آفتاب: «ابوالقاسم سرحدیزاده» عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و وزير سابق کار و امور اجتماعی طی سخنانی به مناسبت بيست و ششمين سالگرد شهادت آيت الله دکتر بهشتی که در موسسه مطالعات دين واقتصاد انجام شد، از مواضع آن شهيد در برابر خشونتهای اول انقلاب خبر داد.
وی در اينزمينه خاطرهای را بدينشرح نقل کرد: کمتر کسی است که عصبانيت شهيد بهشتی را به ياد داشته باشد و يا اينکه ديده باشد که ايشان از اعتدال خودشان خارج شوند. من واقعهای را نقل میکنم که بدانيد چنين شخصيتی را چه حوادث تلخ و ناگواری برافروخته میکرد.
وی افزود: ايشان رئيس ديوان عالی کشور بودند و طبيعی بود که حوادثی که در دستگاه قضائی و جامعه رخ میداد به ايشان منتقل میشد. روزی بنده را به دفتر خودشان احضار کردند و من ديدم که اين شهيد بزرگوار که هيچگاه ديده نمیشد از متانت خودشان خارج شوند. با همه محبتی که به من داشتند با عصبانيت و صدای لرزان نامهای را که در دست داشتند به طرف من پرتاب کردند و گفتند اين نامه را بخوان من واقعاً تعجب کردم که چه اتفاقی میتواند ايشان را آنقدر عصبانی کند.
وی افزود: ماجرای نامه به اين ترتيب بود که يکی از نگهبانهای پزشکی قانونی برای شهيد بهشتی نامه نوشته بود که در يک شب که من در اينجا نگهبان بودم از دادگاهی که مسئوليت آن با مرحوم آقای خلخالی بود چهار نفر اعدامی را برای ما فرستادند که آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن کنند. اين چهار جنازه را در سردخانه گذاشتيم نيمههای شب از محل نگهداری جنازهها سر و صدايی آمد ديدم يکی از اين اعدامیها هنوز نيمهجان است و من به سرعت با آقای خلخالی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو سه نفر را فرستادند، فرد نيمهجان را با تير زدند و رفتند ما هم که در ترس و واهمه از آن مأمورين بوديم هيچ عکسالعملی نشان نداديم. من بهت زده به آن نامه نگاه کردم و فهميدم که حتی يک اعدام غيراسلامی چگونه ايشان را خشمگين ساخته است.
سرحدیزاده در ادامه گفت: بعد از مدتی که از عصبانيت ايشان کاسته شد و من ديدم که میتوانند آرامتر صحبت کنند به من گفتند فلانی من بايد به اين اوضاع خاتمه دهم من بساط اينگونه دادگاهها را جمع خواهم کرد و تو هم به سهم خود مسئولی و هرگز نبايد اجازه رخداد چنين اتفاقاتی را بدهی. البته اختيارات من در آن زمان طوری نبود که بتوانم نفوذی در دستگاه آقای خلخالی داشته باشم نکته بسيار جالبی که بايد در تاريخ کشورمان بماند اين است که حکمی هم که به ايشان داده شده بود از ناحيه بنیصدر داده شده بود و به هر حال شهيد بهشتی به کرات نسبت به وضع اين دادگاه و نحوه عملکرد آن اظهار ناراحتی میکردند و اين بار که چنين اتفاقی افتاده بود با ناراحتی و عصبانيت گفتند من بساط اين دادگاه را برخواهم چيد. کافی است که خداوند شاهد اصل نيت و دليل حساسيت من باشد و ديگران هر فکری میخواهند بکنند.
اين فعال باسابقه سياسی پس از ذکر اين خاطره گفت: غرض از بيان اين ماجرا اين بود که بدانيد اين شهيد عزيز ما چقدر از اين مسئله که حتی چنين برخوردی با آدمی که مجرم بوده انجام شود حساسيت نشان میدادند و ببينيد در آن دوران چنين موجود لطيفی با چه مسائلی مواجه بوده و چه اتفاقاتی که در دستگاههای موجود میافتاد و غالباً طوری بود که من بسيار تحت تأثير قرار میگرفتم. ايشان يک لحظاتی را برای فکر کردن جستجو میکردند و در جميع اين مسئوليتها لحظاتی را که فکر میکردند به اين مسئله توجه معطوف میداشتند که اگر هر اشتباهی توسط ايشان صورت گيرد. چون از شخصيتهای حساس انقلاب بودند و ملت روی همه برخوردها و رفتارهای ايشان حساسيت نشان میدهند و تمام تلاششان متوجه اين مسئله بود که کوچکترين بیتقوايی حتی در برخورد با مخالفانشان نداشته باشند و اتفاقاً انصاف و اخلاق را در اين میدانستند که نسبت به حقوق مخالفان بيشتر توجه کنند.
وی ادامه داد: حتی وقتی بنیصدر با ايشان برخورد میکردند، ايشان بنیصدر را دعوت به آرامش میکردند و فضايی ايجاد کرده بودند که حتی طرفداران و علاقمندان ايشان اجازه بیاحترامی به بنیصدر نداشتند هرچند بنیصدر درست برعکس عمل میکرد.
وزيرکار دولت مهندس موسوی در بخش ديگری از سخنانش گفت: اين قهرمان ]شهيد بهشتی[هميشه يک عده مخالف هم داشتند و همانطور که اين دشمنان مقابل انقلاب بودند طبيعی است که بهشتی را هم مقابل خودشان ببينند و بخواهند ايشان را از ميان بردارند و تمام تلاش خودشان را برای زايل کردن نقش اين شهيد بزرگوار انجام دادند اما از آنجا که مردم علیرغم همه تبليغات منفی که عليه شخصيتهای انقلاب بود، با فهم و شعور برخورد میکردند نسبت به آنان وفادار بودند و وقتی آن شهادت رخ داد خروش خلق به خاطر برخورد ظالمانه با چنين شخصيتی به صدا درآمد.
وی افزود: کسانی که نمیتوانستند اين عنصر باعظمت را تحمل کنند به انحاء مختلف سعی کردند ايشان را از پا درآورند اما تقدير الهی کار خودش را انجام داد و به همه فهماند که بهشتی کيست و مخالفينش چه کسانی هستند شايد به تاسی از يک دريغ بزرگ تاريخی يعنی مقايسه مولای بهشتی با معاويه بتوان گفت مقايسه بنیصدر و بهشتی خودش نوعی ظلم برای ايشان بود چرا که ايشان کجا و بنیصدر کجا!
عضو حزب جمهوری اسلامی ادامه داد: در هر صورت رفتار اين شخصيت بزرگوار به گونهای بود که دائماً نوعی نگرانی داشتند که اين نگرانی در بدو امر مشخص نبود و کسی نمیدانست دليل آن چيست اما برای دوستانشان کاملاً مشخص بود و اين نگرانی به خاطر پاسبانی از دينشان و به خاطر پاسبانی از تقوايشان بود به خاطر اينکه مبادا در کشاکش مسايل و جريانات پيشآمده از حد تقوا و طهارتشان اندکی عدول کنند و در اين زمينه وسواس فوقالعادهای داشتند به گونهای که حتی در برخورد با مخالفين خودشان هم اين تقوا و طهارت را کاملاً رعايت میکردند آن هم به خاطر اينکه ديگران چه قضاوتی میکنند بلکه به اين دليل که در برابر آن خدايی که به او تکيه دارد بتواند پاسخگو باشد و قطعاً اين را بايد دانست که مرگ خوب به واسطه زندگی خوب است و مرگ خلاصه زندگی است ايشان خودشان را برای آنگونه مرگی که نصيب هر کسی نمیشود، آماده کرده بود. مرگ سرخ، مرگ خونين، مرگ با شهادت و مرگی که موجبات حيات يک ملت را فراهم آورد.
سرحدیزاده در نهايت اين نکته را گفت: بسياری از قهرمانان و پهلوانان بودند که با مرگ خودشان ماندگاری يک ملت را تضمين کردند اينکه امام بزرگوار ما فرمود بهشتی خودش يک «ملت» بود واقعاً چنين بود چرا که بسياری از دستاوردهای اين انقلاب به خاطر اين شهادت تضمين شد.