برگزاری تريبون آزاد دوشنبه گذشته در دانشگاه پلی تکنيک برای آزادی سه دانشجوی زندانی را می توان بدليل داشتن برخی ويژگی ها يک حرکت موفق والگوی مثبتی از اتحاد عمل طيف های گوناگون دانشجوئی بشمارآورد.دراين جا به شماری ازمهمترين مولفه های اين الگوکه نقش اساسی درموفقيت اين حرکت داشت اشاره می کنيم :
نقاط قوت:
الف-اهميت طرح يک(يا چند) خواست مشخص وفراگيروبسيج کننده اعم ازمطالبات صنفی ويا سياسی .دراين حرکت مشخص البته خواست آزادی سه دانشجوی زندانی اين دانشگاه بعنوان خواست کانونی برجسته بود.خواستی که عليرغم رنگ وبوی دانشجوئی، درعين حال يک خواست سياسی هم محسوب می شود. بنابراين برای شکل گيری يک آکسيون کمابيش توده ای طرح سوژه های بسيج کننده بعنوان يک شرط لازم برای موفقيت دارای اهميت است.
ب-شرکت طيف های گوناگونان دانشجوئی بهمراه انبوهی از دانشجويانی که به هيچ کدام ازطيف های شناخته شده نظيرسوسياليست ها ونيروهای چپ،ليبرال ها وانجمن اسلامی وازجمله طرفداران طيف تحکيم وحدت وابسته نبودند.چنين طيفی عليرغم داشتن اختلافات سياسی وايدئولوژيکی اما توانستند حول خواست مشترک فوق به اقدام مشترک دربرابراستبدادحاکم مبادرت کنند.
بنابراين همکاری طيف های شناخته شده دانشجوئی درراستای مبارزه با استبدادوعليه سرکوب درکنارحضورنسبی بدنه دانشجوئی را بايد ازويژ گی های آن بشمارآورد.هم چنان که قيد نسبی بودن اين حضورحاکی ازآن است که هنوز دامنه آن-درمقايسه با کميت دانشجوئی و پتانسيل موجود درآن -رضايت بخش نيست و بايد تلاش های بيشتری برای تقويت آن درگام های بعدی صورت گيرد.
ج-مشخصه ديگراين حرکت آن بود که درکنارمطالبات مشترک و فراگير، حضورطيف های گوناگون،بويژه نيروهای چپ با شعارها و پرچم های مستقل خودمشهود بود. حضورفوق اگربه شيوه اصولی ومتناسب صورت گيرد و نخواهد کل حرکت را تحت هژمونی خود عنوان کند واجازه ندهد که تنش های برخاسته ازآن اصل تداوم حرکت را تحت الشعاع خودقراربدهد،بسيارمثبت بوده و راه مناسبی است برای پيوند حرکت های مشخص با راهبردهای عمومی مثل ،آزادی وبرابری ،نان،سوسياليسم،عليه جنگ وجنگ طلبی و....ونيزمطالبات ديگری چون آزادی همه زندانيان سياسی ويا ضرورت پيوند جنبش دانشجوئی با جنبش کارگری و زنان و معلمان و ... . دريک کلام تبلوری بودازيک جنبش متکثروچندگونه وبدورازافسون همه باهم.
د-ازديگرمشخصات اين حرکت حضورسازمان يافته دانشجويان چندين دانشگاه مهم ديگرنظيردانشگاه تهران،علامه و خواجه نصير و...برای مشارکت دراعتراض واعلام همبستگی با آن بود.حرکتی که صرفنظرازمحدوديت ها وياشکل مشخص خود،بعنوان نمونه ای ازهمبستگی سازمان يافته وجلوه ای از هم آهنگی دانشگاه ها، درگام های بعدی می تواندبه سطح بيشتری ازدانشگاه ها و مؤسسات دانشجوئی چه درتهران وچه درسطح سايرشهرها واستانها تعميم داده شود.به مشخصات مزبور می توانيم تلاش برای جلب اساتيد و همبستگی بين دانشجويان واساتيد را نيزبيافزائيم.
اين که چنين حرکتی درجو سرکوب حاکم برفضای جامعه ودانشگاه وعليرغم کنترل شديد درون وبيرون دانشگاه-که تاضرب وشتم دانشجويان ودرگيری با آنها هم جلورفت-شکل گرفت و با شعارهای کوبنده ای چون مرگ براستبداد همراه شد،نمايانگرگوشه ای ازپتانسيل اعتراضی دانشجوئی است که اگردرسطح دانشگاه ها سراسری شود،می تواند تأثيرمهمی درمقابله با فضای رعب و سرکوب برجای نهد. هم چنين می توان ازانبوه شعارها وپلاکاردها وبيانيه ها و سخنرانی ها فهميد که درکنارمشخصات فوق،شاهد مطرح شدن برخی مطالبات دانشجوئی فراگيروپايه ای هم چون طرح تشکل های مستقل دانشجوئی،انحلال نهادهای سرکوب دانشجوئی وابسته به رژيم، نظير بسيج ودفاتررهبری و ....هستيم. اهميت طرح اين گونه شعارها و مطالبات ازآنجاست که رژيم درفضای دانشگاهی دراقليت محض قراردارد،باين دليل ونيزگستردگی حجم دانشجوئی کشور،اين فضا می تواند با برآمدجنبش دانشجوئی و حضورگسترده بدنه ومجامع دانشجوئی،کنترل فضای دانشگاه ها را تاحدود زيادی ازچنگ رژيم خارج کند.بطوری که نتواند به آسانی درآنجا تردد کند،نتواند بطوررسمی شعبه های نهاد های گوناگون سرکوب خود را مستقرنمايد.نتواند دوربين های کنترل خود رانصب کند،نتواند آپارتايدجنسی وبايدها ونبايدهای مافوق ارتجاعی خود را به دانشجويان ديکته نمايد.هم چنان که می تواند با تشکيل شبکه های حمايت ازاعتراضات سايرجنبش های اجتماعی وطبقاتی پيوندهای عمقی وعملی محکمی با آنها برقرارکند. دانشگاه فشرده وماکت کوچکی ازجامعه است، سرکوب سياسی ومذهبی و جنسی وملی و...ومبارزه عليه آنها درآن بازتاب دارد،هم چنانکه شکاف های طبقاتی جامعه درآن بازتاب دارد.بنابراين جنبش دانشجوئی می تواند با تکيه برحلقه های متداخل خود با جنبش زنان وکارگران و ملت های تحت ستم و...وبطورکلی با جامعه پيوندهای مناسبی برقرارکند.
چالش ها:
درکنارنقاط قوت وظرفيت های بالقوه ای که دربالاشمرده شد،اما درحرکت فوق ودرپی آن شاهد سربرکشيدن برخی چالش ها نيزبوديم. وجود اين نوع منازعات وچالش ها البته غيرطبيعی نيست اما بشرط آنکه بتواند درچهارچوب هدف ها واولويت بندی های راهبردی جنبش دانشجوئی قراربگيردودامنه آن ازکنترل خارج نشود:
وقتی ازاهميت جنبش دانشجوئی و اقدامات معطوف به قوام گرفتن آن سخن به ميان می آيد(مساله ای که بدليل پراکندکی وضعف مبارزات کنونی دانشجوئی ازيکسوووسعت تعرض وسرکوب رژيم ازسوی ديگر،ازاهميت زيادی برخورداراست. و بدرستی دراطلاعيه های نيروهای چپ نيزمورد توجه قرارگرفته است)،بايد توجه داشت که هيچ طيفی وجريانی به تنهائی معادل جنبش نيست ونمی تواند باشد.گرچه بخشی ازآن است و بسهم خود تأثيرگذار. بنابراين ادعای تقويت ويادفاع از شعار جنبش دانشجوئی الزاماتی داردکه پذيرش پلوراليسم و طيف بندی های گوناگون ازعناصر اصلی آن است. ازديگرالزامات آن اين است که هيچ گروهی نمی تواند-ونبايد هم باو اجازه دادشود-که رهبری آن را مصادره کند وهژمونی آن را بخود منتسب نمايد. نبايد فراموش کرد که هيچ عاملی چون انکارخصلت چندگونگی گرايشات موجود ومصادره رهبری جنبش نمی تواند مانع پاگرفتن جنبش ويا ازنفس انداختن آن گردد.درحقيقت نخستين آفت اين کار، گريزاجتناب ناپذيربدنه ازصحنه عمل اجتماعی ومخدوش کردن اصل جنبشی مقاومت وفرايندتکوين آن است.دومين آفت را بايد زائده سازی جنبش ها وکنترل آن توسط کنترل کنندگان دانست که جنبش را ازمسير خودبنياد وخودرهان دورمی سازدونيزآفت های ديگری که ذکرش ازحوصله اين نوشته خارج است.
چنان که درجريان برگزاری اين آکسيون اعتراضی و پس ازآن شاهديم،درنخستين گام ودرحالی که هنوزچيزی نه بداراست ونه ببار، شاهد اوج گيری منازعه برای کسب به اصطلاح هژمونی انحصاری حرکت هستيم . چنان که درهمين رابطه با تهاجم و ادعاهای تحکيم وحدتی ها مواجهيم که گويا خود را پدرخوانده جنبش دانشجوئی دانسته وبرآنند تا حرکت را بسود خود مصادره کنند.وبهمين دليل آنها عملا قواعدمسلم حرکت جنبشی ازجمله پذيرش حضورمتکثر وپلوراليستی دانشجوئی را نقض کرده وازهم اکنون با تمرين انحصارطلبی ويکه تازی،از حضورمستقل سايرگرايشات وبرافراشته شدن مستقل پلاکاردها وشعارهای مستقل آنها برآشفته می شوند. شعارآنها اين است که يا زيرپرچم "ما" باشيد يا بيرون از"ما" خودتان جداگانه عمل کنيد. وروشن است که درپيش گرفتن چنين سلوکی جلوه بارزی ازهژمونی طلبی و انحصارگرائی است که البته آن سوی سکه اش تکه تکه کردن جنبش دانشجوئی است. درهمين جا لازم به تأکيد است که نيروهای چپ و سوسياليست نبايد به دام رقابت با آزمون هژمونی طلبی اين گونه جريانات بيفتند. چون که هژمونی طلبی برای شکل گيری اعتراضات بزرگ وسراسری حکم سم را دارد.بنابراين مبارزه عليه هژمونی طلبی نيروهای راست وتحکيم وحدتی ها ازسوی چپ ها نبايد ونمی تواند ازموضوع هژمونی طلبی متقابل ومنازعه برسرآن صورت گيرد. اگرچنين شود، گرفتار دعوا برسرلحاف ملا خواهيم شد که فقط به دردپراکنده سازی می خورد تابرانگيختن اعتماد درصفوف دانشجوئی.درواقع اگربخواهيم با تسامح ازاصطلاح هژمونی طبيعی سوسياليست ها ونه البته هژمونی طلبی سخن به ميان آوريم،قبل ازهرچيزبايد از دفاع وحفاظت ازمولفه های اصلی قوام دهنده يک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی سخن به ميان آوريم که بسترحصول طبيعی هژمونی توسط سوسياليست ها را تشکيل می دهد. درچنين بستری است که خواست های مشخص بعنوان شرط حياتی و نقطه آغازيک حرکت برای به ميدان کشيدن بدنه هرچه بيشتری ازدانشجويان وبعنوان بستری مناسب برای پيشبرد آماج های استراتژيک مشروط به توافق حول پيش فرض ها وموازين اخص هيچ کدام ازگرايشات نمی شود. ضمن آنکه با پذيرش اختلافات وخصلت تکثرجنبش دانشجوئی وادامه مبارزه نظری-سياسی درکناراتحادعمل، جنببش می تواند برپايه تجربه زنده خود و کسب آگاهی های بيشتر گام به گام نيرومندتر وراديکال ترشود.واگردراين مبارزه نيروهای سوسياليست وچپ ازمنافع عمومی جنبش ونيرومند شدن آن دفاع قاطع بکنند(وظيفه ای که بنابه ماهيت اهداف ومطالباتشان شايستگی آن را دارند) واگر خود را به خواست های حقيروسهم خواهی های متداول جريانات راست و مدافع بورژوازی و يا فرقه گرايان تنزل ندهند،درچنين صورتی، شکل گيری وقوام جنبش های اجتماعی فی نفسه به معنای ريشه دواندن جنبش چپ ومواضع آن ها هم هست. تنها درچنين بستری وبرپايه چنين برخوردی است که نيروهای راست ناگزيرمی شوند يا تن به ايزوله شدن خود بدهندو يا آن که به قواعد حرکت جنبشی تمکين نمايند.
سياست راهبردی چپ ها برای پاگرفتن وتقويت جنبش های اجتماعی وطبقاتی گسترده و داشتن پيوند ارگانيک و متقابل با آنها مستلزم آنست که هيچ وقت حرکت وعملکرد معطوف به جنبش های اجتماعی را به سطح هژمونی طلبی مبتذل و رايج بورژواها وفرقه ها گرايان تنزل ندهند و برهمين پايه مبارزات نظری وافشاگرانه آنها درصحنه عمل سياسی که بسيارهم لازم است-مثلا درمورد ليبرال ها - بجای مبارزات تجريدی و غيرقابل فهم برای توده دانشجويان، بايد عمدتا درارتباط با مسائل مشخص سياسی-طبقاتی ومبتنی بر تجربه زنده توده های دانشجو وتعميق آن براين بستر باشد.
درانتهای اين نوشته هم چنين لازم است به يک نکته ديگرنيزاشاره کنم:پذيرش پلوراليسم وگرايشات گوناگون درجنبش ضداستبدادی واتحادعمل حول خواست های مشخص،درعين حال به معنی پذيرش تشکل های گوناگون نيزهست. بنابراين شعارايجاديک تشکل سراسری دانشجوئی-که بعضا ازسوی نيروهای چپ هم شنيده می شود- اگربه معنی نفی تشکل های ديگرباشد البته نادرست است.ازجنبه عملی هم همانطور که واقعيت ها نشان می دهد،درميان جنبش دانشجوئی گرايشات وطيف های گوناگونی ازجمله ليبرال ها-اعم ازمذهبی ولائيک- ونيروهای چپ که آنها هم به نوبه خود دارای گرايشات متعددی هستند،وجود دارند که نمی توان آن را درقالب يک تشکل سراسری دانشجوئی گنجاند.بديهی است که درچنين شرايطی با چنين اختلافاتی ايجاد يک تشکل مستقل اگرناظربه جمع شدن اين گرايشات زير چتريک تشکل واحد باشد يا غيرعملی است و يا درصورت امکان منجربه سازش غيراصولی می گردد.واگرناظربرهژمونی يک گرايش برگرايشات ديگرباشد نيزهم نادرست است و هم غيرعملی ودرحکم حذف برخی گرايشات ديگر ازسوی برخی گرايشات ديگراست.
بنابراين شيوه درست واصولی همانا طرح شعار تشکل های مستقل دانشجوئی(درانطباق با گرايشات اصلی) ازيکسو،وهمکاری وائتلاف ولاجرم هماهنگی هرچه بيشتر اين تشکل ها حول مطالبات مشخص ومشترک ازديگرسواست.بديهی است که دامنه اين همکاری را اشتراکات واقعی با تأکيد برنقش وحضوربدنه دانشجوئی وعمل برپايه آن تعيين می کند واگرفرض را برتحميل بررژيم بگذاريم،می تواند دربهترين حالت به نوعی کنفدراسيون دانشجوئی تبديل شود. ولی نبايد فراموش کنيم که درشرايط استبداد حاکم برايران اولااين حضورفعال و گسترده جنبش ها وبدنه دانشجوئی است که امکان شکل گيری وتداوم تشکل های سراسری ومستقل را فراهم می کند وبنابراين درنظرگرفتن رابطه متقابل اين دو دارای اهميت حياتی است. بخصوص وقتی هنوزبدنه جنبشی ضعيف باشد،تأکيد بک جانبه بروجه ديگرمی تواند مخل پاگرفتن متوازن هردووجه و آسيب زدن به هردوی آن گردد. و ثانيا درمرحله کنونی فرايند جنبش دانشجوئی هنوزدرمرحله تشکل يابی گرايشات گوناگون ازيکسوو همکاری آنهابا يکديگرازسوی ديگر قراردارد.درهرحال تأکيد برنقش ومشارکت فعال بدنه دانشجوئی علاوه برعوامل پايه ای ديگر،هم چنين بخاطرآن است که وجود سنگين وزن آن بعنوان قاعده هرم می تواند نيروی گزيزازمرکزوهژمونی طلبانه اين يا آن گرايش را مهاربزند.
البته درمورد تشکل سراسری ِهرکدام ازگرايشات مشخص-بويژه درموردجريان چپ- ايده وشعارايجاد يک تشکل سراسری دانشجوئی چپ بعنوان يکی ازتشکل های مستقل دانشگاهی،عليرغم آنکه بطورکلی اصولی و درست وبسيارهم ضروری است،اما ناگزيراست برای موفق شدن درعمل دو واقعيت زير را درنظربگيرد:نخست همان عنصرسرکوب را واين که بدون يک جنبش قوی و نيرومند که ازتشکل وابسته به خود دربرابريورش رژيم دفاع موثربکند چنين تشکل سراسری اگرزودرس باشد ومراحل لازم را طی نکرده باشد نخواهد توانست دوام بياورد ونخواهد توانست توده ای بشود وثانيا با توجه به دامنه اختلافات وگرايشات موجود درميان آن، بدون دست يابی به بلوغی که منازعه حول دست يابی وحدت ايدئولوژی -نظری –سياسی راشرط تشکيل چنين تشکلی قرارندهد ودرعين حال ازيک منش دموکراتيک موردنياز کاروفعاليت جمعی برخوردارنباشد،ناممکن است.درهرحال مسيرسازمان يابی ورسيدن به چنين تشکل سراسری نيزبی نيازازپذيرش واقعيت پلوراليستی آن نيست وقبل ازهرچيزاز پائين به بالا وباگسترش هماهنگی وهمکاری فشرده گرايشات گوناگون دانشجويان چپ وسازمان يابی برمنبای واقعيت پلوراليستی آن می گذرد. ضمن آنکه بايد تأکيد کرد که حضورمستقل ومنسجم طيف نيروی چپ درسطح دانشگاه ها برای راديکاليزه کردن جنبش دانشجوئی و تقويت پيوند آن با سايرجنبش های اجتماعی و طبقاتی انقلابی دارای اهميت حياتی است. اما درشرايط سرکوب واستبداد بی امان بايد آن را بطورعملی ونه الزاما بصورت رسمی ويا تماما علنی برپاکرد.بايد بيش ازغرق شدن درشکل پردازی وساختارگرائی به کارکرد عملی آن توجه کرد وفرم آن را بدورازالگوبرداری به نحوی فراهم کرد که درانطباق با شرايط سرکوب بوده و قابل دوام باشد. درهرحال ميزان پيشرفت درآن بستگی به ميزان پيشرفت جنبش پايه دارد وگرنه درگسست رابطه اش با آن خطر طعمه سرکوب شدن جدی بوده ومی تواند ضربات جبران ناپذيری به نيروهای چپ وارد سازد.بهمين دليل است که می توان نتيجه گرفت که برپائی تشکل های مستقل سراسری درگروعطف نيروهای چپ و سوسياليست به تقويت جنبش های پايه درسطح دانشگاه ها وپيش بردآن به موازات ودرتناسب با چثه مند شدن اين جنبش ها است ونه برعکس.