یکشنبه 3 دی 1385

روزهای سخت رژيم فرا رسيده است، کورش عرفانی

[email protected]

باد ديگر در جهت مطلوب رژيم نمی وزد. جمهوری اسلامی که به مدت بيست و هفت سال به دليل کارکردهای مفيد و آشکار خويش برای صهيونيسم و سرمايه داری جهانی مورد حمايت ضمنی يا علنی قدرتهای غربی بود به تدريج وارد ليست سياه حکومت هايی می شود که به دليل دردسرآفرين شدن بايد از صحنه ی قدرت کنار زده شوند. آيا براستی به آغاز پايان رژيم نزديک شده ايم ؟ در اين نوشتار به گمانه زنی در مورد اين پرسش می پردازيم.

چه چيزی عوض شده است ؟

نخستين پرسش اين است که مگر چه چيز تغيير کرده است که قدرتهای بزرگ بخواهند دست از حمايت رژيم بردارند ؟ در اين موردبايد بدانيم که نظام جمهوری اسلامی پس از بازی کردن کارتهای «معتدل سازی و ميانه روی» از نوع رفسنجانی و «اصلاح طلبی و قانون سالاری» از نوع خاتمی، خود را ناچار ديد که گردانندگان پشت پرده را به جلوی صحنه براند تا در حساس ترين و سرنوشت سازترين دوره ی تاريخی خويش مديريت رژيم را به عهده گيرند. به اين دليل بود که از انتخابات قبلی شوراها و بعد از دوره هفتم مجلس و سپس از انتخاب محمود احمدی نژاد مافيای سپاه پاسداران با تفکر «پادگانی سازی کشور» به صحنه آمد و اهرم های اصلی قدرت را با حمايت حتمی و اجباری ولی فقيه به دست گرفت. اين در حالی بود که اين مافيای سپاه، تا اينجای کار، تنها در پشت صحنه عمل می کرد و جلوی صحنه را به آخوندها و بازاری ها واگذار کرده بود. برای اسرائيل و آمريکا، به عنوان دو دشمن ظاهری رژيم، اين مهم بود که اين مافيای نظامی در پشت پرده باشد و ضمن دادن شعارهای توخالی ضد امپرياليستی و ضد صهيونيستی، امنيت کشور را برای غارت توسط شرکت های بزرگ غربی تامين کند.

اما مافيای سپاه که دچار پديده ی بيمارگونه ی انباشت قدرت شده بود نتوانست بيش از اين طاقت آورد و شاهد رسيدن وضعيت عمومی کشور و «نظام» به يک نقطه ی غير قابل بازگشت باشد. اين بود که شاگردان مصباح و تربيت شدگان مدرسه ی علوی و دانشکده های سپاه با يک هجوم ايدئولوژيک و مالی از طريق يک کودتای سياسی-انتخاباتی به نهادهای قدرت هجوم آوردند تا با قبضه کردن آنها راه را برای ظهور امام زمانشان، دستيابی کشور به سلاح اتمی و نيز به زير سيطره کشيدن مافياهای ديگر در جهت تضمين بقای نظام اسلامی هموار کنند. اين به ظاهر بهترين انتخاب برای نظام، در واقع امر، بدترين انتخاب بود. اما آيای اصولا جای انتخابی هم بود ؟ ۱

فراموش نکنيم که مافيای سپاه بسيار قدرتمند تر از مافيای بازاريان، آخوندها و اصلاح طلبان است و با در اختيار داشتن کنترل مرزها، اسکله ها و ورودی های مرزی و نيز از طريق فعاليت های متعدد اقتصادی در جهاد کشاورزی، صنايع تسليحاتی، مهندسی و تجاری نبض اقتصاد کشور را در اختيار دارد. اين مافيا بخصوص با دارا بودن کنترل قدرت نظامی، اطلاعاتی و امنيتی مخوف خويش می تواند هر«مزاحمی» را به طور فيزيکی از سر راه بردارد.

نگارنده همان موقع در نوشته ای با عنوان «بهترين يا بدترين انتخاب رژيم» در باره ی عواقب داخلی اين انتخاب نوشته بود : « با مشاهده ی اين سناريو در می يابيم که رژيم جمهوری اسلامی انتخابی کرده است که به زعم بسياری نه بهترين که به زعم خود مفيدترين است، اما هزينه ی اين سناريو از روی کار آوردن رفسنجانی منفور به مراتب سنگين تر است زيرا با محاسبه ی فوق، رژيم يک موضوع حساس و تعيين کننده را به رسميت شناخته است : شکاف عظيم اجتماعی و نابرابری فاحش طبقاتی. احمدی نژاد پيروز ی انتخاباتی خود را مديون به رسميت شناختن اين واقعيت و وعده ی حل وفصل آن می باشد. در اين راستا بايد دانست که حل مشکل طبقاتی جامعه ی ايران جز با يک دگرگونی بنيادين در ساختارهای چندگانه ی قدرت – سياسی، اقتصادی و اجتماعی – ناممکن است. اين تغيير بنيادين از اين پس به عنوان يک ضرورت به رژيم تحميل خواهد شد و ساختار سياسی کشور را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد تا از اين طريق به وعده هايش در اين باره عمل کند. عدم تعهد به اين وعده ها اين بار نيرويی را به صحنه ی مبارزاتی خواهد کشاند که مبارزه را، برخلاف طبقه ای که در جريان دروغين اصلاح طلبی دوم خرداد فعال شده بود، نه در تارنماهای اينترنتی و پشت تلفن های شبکه های ماهواره ای، بلکه در کوچه و خيابان و کارخانه ها دنبال خواهد کرد.» ۲

اين همان اتفاقی است که اينک برای رژيم افتاده و دهها اعتراض کارگری در هفته در سراسر کشور و حرکت های اخير دانشجويان در مقابل احمدی نژاد و نيز در روز ۱۵ آذر نمودهای آن هستند. پس رژيم در داخل کشور و در مقابل مردم خود را کيش و مات ساخته است و اينک راه برگشتی ندارد. اما پاسداران تازه به حکومت رسيده فقط در زمينه ی داخلی به اشتباه مرتکب نشدند، بلکه در عرصه ی سياست خارجی نيز بدترين محاسبه ی ممکن را کرده و شرط بندی محکوم به شکست کردند.


خطای ساده لوحانه ی سپاهيان


از دوره ی روی کار آمدن احمدی نژاد سياست خارجی جمهوری اسلامی – يعنی کانال ارتباطی رژيم با جهان خارج – دچار تغييری ماهوی شد. در حالی که در طول دو دهه و نيم رژيم با سياست توام با مماشات و باج دهی/ باج گيريعمل می کرد، از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد روش سرسختی توام با تهديد برای باج گيری پيش گرفته است. سپاهيان در قدرت، که ديپلماسی را از منظر نظامی آن می شناختند، از سال ۲۰۰۳ بر روی برگ عراق سرمايه گذاری کرده بوده و می پنداشتند بتوانند آينده ی اين کشور مظلوم را وجه المصالحه خود با آمريکا قرار دهند. اما اين سناريو نقش بر آب شد. زيرا متفکران مافيای سپاه به اين فکر نکرده بودند که حضور نظامی آمريکا در عراق يک استراتژی درازمدت و محاسبه شده است. يعنی، با وجود باتلاق عراق، ماشين غول آسای اقتصادی و نظامی آمريکا نياز به حضور جنگی در خاورميانه دارد. تجمع وسيع و بی پيشينه ی ناوگان جنگی آمريکا و به تبع او انگلستان در خليج فارس حکايتگر اين امر است. پس در حال حاضر، بيش از آنچه سرنوشت عراق مهم باشد سرنوشت ايران مهم است. نقشه ی استراتژيست های سپاه در مورد قربانی ساختن عراق و تضمين بقای خويش بسيار کودکانه بنظر می رسد.

با يک چنين خطای فاحشی دولت احمدی نژاد با تمام توان خويش به پيش بردن پروژه ی اتمی خويش پرداخت تا شايد در اين ميان صلح در عراق را در ازای تبديل خويش به يک قدرت هسته ای با آمريکا مبادله کند. ليکن به سرعت مشخص شد که اين نقشه شانس موفقيت ندارد. بنا به دلايلی بديهی : ۱- اسرائيل دستيابی رژيم به سلاح اتمی را نمی پذيرد. ۲- ايالات متحده برای تبديل ايران به يک پايگاه مطمئن برای سياست های درازمدت خود در آسيا تمايلی به بقای جمهوری اسلامی ندارد. ۳- اروپا نيز نمی تواند، به عنوان بخشی از سرمايه داری جهانی، منافع درازمدتی را که از بابت حذف رژيم بدست خواهد آورد فدای منافع کوتاه مدت ناشی از حمايت از بقای او سازد. ۴- خطر انفجار داخلی ايران و تبديل ايران به يک کشور دارای حاکميت مدافع محرومان مطلوب سرمايه داری نيست و به همين دليل حذف رژيم برای حفظ نظام (سيستم) يک تصميم عاقلانه تر به نظر می رسد. ۳

در چنين شرايطی بنظر می رسد که همزمان با گسترش خشم انفجاری توده های جان به لب آمده و به دليل اضطرار ناشی از آن، تصميم برای تغيير رژيم نه به صورت يک گزينه ی داوطلبانه، که به عنوان يک اجبار استراتژيک برای سرمايه داری جهانی مطرح شده است. از همين روی نيز می توان تصور کرد که تصميم در اين باره – همانند کنفرانس گوادلوپ در مورد رژيم شاه – اتخاذ شده باشد.


موج فشارها به رژيم


در هفته های گذشته و تابع اين تغيير استراتژيک بسياری از موارد بر عليه رژيم شکل گرفته است :


در ماه اکتبر امسال آرژانتين حکم دستگيری سران رژيم به جرم بمب گذاری مرکز يهوديان پس از ۱۲ سال صادر شد،۴
در بين ماههای سپتامبر تا نوامبر چندين بانک بزرگ جهانی همکاری های مالی خويش را با بانک های بزرگ دولتی قطع می کند،۵
درماه نوامبر آژانس بين المللی انرژی اتمی عدم اطمينان خويش را از صلح آميز بودن برنامه های اتمی رژيم اعلام می کند،۶
در ماه دسامبر بوش هرگونه مذاکره با ايران را بر سر عراق رد می کند،۷
در ماه دسامبر دادگاه عالی اروپا اتهام سياسی تروريست بودن سازمان مجاهدين را لغو می کند،۸
چند روز پيش در فرانسه دادگاه استيناف پاريس دخالت ورزی های فرستاده های رژيم در پرونده ی قضايی مجاهدين را رد می کند،۹
درماه دسامبر دهها دانشگاه و موسسه مطالعاتی رابطه ی خود را با سازمان دولتی مطالعات استراتژيک رژيم را به دليل برگزاری کنفرانس در مورد هولاکاست قطع می کنند،۱۰
در ۱۹ دسامبر در پاريس اعلام شد درباره ی پرداخت رشوه از جانب شرکت نفتی توتال فرانسه به مقامات رژيم ( شرکت پترو پارس متعلق به باند اصلاح طلبان با مسوليت بهزاد نبوی) تحقيقات قضايی خواهد کرد،۱۱
در تاريخ ۲۰ دسامبرمجمع عمومی سازمان ملل متحد رژيم رابه دليل نقض حقوق بشر محکوم می کند،۱۲
در تاريخ ۲۱ دسامبر در سوئد دو جاسوس رژيم که در بازداشت پليس اين کشور هستند افشاء می شوند،۱۳
در تاريخ ۲۲ دسامبريک دادگاه آمريکا رژيم را به جرم شرکت در انفجار الخبر محکوم به پرداخت غرامت می کند،۱۴
و سرانجام روز شنبه ۲۳ دسامبر شورای امنيت سازمان ملل متحد طی قطعنامه ای رژيم را به دليل ادامه غنی سازی اورانيوم مورد مجازات و تحريم قرار می دهد. ۱۵

بر اين اساس بايد منتظر بود که از اين پس اين ليست شکست ها و دردسرهای رژيم هر هفته گسترده تر و افزونتر شود. بخت از رژيم برگشته است و اين نه به صورت موقتی و گذرا، بلکه به دليل بن بست کشيده شدت دوجانبه ی درونی و بيرون رژيم و بر مبنای يک تصميم استراتژيک قدرتهای بزرگ. رژيم جمهوری اسلامی بايد برود. اين آغاز پايان است. در قطعنامه ی امروز با اشاره به اصل ۴۹ بند هفتم منشور سازمان ملل متحد راه برای تحريمات اقتصادی باز گذاشته شده است و انتظار می رود واکنش های تهاجمی ايران بتواند جامعه جهانی را به سرعت به سمت اقدامات بعدی بکشاند. کمترين محاصره مادی و کالايی رژيم، فروپاشی اقتصاد وابسته و وارداتی کشور را بدنبال خواهد شد و ميليونها فقير و گرسنه و پابرهنه را به خيابان ها خواهد ريخت.۱۶ اين سناريوی شورش بسيار محتمل است. تنها چند ساعت بعد از انتشار قطعنامه ی شورای امنيت جمهوری اسلامی تهديد و سخت سری را آغاز کرده است.۱۷ در فردای تصويب قطعنامه احمدی نژاد اعلام می دارد : « شما بايد بپذيريد که ايران فن آوری توليد سوخت هسته ای را در اختيار دارد و پای آن خواهد ايستاد و دهه فجر دهه جشن هسته ای ملت ايران است و شما به جز آنکه آبروی خود را ببريد، راهی پيش روی خود نداريد.»۱۸ اين گونه موضع گيری ها اين سوال را بر می انگيزد : آيا رژيم به نقطه ی غير قابل بازگشت رسيده است ؟ بنظر می رسد که هرگونه عقب نشينی رژيم را در مقابل مسوليت های داخلی خويش يعنی در مقابل وضعيت اقتصادی و اجتماعی فاجعه بار کشور قرار خواهد داد. بنظر می رسد که زمان منطقی عقب نشينی قبل از تصويب قطعنامه ی فوق بوده است. از اين پس، همچنان که انتخابات اخير نشان داد جنگ قدرت بالا خواهد گرفت و تا مرز خود زنی ميان مافياها پيش خواهد رفت. رقابت های جهانی نيز ميان اروپا، آمريکا و چين و روسيه نيز برای کسب منافع هر چه بيشتر در ايران رو به اوج خواهد گذاشت.


چشم انداز سرنگونی رژيم ؟


اگر گمانه زنی بالا در مورد بن بست داخلی و خارجی رژيم و تصميم به کنار زدن رژيم جمهوری اسلامی درست باشد، دير يا زود موضوع آماده سازی جايگزين رژيم به طور علنی و فعال در دستور کار قدرتهای بزرگ از جمله ايالات متحده، انگلستان، اسرائيل و اروپا قرار خواهد گرفت. تجربه ی تلخ عراق اين قدرت ها را به اين نتيجه گيری رسانده است که در ايران بايد ساختارها را حفظ و تنها راس هرم را تعويض کنند. اين به معنای ناديده گرفتن اراده ی خفته ی توده هاست. آنها بی شک در پی آن خواهند بود تا رژيم را تغيير داده و ساختارهای اقتصادی-اجتماعی را حفظ کنند تا بتوانند در پی تعويض قدرت و سوار شدن بر پتانسيل های اقتصادی ايران، شرايط بنيادی را به طوری کمابيش مشابه نگه دارند. اين الگو و سطح از دگرگونی می تواند برای افراد و نيروهايی که به دنبال تغيير صرف سياسی، بدون دگرگونی های مهم طبقاتی، هستند قابل پذيرش باشد، اما بی شک چنين سناريويی به هيچ وجه نيروهای مردمی را که در جستجوی برهم زدن نظم طبقاتی و منطق استثمار گرايانه حاکم بر جامعه ی ايران هستند راضی نمی کند. وظيفه هريک از ماست که با هشياری و پشتکار در صدد ايجاد و تقويت يک جايگزين فراگير مردمی باشيم. در اين ميان، مبارزات کارگری، به عنوان نمود مبارزات طبقاتی جامعه، بهترين و مناسب ترين بستر برای تغيير از پايين می باشد. اين تنها با تقويت چنين نيروهای ناب و راديکال اجتماعی است که می توان در مقابل يک سناريوی تغيير از بالای سر مردم، که جز به استقرار يک ديکتاتوری بزک شده به دمکراسی طبقاتی، نمی انجامد، مقاومت کرد. فراموش نکنيم که فاصله ی طبقاتی هرگز در تاريخ اجتماعی ايران به اين ميزان نبوده است : در يکسو اقليتی با آن ميزان از ثروت که ديگر هيچ قوه ی تصوری نمی تواند برای ثروت هايش طرح های مناسب در ايران بجويد و در سوی ديگر اکثريتی فقير، بيمار، به حال خود رها شده و غرق در اعتياد و تن فروشی و خودکشی و دگر کشی. آماربيش از ۸ ميليون بی سواد مطلق در ايران۱۹ حکايتگر واقعيتی است هولناک که نشان می دهد در فردای صرف تغيير رژيم و بدون ايجاد دگرگونی در سيستم روابط اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی، هيچ چيزبرای اين محرومين تغيير نخواهد کرد.

در مقابل تجمع نيروهای راست اپوزيسيون که ملغمه ای از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان و جمهوريخواهان مسالمت جو و چپ های سابق شرمنده از چپ بودنشان، مانند اکثريت ها و نيروهای بی هويت امثال آنها، خواهد بود بايد نيروهای اصيل وفادار به آرمان مردمان ستمديده گردهم آيند و اصل موضوع نزديک شدن به خويش را پيوند طبقاتی بدانند و اختلافات سياسی را در ورای اشتراک ديدگاه طبقاتی را موضوعاتی فرعی ارزيابی کنند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


شرايط داخل کشور نشان می دهد که تشکيل يک نيروی جايگزين که از مشروعيت توده ای برخوردار بوده و از دل کارگران و بيکاران و محرومان بيرون آمده باشد ممکن است. همبستگی نيروهای اجتماعی مانند کارگران، دانشجويان، معلمان در داخل و نزديکی نيروهای منفرد و تشکيلاتی که در پی منافع ستمديدگان جامعه هستند در خارج در اين باره لازم است. جايگزين مناسب رژيم آنست که دل مشغولی نخست خود را پايان دادن ساختاری به منطق طبقاتی حاکم قرار دهد و توده های ميليونی محروم ايران را ازچنگ مکانيزم های تاريخی و تکراری استبداد سالاری و استثمارگری رها سازد. چنين چيزی نيز جز بدست مردمی آگاه، سازماندهی شده و در قالب مبارزه ی قهر آميز ميسر نيست. خودرهايی توده ها شرط هميشگی بودن رهايی آنهاست. اينک که رژيم وارد يک فاز نوين از ضعيف شدن ناشی از فشارهای روز افزون داخلی، تحريم های بين المللی و جنگ قدرت درون نظام می رود مخالفانش بايد خود را به سرعت تقويت کرده و در مسير يک حرکت قدرتمند و سرنگون ساز به يکديگر نزديک شوند.

* *

www.korosherfani.com

۲۴/۱۲/۲۰۰۶

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'روزهای سخت رژيم فرا رسيده است، کورش عرفانی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016