مدتهاست که همه از حقوق بشر ميگويند. ديگر حتی ديکتاتورها هم خود را مدافع حقوق بشر می خوانند مثلا “جمهور ی اسلامی“ که يکی از ناقض ترين حکومتها در نقض حقوق شهروندان است، آمريکا و غرب را متهم به نفض حقوق بشربويژه مسلمانان می کند و در همان حال چشم خود را بر نقض حقوق مسلمانان در چين و روسيه در چچن می بندد زيرا به رای روسيه و چين در پرونده اتمی نيازمند است. از آن سو آمريکائيان به بهانه نقض حقوق بشردر ايران، فشارهای سياسی بر جمهور ی اسلامی وارد ميکنند. درحاليکه در ابو غريب و گوانتانا بی خود ناقض حقوق انسانها هستند. اسرائيل که يک حکومت ايدئولوژيک مذهبی مانند جمهوری اسلامی است حقوق شهروندان عرب خود را به راحتی نقض ميکند و با ديوار کشيدن از ميان مزرعه ها و خانه های فلسطينی ها ، د ردوران تکنولوژی موشکهای دوربرد و همواپيماهای بدون سرنشين ، ديوارجدائی بنا می کند ،انها افراد غير نظامی و يا شخصيتهای سياسی را در خاک لبنان و يا فلسطين ترورو يا دستگير و به زندان در اسرائيل منتقل ميکنند ولی وقتی که طرف مقابل افراد نظامی را به اسارت ميگيرد، مردم عادی فلسطين و لبنان را با بمباران کردن تاسيسات آب و برق و خانه هايشان مجازات ميکنند .
صدها نفر از مردم لبنان در بمبارانها کشته ميشوند ولی اسرائيل تنها از کانادا بخاطر کشته شدن ۸ لبنانی که پاسپورت کانادائی دارند معذرت می خواهد. زيرا نخست وزير دست راستی کانادا“استيفن هارپر “ بجای ميانجيگری و تلاش برای ايجاد صلح ،با قربانی خواند ن اسرائيل نه تنها آتش جنگ را در خاورميانه دامن ميزند بلکه جامعه چند مليتی کانادا شامل مسلمانان و يهوديان را هم از هم دورتر می کند.
شايد انتظار اخلاقيات از دولتها يک رويائی بيش نباشد ، زيرا سالهاست که کمتر سياستمداری با اخلاقيات سر و کا ردارد ولی نگرانی من از جريانات و شخصيتها ئی است که هنوز به قدرت نرسيده اند و بسياری ازآنان هم با قدرت بيگانه هستند ولی حقوق بشر را بطور غير رسمی “خودی و غير خودی “ کرده اند.
عمده جريانات اپوزيسيون حقوق بشررا در انجا نقض شده ميدانند که حقوق هم انديشان و هم مسلکان انان نقض شده باشد . به عنوان نمونه کسی از اين گروهها در حمايت از حقوق شهروندی رامين جهانبگلو( به دليل نزديکی به خط سياسی رفسنجانی ، آمريکا) و يا مهندس موسوی خوئينی ها موضع گير ی نکرد. يعنی هنوز از انقلاب درس نگرفته اند که بايد ا ز حق دفاع کرد بدون در نظر گرفتن اينکه چه کسی زندانی است ؟.
وقتی گنجی در زندان بود انان از انجا که در موضع ضديت کور کورانه( نه مخالفت اصولی) با جمهوری اسلامی قرار دارند. لذا هر روز گنجی در اعتصاب غذا را مانند پيراهن عثمان علم می کردند ولی وقتی گنجی آزاد شد آنان اولين کسانی بود که پرسيدند چرا گنجی آزاد شد؟
اگر برای آزادی انديشه و بيان تلاش کنيم ديگر نخواهيم پرسيد چرا کسی آزاد شد وقتی کسی غير قانونی دستگيرشد آنوقت يکپارچه در صفی واحد صرفنظر از عقيده و مرام برا ی آزادی وی اقدام ميکنيم.
گنجی و افشای رفسنجانی
اکبر گنجی با افشای رفسنجانی مرد قدرتمند ايران وعامل اصلی ادامه جنگ و سرکوب دگر انديشان و نيزقتلهای زنجيره ای ادای خود را به مردم ايران کرده است. لازم به تذکراست که در ان دوران اگرکسی از رفسنجانی انتقاد کوچکی می کرد بدون شک دستگير ميشد. يک نمونه دستگيری امضا کنند گان نامه ۹۰ نفر در خرداد ۶۹ که اولين نامه سرگشاده به رفسنجانی بود و نمونه ديگر دستگيری دکتر محمود کاشانی فرزند آيت الله کاشانی که نماينده مجلس از کاشان بود به دليل انتقاد از رفسنجانی در مجلس چند سالی را در اوين بود و با نوشتن ۲ بار توبه نامه باز زفسنجانی به ازادی وی رضايت نمی دهد .
شهيد موسی خيابانی در تحليل جمع بندی جنبش مسلحانه د ر سال ۶۰ با توجه به مصادره چند قبضه مسلسل نو سبک “يوزی “که ساخت اسرائيل بود (از پادگان باغشاه تهران) اين نيتجه گيری را می کند که رژيم از اسرائيل اسلحه می خرد که البته تاريخا مدرک قابل اتکائی نيست . در حاليکه در سال ۶۴ مهدی هاشمی برادر داماد منتظری سفر مک فارلين را به ايران که از طرف ريگان کيک و انجيل برای خمينی آورده بود را افشا کرد . کاری که به قيمت جان هاشمی و سپس خلع منتظری انجاميد. و عملا ارتباط پنهانی رژيم با آمريکا را افشا کرد ولی هيچ کسی از هاشمی به عنوان قربانی رژيم ياد نمی کند. در حاليکه اگر وی نبود سالها بغير از حدس و گمان مدرک معتبری بر مذاکرات پنهانی آمريکا و سران جمهوری اسلامی در ان دوران جنگ ايران و عراق نبود.
دوستانی ممکن است تضادهای داخلی را عامل اين جريانات معرفی کنند من هم اينرا رد نمی کنم ولی می گويم چرا بجای کار کردن بر روی تضادهای داخلی جنا ح ها که هيچ کسی نمی تواند منکر شود ، جناحين رژيم را را با اتخاد سياستهای غلط سکتاريستی در سرکوب ها متحد ميکنيد ؟
اکبر گنجی با سابقه جای سوال ، توانسته شکاف در جبهه مقابل بيندازد ؟ چرا ؟ تحليل های مختلف می تواند وجود داشته باشد ، ا گرما تحليل درست از شرايط مشخص داشته باشيم و بجای ضديت ، واقع گرايانه مسائل را بررسی کنيم ، با حمايت مشروط از حرکت وی بر اساس اصول انسانی می توانيم صف اپوزيسيون را منسجم تر کنيم.
اگر گنجی اين جريان را که يک حرکت اصولی است زيرا بر اساس عدم خشونت ورعايت حقوق شهروندان استوار است راه اندازی کرد ه است گنجی را زير سوال ببريد ولی قبل از گنجی خودتان را هم زير سوال ببريد که چرا ان چنان متششت و بدو ن برنامه هستيد که گنجی توانسته د رخلا نيروهای مردمی ، خطی را پيش ببرد . چه شده است که جريانات سازمانده و خط دهنده در دوران ديکتاتور ی شاه و بعد از انقلاب و حمايت از مردم ونيز حمايت بخشهای جوان از انان در مقابل خمينی ، اکنون به آدم آهنی های مبدل شده ايد که تنها هنرش حرکتهای واکنشی در قبال کنشهای جمهور ی اسلامی است.
يکی از دلايل دلسرد شدن مردم وبی تفاوتی آنان د ر داخل و خارج کشور را می توان سر درگمی و واکنشی جريانات دانست . جرياناتی که تنها مانند سنتی های مذهبی بر سر و سينه خود می زنند و با مراسم گرفتن های تکراری در يادبودهای شهدا با گذشته های افتخار آميز غرق شده ايد بدون اينکه به اينده راهی بيابيم.
ممکن است دستهائی د رکار باشد که بخواهند اکبر گنجی رابه عنوان سر جنبش علم کنند البته ممکن است ولی مگراين آمريکا هست که برا ی مردم ايران و جنبش ازادی خواهی آن رهبر تعيين می کند اگر چنين بود که رضا پهلوی رهبر شده بود ،عراق مشکلاتش حل شده بود . رهبری توسط مردم انتخاب ميشود و مردم ايران تاريخا هيچ رهبری را بدون پرداخت هزينه و نيز بدون شجاعت و شهامت لازم در مواقع بحرانی ،رهبر نکرده و نمی کنند و از همه مهمتر از مسائل مالی مبرا باشد. فکر ميکنند که اگر جريانی اصولی و در ارتباط با مردم باشد که نمی شود انرا به بيراه بردو يا برآن رهبر تحميل کرد.
در حال حاضر اکبر گنجی و امثالهم مانند ديگر ايرانيان هستند که در يک صف برای بر قراری دموکراسی و حقوق انسانها قرار دارند بدون برتری و هيچ امتيازی .
اگر گنجی ادعای رهبری کرد مسلما در آ نموقع بايستی از وی مواضعش را صريحا نسبت به سرکوب سال ۶۰ ، قتل های ۶۷ و خمينی به عنوان فتوا دهند ه ان قتل عام ، ادامه جنگ ۸ ساله بی حاصل پاسخ بدهد گنجی بايد در بين مردم تبرئه شده باشد و انهم امکان پذير نيست مگر اينکه يک حکومت ملی و مردمی مبتنی بر آزادی های فردی و سياسی در ايران برقرارشده باشد و تمامی شواهد و مدارک در کميته حقيقت ياب بازخوانی شود . در چنين مقطعی هست نه تنها گنجی بلکه بسياری از رهبران سياسی جريانات نيز بايد پاسخ بدهند که چگونه است که گنجی با تفکر پاسداری می تواند تکامل پيدا کند و جمهوری خواه شود و در زندان مانيفست بنويسد ولی رهبران سياسی خارج از کشوری که در نعمت آزادی بسر می برند عقب گرد داشته اند و هنوز نتوانسته اند هيچ حرکت مثبت مستمری انجام بدهند ؟
چگونه است شهدا جزنی ،احمد زاده از فدائيان و حنيف. و سعيد محسن و.. کتب و جزوات راهنمای عمل در دروان اختناق شاه که اصلا قابل مقايسه با دوران عصر اينترنت و انبوه اطلاعات هنوز نتوانسته اند از رژيم تحليل درست داشته باشند .
چگونه در مدت ۲۰ سالی که در خارج از کشور در تبيعيد هستند نتوانستند کادرسازی کنند . نتوانستند راهکار بيابند و نتوانستند به پيوند تنگاتنگ با مردم داخل کشور ايجاد کنند .
بقول شهيد حنيف نژاد اين پليس نيست که تواناست اين ما هستيم که غفلت ميکنيم و باعث ضربه به خودمان ميشويم.
اگر اکبر گنجی علمدار يک جريان صلح طلب شده است اين را از زيرکی گنجی ندانيد اين را از غفلت زدگی وبی عملی خودتان بدانيد.
دفاع ازحقوق انسان يک اصل پايه
از حق دفاع کنيم و نقض حقوق انسانها را در هر شکلی نکوهش کنيم. حقوق بشر يک وسيله نيست. حقوق بشر يک هدف جهانی انسانی است هرچند که مورد استفاده ابزاری قرار گرفته است. ما به عنوان انسانها ی مسول وظيفه داريم هر کجای دنيا که هستيم از تورنتو تا تهرا ن و از نيو يور ک تا بغداد، هرکجا درملا پيرامونمان از خانواده تا اجتماع نقض حقوق شهروندی و انسانی را مشاهد ه کرديم در قبال ان موضع بگيريم تا برا ی خودمان و برای نسل جوانانمان نهادينه شود . همانگونه که صد ها هزار نفر از مردم کشورهای آزاد غربی عليه اشغال عراق( قبل از حمله در خيابانها) به تظاهرات پرداختند. همانگونه که اين افراد در مقايسه با جهان سومی ها به نقض حقوق بشر در کشورهای استبدادی حساس تر هستند . يعنی بايد اخلاقيات را ملکه رفتار اجتماعی و سياسی خودمان قرار دهيم نمی شودبر نقض حقوق انسانها در گوانتانابی فريا دزد ولی بر نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی و يا اپوزيسيون سکوت کرد .
انسانها رابا رعايت هوشياری سياسی بايد بر اساس انچه که عمل ميکنند بايد پذيرفت و سعی کرد با آگاهی دادن به مردم فرهنگ انانرا ارتقا داد. از گذشته ياد بگيريم و به نقد اساسی خودمان بپردازيم قبل از اينکه تاريخ و مردم ما را قضاوت کنند . هر کس را به اندازه توانائی اش بپذيريم. بيرحمانه خطوط را افشا کنيم ولی شخصيت هارا تخريب نکينيم. از حرکت اصولی با مرزبندی های روشن دفاع کنيم .بايد جبهه مردمی بر اساس اصول حقوق بشر،آزادی و اسقلال با حفظ هو.يت هر جريان را ايجاد و گسترش داد.
آيا روزی را خواهيم ديد که جريانات سياسی مانند ولتر به اين باور برسند که من جان خود را ميدهم تا تو آزادانه حرف بزنی .؟