• اگرچه هر گردی، گردو نيست و آنچه تعئين کننده است، نتيجه رابطه است (نه خود رابطه) ــ
• اگرچه بی توجه به رنج بيشماری که مدعّيانصاحباختياریجهان، بر ساندينيست ها و مردم فقير نيکاراگوئه و ونزوئلا و کوبا تحميل کردهاند، نبايد به ارزيابی شتابزده نشست و «اورتگا» و «چاوز» و «کاسترو» را «هم ريش» احمدی نژاد تصور کردب و،
• اگرچه مثل شکل زير (که خطوط افقی موازیاند امّا در ظاهر اينطور نيست) ــ
ممکن است آنچه می بينيم، آن نباشد که میبينيم !!
امّا ــ
هم پياله شدن با مرتجعين، توجيه ندارد.
من به Noam Chomsky «نوآم چامسکی»، احترام ميگذارم، امّا نه به اين دليل که به قول روزنامه گاردين ميزان نقل قول سخنانش برابر انجيل و شکسپير است و نه از اين رو که در ميان فرهيختگان جهان، شناخته شده است و در رسانههای جهانی «اسم درکرده»، و بر سر زبانهاست.
«جامسکی»، در ميهن خودش غريب است و عمداً به او بی محلّی می شود. چرا؟ چون از ديد فرهنگ غالب، خروس بی محل است. يکمرتبه وَسَطای شب همه را از خواب میپرانَد، يک فضولباشی است که وقت و بی وقت پايش را در کفش طبقهی حاکم آمريکا کرده، زبان درازی میکند.
او صاحب نظريه «دستور زايشی ــ گشتاری» generative grammar استاد بزرگ زبان شناسی و از نويسندگان بنام عصر ما است.
کناب باارزشش (سُلطه يا بقا) Hegemony or Survival بر اينکه وی فرهيخته و دردمند است، صحّه می گذارد.
چامسکی، سياستهای سلطهگرانه و جنگطلبانهی ايالات متحده را زير نور میگيرد و اطلاعات گوناگونی از دوز و کلکهای دستگاه حاکمه، وضعيت جامعهی امريکا، حادثهی يازده سپتامبر، حملهی نظامی به عراق، اوضاع شيرتوشير جهان امروز، فقر و فلاکت ناشی از سلطهی امريکا و نظاير آن به دست میدهد .
اين نويسنده آمريکائی يهودیالاصل، از همان آعاز، به جای اينکه نان را به نرخ روز بخورد، و «آّسّا برود و آسّا بيايد که گربه شاخش نزند»، با جسارت جار زد:
مبارزه عليه ترور، دروغ و ريائی بيش نيست.
The so-called War on Terror is pure hypocrisy, virtually without exception
او علاوه براينکه اهداف شوم صهيونيست ها رازير ضرب گرفت، نشان داد جنگ در ويتنام و افغانستان و عراق..، جز در جهت منافع نظام سرمايه داری نبوده و آنچه امثال «بوش» و «بلر»، دموکراسی جا میزنند ــ فريب دوران است
چامسکی حاکميت آمريکا را متهّم میکند که حقايق را وارونه جلوه داده، همه مسايل حساّس را از ديد مردم میپوشاند.
در مورد ايران نيز گفته است:
« از جنبش دموکراسیخواهی و آزادی خواهی ايرانيان دفاع میکنم.» و پيشتر، جانب چند زندانی سياسی، از جمله اکبر گنجی نويسنده «مانيفست جمهوریخواهی» را گرفته و تازگی عليه دستگيری خانم «هاله اسفندياری» هم اطلاعيه داده است.
امّا او نيز، به زيرمجموعه همه تباهی که استبداد زير پرده دين است، آنچنان که بايد و شايد اشاره نکرده و تا کنون به مظلوميت زندانيان سياسی که سال ۶۷ با داس مرتجعين درو شدند، «لام تا کام»، حرف نزده است.
يادآوری کنم که پرداختن به اين موضوع يک شاخص است. هيچکس نمی تواند از کنار اين واقعه پُر از درد و رنج بگذرد و دَم از دموکراسی و مبارزه با امپرياليزم بزند.
به دوستی گفتم شايد در سايت يا وبلاگ «چامسکی»، به «اسيرکُشی سال ۶۷» و آن فتوای تکان دهنده اشاره شده باشد. میروم میگردم که قضاوت بيجا نکنم. گفت:
َصنار بده آش، به همين خيال باش
حودت را خسته میکنی...برو بگرد !!
***
«نوآم چامسکی»، و امثال او عزيز هستند امّا، حقيقت از آنان عزيزتر است و زمان نشان خواهد داد اين مرتجعين هستند که به طالبان نفت و دلار، « گرا »، می دهند.
آيا شما شنيده ايد که «چاوز» و «اورتگا» و «کاسترو»، کلمه ای از مظلومّيت زندانيان قتل عام شده در سال ۶۷ گفته باشند؟ شايد شما بگوئيد اين داستان مسئله آنها نيست.
اگر چنين است پس حلواحلواکردن کتاب خمينی، و آنرا به رُخ خبرنگاران کشيدن و...چه معنی دارد؟
من البته آنچه را نوکران آمريکا عليه آنان نوشته و مینويسند باور ندارم. هنوز «ونزوئلا»، نرفتهام ولی در کوبا و نيکاراگوئه، هم به فقر و محرومیّت مردمی که ساليان دراز در ترکش دشمنان انقلاب بوده اند پیبُردم و هم به محبوبیّت رهبران آن دو کشور در نزد مردم.
در شهر «استلی» Esteli که موزه شهيدان نير آنجا است و ساندينيست ها در آن ريشه دازند، بارها و بارها شنيدم که «جورج دبليو بوش و دوستانش نمی خواهند آب خوش از گلوی ما پائين رود. هنوز هم توطئه می چينند...»
عليه «هوگو چاوز» هزاران عکس و فيلم در مورد اينکه وی همان «کارلوس» معروف و به قول آنان «تير خلاص زن بیرحم» است!! ميان مردم آمريکای لاتين پخش کرده اند تا وی را از چشم بياندازند...
در شهر «ماسايا» Masaya که عَقبهِ «کنتراها» و دشمنان نيکاراگوئه حاک در چشم مردم میپاشند ــ عکس بالا را هواداران «بوش» به اين و آن میدادند و با اشاره به «چاوز» و «کارلوس» می گفتند:
« Gatillero / Ejecutor » «اخه کوتور» / «گاتی يه رو» (يعنی قاتل و اعدام چی)
و ادامه میدادند:
اين دو تا هردو يکی هستند !!
حالا چاوز عينکش را برداشته که شناخته نشود...
پُر واضح است که با اينگونه تبليغات ميانه ای ندارم و از به کاربردن کلمات بی معنی و مبتذل که ويژه رسانه های صهيونيستی متمايل به موسسه آمريکائی انترپرايز است ــ حتی برای احمدی نژاد، پرهيز کردهام. در مورد امثال «چاوز»، نيز آنچه را نوکران آمريکا عليه آنان نوشته و مینويسند، ذرّهای باور ندارم.
به آشنائی که «نوآم چامسکی»، را اصلا و ابدا نمی شناخت و نمی دانست خوردنی است يا پوشيدنی ــ امّا به او لقب «حجه الاسلام چامسکی» داده بود، گفتم به جای اينکه برای «دل خوشنک»، با کلمات بازی کنيم، بهتر است لااقل آنچه را دماغ در نمیآوريم، بشناسيم.
بله، با اينگونه تبليفات ميانه ای ندارم امّا، به عنوان يک ايرانی از اين که مثلا آقای چاوز کتاب ولايت فقيه آيه الله خمينی را سر دست بلند کرده و حلوا حلوا می کند و فردايش با کتاب «نوام چامسکی» فيگور می گيرد ــ جز جهل و فرصت طلبی نمی توانم جوری ديگر تفسير کنم.
آيا سيمون بوليوار و خوزه مارتی هم، چشمانشان را می بستند که نبينند؟
اينکه ونزوئلا زير فشار امثال بوش و ديک چينی و شرکت های غارتگر چند ملیّتی است و اينکه تاجران و تاچران، اراده کرده اند هرکس به سازشان نرقصد به زمينش بزنند ــ توجيهی برای دولا و راست شدن های مبتذل، آنهم نزد قاتلين پاکترين فرزندان اين ميهن ستمديده، نبوده و نيست.
آنچه گاه ديپلماسی انقلابی می خوانيم چيزی جز همان فتوای « ريش و شامپو »، نيست که اگر سياست ايجاب کند ريش، و البته سبيل را هم، در [....] خر فرو کنيم و چون کار از کار گذشت بيرون آريم و گلاب زنيم و نماز، يا سرود انترناسيونال خوانيم...
***
در کوبا برای «رائول کاسترو»، و در نيکاراگوئه، برای «توماس بورخه» Tomas Borge (محبوبترين رهبر ساندينيست ها)، هرآنچه از قتل عام ۶۷ می دانستم نوشتم و می دانم که بدست شان رسيده...
همين جا اشاره کنم که حول و حوش انقلاب بزرگ ضدسلطنتی، خبرنگاری در نيکاراگوئه از «توماس بورخه»، پرسيد:
حالا که ساندينيست ها به پيروزی رسيده اند، شما با شکنجه گران خود (شما را به طور خاص می گويم آقای توماس بورخه که می دانم خيلی زياد شکنجه شده ايد) چه رفتاری پيشه می کنيد؟ (آنچه می نويسم مضمون کلام است و عين جملات نيست)
توماس بورخه گفت:
دلم می خواهد شکنجه گر خودم را آزاد ببينم، دلم می خواهدبخشيده شود و فرزندانش در بهترين مدارس نيکاراگوئه درس بخوانند. يقين دارم روزی پی خواهند برد که ما چه در زندان ها کشيديم...
من «توماس بورخه» را از جمله به دليل اين موضع انسانی و اينکه شاعر با احساسی بود، دوست داشتم و خيلی هم دوست داشتم. گمان ميکنم تمام زندانيان سياسی که اين مصاحبه را خواندند تحت تأثير قرار گرفتند.
اولين روزی که به نيکاراگوئه رسيدم سراغ توماس بورخه، سرجيوراميرز، Sergio Ramirez و ارنستو کاردينال Ernesto Cardinal را گرفتم .
«سرجيوراميرز»، از قدرت کنار رفته بود و معترضانه مینوشت. مردم آنچنان از توماس بورخه تعريف نمیکردند و برخی معتقد بودند در چپ روی های ساندينيست ها نقش عمده ای داشته است، با همه اين اوصاف هنوز تکيهگاه، و مورد احترام بود....
داشتم می گفتم
در کوبا برای «رائول کاسترو» ، و در نيکاراگوئه، برای «توماس بورخه» (محبوب ترين رهبر ساندينيست ها)، هرآنچه از قتل عام ۶۷ می دانستم نوشتم و می دانم که بدست شان رسيده...يقين دارم. اما...
در توصيف فيلم سينمائی «بمان» Stay اثر «مارک فورستر»، Mark Forster نوشته بودند:
بين دو جهان زندگی و مرگ جايی هست که شما تصّوری برای ماندن در آن نداريد.(و زندان، زنده ــ دان اينگونه بود.)
Between the worlds of the living and the dead there is a place you're not supposed to stay.
ياد دهه ۶۰ افتادم، شبهای تيره و تاری که برادرکشی بيداد میکرد و در زندان های ايران، پاک ترين جوانان ميهنمان بين زيستن و مرگ روزگار میگذراندند.
آنزمان Nayef Hawatmeh نايف حواتمه رهبر جبههء دمکراتيک خلق برای آزادی فلسطين (که می کوشيد با تکيه بر درک خود از تحليل های مارکسيستی به مسألهء فلسطين بپردازد)، در نماز جمعه تهران به قنوت میايستاد، گوئی فرمول ريش و شامپو، «راه بر» و حلاّل مشکلات شده بود!
اين روزها که عکس او را کنار «فيدل کاسترو» ديدم، به [...] گفتم:
«احيای مقوله آزادی، احيای بشريت و انقلاب های مغلوب است.» و اين خود ما هستيم که بايد نظم جديد و بنای تازهای بسازيم.
در برابر ستمگر و غير ستمگر، رکوع و سجود ممنوع.
«آن نمیدانم چهی نمیدانم کجای هميشه موجود»، که به قول «آندره ژيد» نمیتوان او را در جائی جز همه جا ديد ــ حسابش جدا است امّا، باور کنيم و من به اين به اصطلاح «کفر»، ايمان دارم که خدا نيز ـ برتر از سئوال نيست...
***
چند فيلم کوتاه:
هوگو چاوز، شمشير «سيمون بوليوار» را به «دانيل اورتگا» می دهد
شادی مردم از پيروزی دانيل اورتگا
مردم نيکاراگوئه ساندينيست ها را دوست دارند.
زندگی در نيکاراگوئه (۵۲ دقيقه)
برای اطلاع بيشتر:
وب سايت رسمی نوآم چامسکی
وبلاگ نوآم چامسکی
مقاله A new option of left از خانم «مونيکابالتودانو»، از ساندينيست های معترض
مقاله فوق به زبان فارسی
در باره نظريه معروف نوآم چامسکی دستور زايشی دستور گشتاری
generative grammar