مصاحبه با نسرین محمدی
در حالیکه جمعیت کثیری برای استقبال از والدین اکبر محمدی همراه با دائی او در فرودگاه مهرآباد حاضر شده بودند، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با دستگیری آنها به محض پیاده شدن از هواپیما، از روبرو شدن آنها با مستقبلین جلوگیری کرد و آنها را با کاروانی از هشت اتوموبیل به نقطه نامعلومی انتقال یافت. نسرین محمدی، خواهر اکبر محمدی، که با والدین خود در آنکارا دیدار داشت و آنها را در فرودگاه به سوی ایران بدرقه کرد، در مصاحبه با رادیو فردا می گوید مادر اکبر محمدی جریان دستگیری خود و شوهرش را تلفنی به برادرش که در فرودگاه برای استقبال از آنها حاضر شده بود، اطلاع داد ولی بعد تلفن او خاموش شد.
اشكان پازوكی (تهران)
پدر و مادر سالخورده اکبر محمدی، که هنگام جان سپردن او برای دیدار دگر فرزندان خود به ترکیه رفته بودند و در ایران نبودند، شب گذشته (دوشنبه شب) به ایران بازگشتند تا از چند و چون از دست رفتن فرزند خود مطلع شوند و جسد اکبر محمدی را تحویل بگیرند اما وقتی به فرودگاه مهرآباد تهران رسیدند، توسط ماموران حکومت بازداشت شدند و به نقطه نامعلومی انتقال یافتند. نسرین محمدی، خواهر اکبر محمدی، که در ترکیه پدر و مادر خود را به سمت ایران بدرقه کرد در مصاحبه با رادیو فردا در این باره توضیح می دهد.
اشکان پازوکی (رادیو فردا): خانم محمدی، آخرین خبری که از تهران دارید چه است و در باره پدر و مادرتان که به تهران رفته اند؟
نسرین محمدی (آنکارا): فقط اطلاع دارم که تماس گرفتیم و مادرم اینها وقتی رسیدند به فرودگاه مثل اینکه وزارت اطلاعات از در پشتی خانواده من را میبرد بیرون و مادرم زنگ زده بود به دائی یک دقیقه با او صحبت کرده بود و گفته بود هشت ماشین وزارت اطلاعات به زور اینها را میخواهند ببرند آمل، چون دائیام گفته بود که جلوی در اصلی فرودگاه منتظر آنها بودند و جمعیت زیادی آمده بودند به استقبال بابا و مامان و رژیم وحشت کرده بود و بعد از آن نه ما توانستیم با پدر ومادرم تماس بگیریم نه دائیام. ضمنا مامان به دائیام گفته بود که بابا از نظر قلبی وضعش وخیم است و دیگر از آن به بعد دیگر تلفن خاموش شده و وزارت اطلاعات مثل اینکه تلفن آنها را خاموش کرده و دیگر بیشتر خبری نداریم و به خانه زنگ زدیم گفتند پدر و مادرم نرسیدند به خانه و خبری نداریم و فقط گفته بودند... مامان در آن لحظه که با دائیام صحبت کرده بود، گفته بود دارند به زور ما را میبرند با هشت تا ماشین وزارت اطلاعات.
ا.پ.: آیا برای کالبد شکافی از پدر و مادر شما اجازه گرفته بودند؟
نسرین محمدی: بدون اجازه خانواده ما بردند برای کالبد شکافی و وقتی بابا فهمید، زد توی سرش و گفت هیکل پسرم را میخواهند تکه پاره کنند. ای خدا پیکر پسرم را تکه پاره میکنند. بابا و مامان توی آنکارا چند بار بیهوش شدند و حالشان وخیم بود. توی فرودگاه هم که بردیم بابا یک دفعه مثل چوپ خشک شد و چشمهاش از حدقه آمده بود بیرون و تکان نمیخورد اصلا.