رژيم غرق در بحران جمهوری اسلامی می رود تا با يکی از بزرگترين بحران های داخلی خود روبرو شود. سياستهای ضد مردمی دولت احمدی نژاد که با شعارهای عوام فريبانه بخشی از قشرهای محروم را برای پيروزی خود در انتخابات بسيج کرده بود ماهيت غارتگرانه ی خود را در کمتر از يکسال فاش ساخت و اينک تبديل به دشمن نخست طبقات ضعيف و زحمتکش در سراسر کشور شده است. بيش از ۸ ميليون حاشيه نشين مستضعف در شهرهای بزرگی چون تهران و مشهد ارتشی قويی برای نابود سازی تار و پود رژيم را تشکيل می دهند.
نمود بارز دشمنی با محرومين، سياست سراپا سرکوب دولت احمدی نژاد در مقابله با طبقه ی کارگر در ايران است. سرکوب شديد خيزش ها و اعتراضات کارگری در يکسال گذشته به خوبی نشان می دهد که شعارهای مستضعف پرور رژيم جز دروغ هايی نفرت آور نيستند. از همين رو از چند ماه پيش به اينسو و بخصوص پس از سرکوب حرکت کارگران شرکت واحد و دستگيری منصور اسانلو وهمکاران سنديکايی وی، دولت احمدی نژاد به طور آشکار به کارگران ايران اعلان جنگ داده است. اين در واقع جنگ طبقاتی است. نبردی ميان طبقه ی دزد آخوند، بازاری و سرمايه داران غارتگر از يکسو و ميليونها کارگر فقير و غارت شده از سوی ديگر. اين آغاز نبرد طبقاتی به علنی ترين شکل خود در تاريخ معاصر ايران است.هيچ گاه در يکصد سال گذشته در کشورمان مرز بندی های ميان نيروهای اجتماعی و طبقاتی تا اين حد شفاف و واضح نبوده است.
در جنبش مشروطيت اين روشنفکران متعلق به اقشار برتر جامعه بودند که برای رهايی از چنگال استبداد زمينداری و استقرارمشروطه برای مدرن وصنعتی شدن تلاش کردند. نهضت ملی نفت ايران نيز فاقد تقسيم بندی طبقاتی به معنای امروزی خود بود. در انقلاب سال ۵۷ نيز درهم آشفتگی حاکم بر نيروهای اجتماعی شرکت کننده در قيام سبب بوجود آمدن يک ترکيب ناهمگون شد که در نهايت منجربه روی کار آمدن دشمنان طبقات محروم و دست نخورده باقی ماندن ساختار طبقاتی جامعه در لايه های برتر خود شد.
اين بار نيز کم نيست تلاشهايی که می خواهد با راه حل های شکل گرايانه و روبنايی مانند رفراندم، «تغيير مسالمت آميز»، يا به قدرت رسيدن با ياری امپرياليسم، به طريقی، ضمن تغيير رژيم سياسی، روابط و ساختارهای طبقاتی را دست نخورده باقی گذارد. نيروهای اصلاح طلب در داخل و خارج، جناح راست اپوزيسيون خارج از کشور (سلطنت طلبان، بخشی از جمهوريخواهان و…) اين بار نمايندگان جبهه ی طبقات برتر هستند.
اين بار اما در ايران شکاف طبقاتی به حدی است که مرزبندی ها رنگ و بوی سياسی خود را از دست داده و به شدت جهت گيری طبقاتی پيدا کرده است. کارگران ايران به عنوان يک نيروی راديکال و مستعد در اين ميان نيروی پيشتاز مبارزه ی طبقاتی هستند.هم اکنون به طور روزانه خبرهای اعتراضی کارگران در گوشه وکنار کشوربه گوش می رسد. اعتراضاتی که يا مورد سرکوب و يا بی اعتنايی قرار می گيرد. اما سرکوب ديگر کارساز نيست و کارگران مصمم تر از گذشته به صحنه باز می گردند، دليل اين قاطعيت آنها نيز ساده است : انتخاب ديگری جز ايستادگی و مقاومت ندارند. يا بايد مرگ ناشی از گرسنگی را بپذيرند و يا با اعتراض گری و مبارزه حق خويش را طلب کنند.
اما رشد مبارزات کارگری فقط جنبه ی کمی ندارد بلکه خصلت کيفی نيز دارد. دراين ميان کافيست به اقدام اخير سنديکای شرکت واحد اتوبوسرانی نگاه کنيم که به دفاع از ساير واحدهای کارگری در اعتصاب اقدام کرده است. در آخرين اطلاعيه آنها که پيرامون کارگران سرکوب شده ی فرش البرز بابلسر است می خوانيم : « سنديکای کارگران شرکت واحد که خود در آتش بی عدالتی میسوزد و پايداری میکند، ضمن همبستگی و همدردی با کارگران و خانوادههای رنجديده کارخانه فرش البرز بابلسر اعتراض شديد خود را به اين گونه رفتارهای خشونت بار عليه کارگران اعلام میدارد و از کليه مسئولان میخواهد به مشکلات اين کارگران پايان دهند».
اما آنچه که در اين اطلاعيه مهم است پيام سنديکای کارگران شرکت واحد به ساير کارگران است : « بلی، تا زمانی که حق مسلم کارگران در تشکيل سازمانهای سنديکايی پايمال میگردد، وضعيت عمومی کارگران و وضعيت عمومی اجتماعی سخت تر و ناهنجارتر میشود.» و يا « سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بار ديگر از عموم کارگران ايران میخواهد برای دفاع از منافع و حقوق حقه خويش سنديکای کارگری خود را تشکيل دهند.»
در اين پيام به خوبی می بينيم که راه رهايی طبقه ی کارگر نشان داده شده است : سازماندهی و تشکل يابی.
اين نکته بايد مورد درک فعالان کارگری در داخل کشور قرار گيرد. اما در خارج از کشور نيز همياران و همراهان طبقه ی کارگر می بايست با پيوند زدن مبارزات سياسی خود با مبارزات اجتماعی داخل زمينه ی رشد کمی و کيفی جنبش کارگری را فراهم کنند. جنبشی که در سايه ی گسترش خود مسير قيام رهايبخش وسيع توده ای را هموار خواهد کرد.
طبقه ی کارگر با قدرتی که دربرگيرنده ی ۹ ميليون کارگر است می تواند تبديل به موتور مبارزات اجتماعی سراسری در ايران شود. به حساب بياوريم مجموعه ی افرادی که در خانوادهای اين کارگران می توانند در يک جهش مبارزاتی به نخستين نيروی دگرگونی آفرين تبديل شوند. بر اين افراد بايد افزود ميليونها بيکاررا که جزو طبقه ی محروم جامعه محسوب می شوند و همه ی آنها که به نوعی زير خط فقر زندگی می کنند. چرا زمانی که يک پتانسيل انفجاری تا اين حد قوی در جامعه وجود دارد به دنبال راه حل های غير مردمی برای تغيير رژيم باشيم ؟ جنبش کارگری می تواند تبديل کننده ی اين توان انفجاری بالقوه به يک قيام مردمی بالفعل باشد.
اين وظيفه ی ما نيروهای مردم گرا و مسئول در خارج از کشور است که با ابتکار عمل های مختلف مادی، مالی و تبليغاتی موجبات تقويت جنبش کارگری را فراهم کنيم. جنبش کارگری بی شک می تواند به جنبش آزاديبخش جامعه ی استثمارزده ی ايران تبديل شود به شرط آنکه همگی به ياری آن بشتابيم.
**
http://www.peiknet.com/1385/06mehr/04/page/38hashieh.htm
« كارگران مقاوم ميهنمان با ۱۴۰ حركت اعتراضي كارخانه ها و مراكز كارگري را به كانون اعتراض عليه آخوندهاي غارتگر تبديل كردند. سنديكاي شركت واحد اتوبوسراني، ايران خودرو ديزل تهران، ايران الكتريك رشت، كورهپزخانههاي قرچك، ساميكو همدان، نازنخ قزوين، نساجي غرب، رانندگان مس سرچشمه كرمان، يخچالسازي بوران لرستان، قند دزفول و دهها كارخانه ديگر،محل اين اعتراضات بودند.» http://www.hambastegimeli.com/node/31132
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=34058
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=34058
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20060917105030.html