جمعه 25 اسفند 1385

سياه و سرخ، ج. پاکنژاد

در آستانه سالگرد ملی شدن صنعت نفت ايران به همت و پايداری دکتر محمد مصدق،بزرگمرد جنبشهای استقلال طلبانه ملتهای زير سلطه،آقای احمدی نژاد، بی کفايت مردی که جايگاه نماينده ملت بزرگ ايران را غصب نموده ، و گزافه گويی ها و سخنان بی ربط او زبانزد خاص و عام گشته، به خيال خود ميخواهد با حضور در شورای امنيت، کار آن بزرگ مرد را تکرارکند، اما «تکيه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف. » مصدق با مردم بود و حاکمان رژيم جمهوری اسلامی بر مردمند.هنگامی که دکتر محمد مصدق به شورای امنيت رفت تا از حقوق ملی ايرانيان در مقابل استعمار پير انگليس دفاع کند،از بيشترين محبوبيت نزد افکار عمومی جهان، برخوردار بود . محبوبيت او و اثر دفاعش از حقوق مردم ايران بر افکار عمومی و شخصيت او ، حکومت وقت امريکا را بر ﺁن داشت تا از او بمثابه يک شخصيت جهانی استقبال کند . او از معدود کسانی است که به هنگام ورود او به خاک آمريکا زنگ استقلال امريکا را به صدا درﺁورده اند. جهانيان او را نماد استقلال ايران و حاکميت ملت بر سرنوشتش ميدانستند.
اما، امروز مستبدين حاکم بر ايران مغضوب ترين کسان در جهانند و هرگاه نياز داشته باشند بحران اتمی را که ساخته اند، منطبق برحقوق ملی وانمود کنند، ناچارند ﺁن را با ملی کردن نفت مقايسه کنند. اما اين قياس صوری و غلط است. چه ملی کردن صنعت نفت، در راستای استقلال و بر اصل سياست موازنه منفی انجام شد . در حاليکه برنامه هسته ای هدايت شده از سوی رژيم ولايت مطلقه از ابتدا وبا هر مديريتی که صورت گرفته، در راستای وابستگی و بر اساس موازنه مثبت به بحران بدل شده است. تا جايی که خود مسئولين امر امروز از زياده دوشيده شدن توسط "دوستان روسی عزيز شان" به تنگ آمده اند.
آقای خمينی که به نام مصدق حساسيت داشت و محبوبيت اورا نزدمردم تاب نمی آورد و به اين محبوبيت ومقبوليت حسادت ميورزيد نيز ناچار (به ظاهر) شعار آزادی ، استقلال و نه شرقی ، نه غربی ( موازنه منفی) را پذيرفت ولی از آنجا که زور گو و قدرت طلب بود و خود را محور قدرت ميدانست نميتوانست مجری اين سياست بگردد.ابتدا به تهمت و افترا به آن زنده ياد اقدام کرد و با خيانت به اعتماد مردم و عهدی که با آنان بسته بود، به راه استبداد رفت تا نهايتا " جام زهر به سر کشيد و نظامی هم شرقی و هم غربی به جا گذاشت که حتی شايد يک روز بدون بحران با شرق و غرب دوام نياورد.او نظامی را بنا نهاد که در آن واژه ها معنی خود را از دست داده اند، وقاحت در آن "وجاهت " يافته است : سايت بازتاب به مناسبت چهلمين سال در گذشت دکتر مصدق در مطلبی تحت عنوان «سياه، سفيد،خاکستری؟» به قلم سيد علی حسينی به مطالبی پرداخته که غير از وقاحت نام ديگری بر آن نتوان گذاشت. در اينجا به چند نکته از اين مقاله اشاره ميکنم و به نقد آنها ميپردازم چه پرداختن به تمامی آن از حوصله خواننده خارج است و مثنوی هفتاد من ميگردد:
۱- «.... اگر محور ارزيابی ما نسبت به چهره‌های گذشته، ترسيم الگويی آرمانگرايانه و آسمانی و تطبيق افراد با آنها باشد و حتی اگر بخواهيم چهره‌های سياسی را با شخصيتی چون امام(ره) مقايسه کنيم و کارنامه کسانی را که عملکردی چون ايشان ندارند، مردود بدانيم، بايد در ارزيابی خود از بسياری چهره‌های معاصر که هم‌اکنون به واسطه خدمات آنها به کشور، تصويری مثبت در حافظه تاريخی مردم بر جای گذاشته‌اند، تجديدنظر کنيم. چه کسی می‌تواند ادعا کند، شخصيت‌هايی چون سيدجمال‌الدين اسدآبادی، اقبال لاهوری، شيخ فضل‌الله نوری، سيدابوالقاسم کاشانی، سيدمحمود طالقانی و دکتر علی شريعتی عملکردی فارغ از خطا و اشتباهات استراتژيک دارند. آيا ما مجاز هستيم که خدمات و فداکاری‌های آنان برای کشور را انکار کرده يا با بزرگنمايی اشتباهات تصويرمثبت آنها را در افکار عمومی تخريب کنيم؟» ( سايت بازتاب)
اولا،نويسنده محترم غفلت کرده ( از راه ارفاق مينويسم غفلت کرده) که نه ميتوان و نه بايد شخصی چون دکتر مصدق را با آقای خمينی مقايسه کرد. دکتر مصدق در پندار و گفتار و کردار خويش با ملت صادق بود ، خود را خدمت گذارملت و پايبند به حقوق آنان ميدانست ميزان را رای مردم ميدانست و انديشه راهنمای او بر اساس موازنه منفی بود. هرگز نگفت «اگر سی و پنج ميليون بگويند بله من ميگويم نه!» در منيت خويش غرق نبود .امروز حرفی رانميزد که فردا بنا بر مصلحت ضد آنرا واجب بشمارد.حکم قتل و شکنجه صادر نکرد و تا آخر عمر بر صراط مستقيم حقوقمندی و احترام به حقوق انسان وحقوق ملی ايرانيان ايستاد و به راه مغضوب عليهم نرفت. او بدين صفت جاودان گشته است. زندگی او شفاف و کارنامه اودرخشان است. اما چرا ، آقای خمينی و اسلافش را شايد بتوان به رفتار و کردار، با اربابان يا بهتر است بگويم بندگان قدرت نظير فرعون، چنگيز( گرچه او مهاجم بر ايران و خارجی بود)، هيتلر و استالين و.... در مقام قدرت طلبی و تجاووز به حقوق انسان، مقايسه کرد او صفحاتی سياه حاکی از نقض اين حقوق، در تاريخ ايران و بالطبع جامعه بشری را بار ديگر با خون سرخ مبارزان و دگر انديشان و صدها هزار قربانيان جنگ، با ادامه جنگی که با تجاووز عراق و حاميان زورگويش بر دو ملت ايران و عراق تحميل شد رقم زد و نظامی با کارنامه ای سياه از جنايت وتباهی و فساد را بنياد نهاد، او بنام دين و در کسوت روحانيت به ايندو جفا روا داشت و صراط مستقيم حقوقمندی را رها و به راه مغضوب عليهم استبداد رفت. بنام "مرجع اتقی و اعلم و اعدل" حکمی را جعل و صادر کرد که بنا برآن در ظرف چند شب نزديک به سه هزار ويا بيشتر، زندانی در بند، به جوخه های اعدام سپرده شدند او حتی تاخير در اين حکم را جايز نشمرد!! او چهره بلندترين مقام دينی را که سنتا" ملجاء دادخواهی مرد م بود را با ظلمی که بر مردم ايران رواداشت با خون سرخ آلود.
دوما، جناب نويسنده با هم رديف کردن نام سيد جمال الدين اسد آبادی و اقبال لاهوری وسيد محمود طالقانی و دکتر شريعتی با شيخ فضل الله نوری و سيد ابوالقاسم کاشانی بر گروه اول جفا رواداشته است.
۲- ؟.........« ۵ـ يکجانبه‌گرايی در فعاليت سياسی و بی‌توجهی به پتانسيل اعتقادات و فرهنگ بومی جامعه در مبارزات سياسی، باعث شد تا مصدق به تدريج با کاهش حمايت مردمی مواجه شود و در رويارويی با نظام سلطنتی و استعمار خارجی، شکست بخورد، همچنين اشتباهات استراتژيک مصدق طی فاصله ۳۲ـ۱۳۳۰، باعث شد تا زمينه بازگشت استبداد به کشور فراهم شود. از جمله اين اشتباهات آشکار او، قرار دادن بخش اطلاعات و انتظامی دولت در اختيار عوامل شاه بود که همين اقدام، اندکی بعد، زمينه ساز کودتا و سقوط دولت اوشد»..... ۶ـ رويارويی با روحانيت و تلاش برای منزوی کردن اين قشر از جامعه نيز از مهم ترين عوامل ناکامی مصدق بود.اقتدار و پشتوانه محکمی که جبهه کاشانی-مصدق طی دهه ۱۳۲۰ به دست آورده بود، به رويارويی آنان در سال پايانی دولت وی منجر شد.با جبهه گيری مصدق عليه کاشانی، نه تنها کاشانی خانه نشين وچهره ای مانند نواب، زندانی شد و ضربه جدی به روحانيت وارد گرديد، بلکه مصدق نيز با از دست دادن حمايت روحانيت و توطئه و آسيب پذيری در برابر نظام سلطنت و تو طئه آمريکايی- انگليسی، سقوط کرد....(سايت بازتاب)

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نويسنده، يا تاريخ را نميداند که بعيد است و يا عليرغم تمامی اسنادی که منتشر شده باز از باب وقاحت، وارونه واقعيت را به خورد خواننده ميدهد و هيچ فکر هم نميکند که خوانندگان او شعور دارند . اين يک جانبه گرايی در فعاليت سياسی و بی توجهی به پتانسيل اعتقادات و فرهنگ بومی جامعه در مبارزات سياسی که ايشان مدعيند از جانب مصدق اعمال ميشد وارونه نويسی تاريخ است. زيرا اين کار را کاشانی و بهبهانی وخمينی( از جانب بهبهانی مامور شد تا از آيت الله بروجردی بر ضد مصدق فتوا بگيرد که موفق نشد) کردند وقتی مردم را نادن و... شمردند و سيله کار سيا در کودتا بر ضد مصدق شدند. در جبهه ملی که از جانب مصدق تشکيل گرديد امکان حضور تمامی پتانسيل آزادی خواه و استقلال طلب از جمله روحانيون آزاد انديش فراهم بود اما اين راست است که او زور گو وديکتاتور مسلک نبود تا از امکانات نظامی و انتظامی عليه مردم ولو مخالف خويش استفاده نمايد. انگار نه انگار که سازمان سيا توسط دربار و عوامل بهبهانی و کاشانی دلارهای رسيده از سفارت آمريکا را خرج کردند تا کودتای آمريکايی انگليسی که در ۲۵ مرداد شکست خورده بود به همت اين دو" بزرگوار" و البته عربده و چاقو کشی های شعبان جعفری و فواحش ووابستگان دربار پهلوی در روز بيست وهشت مرداد منجر به سقوط حکومت مصدق و پيروزی کودتای ننگينی گشت که روند تاريخ ايران را دگرگون ساخت . البته جانبداران خط استبداد و وابستگی بايد از سقوط حکومت دکترمصدق خشنود باشند اما برای ايز گم کردن او را دراين عمل مقصر بدانند. چهره ها وقهرمانا ن اينان بايد امثال شيخ فضل الله نوری ، نواب صفويها ، کاشانی ، بهبهانی، خمينی و بهشتی و ...باشند . خود آقای خمينی ( بنا بر شهادت علامه مهدی حائری که در کتاب خاطرات او نيز آمده است) به هنگام کودتای ۲۸ مرداد از هواداران بهبهانی( که امروز بعد از انتشار اسناد مربوط به آن دوران در ارتباط او با سفارت آمريکا و نقشی که در کودتا داشت شکی نيست) بوده است. آری اگر تجربه حکومت ملی دکتر مصدق پيروز ميگشت نه جايی برای افکار پوسيده ولايت فقيه ميماند و نه اين افکار سالها بعد، پس از انقلاب، توسط عمال انگليس ( پيشنهاد وارد کردن ولايت فقيه در قانون اساسی از سوی حسن آيت، يار مظفر بقايی ارائه گرديد) وارد قانون اساسی و به مردم ايران تحميل ميگشت . آزادی و بيان انديشه های مختلف و به نقد کشيدن و شفافيت بخشيدن به آنها راه را بر بيانهايی که بنا را بر زور گويی واستبداد ميگذارند می بست ومی بندد . محمد رضا پهلوی با کودتای آمريکايی- انگليسی خود عليه حکومت مردمی دکتر مصدق اين فرصت را از مردم ايران گرفت، در نتيجه انديشه ولايت فقيه نزد عموم به نقد کشيده نشد و در ابهام ماند تا اينکه اين غده سرطانی با فرو پاشی رژيم پهلوی، پس از انقلاب، سر باز کرد و چرک حاصل از آن، با بر پايی نظام ولايت فقيه، نظامی آلوده به خون سرخ وکارنامه سياه وضد ارزشها، استقرار نظامی مبتنی بر حق حاکميت مردم بر سرنوشت خويش را به تاخير انداخت . اما امروز به همت مبارزات بيشمار زنان و مردان ايران، انواع تفکرهای استبدادی در اقليت قرار گرفته اند و اميد آن ميرود که با پايان دوران سياه استبداد، ولايت جمهور مردم در ايران مستقر و ايران آبادی و ايرانی آزادی را بيابند وهرروز تمامی ايرانيان نوروز بگردد. سال نو ونوروز بر همه شما گرامی باد.

[email protected]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سياه و سرخ، ج. پاکنژاد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016