اکبر گنجی، در سفر اروپايی خود به فرانسه رسيد و در ديدار با جمعی از ايرانيان تاکيد کرد: "همه در يک کشتی هستيم و موظفيم از حق ضايع شده مردم دفاع کنيم".
گنجی که به دعوت انجمن گفت و گو و دموکراسی در دانشگاه سنت دنی سخن می گفت، بامقايسه جمهوری خواهی و مشروطه خواهی و تاکيد بر اينکه وی از جمهوريخواهی دفاع می کند، گفت:"برای تحليل وضعيت بايد بدانيم چه تصوری از رژيم حاکم بر ايران داريم، و نه از شرايط حاکم بر ايران. يکی می تواند بگويد شرايط نظام آشوبی است و ديگری بگويد شرايط فاشيستی است. اين چه نوع نظامی است؟ در جامعه شناسی برای نظام های غير دموکراتيک انواعی را قائل شده اند: ديکتاتوری نظامی که عمدتا در کشورهای آمريکای لاتين با آن روبه رو بوده ايم، نظام فاشيستی که مهمترين نمونه های آن دوران استالين در کشور روسيه، رژيم هيتلر در آلمان و موسولينی در ايتاليا بود. يک نوع ديگر هم ديکتاتوری نظام سلطانی است. و اگر نظام های ديکتاتوری را طبقه بندی کنيم، به نظر من رژيم حاکم بر ايران، رژيم سلطانی است و من در مانيفست اول و دوم مدعی همين بوده ام. آقای حجاريان هم که مدل مشروطه خواهی را می دهد معتقد است رژيم حاکم بر ايران رژيم سلطانی است. ما تا اين جا با هم هم عقيده هستيم. ممکن است دوستان ديگری تقسيم بندی های ديگری داشته باشند، امادر هر حال هر کسی که می خواهد برای دموکراسی ايده بدهد بايد اول بگويد چه تفکری از رژيم حاکم بر ايران دارد و ما چه طور می توانيم از اين وضعيت گذار کنيم".
گذار به دموکراسی
گنجی در ادامه گفت: "ما تجربيات بشر را دسته بندی می کنيم و مثلا می گوييم کشورهايی با رژيم های غير دموکراتيک اين راه را رفته اند تا به دموکراسی رسيده اند. تفاوت در مسير آنهاست. مثلا در موجی که رژيم های نظامی داشته اند ميز مذاکره برجسته بوده؛ يعنی هميشه مخالفين در پايين بوده اند و با رژيم های ديکتاتوری نظامی مبارزه کرده اند. اين مبارزات به ميزهای مذاکره منتهی می شود و در سر اين ميز ها توافق هايی صورت می گيرد. مثلا در شيلی با خود پينوشه وارد مذاکره می شوند و قرار می گذارند که انتخابات آزاد برگزار شود و در مقابل با او مبارزه نمی کنند. ده سال هم می تواند فرمانده کل قوا نيروهای مسلح باشد و بعد از آن هم کنار می رود. اين ميز های مذاکره يکی از خصوصيات عمده ديکتاتوری نظامی و بسيار موثر هم بوده است. اما لزوما تمام گذارها اينچنين نبوده است."
گنجی افزود: "به تصور من نظامی که الان در ايران حکومت می کند يک نظام سلطانی است. هم رژيم پيش از انقلاب و هم رژيم بعد از انقلاب هر دو سلطانی هستند. لذا مهم اين نيست که مبارزه کنيم تا رژيم ديکتاتوری را براندازيم ،مهم اين است که بدانيم چه چيزی را می خواهيم جايگزين آن کنيم؟ ما می توانيم ديکتاتوری را بر اندازيم و به جای آن ديکتاتوری بدتری را جايگزين کنيم، کما اينکه ما اين کار را با انقلاب اسلامی کرديم. حکومت ديکتاتوری شاهنشاهی را برداشتيم و حکومت ديکتاتوری سلطانی را جايگزين آن کرديم. الان هم بايد بدانيم که چه می خواهيم و چه چيزی را می خواهيم جايگزين آن کنيم. اول بايد بدانيم که تمام مردمی که در ايران زندگی می کنند مخالف حکومت نيستند. در ايران بسياری هستند که حاضرند برای بقای اين رژيم آدم بکشند و بخشی هم حاضرند کشته شوند. اينکه بگوييم همه مخالف هستند تصور ايدئولوژيک و به معنای شعور کاذب است".
گنجی در ادامه به بحث فرهنگ دمکراتيک پرداخت و گفت: "فرهنگ دموکراتيک اجزای بسيار وسيعی دارد. يکی از اين اجزا اين است که روشنفکران و نخبگان جامعه بدانند که دموکراسی تنها حلال مشکل جامعه است. يعنی اينکه اختلاف نظر وجود دارد و ما اختلاف ها را به روش های دموکراتيک، يعنی از طريق گفت و گو حل می کنيم. يعنی با هم گفت و گو می کنيم، اما نظرات خود را به همديگر تحميل نمی کنيم. من با شما تفاوت دارم و به رسميت شناختن اين تفاوت مهم است. اينجاست که دموکراسی شکل می گيرد.اگر ما بتوانيم در عين تفاوتی که با يکديگر داريم ،همديگر را به رسميت بشناسيم ، فکر می کنم برای اولين بار معجزه ای در تاريخ ايران اتفاق می افتد. ما الان در کنار يکديگر نشسته ايم و حرف های يکديگر را می شنويم و اين اتفاق خوبی است که به جبر واقعيت پيش آمده، نه از راه تئوری".
مدل های دموکراسی
گنجی در ادامه به تفاوت در مدل های دموکراسی پرداخت و گفت: "سه گونه می شود بحث کرد: ۱- مدل جمهوريخواهی؛ يعنی ما دموکراسی در قالب جمهوری می خواهيم؛ ۲ ـ ما دموکراسی می خواهيم در قالب سلطنت مشروطه؛ و ۳- کسانی هم هستند که دموکراسی را در قالب ولايت فقيه می خواهند. يعنی معتقدند ولايت فقيه را می توان ولايت مشروطه کرد. حتی بعضی ها به نظارت ولايت فقيه معتقدند؛ يعنی اينکه ولايت فقيه را در يک جايی به ملکه انگليس تبديل کنيم و بعد ولايت فقيه را پايين بکشيم. من اما جمهوری خواه هستم و درباره دموکراسی در جمهوری صحبت می کنم."
سلطنت: حق ويژه
گنجی آنگاه با اشاره به اينکه سلطنت را قبول ندارد، گفت: "بنياد دموکراسی و حقوق بشر برابری است . يعنی از آنجايی که ما انسان ها را برابر می دانيم ، زن و مرد، سياه و سفيد، از هر نژاد و فر قه ای، از آنجاست که دموکراسی شکل می گيرد. اگر کسی بگويد مسلمان و غير مسلمان و يا زن و مرد را برابر نمی داند، يعنی دموکراسی نداريم . در دموکراسی بايد کليه افراد را شهروند بدانيم و کليه شهروندان را هم برابر. اما سلطنت در مشروعه خودش هم برابری را قبول ندارد؛ يعنی هر جا که شما حق ويژه قائل شويد از دموکراسی خارج شده ايد، همان طور که در ولايت فقيه هم برای فقها حق ويژه قائل می شوند.می گويند حکومت حق ويژه فقهاست و غير فقيه نمی تواند رهبر باشد. به عبارت ديگر در ولايت فقيه گفته می شود حکومت حق ويژه فقهاست و در سلطنت گفته می شود حکومت حق ويژه يک خاندان که از پدر به پسر می رسد و تداوم دارد. چنين حقی از کجا آمده است؟ يعنی يک خاندان يا فقيه چگونه می تواند مدعی اين حق باشد؟ حق ويژه هيچ پشتوانه نظری ندارد. چرا کسی به دليل اينکه پدرش در راس کار بوده يا به يک صنف خاصی تعلق داشته بايد حاکميت حق او باشد؟ اين تفکر غير دموکراتيک است. اما اين حرف به اين معنا نيست که فرد حق ندارد حرف بزند و يا حق شرکت در انتخابات را ندارد. در شرايط دموکراتيک اگر انتخابات آزادی برگزار شود طبعا کسی که سلطنت طلب باشد نظر خودش را می گويد، جمهوريخواه نظر خودش را و فاشيست هم همينطور. در آنجا در نهايت مردم هستند که انتخاب می کنند. اما توجه داشته باشيد که دموکراسی فقط انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه نيست؛ چرا که ما می توانيم از راه دموکراسی به حکومت برسيم و بعد حکومت دموکراسی نداشته باشيم. فاشيست ها دم از عدالت می زنند و با اين شعار مردم را فريب می دهند. اما دموکراسی حکومتی است که مردم با روش های مسالمت آميز زمامداران را برکنار می کنند".
گنجی در ادامه با اشاره به گروه هايی که به شيوه دمکراتيک بالا رفتند ولی به دموکراسی پايبند نماندند، گفت: "مهم اين نيست که شما بگوييد من به روش دموکراتيک بالا رفتم، مانند جبهه نجات اسلامی در الجزاير، مهم اين است که يک گروه الان دارد چه کار می کند؟ الان اگر در منطقه خاورميانه انتخابات برگزار کنيد، تمام بنيادگراها پيروز می شوند و بعد هم به هيچ روشی نمی شود آنها را از حکومت پايين کشيد. به غير از ايران که تنها کشوری است که اگر در آن يک انتخابات آزاد برگزار شود دموکرات ها پيروز می شوند، در کل خاور ميانه بنيادگراها پيروز می شوند. اما ما کسانی را می خواهيم که به روش دموکراتيک بالا بروند و به همان روش هم بتوان آنها را برداشت. لذا بنده جمهوری خواه هستم".
همين انقلاب ما را بس
گنجی سپس با برشمردن ويژگی های دموکراسی، از جمله آزادی، سکولاريسم، آزادی اقليت ها... گفت: "من جمهوريخواه هستم و هيچ حق ويژه ای برای هيچکس من جمله خودم قائل نيستم. اما بحث ما بر سر مرحله گذار است. در اين راه اولين نکته اين است که حرکت ما بايد مسالمت آميز باشد؛ چون ما تجربه انقلاب اسلامی، انقلاب روسيه، فرانسه و چين را داريم . تمام انقلاب های تند گرايانه که می خواهند مسائل سياسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را بر اساس يک ايدئولوژی تغيير دهند و به يک اتوپيا برسند، به يک نظام غير دموکراتيک می رسند. بنده نه تنها انقلابی نيستم بلکه ضد انقلاب هم هستم .همان يک انقلاب ما را بس. ما برای رسيدن به دموکراسی روش و هدف داريم و اهدافی که ذاتا راديکال نيستند، اما در حکومت غير دموکراتيک راديکال حساب می شوند. من خواستار تحولات بنيادين هستيم، اما برای رسيدن به آن دست به خشونت نمی برم، ترور نمی کنم، اسلحه نمی گيرم و انقلاب هم نمی کنم. آيت الله خمينی در فرانسه می گفتند: ما می خواهيم يک جمهوری درست کنيم عين جمهوری فرانسه؛ ولی جمهوری اسلامی شبيه جمهوری فرانسه نيست".
گنجی سپس ادامه داد: "من به هيچ عنوان به دموکراسی شرقی، غربی، اسلامی، غير اسلامی، حقوق بشر شرقی، غربی، اسلامی و غير اسلامی اعتقاد ندارم. دموکراسی بومی معنا ندارد، مدرنيزه بومی معنا ندارد. من معتقدم که يک حقوق بشر بيشتر نداريم. دموکراسی هم همينطور است؛ يک دموکراسی بيشتر نداريم و دموکراسی اسلامی معنی ندارد."
گنجی در بخش ديگری از سخنانش با تاکيد بر اينکه "ما صلح طلب هستيم" گفت: "اما در اين عالم به هيچ هدفی بدون پرداخت هزينه نمی رسيم.اختلافی هم که من از اول دوم خرداد با دوستان داشتم، اين بود که دموکراسی بدون هزينه انجام شدنی نيست. هزينه مهم ديگر اين است که عقب افتادگی های جامعه را بايد باز کنيم. يکی از مشکلات روشنفکری ما در طول تاريخ اين بوده که به مردم تقدس داده شده است. يعنی يک اسطوره و عنصر مقدسی به نام مردم که بايد آنرا پرستيد. هيچ کس هم جرات نمی کند آنرا نقد کند و بگويد اگر مردم اين اشکالات را نداشتند اين حکومت نمی توانست بر آنها مسلط شود. نظام سياسی هر جامعه لباسی است که به قد و قامت مردم آن جامعه دوخته شده است. اگر اين نظام بر من حاکم است به خاطر اين است که من هم مستبد هستم. يعنی من که انقلاب کردم در آن دخيل هستم و اگر هم بد شده همه ما در آن دخيل هستيم".