چهارشنبه 16 آبان 1386

...قورباغه ابوعطا می خواند (بخش دوم)، ناصر رحمانی نژاد

[بخش نخست مقاله]

دادگاه
اکنون ببينيم آقای ميلانی در آن دادگاه نمايشی، چگونه "شهادت" داده اند. روزنامه کيهان در شماره ۱۰۱۳۵خود بتاريخ ۲۳ فروردين ۱۳۵۶ چنين گزارش می کند: «با پايان گرفتن دفاعيات متهم رديف دوم، آقای عباس ملکزاده ميلانی متهم رديف سوم در جايگاه دفاع قرار گرفت و ضمن تسليم لايحه مفصل ۱۲ صفحه ای خود بدستور رييس دادگاه شروع به بيان آخرين دفاع خود نمود... ملکزاده ميلانی دفاعيات خود را با تحليلی از شرايط ايران قبل از آغاز سلطنت دودمان پهلوی آغاز کرد و ياد آور شد که: بررسی پديده های اجتماعی بطور تجريدی ثمرات و نتايج مطلوب بدست نميدهد. عدم توجه به وقايع و رويدادهای گذشته که ارتباط مستقيم با پديده بانحراف کشيده شدن امروز من و جوانانی نظير من شده است ميتواند بطور مجرد در محکوم کردن ما موثر باشد. ولی در کشف ريشه ها و علل بنيادی و اساسی مطلب اثری ندارد.» آقای ميلانی پس از مقاديری توضيحات ديگر، که روزنامه کيهان فشرده ای از آن را بدست ميدهد، "شهادت" خود را چنين ادامه می دهند: «نزديک به ۵۰ سال پيش سردودمان پهلوی با اقدام متهورانه خود تحولات بنيادی در ايران را آغاز و جامعه ايرانی را در مسير تحول و پيشرفت قرار داده و شاهنشاه آريا مهر بعد از دوران سياه جنگ جهانی دوم در سخت ترين شرايط سياسی و اقتصادی سکان دار کشتی ايران در اقيانوس متلاطم آن روز شده اند و نياز به توضيح نيست که ثمرات پر برکت رهبری فرمانده عاليقدر ملت ايران چه ابعاد وسيع و اعجاب آوری دارد... جای تعجب نيست که بيگانه ای که سالها براين سامان و مواهب آن مسلط بوده و حالا از تمام مواضع خود رانده شده است بوسيله ديگری متشبث شود. چه وسيله ای بهتر از گروهی جوان پرشور و بی خبر ميتواند در دسترس او باشد؟... متهم آنگاه وضعيت خود را بعنوان يک پديده مرتبط با کل وقايع تاريخی و اجتماعی و اقتصادی ايران مورد اشاره قرار داد و اعتراف کرد که بهمين گونه او نيز اغفال شده است. وی سپس وضعيت خود را پس از مراجعت به ايران مورد بحث قرار داد و يادآور شد که در داخل کشور به بی اساس بودن تبليغات بيگانگان پی برده است و از اولين روز بازداشت با صداقت کامل با مراجع مسئول همکاری کرده است و اينک در محضر دادگاه نيز، ماهيت فکری و دست آوردهای تازه خود را از مطالعه پيرامون اوضاع ايران بعرض ميرساند به اين اميد که با نگرش به ندامت و صداقت او، بوی امکان خدمتگزاری درست و در جهت مسائل ملی و ميهنی داده شود.»
البته از آنجا که روزنامه کيهان دفاع آقای ميلانی را از قسمتهايی که خلاصه شده دقيقاً جدا نکرده است، آقای ميلانی ميتوانند از بيخ منکر همه چيز بشوند، اما از همين مقدار هم که در آن روزنامه نقل شده بخوبی می توان دانست که آقای ميلانی "شهادت" نداده اند، بلکه دفاع ايشان يکی ديگر از همان ندامت نامه های کليشه ای است که همه ما با آن آشنا هستيم.
يکی از ويژگيهای اين پرونده آن بود که ساواک بطور مستقيم در شکل گيری آن دست داشت و از همه چيز آنها، به قول معروف از جيک و بوک آنها، بااطلاع بود. ساواک، که در آن سالها تصميم گرفته بود مسأله مبارزه با رژيم را، اعم از شکل سياسی و مسلحانه، برای هميشه حل کند و آن را ريشه کن سازد، ضمن همه اشکال ديگر فشار مانند سانسور، ، اختناق و دستگيريهای وسيع و تصادفی در خيابانها، با جمع آوری اين عده نيز بعنوان يک تشکيلات "تروريستی"، چند هدف را نشانه گرفته بود:
۱ - ارزيابی ساواک اين بود که با گستردن چنين دامی، چه بسا به تيم های مسلحانه، که اطلاعات دقيقی از مقياس آنها نداشت، دسترسی پيدا کند.
۲ - با دستگيری يا کشتن آنها می توانستند در بوق و کرنا بدمند و با غلو کردن در نمايش قدرت و هوشياری مأموران امنيتی خود، رعب و وحشت عمومی ايجاد کنند.
۳ - با علنی کردن دادگاه افراد دست چين شده، "تروريست" ها را تبديل به ابزار تبليغاتی رژيم کرده، و از زبان آنها برای رژيم مشروعيت کسب کنند.
۴ - به دولت، و در مرتبه اول به دربار، ثابت کنند که وجود آنها (ساواک)، برای بقا و حفظ رژيم، و امنيت کشور ضروری و اجتناب ناپذير است، و از اين طريق نفوذ و اهميت خود را بالا برده و تشکيلات خود را از جنبه نيروی امنيتی، اداری و مالی تقويت کنند.
۵ - از نظر بين المللی، که در آن زمان فشارهای سازمان های حقوق بشر بر دولت ايران آغاز شده بود، ودولتهای اروپايی از آنها حمايت می کردند، اين اقدامات کوششی بود برای اطمينان دادن به غرب که دولت ايران به اتکاء نيروهای امنيتی هوشيار خود اجازۀ نا آرامی و بی ثباتی به هيچ نيرويی نميدهد، و در عين حال از نظر رعايت مسايل حقوق بشر، با تشکيل دادگاههای علنی، حتی برای تروريست ها، طبق موازين بين المللی رفتار می شود.
آقای ميلانی، اما، در کتاب خاطرات خود بنحوی ساده لوحانه، با خودبينی و خودشيفتگی سعی می کند نشان دهد که رژيم زير فشار غرب ناگزير شد که دادگاه آنها را علنی کند: «مورد ما توجه زيادی را در مطبوعات غرب بخود جلب کرد. آن فشارها، همچنين نفوذ رييس جمهور کارتر، اين الزام را بوجود آورد که رژيم شاه سابقه غم انگيز حقوق بشر خود را بهبود بخشد. دادگاه ما قرار بود بخشی از اين تلاش باشد.» (حکايات، ص. ۱۵۳). اتفاقاً ماجرا بر عکس است. تا تشکيل دادگاه نمايشی اين گروه، غرب اساساً از دستگيری اين عده بی اطلاع بود. ساواک که از مدتها قبل مشغول تکميل اين سناريو بود، باارزيابی خود از اوضاع و احوال سياسی، و بعنوان بدلی دفاعی در برابر فشارهای سازمان های حقوق بشر، همه آنها را در بزنگاهی دستگير کرد که بتواند هدفهای خود را عملی سازد. دادگاهِ اين افراد را تبديل به نمايشی کرد تا هدف هايی را که در بالا برشمردم، بتواند با سروصدای هرچه بيشتر تحقق بخشد. دليل آن که ساواک ترجيح داد يک دادگاه علنی ترتيب دهد و نه از آن نوع مصاحبه های تلويزيونی با مقام امنيتی (پرويز ثابتی)، اول آن که مصاحبه های تلويزيونی آنقدر رسوا شده بود که حتی آنان که خود داوطلبانه هم به آن نمايشات تلويزيونی می آمدند، مردم ممکن نبود باور کنند. دوم اين که ساواک تصور می کرد تشکيل يک دادگاه علنی طبيعی تر و قابل باورتر خواهد بود.
آقای ميلانی بخوبی ماهيت موضع گيری خود را در دادگاه می شناسند. بهمين دليل پيشاپيش از همان روش "بدل" زدن يا "فرار به جلو" استفاده کرده و با تشبث به لودگی می گويد: «در فرهنگ لغت نابگرای راديکاليسم سياسی، تصميم ما بعنوان عملی سازشکارانه و نشان ضعف، به تمسخر گرفته می شود.» (ص. ۱۵۳). بنظر من، آقای ميلانی بايد از «راديکاليسم سياسی» بسيار سپاسگزار باشند که با گذشت و بزرگواری تمام، عملی را که هر فرد عادی و بی طرفی، اگر نه خيانت، که حداقل تسليم، وادادگی، همکاری، آدم فروشی و خودفروشی می نامد، آنها بسيار مؤدبانه «عملی سازشکارانه و نشان ضعف» می نامند.
آقای ميلانی که هنوز پس از ۳۱ سال کتمان و انکار نقش خود هنگامی که بطور مشخص به او نشانی سندی را می دهند که او تهيه کرده، لاجرم با پذيرش ضمنی آن سعی می کند آن را توجيه کرده و لوث کند، می گويد: «ساواک بخش هايی از اوراق بازجويی مرا در نگارش مقاله ای عليه کنفدراسيون استفاده کرد.»۸ (تأکيد از من است). ما ايرانی ها به اين می گوئيم "دم خروس". واقعيت، اما، فراتر از آن مقاله عليه کنفدراسيون دانشجويان ايرانی است. واقعيت اين است که آقای ميلانی درطول بازجويی های خود که از ۱۴ دی ۱۳۵۵ تا پنج شنبه ۱۸ فروردين ۱۳۵۶ جريان داشته، يعنی حدود سه ماه، اوراق بازجويی سياه می کرده اند! با خواندن خاطرات آقای ميلانی ما درمی يابيم که پس از تلفن ثابتی و مکالمه چند کلمه ای او با ميلانی، همان تهديدهای خشک و خالی هم قطع می شود و آقای ميلانی مانند "بچه آدم" با "آدم" (اصطلاحاتی که بازجوها در مورد متهمانِ سر به راه بکار می بردند.) می نشيند و کارش را انجام می دهد. از اين لحظه به بعد، نا گهان بطرز معجزه آسايی همه چيز تغيير می کند! عضدی دستور می دهد برايش چای بياورند، به او و همسرش ملاقات می دهند، و ... و از همين جا به بعد ديگر چيز مهمی در خاطرات آقای ميلانی دربارۀ بازجويی نيست، و تقريباً همه چيز، يا مسايل اصلی، مسکوت می ماند. ايرانی ها می گويند: هروقت ديديد بچه ای ساکت شده و صدايش در نمی آيد، مطمئن باشيد که دارد کارخرابی می کند! ظاهراً اين قضيه در مورد برخی آدم های بزرگ هم صدق می کند! اکنون اين سؤال پيش می آيد که آيا آن اوراق سياه شده در طول سه ماه بازجويی، فقط شامل همان مطالبی هستند که بنا به ادعای آقای ميلانی، ساواک بخش هايی از آن را «در نگارش مقاله ای عليه کنفدراسيون استفاده کرد»؟ لازم است گفته شود اين «بخش هايی» که آقای ميلانی اشاره می کنند، بيشترين قسمت های اين جزوۀ پنجاه صفحه ای را تشکيل می دهد. البته آقای ميلانی می توانند مثل هميشه انکار کنند، توجيه کنند و شانه از زير بار مسئوليت خود خالی کنند، اما همه انواع آکروبات بازيهای آقای ميلانی خدشه ای به واقعيت وارد نمی آورد. واقعيت اين است که آغاز و انجام کتاب و روش برخورد با موضوع، فصل بندی ها، مباحث ايدئواوژيک، زبان عمومی و بويژه اشارات پياپی مانند «دکتر ملکزاده ميلانی سپس شرح مبسوطی دربارۀ هر يک از گروههای متشکه کنفدراسيون نوشته و در ورای اختلاف نظرهای شخصی رهبران کنفدراسيون، به مسايل جنبی و در عين حال اساسی که در رابطه با تضادهای درونی کنفدراسيون است، اشاره می کند و دربارۀ اثرات انقلاب ايران در کنفدراسيون ...» يا «دکتر ملکزاده ميلانی طی مطالب مشروحی که در اين باره ...»۹ (تأکيدها از من است)، و جا به جا نقل قولهای بلند بالای آقای ميلانی، هيچ شکی باقی نمی گذارد که اين جزوۀ پنجاه صفحه ای همان "بخش هايی" است که آقای ميلانی سعی دارند آن را لوث کنند. آن تک جمله ها يا عبارات کوتاهی هم که اينجا و آنجا برای اتصال مطالب به يکديگر آورده شده، شايد دو تا سه صفحه از کل اين جزوه را تشکيل دهد. و اگر توجه داشته باشيم که اين جزوه در بهمن ۲۵۳۵ (۱۳۵۵) بچاپ رسيده، در خواهيم يافت که اين انبوه مطالب تنها ظرف دو يا سه هفته نوشته شده و هنوز تا تاريخ ۱۸ فروردين ۱۳۵۶ وقت زيادی باقی است که آقای ميلانی به تحقيقات آکادميک شان ادامه دهند!
علاوه بر دلايلی که در بالا ذکر کردم بايد به اين نکته نيز اشاره کنم تا شايد دليل اطمينان خود به اين امر که نويسندۀ اين جزوه را کسی جز آقای عباس ميلانی نمی دانم، روشن تر کرده باشم. اواخر سال ۱۳۵۳ و اوايل ۱۳۵۴، من در کميته در يک سلول انفرادی زير بازجويی بودم. دکتر علی شريعتی در سلول کناری من بسر می برد و بعد به سلول روبروی من انتقال داده شد. طی اين مدت تا زمانی که آزاد شد، او از بسياری امتيازات برخوردار بود. اغلب اوقات درِ سلول او باز بود، غذای مخصوص داشت، ميوه به وفور داشت، سيگار به فراوانی داشت، هفته ای يک بار سلمانی داشت، کتاب داشت، و از همه مهمتر قلم و دفتر و کاغذ داشت و اوقات خود را به نوشتن می گذراند. بعداً که کتاب او بنام "بازگشت به خويشتن" منتشر شد، دريافتم که آن کتاب محصول همان دوران و بهای آزادی او بوده است. امروز نيز، من، بنا به تجربه و شناختم از زندگی و آدمها، نمی توانم قبول کنم که ساواک تنها "بخش هايی از اوراق باز جويی" آقای ميلانی را در نگارش آن جزوه استفاده کرده باشد، بلکه آن جزوه و بسی بيش از آن، و همچنين آن لايحه باصطلاح دفاعی آقای ميلانی محصول سه ماه در کميته بودن و بخشی از بهای آزادی آقای عباس ميلانی بوده است - بهايی که ادعا می کنند "شرافتمندانه" بوده. لقمه ای که سگ از خوردن آن پرهيز می کند.
من نمی دانم اين را به چه می توان تعبير کرد که آدمی که يک فصل (حکايات، صص. ۷۹ تا ۸۶) از خاطراتش را به "دودول" خودشان و ختنه کردن حضرتشان اختصاص می دهند، و يا دربارۀ تحريک شدن خود هنگامی که اولين تانگو را با دختری می رقصند، سرقلم ميروند که: «عليرغم آهار ضخيمی که پيراهن کرايه ای او داشت،» زير دلشان چوب می شود (حکايات، ص. ۶۷)، اما دريغ از يک جمله که دربارۀ خطای سياسی خود بنويسند؟ من، واقعاً، از خوانندگان شرمنده ام، اما ناگزير بودم که اين نکته را بگويم.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

آقای ميلانی البته ممکن است تعبير خودشان را داشته باشند، اما ياد آوری کنم که ايشان معتقدند: «يکی از مسايل مهم در روش شناختی زندگينامه نويسی اين است که خاطره همواره خطاکار است. همه ما گرايش مان اين است که گذشته را آن چنان که دلخواهمان است به ياد بياوريم. افراد تاريخ را از منظر خود به ياد می آورند ... نه حتی وقتی که بخواهند عمداً تحريف کنند، بلکه حتی درعين صداقت مطلق گذشته را به سياق مطلوب خودشان به ياد می آورند.» و چنين است که آقای ميلانی زندگينامه خود را، «نه حتی وقتی که بخواهند عمداً تحريف کنند، بلکه حتی درعين صداقت مطلق، گذشته را به سياق مطلوب خودشان به ياد می آورند.»

نهاد هوور
آقای ميلانی کوشش دارند که همکاری خود با نهاد هوور را يک کار تحقيقاتی و آکادميک جا بزنند. حال برای آن که ماهيت کار آقای ميلانی در نهاد هوور را بشناسيم، کافی است که هدف و مأموريت اين نهاد و علت وجودی آن را بشناسيم. اين نهاد در سال ۱۹۱۹ توسط هربرت هوور بنيان گذارده شد. نهاد هوور ابتدا کوشش خود را وقف جمع آوری اسناد مربوط به جنگ جهانی اول کرد، اما بتدريج همراه با نياز روزافزون وزارت دفاع، وزارت خارجه و برخی نهادهای ديگر دولت آمريکا به اطلاعات و تحقيقات دربارۀ مسايل سياسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای ديگر، بويژه کشورهای جهان سوم، هدفهای نهاد گسترش يافت. اين نهاد يک مرکز تحقيقاتی سياست عمومی جمهوريخواه است که آن را «دژ ضد کمونيسم غرب، يا "پشتوانه مغز" بوش نيز ناميده اند.»۱۰
«در سال ۲۰۰۱، چنی معاون رئيس جمهور در مقابل هيئت ناظران هوور سخن گفت و از همکاريهای هوور با دولت بوش ستايش کرد و گفت: "من فکر می کنم خيلی خوب شروع کرده ايم، و اين مهم است که ما حمايت و شرکت مشتاقانه سازمانهايی نظير نهاد هوور را داريم، يکی از ذخاير انديشه برجسته و سرچشمه ايده ها. دانلد رامسفيلد، کاندوليزا رايس، جان تايلر و بسياری ديگر، هنگامی که ما کمپين و سياست خود را به پيش می برديم، کمک اساسی بودند. ما می خواهيم بخاطر آن چه که شما انجام داده ايد تشکر کنيم و از شما بخواهيم که در طول چند سال آينده، بخشی از اين مراوده باشيد."»۱۱
حضور و دخالت نهاد هوور در دانشگاه استنفورد، يکی از عوامل به خطر انداختن آزادی آکادميک دراين دانشگاه است، و بهمين دليل سالهاست که اعتراض بسياری استادان و دانشجويان دانشگاه را برانگيخته است. برخی از اعضای هوور که جانبداری و تعصب سياسی آنها فاش است، مانند آقای ميلانی فرضاً، در دانشگاه استنفورد تدريس نيز می کنند. سؤال اينست که چگونه ممکن است کسی که از سياست معينی دفاع می کند، بتواند بی طرفی خود را در مقام يک عضو دانشگاهی و در کلاس درس حفظ کند؟ بطور مثال، آقای ميلانی، بعنوان دشمن متعهد و دوآتشه فلسفه مارکسيسم، که اهرم صعود خود از نردبان ترقی را بر پايه همين دشمنی ساخته، چگونه می تواند دربارۀ تاريخ، فرهنگ، ادبيات و سياست ايران در کلاس درس شان بی طرفی را حفظ کنند؟ بطور قطع ايشان در کلاس درس خود دربارۀ ورود انديشه و فرهنگ ترقيخواهی به ايران و دربارۀ ادبيات معاصر ايران همان تحريفاتی را سر هم خواهند کرد که در مصاحبه شان با روزنامه "هم ميهن" کرده اند، در کتاب خاطراتشان مرتکب شده اند، و در هر جای ديگری که اين فرصت را بدست آورند چنين خواهند کرد. تصور می کنم همين مختصر کافی است. البته آقای ميلانی، مطابق روش هميشگی شان، می توانند همه اين حقايق را انکار يا توجيه کنند، اما وجدان علمی در کالبد محقر نمی گنجد.
براستی آقای ميلانی در نهاد هوور چه می کنند؟ در سايت هوور، در صفحه ای که آقای عباس ميلانی را معرفی می کند، زير نام و در کنار عکس ايشان توضيح کوتاهی آمده: «تخصص: مسايل فرهنگی، سياسی، و امنيتی ايران» بنظر می رسد که ما تنها با يک دانشگاهی سروکار نداريم. ايشان در مسايل امنيتی هم تخصص دارند! شايد به همين دليل است که ايشان در نهاد هوور حقوق می گيرند. (خيال می کنم دارم پرونده ام را سنگين می کنم. خاموش!)

[ادامه مطلب را با کليک اينجا دنبال کنيد]
[بخش نخست مقاله]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به '...قورباغه ابوعطا می خواند (بخش دوم)، ناصر رحمانی نژاد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016