جوابی به حسودی در افشان و سيه ذهن
تا به حال درباره کارهايم اگر کسی مطلبی گفته و يا نوشته پاسخی نداده ام . چون معتقدم فرصتی نيست تا کسی را تغيير دهی . و خودم آن را تواضع می ناميدم، اما ديدم که ديگر بايد با مدرک حرف زد تا سيه روی شود هر که در او غش باشد. و من به اسم واقعی خودم اين مطلب را می نويسم و ابايی هم از نشرش ندارم و تعهد باشد که افسار قلم را از کف ندهم تا پريشان گويی اين هموطن مغرض را بازگويم، هر چند در شان من و سايت گويا نبود که وقت خوانندگان را چنان تلف کنيم!
درباره کسانی که وارد مقوله خصوصی افراد می شوند اظهر نظری نمی کنم و معتقدم که صلاحيت و مشروعيت قضاوت در اختيار هر کسی نيست و تهمت زدن کار هر مجنونی است ساده انديش. و تنبيه اين افراد هم کاری ندارد، چون نه هويتی واضح دارند و نه سعه صدری و نه ارزش پاسخ.
۱. اما پاسخ به اين صاحب قلم ناشناس:
۲. من متولد ۲۰ آبان ۱۳۵۵ هستم در سنندج بزرگ شده ام و ديپلم من در رشته رياضی فيزيک در سنندج است.
۳. ليسانس من ۲ سال اولش در دانشگاه کردستان بود و ۲ سال دومش در دانشگاه علامه طباطبايی تهران
۴. فوق ليسانس من هم مطالعات ترجمه است در نروژ و دومی هم که مجبورم به خاطر ارزشيابی بگذرانم ؛ زبان و فرهنگ نويسی است و باز هم بايد انگلستان باشد.
۵. دکتری من هم در زبانشناسی است و گرايس فرهنگ نويسی
الف : در بهار ۱۳۸۲ در کنفرانس ترجمه ادبی دانشگاه علامه طباطبايی تهران ب: پاييز ۱۳۸۴ در کنفرانس ترجمه دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه قم و تابستان ۱۳۸۴ در نشست فرهنگ نويسان با حضور دکتر عاصی و صدری افشار در اين باره سخنرانی فرموده ام که مجموعه آنها در کتاب " نخستين درسهای فرهنگ نويسی" در نشر بهنود تهران نشر يافته اند. و نمی شود وزارت علوم و مجموعه استادان اين علم را در ايران نا آگاه دانست و شمای نخوانده اين درس را، عالم!
۶. دکتری جديد من هم درباره تاريخ است و در آمريکا امسال شروع می شود. و جسارتا بورس گرفتم به خاطر طالبانی و عراق.
۷. در ايسنا و ايرنا هم نوشتند که طرح دانشکده فرهنگ نويسی من در وزارت علوم تاييد شد و اگر نمی شد لابد شما طرحی بهتر داشتيد .
۸. ترجمه ۱ من به نام نامزد من با مقدمه مرحوم محمد قاضی نشر يافته است و ترجمه های من عبارتند از : مافيای قدرت و دفن دمکراسی؛ خاطرات يک رعيت کرد، روياها و رازهای جنگل و ... که همگی را در سايت www.lexicography.blogfa.com آورده ام و جز ۳ کارم که ترجمه مجدد است و اين امری است عادی در سراسر جهان مابقی کارها خلاقيت فردی است . و اکثرا هم به چاپ ۳ رسيده اند و در اداره ارشاد و کتابخانه ملی ايران هم ثبت شده اند و شهر هرت نيست که کسی بدزدد .
۹. درباره زبان فرانسه و نروژِی و يونانی من هم اهل آن بلاد بايد قضاوت کنند نه شما .
۱۰. اگر به دروغ مطلبی و تيتر و عنوانی جعل کرده ام ؛ در وزارت های ارشاد اسلامی و علوم تهران و دادگستری رسما می توانيد شکايت خود را مطرح کنيد و اگر در خارج از کشور است هکذا.
۱۱. از جوايز : الف : تقدير نخست وزير نروژ می باشد که خواهشا به دفتر وزارت خارجه نروژ تماس بگيريد.
۱۲. درباره ۱۳۳ گفتگو .
الف : دفتر چلال طالبانی هست و برای اين کتاب خاطرات او مجبور بودم با افرادی که در اختيارم می گذاشتند گفتگو کنم و نوار همگی در اختيار ناشر و دفتر رياست جمهوری عراق و دانشگاه مربوطه هست .
ب: آقای بنی صدر با من مشکلی ندارد و يک بار ناراحت شد که چرا تيتر يک گفتگويش تغيير کرده
ح : آقای همايون و زاهدی و فرح هم هستند و اگر چيزی جعل می بود تا کنون تکذيب کرده بودند
د : از خارجی ها هم مثلا مايکل لدين؛ در خبرگزاری های ايران هم نشر يافت و اگر جعل می بود تا کنون تکذيب می شد و جهت اطلاع شما، مقلا با دعوت نامه: چارلز کورزمن و دانشگاه کارولينا به آمريکا سفر کردم.
ر: اکثر گفتگوهايم با عکس بوده، و اگر چيزی را مونتاژ کرده ام؛ بشکند دستی که بر طبل رسوايی ام نزند!
۱۳. جناب استاد بهنود هم در اين باره مورد خطاب نبوده اند و شما اسم ايشان را آورده ايد تا مثلا مقاله تان، گمنامی چون شما را صاحب نام کند؛ منظور جنجال يک روزنامه جناح راستی بود در داخل که عاقبت استاد بهنود هم دانست ماجرا چيست و اين شيوه امروز شما رسم جوانمردی نبود . فقط از اسم ايشان سو استفاده فرموديد.
۱۴. در استراليا ، وحيد گواهی در ايام دانشجويی کاری ساده در روزنامه همشهری به من داد تا ارتزاقی بکنم ، بعدها به همه سايت ها ايميلی فرستاد و بعدها خودش رسما عذرخواهی و حلاليت طلبيد که نمی دانست موضوع اصلی چه بوده و اين مرکز ايرانی های استراليا از آقايان سالک و رزاقی پور و دکتر دوستخواه؛ بفرمايند اگر مال کسی را برده ام! و يا شامورتی بازی کرده ام .
۱۵. من هيچ گزارشی درباره آقای خامنه ای منتشر نکرده ام ، جز اينکه در وبلاگم ديدار ايشان از نمايشگاه کتاب را به نقل از خبرگزاری فارس آوردم . اگر جز اين است بفرماييد.
۱۶. شما اگر قهرمان سياسی تشريف داريد، من نبوده و نيستم و ادعايی هم نداشته و ندارم و مشکلات من هم در اخبار بود که بارها دادگاهی و ممنوع الخروج شدم. و جالب است که همين پرسش های امروز شما را آنها پارسال از من می پرسيدند!
حال يعنی تمام سياسيون و ادبا که نامشان برده ايد، مجنون و بی عقل بودند و حضرتعالی شريف و درست و منضبط؟ اما ترسم آن است که برعکس باشد! من که با صداقت راه خويش می روم و تا اين لحظه هم به کسی جز زبان و تاريخ سرزمينم کاری نداشته ام و بدی کسی را نگفته ام و نان بی شرفی را هم نخورده ام. اما اگر می خواهيد که خفه شوم و نوشتن و گفتگوی من با ديگران اذيتتان می کند، برايتان آرزوی شفای عاجل دارم . به آرزوی شادباش و سربلندی خوانندگان ارجمند و عذرخواهی مجدد از نوشتن اين مقال.
در همين زمينه:
[رايحه خوش تقلب، گلايه ای از مسعود بهنود، منوچهر کيانی]