سه شنبه 29 خرداد 1386

اشک تمساح، يوری اونری، ترجمه بهروز عارفی

طی چند سال، دولت ما (اسرائيل) برای نابودی الفتح تلاش کرده است. تا از اين راه، از انجام مذاکره برای انعقاد هر قراردادی که سرانجام بايد به تخليه سرزمين های اشغالی و برچيده شدن شهرک های مستعمره منجر شود، اهتراز کند. امروز، در حالی که دولتيان ظاهرا به هدف خود رسيده اند، به درستی نمی دانند که با پيروزی حماس چه کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

هنگامی که يک و نيم ميليون انسان بر روی باريکه زمينی بی حاصل، زندانی می شوند، اين اتفاق می افتد...

و همچنين آن گاه که آنان از هم ميهنان خود دور شده، از هر تماس با جهان خارج محروم بوده و گرسنه در محاصره اقتصادی قرار می گيرند و از تغذيه خانواده شان ناتوان می مانند، باز چنين اتفاقی می افتد.

چندماه پيش، اين اوضاع را که بانيانش اسرائيل، ايالات متحده و اتحاديه اروپا هستند، تشريح کردم. من آن اوضاع را ميز آزمايشگاه جامعه شناختی و اهالی نوار غزه را خوکچه های هندی ناميدم.

در اين هفته، نتيجه تجربه را ديديم. آنان مشاهده می کنند که انسان ها درست مثل حيوانات واکنش نشان می دهند. هنگامی که عده زيادی از مردم در محل بسيار تنگ و کوچکی در فقر رها می شوند، آنان به خشونت گرويده و حتی آدم می کشند. کسانی در اورشليم (بيت المقدس)، واشينگتن، برلين، اسلو، اوتاوا و ديگر پايتخت هائی که اين تجربه را براه انداخته اند، می توانند از خشنودی در پوست خود نگنجند. موجودات مورد آزمايش، همان طوری که انتظار می رفت واکنش نشان دادند. حتی بسياری از آنان در راه علم جان باختند.

اما، آزمايش هنوز بپايان نرسيده است. دانشمندان علاقمند اند دريابند که اگر محاصره بازهم تشديد يابد، چه پيش خواهد آمد؟

چه عاملی باعث انفجار کنونی در باريکه غزه گشته است؟

زمانی را که حماس برای بدست گرفتن غزه از طريق زور انتخاب کرده، تصادفی نبود. جماس می توانست به دلايل کافی از آن احتراز کند. اين سازمان از تهيه خوراک اهالی ناتوان است. آنان همچنين هيچ سودی از تحريک رژيم مصر نمی برند. رژيمی که در حال مبارزه با سازمان مادر حماس، يعنی اخوان المسلمين است. و همينطور حماس هيچ سودی ندارد تا به دست اسرائيل برای تحکيم بيشتر محاصره اقتصادی بهانه بدهد.

اما رهبران حماس به اين نتيجه رسيد که غير ازنابودی سازمان های مسلح وابسته به الفتح که از محمود عباس دستور می گيرند، راه و آلترناتيو ديگری ندارد. ايالات متحده به اسرائيل دستور داده بود که به اين سازمان ها به ميزان کافی اسلحه بدهد تا آنان قادر به مبارزه با حماس باشند. فرماندهان ارتش اسرائيل اين امر را نمی پسنديدند چرا که از افتادن اين تسليحات در دست حماس می ترسيدند. ( امری که واقعيت يافت) . ولی حکومت اسرائيل طبق معمول از فرمان آمريکائيان پيروی کرد.

هدف امريکا روشن است. پرزيدنت بوش برای هر کشور اسلامی، يک رهبر بومی را انتخاب کرده تا تحت محافظت آمريکا حکومت کرده و به دستورات آنان عمل کند. او در عراق، لبنان و افغانستان و نيز در فلسطين چنين کرده است.

حماس می پندارد که فرد انتخاب شده در غزه برای اين وظيفه، محمد دهلان است. از سال ها پيس، چنين بر می آمد که او را برای ايفای اين نقش اماده کرده اند. رسانه های آمريکائی و اسرائيلی با تعريف و تحسين وی، او را به عنوان رهبری نيرومند، مصمم، «ميانه رو» (يعنی تسليم به فرامين آمريکا) و «پراگماتيک» [عمل گرا] (يعنی گوش به فرمان اسرائيل) معرفی کردند. هر چه آمريکائيان و اسرائيلی ها بيشتر مجيز دهلان را می گفتند، همانقدر هم مواضع وی در پيش فلسطينی ها سست تر می شد. بويژه هنگامی که دهلان به قاهره سفر کرد، تصور کردند که برای دريافت اسلحه های موعود رفته است.

در نگاه حماس، حمله به دژ الفتح در نوار غزه جنگی است پيش گيرانه. تشکلات دهلان و عباس مثل برف در زير آفتاب فلسطين آب شدند. حماس به آسانی قدرت را در سراسر غزه بدست گرفت.

چگونه ممکن است که ژنرال های امريکائی و اسرائيلی چنين محاسبه نادرستی بکنند؟ آن ها فقط قادرند که در زمينه های منحصرا نظامی تصميم بگيرند. يعنی اين تعداد سرباز، اين قدر مسلسل و ... اما بخصوص در مبارزات درونی، مقوله کميتی امری ثانوی است. روحيه رزمندگان و احساسات افکار عمومی بسيار با اهميت تر اند. اعضای سازمان های وابسته به الفتح نميدانند برای چه می جنگند. اهالی غزه از حماس حمايت می کنند زيرا تصور می کنند که آن سازمان با اسرائيل اشغالگر پيکار می کند. درنگاه مردم، مخالفان حماس در زمره همدستان اشغالگران تلقی می شوند. اظهارات آمريکائيان د رمورد هدف شان از تحويل اسلحه اسرائيلی به آنان سرانجام موجب محکوميت تشکلات وابسته به الفتح شد.

مسئله به بنيادگرائی اسلامی ارتباط ندارد. همه ملت ها در اين زمينه شبيه به هم هستند. آنان از همدستان اشغالگر خارجی تنفر دارند، چه نروژی باشد (نظير کيسلينگ)، چه فرانسوی (مارشال پتن) يا فلسطينی.

در واشينگتن و بيت المقدس، رجال سياسی از «ضعف شخصيت محمود عباس» ناراضی اند.

آنان اکنون در می يابند که تنها فردی که می توانست از هرج و مرج در باريکه غزه و کرانه باختری جلوگيری کند، ياسر عرفات بود. او دارای اقتدار طبيعی بود. مردم او را دوست داشتند. حتی مخالفان او نظير حماس به او احترام می گذاشتند. او چندين تشکيلات امنيتی رقيب ايجاد کرده بود تا از انجام کودتا توسط يک تشکيلات واحد جلوگيری کند. عرفات قادربه مذاکره، امضای قرارداد صلح و تاييد آن توسط مردمش بود.

اسرائيل ياسر عرفات را همچون هيولائی به ارابه اعدامی ها بست، در مقاطعه زندانی کرد و سرانجام به قتل رساند. فلسطينی ها محمود عباس را به جانشينی او انتخاب کردند، به اين اميد که آن چه را که امريکائيان و اسرائيلی ها به عرفات ندادند، به او عرضه کنند.

اگر رهبران واشينگتن و اورشليم واقعا خواهان صلح بودند، برای امضای پيمانی با محمود عباس شتاب می کردند. آمريکائيان و اسرائيلی ها از او همه گونه تجليل قابل تصور به عمل آوردند ولی ازپذيرش کليه خواست های منطقی او خودداری کردند.

آنان به عباس امکان ندادند که حتی به نتيجه ای کوچک برسد. آريل شارون همه پرهای او را کند و سپس بسان «مرغی پرکنده» به استهزای او پرداخت. پس از اين که انتظار فلسطينی ها در انجام اقدامی از سوی بوش به نتيجه ای نرسيد، با اميدی همراه با ياس پنداشتند که آن چه را عباس از طريق سياسی بدست نياورد، حماس با روش قهرآميز بدست خواهد آورد. بدين ترتيب، آنان به سازمان اخير رای دادند.

رهبران سياسی و نظامی اسرائيل مسرور بودند. آن ها ميخواستند عباس را تضعيف کنند زيرا او مورد اعتماد بوش بود و موضع گيری های او به سختی ميتوانست امتناع آنان را در انجام مذاکرات واقعی توجيه کند. آنان هر کاری را برای نابودی الفتح انجام دادند. برای نيل به اين هدف اسرائيلی ها مروان برغوتی را دستگير کردند. برغوتی شخصيت منحصر به فرد برای حفظ انسجام الفتح بود.

پيروزی حماس کاملا در خدمت اهداف آن ها بود. از آنجا که نمی توان با حماس گفتگو کرد، پس نميتوان از تحليه سرزمين های اشغالی صحبت کرده و شهرک های مستعمره را برچيد. حماس ديو زمانه است، سازمانی است «تروريستی» و با تروريست ها هم نبايد مذاکره کرد.

پس در اين هفته، چگونه ميتوان در بيت المقدس کسی را يافت که خوشنود نباشد؟ و چگونه است که آنان مصمم اند که هيچ «دخالتی نکنند»؟

درحقيقت، رسانه ها و سياستمدارانی که در طول سال ها، سازمان های فلسطينی را عليه همديگر بر می انگيختند، با اظهار رضايت به کنايه گفتند که «ما درست گفته بوديم، نگاه کنيد که اعراب چگونه بجان هم افتاده اند. اهود باراک حق داشت که سال ها پيش گفت کشور ما «ويلائی در ميان يک جنگل» است».

اما، دور ازچشم ها ، می شد که بن بست و حتی وجود ترس را حس کرد.

تبديل باريکه غزه به «حماسستان» شرايطی بوجود آورده که رهبران اسرائيل در انتظارش نبودند. پس چه بايدکرد؟ آيا بايد غزه را کاملا منزوی کرده و اهالی را به حال خود گذاشت تا از گرسنگی بميرند؟ آيا بايد با حماس تماس گرفت؟ يا اينکه غزه را که بيشتر به خندق ضدتانک بزرگی شباهت دارد، دوباره تسخير کرد؟ آيا بايد درخواست کرد که نيروهای بين المللی سازمان ملل اعزام شوند؟ و در چنين صورتی، چه کشورهائی آن قدر ديوانه خواهند بود که به چنين جهنمی نيرو گسيل دارند؟

در طی چند سال، دولت ما [اسرائيل] برای نابودی الفتح تلاش کرده است. تا از اين راه، از انجام مذاکره برای انعقاد هرقراردادی که سرانجام بايد به تخليه سرزمين های اشغالی و برچيده شدن شهرک های مستعمره منجر شود، اهتراز کند. امروز، در حالی که دولتيان ظاهرا به هدف خود رسيده اند، بدرستی نميدانند که با پيروزی حماس چه کنند؟

آنان با اين تصور که چنين حادثه ای در کرانه باختری رخ نخواهد داد، خود را تسلی می دهند. چرا که می پندارندالفتح بر اين منطقه حاکم است. و حماس پايه ای در آن جا ندارد. ارتش اسرائيل اغلب رهبران سياسی حماس را دستگير کرده ايت. و محمود عباس همچنان قدرت را در اين سرزمين در دست دارد.

اين ها سخنان ژنرال هاست که بر منطق ژنرال ها هم تکيه دارد. اما، در در انتخابات اخير در کرانه باختری، حماس اکثريت را بدست آورد. در آنجا نيز صبر و شکيبائی مردم حدی دارد و رو به پايان است. مردم گسترش مستعمره ها، ادامه ساختمان ديوار، مداخلات ارتش ما، قتل های هدفمند و دستگيری های شبانه را می بينند. کرانه باختری نيز منفجر خواهد شد.

حکومت های پی در پی اسرائيل، مرتبا الفتح را نابود کرده و زيرپای عباس را خالی کرده و راه را برای حماس هموار نموده اند. آن ها نمی توانند مدعی شوند که غافلگير شده اند.

پس چه بايد کرد؟ همچنان بايد به تحريم عباس ادامه داد يا برعکس به او اسلحه داد تا بتواند به خاطر ما با حماس بجنگد؟ يا اينکه به کسب نتايج سياسی ناچيز دل خوش کرد و يا با دادن چند خرده ريزه مسئله را فيصله داد؟ ولی هر چه که شود، آيا خيلی دير نيست؟

( و اما در جبهه سوريه: آيا بايد در ضمن خرابکاری در اقدامات بشارالاسد به منظور شروع مذاکره، به نشان دادن علائق صرری جهت صلح اکتفا کرد؟ يا بصورت مخفيانه و به رغم مخالفت آمريکائيان، به مذاکره پرداخت؟ يا اينکه همچنان به بی عملی ادامه داد و هيچ کاری نکرد؟)

در حال حاضر، نه سياستی وجود دارد و نه آن حکومتی که بتواند سياستی تعيين کند.

پس چه کسی ما را نجات خواهد داد؟ اهود باراک؟

پيروزی باراک در رقابت های درونی حزب کارگر برای رهبری اين حزب در هفته اخير، تقريبا بصورت خودبخودی او را به وزارت آينده دفاع انتخاب کرده است. چهره قدرتمند او و نيز تجربه وی به عنوان رئيس ستاد ارتش و نخست وزير موجب خواهد شد که او در دولت جديد موقعيت مسلطی داشته باشد. اولمرت در زمينه ای بکار خواهد پرداخت که وی به استادی فوق العاده رسيده است. و آن عبارتست از ترفندهای سياست بازانه. اما باراک نفوذ تعيين کننده ای بر سياست خواهد داشت.

در حکومت دو اهود، اهود باراک در مورد مسائل جنگ و صلح تصميم گيری خواهد کرد.

تا به حال، تمام فعاليت های او، نتايج منفی ببار آورده است. او تا نزديکی پيمانی با حافظ اسد پيش رفته بود ولی در آخرين لحظه، پشيمان شد. او ارتش اسرائيل را از جنوب لبنان عقب راند ولی با حزب الله که به قدرت رسيده بود، گفتگو نکرد. او عرفات را وادار کرد تابه کمپ ديويد بيايد ولی در آنجا به وی توهين کرد واعلام کرد که مخاطبی برای صلح ندارد. اين عمل ضربه ای کاری بر امکان صلح زد. اين امر هنوز اسرائيلی ها را فلج کرده است. او بر خود باليد که هدف اصلی اش «برداشتن نقاب» از چهره عرفات بود. او بيشتر به يک ناپلئون ناقص شباهت داشت تا ژنرال دوگل اسرائيلی.

آيا ماهيت او تغيير کرده است؟ چنين چيزی، بسختی باور کردنی است.

در درام های شکسپير، دائما در لحظات پر تنش، «ميان پرده» های کمدی وجود دارد. و البته نه فقط در درام های شکسپير.

شيمون پرز، شخصيتی که پس از ۵۵ سال فعاليت سياسی، حتی در يک انتخابات برنده نشده است، در اين هفته، به مقامی که فکرش را نمی کرد، دست يافت. او به رياست جمهوری اسرائيل برگزيده شد.

چندين سال پيش، من مقاله ای در مورد وی نوشته بودم که عنوان «اسطوره سيسيفوس» را داشت. زيرا که بارها و بارها، وی فاصله ای زياد با موفقيت نداشت ولی هرگزنتوانست آن را کسب کند. امروز با رسيدن به بالاترين مقام (البته مقامی بدون قدرت) ، او ديگر خدا را نيز بنده نيست. البته وظيفه رئيس جمهوری تشريفاتی بوده و از محتوا خالی است. سياستمداری تو خالی به مفامی توخالی رسيده است.

امروز، هيچکس توقع ندارد که کاخ رياست جمهوری شاهد فعاليت های فشرده ای باشد. او حتما کنفرانسی در مورد صلح برقرار خواهد کرد، با شخصيت های طراز اول ملاقات خواهد کرد و سخنان پرطمطراق ايراد خواهدکرد و برنامه های عالی پيشنهاد خواهد کرد. خلاصه، هياهوهای زياد برای هيچ!

نتيجه مشخص اين است که موضع اولمرت قوی تر شده است. او موفق شده تا پرز را بر رياست جمهوری و باراک را بر وزارت دفاع بنشاند. در کوتاه مدت، موقعيت اولمرت تضمين است.

و در اين مدت، در غزه تجربه ادامه دارد، حماس قدرت را بدست گرفته و گروه سه نفری اهود شماره يک، اهود شماره ۲ و شيمون پرز اشک تمساح می ريزند.

---------------

Corocodile Tears by Uri Avnery
۱۶ ژوئن ۲۰۰۷


ترجمه از متن فرانسه با انطباق با متن انگليسی:
http://zope.gush-shalom.org/home/en/channels/avnery/1181993272/

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اشک تمساح، يوری اونری، ترجمه بهروز عارفی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016