به نام خدا
خوب، مبارک است، الحمدالله با درايت مقام رهبری و دولت ايشان، ايران دقيقاً به راهی قدم گذاشته که کره شمالی رفته است. يعنی حالا که تحريم ايران در شورای امنيت سازمان ملل قطعی شده ديگر چيزی از کره شمالی کم نداريم. الحمدالله در ساير ابعاد هم داريم به دست ننه نگاه و مثل ننه غربيله می کنيم. ماهواره ها را جمع می کنيم. اينترنت پرسرعت را محدود می کنيم. روزنامه ها را می بنديم و لابد دولت زورش نمی رسد، و اکر نه عنقريب مثل کره شمالی، داشتن حتی راديو چند موج را هم جرم کرده و لباس متحدالشکل را هم به تن مردم می کرديم.( البته سال گذشته مقام رهبری در اين مورد هم فرمايشاتی فرمودند و مجلس هم تکانهايی خورده و اخيراً چيزهايی هم تصويب کرده است. خدا را چه ديديد شايد عنقريب لباس متحد هم به تن مردم رفت). رفيق کيم ايل سونگ ثانی صحبت از پيروزی محتوم سوسياليسم می کند و آقای خامنه ای دم از پيروزی محتوم اسلام انقلابی (يا دقيق تر بگوئيم قرائت ايدئولوژيک ايشان آن هم از نوع فاشيستی اش از دين) می زند. به نظرم اين چندرغاز درآمد نفت هم اگر نبود، مثل کره شمالی، مردم ايران هم از فقر و قحطی و گرسنگی می مردند. اگر چه همين الآن هم بخش بزرگی از مردم با فقر و گرسنگی و گرانی دست و پنجه نرم می کنند ولی هرچه هست به يمن درآمد نفت که البته کيسه خيلی از نوکيسگان را هم پر کرده بی بته ترين دولت ها هم در حد آب و نان مردم را می توانند تأمين کنند.
يک سال است که تبليغات شبانه روزی حکومت در گوش مردم می کند که "انرژی هسته ای حق مسلم ما است." بدون اين که برای مردم روشن کند که يک تکنولوژی قراضه دست چندم چينی الاصل وارداتی از طريق پاکستان و ليبی برای غنی سازی اورانيوم آخر چقدر به انرژی هسته ای و توسعه اين دانش در ايران ارتباط دارد. چند سال است که نمايش های بی محتوايی مثل راکتور آب سنگين در اراک که فاقد کر اصلی راکتور و بيشتر به يک استخر آب شبيه است، متخصصين دنيا را به خنده انداخته و وقت ملت و مملکت را تلف کرده است. بيش از يک سال است که تمام ارکان اقتصادی را با رکود مواجه کرده است و تمام اين خسارات برای چی؟ برای اين که به قول پاره ای از مسئولين ارشد کشور، سياست کره شمالی کردن ايران را دنبال کنيم. يعنی در آخر کار، بتوانيم سلاح هسته ای داشته باشيم و آنگاه مقامات کشور مطمئن شوند که دنيا و بيش از همه آمريکائيها نمی توانند آنها را سرنگون کنند و چند صباحی بيشتر برتخت قدرت می نشينند. در واقع آنرا در نهايت عليه مردم می خواهند. غافل از آنکه اصلی ترين دشمن نظام های استبدادی وغير کارآمد، مردم هستند. اگر بمب اتمی می توانست کشورها را از دست اين اصلی ترين دشمن نظام های غير مردمی حفظ کند به فرياد شوروی سابق می رسيد که دومين زرادخانه بزرگ دنيا را داشت و برای چندبار نابود کردن کره زمين، سلاح هسته ای انبار کرده بود. و حالا جالب است که ارثيه خرس رسيده به کفتار. يعنی آنها که گردن کلفت ها و اصل کاريها بودند، زمين گذاشتند و به غلط کردن خودشان راضی شدند ولی تازه جناب آقای رفيق کيم ايل سونگ پرچم را برداشته و ۲۳ ميليون نفر ملت بدبخت و رنگ پريده را اسير کرده که بعله کمونيسم پيروز است و از آن خوشمزه تر، رجال مملکت خودمان هستند که دنبال اين آدم ورشکسته راه افتاده اند و ايده آلشان کره شمالی کردن ايران است. و البته از هر دوی اينها مسخره تر هم بعضی از چپی های مثلاً مخالف حکومت هستند ک هنوز دنبال رفيق استالين می گردند. با اين مقدمه نگارنده می خواهد يک سؤال واقعی را مطرح کند. يعنی به جای اين سؤال بی مزه و بی سرو ته که آيا غنی سازی اورانيوم، يا به قول راديو تلويزيون امان، انرژی هسته ای حق مسلم ما است يا نه اين سؤال جدی را مطرح کنم که آيا بايد به راه کره شمالی برويم؟ يابه راه کره جنوبی؟
يعنی اين روشن است که در دنيای امروز با حکومت فعلی ايران که هر روز برای اسرائيل و آمريکا و کشورهای عربی و همه دنيا شاخ و شانه می کشد و رسماً نيز صحبت از آشوب در منطقه و يا برپاکردن جنگ مثل لبنان می کند و دنيا را از استفاده از حربه تروريسم و سازمان های تروريستی می ترساند، طبيعی است که غنی سازی اورانيوم که هيچ، استفاده از کلرات پتاسيم و گوگرد را هم برای ايران محدود کنند.( باور کنيد شوخی نمی کنم) بنابراين چه جای پرسش است. در واقع چنين سؤال ساده لوحانه ای، پرسش از کمر يک ماجرا است. بهتر است به سرچشمه برويم. و ملت ايران رادر مقابل يک گزينه اساسی و بنيادی قرار دهيم. يعنی ببينيم اصولاً ملت ايران هنوز هم مثل آن سال های اول انقلاب می خواهد که نظمی نو برای دنيا ايجاد کند، مناسبات فعلی را به هم بزند و ولو به قيمت نابودی خودش چوب لای چرخ گردش فعلی عالم بگدارد. فکر می کنم اين حق مسلم ملت ايران است که برای موضوعی به اين مهمی خودش برای خودش تصميم بگيرد. واقعاً اگر ريگی به کفش مقامات ارشد کشور، به خصوص مقام رهبری نيست، همين يک سأوال ساده را آزادانه از مردم بپرسند. آيا ملت می خواهد به راه کره شمالی برود و يا به راه کره جنوبی؟
اجازه بدهيد ابعاد اين دو کره را قدری روشن تر کنم. پس از جنگ جهانی دوم و بروز بحران و جنگ درشبه جزيره کره يک کشور به نام کره با يک ملت و يک پيشينه به دو قسمت تقسيم شد. وسعت کره شمالی ۱۲۰۵۴۰ کيلومتر مربع با حدود ۲۳ ميليون نفر جمعيت و وسعت کره جنوبی ۹۸۴۸۰ کيلومتر مربع با حدود ۴۹ ميليون نفر جمعيت است.(يعنی کره جنوبی با وسعتی کمتر، بيش از دو برابرجمعيت کره شمالی را درخودجای داده است.) کره شمالی تحت سيطره حزب کمونيست و رهبری رفيق کيم ايل سونگ پدر قرار گرفت با اقتصادی سوسياليستی و دولت سالار، با درهای بسته به روی دنيا و سازمان امنيت و بگير و ببند تا همين امروز که الحمدالله رفيق کيم ايل سونگ ثانی جای پدر نشسته و همان راه را می رود. اما کره جنوبی تحت اقتصادی آزاد، با نظامی دموکراتيک اداره شده است. با سياست درهای باز و دوستی با تمام دنيا، به خصوص آمريکائيها. حاصل کار بعد از ۵۰ سال که از اتمام جنگ کره می گذرد. در اين دو کشور از اين قرار شده است.
.............................................. کره جنوبی ............................. کره شمالی
تولید ناخالص داخلی ................. 965.3$ بیلیون ...................... 20.9$ بیلیون و به روایتی 40 $بیلیون
تولید ناخالص داخلی سرانه ......... 20402 $ ............................. 900$
(درآمد سرانه)
صادرات ................................ 288.2$ بیلیون ........................... 19.3$ بیلیون
در عرصه تکنولوژی، کره جنوبی يکی از غول های دنيا شده و به تمام دنيا از جمله همان آمريکا ميلياردها دلار کالا صادر می کند و کره شمالی دست به دهان و گرسنه، همين دو سال پيش التماس می کرد که همه دنيا به خصوص همان آمريکا، برايش مواد غذايی بفرستند. در مقايسه اين دو کشور، از ابعاد گوناگون می توان صدها عدد و رقم ديگر را هم ذکر کرد. در عرصه سياسی هم مردم کره جنوبی با پاسپورت اشان به راحتی به اکثر کشورهای دنيا مسافرت می کنند، با جيب پرپول در همه جا احترام دارند و اخيراً هم که وزير خارجه سابق اشان به رياست سازمان ملل رسيده است. اماشمالی ها، اصلاً از طرف دولت اشان اجازه خروج از کشور را ندارند، آنهايی هم که مثل مأموران دولت اجازه سفر دارند، تا دارقوزآباد هم نمی توانند بروند و مثل جذامی ها در هرجا ی دنيا با آنها رفتار می شود و يکی از دو سه کشور منزوی دنيا هستند( تقريباً مثل خودمان). در عرصه فرهنگی و علم و تربيت ودانشگاهها و اصولاً توسعه نيروی انسانی هم که به نظرم مقايسه اين دو کشور مثنوی را هفتاد من کاغذ می کند. مطمئناً خيلی ها در ايران بلافاصله می گويند که اما کره شمالی استقلال دارد و کره جنوبی وابسته به آمريکا است. و نان و پنير خوردن اما با آزادگی بهتر از پلو مرغ در نوکری است و از اين حرف ها. آيا واقعاً اين طوری است؟ يعنی کره جنوبی وابسته و تابع آمريکا است؟ و يا کره شمالی مستقل از همه جا عمل می کند؟ در همين قصه تحريم کره شمالی، ديديم که وقتی چين برای کره شمالی اخم کرد و فقط غرغرش درآمد چه طوری حضرات به دست و پا و غلط کردم گفتن افتادند. در حالی که من يادم نمی آيد که در هيچ کجا، کره جنوبی نسبت به آمريکا رفتاری چنين ذليلانه داشته باشد. ( متأسفانه همين ذلت در روابط ميان ايران و روسيه هم صدق می کند. يعنی وقتی روسيه دريای خزر ايران را می خورد و يک آب هم رويش صدا از هيچکس، بخصوص مقام رهبری در نمی آيد و به همه ارگان ها هم دستور می دهند که خفه خون بگيرند.)بگذاريد يک موضوع را گذرا در اينجا مطرح کنم و تفصيل آن را برای مقاله جداگانه ای بگذارم. اگر کشوری روابط جامعه شبکه ای امروز دنيا ( به قول کاستلز) را درست درک کند و بفهمد که کمپانی های فرامليتی چگونه در ستون فقرات دنيای عصر "جهانی شدن" قرا دارند و خود را با اين مناسبات تطبيق دهد، اصولاً جايی برای اطاعت و فرمانبری از دولت های ديگر، به سبک قديم، باقی نمی ماند. امری که کره جنوبی خوب آن را درک کرده و دنبال می کند. دهها کمپانی فرامليتی از کره جنوبی متولد شده اند و اکنون در شبکه جهانی سرمايه حضور دارند و درتمام دنيا فعاليت می کنند و دولت ها را هم دنبال خودشان می کشند.
شما می توانيد همين سؤال را بياوريد نزديک تر و دم دست تر. يعنی بپرسيد که راهی که ايران از ابتدای انقلاب اسلامی رفته و می رود بيشتر به نفع ملت ايران است و يا راهی که ترکيه رفته و می رود؟ پاسخ به اين سؤال و جمع آوری اطلاعات و آمار لازم در خصوص اين دو کشور همسايه را به دانشجويان و دانش آموزان دبيرستانی واگدار می کنم. ورزش ذهنی خوب و ساده ای است. انجام اين ورزش را به نسل جوان توصيه می کنم. به نسل خودم و مسن تر ها هم اميدی ندارم. چه حاکمين و چه مخالفين، متأسفانه آنچنان در تارهای عنکبوتی عقايد دهه ۴۰ شمسی خودمان پيچيده شده ايم که به نظرم تا نميريم رها نمی شويم بنابراين به عنوان تکليف شب بهتر است از روی همان مشق های ۴۰ سال پيش، رونويسی کنيم.
والسلام
محسن سازگارا چهارم دی ماه ۸۵