چهارشنبه 1 شهریور 1385

گفت‌وگو با دکتر ع. پيام‌آور درباره تلسکوپ دفتر فرح‌ پهلوی، آرامش دوستدار و احسان طبری، طنزنوشته ای از ف. م. سخن

[وبلاگ ف. م. سخن]

توضيح ضروری: اين مصاحبه يک طنزنوشته است و تمام شخصيت‌های آن خيالی‌ست. هرگونه ايجاد مشابهت و هم‌ذات‌پنداری و اين‌همانی و آن‌همانی و همان‌اينی و همان‌آنی به شدت تکذيب می‌شود. بازانتشار اين مطلب در تمام نشريات داخلی از مازندران تا بندرعباس ممنوع است مگر آن‌که منتشرکننده از جان خودش سير شده باشد.

-آقای دکتر با سپاس از اين‌که دعوت ما را برای مصاحبه پذيرفتيد، به عنوان اولين سوال لطفا در باره‌ی مدرنيته و رابطه‌ی آن با سنت نظر خود را بفرماييد.
- به نظر من پيش از اين که به اين سوال بخواهيم پاسخ ِ در خور بدهيم بايد سوال را کمی نــَرم کنيم. حتما شما هم اين شعر را شنيده‌ايد که:
آن يکی پرسيد صاحبْ‌درد را؛
گفت: "در چندی شناسی مَرد را؟"
گفت: "دانم مرد را در حين ز پوز
ور نگويد، دانــَم‌ش اندر سه روز."
وآن دگر گفت: "ار بگويد، دانم‌ش؛
ور نگويد، در سخن پيچانم‌ش."

-خيلی متشکرم. بفرماييد سوال را نرم کنيد تا خوانندگان ما هم بهره بگيرند.
-بله. حتما. اين که شما می‌گوييد، مدرنيته و سنت، اين‌ها همه کلماتی‌ست به‌غايت مبهم و مجمل -و چون تازه از سفر برگشته‌ام و بايد مراقب حرف زدنم باشم-، مهمل. اصلا ما چيزی به نام مدرنيته و سنت، و تجدد و تحجر به آن مفهومی که شما در ذهن داريد نداريم. اين‌ها همه مغالطه است. اين‌ها جمع‌المسائل فی مسئله واحده است. اين‌ها اصلا تعريف ندارند و تعريف‌پذير نيستند. مثلا تجدد يعنی چه؟ من خيلی درک نمی‌کنم که اين يعنی چه. بر همين قياس سنت. اصلا سنت يعنی چه؟

-بله.
-چی بله؟!

-می‌خواستيد سوال را نرم کنيد.
-خب نرم کرديم ديگر. انتظار داشتيد چه کار کنيم؟!

-پس جدال سنت با مدرنيته از ديدگاه جناب‌عالی چطور بايد تعريف شود؟
-من عرض کردم تعريف ندارد، شما می‌گوييد چطور بايد تعريف شود! ببينيد اين موضوع در گذشته هم سابقه داشته. شما می‌پرسيد که "اين چيست که در آن است؟". من عرض می‌کنم که "همان است که در آن است!" مولانا هم چند قرن پيش اين سوال را با اين مثال پاسخ داده:
مُحتســِب، در نيمه‌شب جايی رسيد
در بن ِ بازار، مستی خُفته ديد.
گفت: هان، مستی! چه خوردَستی؟ بگو!
گفت: از آن خوردم که هست اندر سَبو.
گفت: خود اندر سبو واگو که چيست؟
گفت: از آن که خورده‌ام!
گفت: اين خـَـفی‌ست.
گفت: آن‌چه خورده‌ای، آن چيست، آن؟
گفت: آن‌چه در سبو مخفی‌ست آن!
(محتسب: مامور جلوگيری از کارهای خلاف شرع؛ سبو: ظرف شراب؛ خفی: مخفی، پنهان)
حالا همه‌ی شعر را برای‌تان نمی‌خوانم چون طولانی می‌شود. اين‌قدر اين سوال-جواب ادامه پيدا می‌کند و مست در پاسخ طفره می‌رود که مولانا می‌گويد:
دور می‌شد اين سوال و اين جواب
مانـْــد چون خر محتسب اندر خلاب.
خَلاب هم که حتما می‌دانيد يعنی گـِـل. حالا حرف از چه بود که اين شعر تداعی شد؟

-جدال سنت و مدرنيسم.
-بله. باز هم سوالی هست؟

-خير. بسيار روشن‌گر بود متشکرم. اما سوال دوم در مورد کسانی‌ست که اصلا قائل به مقوله‌ی سنت و مدرنيسم نيستند و همه‌ی پاسخ‌ها را در سنت می‌جويند.
-در مورد اين اشخاص بايد گفت که خواهان رجعت به گذشته‌اند و پوشاننده‌ی اين رجعت در الفاظ پرطمطراق و يک زمانی رئيس‌شان در دفتر فرح پهلوی، تلسکوپ اشراق‌ش را نصب کرده بود و چشم به آسمان حکمت خالده دوخته بود و دنبال امر قدسی می‌گشت. اين شخص به مدد مداحان به ميدان آوازه‌جويی پانهاده و تلسکوپ‌ش را اين‌بار در دفتر سلطان جديد بر روی سه پايه نهاده، و چون کودکی، دُری گران‌بها را به بهايی نازل به فنا داده. در طرف ديگر ِ اين معادله هم شخصی‌ست در آلمان نشسته، که نه دوستدار حقيقت است، و نه حقيقت در او آرامشی پديد آورده است. يک کلمه "امتناع تفکر" از متفکران فرانسوی شنيده و بنده‌ی خدا گمان برده که مقصود طرد نظام دينی است و چه ضلالت‌ها پديد آورده. از اين دو نفر گذشته، چوبی هم بزنيم به جنازه‌ی آن متفکر ِ مرحوم ِ توده‌ای که من و آقای مصباح يزدی طی چند ميزگرد تلاش کرديم او را به راه اسلام ِ از ديدگاه آن زمان من، ناب محمدی و اين زمان، سوسيال دمکراتيک ِ سکولاريستيک ِ مشروطه بياوريم که به راه نيامد تا اين‌که يک عده‌ی ديگر او را گرفتند و به راه آوردند، و ايشان هم ندای مخالفت با پوپر را به شيوه‌ی لجن‌مالی که حزب توده، موسس‌ش بود سر دادند. دشمن خود بوده‌اند اين منکران / تيغ بر خود می‌زدند ايشان چنان / گر شود بيمار، دشمن با طبيب / ور کند کودک عداوت با اديب / در حقيقت دشمن جان خودند / راه عقل و جان خود را خود زدند.

-با عرض معذرت، اين روش جناب‌عالی در برخورد با مخالفان فکری‌تان برای اين‌جانب تازگی دارد. آيا چنين روشی را اصولا برای ما جوانان هم تجويز می‌فرماييد؟
-خب شما جوانيد و يادتان نيست. اين روشی بود که در گذشته خيلی از آن استفاده می‌شد و ما بنابه‌دلايلی بهره‌گيری از آن را متوقف کرديم ولی نمی‌دانم چطور شد که اين‌بار کنترل‌مان را در بيان اين نکته از دست داديم، چه مانند باری بود که بر دل‌مان سنگينی می‌کرد و اکنون ديگر اين بار را احساس نمی‌کنيم. بعضی وقت‌ها لازم است که عالمان، از توده‌ی مردم بياموزند و وارد آوردگاه روکم‌کنی و حال‌گيری و ضايع کردن ِ طرف مقابل‌شان شوند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


-نظر حضرت‌عالی در باره‌ی سکولاريسم چيست؟
-شما بفرماييد اصلا سکولاريسم يعنی چه؟ قصه‌ی سکولاريسم هم از آن قصه‌هاست که اصلا در ذهن جوانان ما درست جا نيفتاده است. ببينيد، لـُـبّ کلام اين است که جامعه‌شناسان، عموما از آن رايی که قبلا داشتند و می‌گفتند سکولاريسم، آينده اجتناب‌ناپذير تاريخ است برگشته‌اند. آن تز سکولاريسم که می‌گفت اديان رو به خاموشی می‌روند و فقط در حوزه شخصی عرض اندام خواهند کرد، کم و بيش ابطال شده است.

-پس آينده‌ی ما چه خواهد شد؟ آيا بالاخره دين از دولت و حکومت جدا خواهد شد؟
-اين بستگی به هويت و حقيقت دين دارد و هويت با حقيقت و حقيقت با هويت ممکن است دچار تضاد شود و سکولاريسم اين وسط مَسَط‌ها اصلا از ياد برود. اين يکی را صريح بگوييم که به اعتقاد ما حقيقت به‌تر از سکولاريسم است.

-بعداز اين بحث سنگين تئوريک برای تغيير ذائقه، يک سوال سياسی از شما می‌پرسم. به نظر شما در دوره‌ی بعدی رياست جمهوری چه کسی انتخاب خواهد شد؟
-(با خنده) يک بار عرض کرديم که آقای کروبی به‌ترين گزينه هستند؛ باز هم بر اين نظريم. ای پادشاه صادقان، چون من منافق ديده ای؟ /با زندگان‌ات زنده‌ام، با مردگان‌ات مرده‌ام. / با دل‌بَران و گل‌رُخان، چون‌ گلستان بشکفته‌ام / با منکران دی صفت هم‌چون خزان افسرده‌ام!

[وبلاگ ف. م. سخن]

Copyright: gooya.com 2016