط "برادر دينی" من نيست، هر انسانی، هر جای کره زمين، به هر لباس، هر رنگ، هر جنسيت، و هر اعتقاد همسايه من است و بايد حرمت او را نگاه دارم. شهروندان جهان به هر نام که ناميده شوند همسايگان هم هستند و هر تعدی به هر شهروند جهان، تعدی به تک تک ماست و دفاع از حقوق اين همسايگان است که میتواند ما را چنان همبسته کند که هيچ خشونت طلبی جرات تجاوز به حقوق شهروندِ بینام جهان را نداشته باشد. اصل ديگر همان علنّيت يا شفافيتی است که يکی از آرزوهای کانت است. هر تصميم گيری در حوزه عمومی و علی الخصوص حوزه سياسی بايد علنی و شفاف در مقابل همگان نمايان باشد. بايد نوری در تاريکخانه سياست بتابانيم تا فرايند تصميمگيریهايی که با سرنوشت همه ما پيوند دارد علنی و شفاف باشد تا بتوان آن تصميمها را در عرصه عمومی نقد و بررسی و واشکافی کرد و آنگاه تاييد يا رد يا اصلاحشان کرد. امروز رسانهها بخصوص وظيفه شان همين نورتاباندن بر آن تاريکخانههاست. آنچه امروز جهان ما از آن رنج میبرد خشونت است، خشونتی که در چهرههای مختلف ظاهر میشود و دردو رنج به بار میآورد. ترور،سرکوب، زندان و سلول انفرادی جلوههای بارز خشونت هستند، ابزارهايی که حاکمان و جزم انديشان برای تحميل عقايد و اميال خود به شهروندان بکار میگيرند.
امروز بايد با خشونت در همه جلوههايش مقابله کنيم. امروز ديگر حتی آن خشونت انقلابی که روزگاری کسانی چون سارتر، فانون، مارکوزه، موجه میشمردند موجه نيست، زيرا ديدهايم که خشونت ،خشونت به بار میآورد و حتی خشونت انقلابی، تر و خشک را با هم میسوزاند. امروز ديگر نبايد با همان سلاح خشونت طلبان به مقابله با آنها پرداخت. بايد مقاومت صلح آميز مدنی را جايگزين خشونت انقلابی کرد. شعار من برای مبارزه با ظلم و خشونت "ببخش و فراموش نکن" است. بخشايش فضيلتی است که بر کينه خشم و نفرت موجه غلبه میکند. صرف نظر کردن از انتقام گرفتن است. بخشيدن مظالم به معنای به فراموشی سپردن و دست کشيدن از پيکار نيست بخشايش دست کشيدن از نفرت ورزيدن است. بخشايش، نفرت را به نفرتجويان، بدخواهی را به بدخواهان، کينه را به کينه توزان، واگذار میکند. ابن امر نه فراموش کردن جنايت را اجازه میدهد، نه وظيفهی وفاداری ما را نسبت به قربانيان جنايت، و نه الزامات مقاومت شجاعانه در برابر جنايتکاران حاکم و پيروان متعصب جنايات گذشته را. بايد همواره به ياد داشته باشيم که زمانی ظلمی روی داده است. بايد شرايطی که میتواند منجر به پديد آمدن فاشيسم،توتاليتاريسم و هر نوع ديکتاتوری که منشا مظالم است در خاطره فردی و جمعی ما باقی بماند تا آماده باشيم که چنان شرايطی دوباره تکرار نشود. چه خوب میگويد پل ريکور که انسان اخلاقی و متعهد در حافظه خود آن همه آواهای انسانهای مظلوم را از پشت حصارهای زندانها، اردوگاهها، و شکنجه خانهها میشنود و نمیگذارد که اين صدا يعنی آوای وجدان او خاموش شود. ببخش و فراموش نکن، شرط رسيدن به دموکراسی به معنای جامعهای عاری از خشونت است. پس از کشف حقيقت، پس از نورتاباندن به تاريکخانههايی که تصميمات خشونت بار در آنها رقم میخورد و علنی کردن مظالم، ديکتاتورها و جنايت کاران را میبخشيم تا خشونت گسترده دامن نشود. خشم و کينه و نفرت نمیتوانند جامعهای عاری از خشونت و دموکراتيک به وجود آورند. اينجاست که نيازمند بخشش هستيم و در عين حال فراموش نکردن. بخشايش، خطا را پاک نمیکند بلکه کينه را حذف میکند، خاطره را پاک نمیکند بلکه خشم را از بين میبرد، پيکار را کنار نمیگذارد، بلکه از نفرت چشمپوشی میکند. بخشايشگران بینفرت و با قلبی سرشار از شادی با کجیها مبارزه میکنند.
يکی ديگر از فجايع روزگار ما جنگ است و يکی از اهداف شهروندان جهان خاموش کردن آتش جنگها و رسيدن به صلح پايدار است، همان صلح پايداری که کانت مناديش بود و چه سرخطهای مناسبی برای صلح پايدار معين کرده است. صلح پايدار در تعبير کانتی در گرو بسط دموکراسی است،زيرا دموکراسیها هرگز با هم نمیجنگند. امروز فقط شهروندان جهان هستند که میتوانند با همان احساس مسئوليت شهروندی جهانی مانع از تصميم گيریهای خودسرانه حکومتهای خودسری شوند که به آتش جنگ دامن میزنند.
حال که اين سخنان را گفتم میتوانم دلآسودهتر اين قلم طلايی را به نيابت از همه شهروندان جهان و در مقام عضو کوچکی از اين جامعه بزرگ که با همه جلوههای خشونت مبارزه میکند بپذيرم.
گنجی، سخنانش را به پايان رسانده. نمايندگان مهم ترين مطبوعات جهان، به پاخاسته اند و برايش دست می زنند. برای او نه، برای همه آزادانديشان جهان.و حالاست که می توان فهميد چرا گنجی به جای "من" مرتب می گويد: "ما".
او که صدای بسياريست، گزارشش را ادامه می دهد:
بعد از صحبت های ما، دوباره موسيقی اجرا شد. وقتی پوتين وارد شد، دو سه نفر از حاضرين بلند شدند و عليه وضعيت مطبوعات در روسيه داد و بيداد کردند؛ که ماموران آنها را از سالن بيرون بردند. بعد گزارش رئيس انجمن درباره حقوق بشر در حضور پوتين قرائت شد. گزارش انجمن، راجع به وضعيت حقوق بشر و آزادی در همه جهان و به ويژه دربخش روسيه به شدت انتقادی بود. پوتين هم در نوبت سخنرانيش به بخشی از آن جواب داد. او راجع به تحولات آزادی بيان و مطبوعات در روسيه صحبت کرد.در پايان دوباره موسيقی اجرا شد و بعد مراسم به پايان رسيد. در اينجا بود که بسياری از شرکت کنندگان پيش من آمدند و تک تک تبريک گفتند. سفيران همه کشورها هم بودند و از جمله سفيران کشورهای اسلامی. يکی از سفيران کشورهای اسلامی به من گفت: پس سفير ايران کجاست که در اين مراسم حضور ندارد؟
از گنجی می پرسم: با پوتين هم حرف زديد؟ پاسخ می دهد:
نه. او آن رو به رو بود. ما با پوتين کاری نداشتيم.
و از اين می پرسم که گاه ديدن تصاوير روزهای اعتصاب خود و سخنانی که در آن مراسم ايراد می شد، به چه فکر می کرده. پاسخ اش اين است:
تمام مدت به اين فکر بودم که اين سالنی بوده که تمام جلسات کميته های مرکزی و کنگره های حزب کمونيست در آنجا برگزار می شده. داريد ضبط می کنيد؟
می گويم: بله.
و گنجی ادامه می دهد:
به اين فکر می کردم که خروشچف، گزارش عليه استالين و افشاگری عليه او را در همين سالن قرائت کرد. به اين می انديشيدم که وضع دنيا چقدر تغيير کرده است که در کشوری که هيچ دگرانديشی تحمل نمی شد، دارند به يک دگرانديش خارجی جايزه قلم طلايی می دهند. از او دفاع می کنند. از همه آزاديخواهان سراسر جهان دفاع می کنند. خود پوتين هم در سخنانش به اين نکته اشاره کرد.
او گفت: مقايسه کنيد. قبلا در اين سالن بلشويک ها جلسه داشتند، الان شما خبرنگاران آزاد سراسر جهان جلسه داريد. پوتين اين را به نشانه تحول در روسيه گرفت. و اين بايد درس عبرتی برای تمام ديکتاتورهای جهان باشد. همان زمان که من داشتم سخنرانی می کردم، در بيرون کاخ کرملين، آدم هايی که خودشان را شبيه استالين درست کرده بودند از عکس انداختن با رهگذران، پول در می آوردند، يعنی گدايی می کردند. اين بايد برای همه ديکتاتورهای تاريخ درس عبرت باشد.