اکبر گنجی در ميزگردی در صدای آلمان، خواستار آزادی هر چه سريع ترمهندس موسوی خويينی، رامين جهانبگلو و منصور اسانلو شد. وی در اين گفت و گو ضمن محکوم کردن اين بازداشت های خودسرانه، اعلام کرد: "اگر اين سه نفر در اسرع وقت آزاد نشوند، يک اعتصاب غذای سراسری در جهان راه می اندازيم."
گنجی با تاکيد بر اينکه اين هر سه نفر در سلول انفرادی نگاهداری می شوند، گفت: "همه گروه های جامعه خواهان ازادی اينها شده اند. تجمع کرده اند، نامه نوشته اند، و همه راه های مسالمت آميز را طی کرده اند، ولی هيچ گوش شنوايی نيست، لذا تنها راهی که برای ما مانده اعتصاب غذای سراسری در جهان است."
گنجی که در ادامه سفراروپايی خود به آلمان رسيده است، در اين سفر نيز با شرکت در جلسات مطبوعاتی و ديدار با فعالين جامعه مدنی اروپايی، به تبيين نظريات خود می پردازد. وی پيش از اين در آخرين جلسه جمعی خود در پاريس، با اشاره به اينکه "هر عملی که انجام می دهيم بايد بدانيم که مسئوليت اخلاقی مهم است" گفته بود: "در تفکر مدرن ما مکلف هستيم که به نتيجه و پيامدهای عمل بپردازيم."
و عمل مورد نظر گنجی در مقطع کنونی رسيدن به دموکراسی است که "پيامدش هم روشن است." گنجی در همين ارتباط اضافه کرد: "در برابر پيامدهای خواسته و ناخواسته اعمال خود مسئول هستيم. اين مهم نيست که من بگويم آزاديخواه هستم، مهم اين است که توجه داشته باشم که اين آزاديخواهی چه نتايجی دارد. در واقع من حتی من در برابر نتايج غير ارادی اعمال خود نيز از نظر اخلاقی مسئولم."
دولت سرکوب گر و توده ها
بر اين اساس است که گنجی می گويد: "ما عقلانيت عملی می خواهيم و اهدافی داريم که مجانی به ما نمی دهند، يک دولتی هست که برای ما هزينه هايی را به وجود می آورد، و يک توده مردمی هستند که به راحتی می شود فريبشان داد و تحريکشان کرد. در چنين شرايطی مثلا وقتی من روشنفکر می گويم سکولار هستم، آن طرف آن را جور ديگری ترجمه می کنند و به توده مردم می گويند اينها می خواهند دين را نابود کنند؛ و توده مردم هم به راحتی فريب می خورند."
گنجی در ادامه اين بحث، به ويژگی های فرهنگ ايرانی می رسد و می گويد: "فرهنگ ايرانی بصورت بيمار گونه ای فرهنگ بيگانه ستيزی است. الان همه ما يکديگر را محکوم می کنيم که مزدور غرب هستيم و اين فقط در داخل کشور نيست ـ به دليل فرهنگی که داشته ايم ـ در خارج از کشور هم وجود دارد. در اين چارچوب من اگر با کسی ملاقات کنم و بطور علنی در حضور خبرنگاران با وی صحبت کنم تا همه حرف های ما را بشنوند که چه گفته ايم، باز هم هزاران محکوميت در بين توده های مردم برای ما درست می کنند. پس کسی که در عرصه سياست کار می کند، بايد دو جور هزينه بايد بدهد:هزينه دولت سرکوب گر، و هزينه توده های مردم. همان توده هايی که تقديس شان می کنيم و از مطالبات شان دفاع می کنيم."
اکبر گنجی، سپس با تاکيد بر اينکه "رسيدن به دموکراسی بدون هزينه نمی شود" گفت: "چون هدف مهم است، به هر قيمتی هم که باشد هزينه آن را پرداخت می کنيم. ما امروز متاسفانه لاف دموکراسی، آزادی و حقوق بشر را می زنيم، اگر به اين اهداف اعتقاد داريم، بايد هزينه پرداخت کنيم. اگر هزاران سال هم با اين مفاهيم ور برويم، از دل آنها چيزی در نمی آيد. ما قبل از انقلاب طرحی داشتيم که تحت تاثير گفتمان دهه ۴۰ و ۵۰ بر گرفته از مارکسيسم روسی بود که شريعتی آن را گرفت. روشنفکران سکولار هم به آن معتقد بودند و آن نفی جمهوری و نفی فلسفه بود. می گفتند فلسفه و انديشه مهم نيست، همه چيز عملی و همه چيز، مبارزه و آرمان است. مبارزه، زندان، درگيری و جنگ. ولی اين شيوه ها در آن سالها جواب نمی داد چون انديشه و فلسفه ای پشت آن نبود. الان هم فلسفه و سنت ما به حد کافی ضد عقلانيت است. منظورم عقلانيت استدلالی است."
انديشه وعمل شجاعانه
اين روزنامه نگار تازه از بند رسته، بر اين باور است که"قبل از انقلاب انديشه نفی می شد و همه چيز عمل بود. و لذا: "نتيجه آن را ديديم." حالا هم که "همه چيز صد در صد معکوس شده. می گويند دانشجويان به جای مبارزه، کار تئوريک بکنند. الان همه فيلسوف شده اند، همه کار فکری می کنند و همه هم سرخورده و نا اميد به فلسفه می پردازند؛ در صورتيکه ما بايد هميشه در کنار بصيرت نظری، شجاعت و جسارت عملی هم داشته باشيم. ما بدون فلسفه و انديشه به هيچ جا نمی رسيم همان طور که بدون عمل هم به هيچ جا نمی رسيم. کار قبل از انقلابمان درست نبود، بعد از انقلابمان هم درست نيست. نه افراط و نه تفريط. هر دو بايد با هم باشند، هر گونه عملی بايد متکی بر نظر باشد و گرنه ما استبدادی را جايگزين استبداد ديگر می کنيم؛ کاری که در سال ۵۷ کرديم."
گنجی اما درباره سال های مشارکت خود در انقلاب نيز حرف های شنيدنی دارد: "من قبول ندارم که در سال ۵۷ ما دموکراسی می خواستيم. گفتمان دهه پنجاه، غرب ستيز بود که همه اينها را از مارکسيسم روسی گرفته بوديم. کتاب «آسيا در برابر غرب» داريوش شايگان و يا «آنچه در خود داشت» احسان نراقی را بخوانيد، همه اينها ويژگی غرب ستيزی و بازگشت به خويشتن را مطرح می کردند. منظور شريعتی هم که بازگشت به دوران پيامبر بود. مارکسيست ها هم می خواستند ما را به همان به باوری که در روسيه دست پيدا کرده بودند برسانند."
گنجی سپس در سالگرد درگذشت شريعتی، به انديشه او نيز نقبی زد و از جمله اظهار داشت: "شريعتی در يک پرسش و پاسخ می گويد: تمام مبارزه من عليه دموکراسی است. و وقتی از او می پرسند نهضت شما چيست و چه می خواهيد؟ به صراحت می گويد: ما يک انقلاب می خواهيم و می خواهيم که همه را از بالا کنترل کنيم و می خواهيم يک جامعه روشنفکر داشته باشيم که تا ابد مردم را کنترل کند. من در چنين گفتمانی بزرگ شده ام."
گنجی درباره دوم خرداد نيز حرف های زيادی دارد:"ما در دوم خرداد شعار هايی داديم ولی بر سر اين شعارها نايستاديم. نه تنها عمل نکرديم، بلکه شعارهم داديم و گفتيم اصلاحات بدون هزينه شدنی است. آن انديشه غلط در کنار عمل نادرست نايستادن، منجر به ياس و نا اميدی و سرخوردگی شد که امروز در جامعه ما بسيار فراگير شده. خيلی ها ديگر مبارزه را بيهوده می دانند و می گويند جامعه ايران ۱۰۰ سال ديگر درست می شود و تا آن موقع بايد کار فرهنگی کرد. من در پيامی که برای خانم بهبهانی دادم، نوشتم: من می پذيرم که ۱۰۰ سال ديگر دموکراسی به ايران می آيد، قبول. اما امروز جنايتی صورت می گيرد، کسی را کشته اند، چرا بايد سکوت کنم؟ اين دو چيز مختلف است. الان آقای جهانبگلو در زندان است، ناصرزرافشان، موسوی خويينی که از جوانان بسيار خوب و نمايندگان فعال مجلس ششم در زمينه دفاع از زندانيان بود، حالا اينها را گرفته اند. ما چرا بايد سکوت کنيم؟ نمی شود در برابر سرکوب سکوت کرد. ما بايد نظامی بسازيم که ما را به هدف برساند. نظام سياسی اگر مرا به هدف رساند بهتر، و گرنه عوضش می کنم. به نظر من هيچ نظامی مقدس نيست و با حرف هم هيچ نظامی عوض نمی شود. بايد هزينه پرداخت."
حرکت برای تغيير
به همين دليل است که گنجی فکر می کند: "بايد برای تغييرات، تظاهرات کرد. اعتصاب غذا کرد. بايد حزب راه بياندازيم. ما به دموکراسی و مبارزه بومی هم قائل نيستيم. اختلاف من و حجاريان که هر دو جمهوريخواه هستيم بر سر اين است که او می گويد از طريق انتخابات مجلس و دولت رای می گيريم و حاکميت را دو گانه می کنيم. وقتی دوگانه شد، رفته رفته اختيارات ولی فقيه را کم می کنيم تا تبديل به ملکه انگليس شود و آنگاه ولايت، مشروطه می شود. در صورتيکه من به جمهوريخواهی در سطحی استراتژيک عقيده دارم. چرا که بايد ببينيم آيا انتخابات شدنی است؟ آيا دوباره می گذارند اصلاح طلب ها در انتخابات شرکت کنند؟ آيا ساختار قانونی به شما اجازه می دهد؟ به نظر من حرکت به سوی دموکراسی در چهارچوب نظام بسته است و هر گونه حرکت در ساختار قانونی ناممکن. به همين دليل از اول بايد بگوييم به قانون اساسی هيچ التزامی نداريم."
گنجی آنگاه با تاکيد چند باره بر اينکه: "به کشورم بر می گردم" گفت: "با تمام سختی هايی که کشيده ام يک نفر را هم نمی کشم. همان کسی را که امروز متحجرمی خوانمش هم حذف نمی کنم. ما اگر می خواهيم در راه دموکراسی گام برداريم، چاره ای نداريم که در کنار هم باشيم، با هم همفکری کنيم نه اينکه يکديگر را حذف کنيم. جبهه چپ و راست، مذهبی و غير مذهبی، داخلی و خارجی همه بايد با هم باشند و تنها صلح است که می تواند بين همه پيوند ايجاد کند. ما به دو صلح نياز داريم: صلح بين انسان هاو صلح بين انسان و طبيعت که فقط با خلع سلاح جهانی بوجود می آيد."
و گنجی همچنان، در آلمان نيزاز شفافيت در سياست می گويد: "به گفته کانت تنها راه اخلاقی کردن سياست، علنی کردن عرصه سياست است."