- بيش از هر نيروئی به عهده نيروهای سياسی کرد است که با دقت در تاريخ و ويژگی های ايران و مطالعه تجارب ملل ديگر يک "طرح نقشه راه" مشترک برای روش اداره سياسی ايران آينده ارائه دهند که شامل چگونگی تحقق حقوق اقوام و اقليت ها نيز باشد
مصاحبه گر: وريا محمدی
لطفاً برای خوانندگان سايت و نشريه ما بيشتر خود را معرفی کنيد.
بنده علی صمد متولد سال ۱۳۴۲ هستم. از سال ۱۳۵۷-۱۳۵۶ هوادار سازمان چريک های فدائی خلق ايران شدم و از تير ۱۳۵۹ فعاليت خود را با سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت ادامه دادم. در عرصه مسائل جوانان و مشخصاً جنبش دانشجوئی کار تحقيقاتی می کنم و در عرصه فوق مطالب متعددی در نشريان و سايت های اينترنتی انتشار داده ام. در ضمن علاوه بر مسائل فوق در عرصه سياسی، پناهندگی و نيز ترجمه مقالات از زبان فرانسه به فارسی فعاليت هايی را انجام داده و می دهم. سه کار تحقيقاتی در مورد وضعيت آموزش و پرورش در ايران، وضعيت کودکان کارگر و خيابانی در ايران و وضعيت زنان در قوانين جمهوری اسلامی به زبان فارسی و فرانسه انتشار داده ام. مسائل مربوط به جنبش های اجتماعی و به ويژه مبارزه جريانات دانشجوئی در ايران از موضوعات مورد علاقه من است و به دقت فعاليت ها ی آنان را دنبال می کنم.
در مقطع انقلاب بهمن و در حالی که ايران يکپارچه عليه رژيم شاهنشاهی به پا خواسته بود، به طور مشخص نقش جنبش کردستان را چگونه ديديد؟
در دوران پيش از انقلاب به دليل سرکوب شديد نيروهای سياسی فعال در سطح کشور اغلب فعاليت های جريانات سياسی به صورت مخفی انجام می گرفت. بالطبع اين وضعيت در کردستان ايران هم مشابه بود. به علاوه لازم به تاکيد است در دوره حکومت سابق فعاليت های سياسی، اجتماعی و فرهنگی کردها برای مطالبات به حق خود با سرکوب، تبعيض و تحقير زيادی مواجه بود. کردها به عنوان قديمی ترين قوم ايرانی دارای سابقه تاريخی هزاران ساله زندگی و مبارزه در کنار ديگر اقوام و اقليت های تشکيل دهنده ايران می باشند. در دوره پيش از انقلاب شخصيت ها و فعالين سياسی کرد برای رهائی از وضعيت ناهنجار ديکتاتوری و برای سرنگونی حکومت شاه با ساير اقشار کشور يک صدا شدند و اعتراضات خود را از طريق برگزاری تظاهرات وسيع توده ای به اجرا در آوردند. در دوران ديکتاتوری شاه سابق، منطقه کردستان با فقر، بيکاری، ستم، تبعيض، تحقير، عدم وجود آزادی های سياسی و فرهنگی و بسيار مسائل و مصائب ديگر مواجه بود. ديکتاتور سابق در دوران حکومت داريش همواره سعی داشت با همتا سازی و انحصاری کردن يک فرهنگ و يک زبان، تنوع قومی و فرهنگی را در ايران انکار و از اين طريق معترضينی که نگاهی متفاوت نسبت به تفکرحاکم داشتند را تحت عنوان تجزيه طلب و عامل بيگانه، بشدت توسط ارگان های امنيتی و اطلاعاتی خود سرکوب می کرد. در مقطع انقلاب بهمن کردها به همراه هموطنان ديگر مناطق کشور، در سرنگونی حکومت شاه و خلع سلاح بسياری از پادگان ها و مراکز نظامی و امنيتی در کردستان و در ديگر مناطقی که حضور داشتند شرکت فعال و موثر داشتند و بدين طريق با جنبش اعتراضی سراسری طبق تمام اسنادی ملی که از دوران انقلاب وجود دارد هماهنگ و هم صدا شدند و نقش مثبت و موثری را در آن دوره تاريخی برای مبارزه عليه ديکتاتوری شاه به انجام رساندند.
در حالی که در همان مقطع فوق ايران دچار تحولی بنيادين در ساختار سياسی شد، نقش جنبش کردستان را در ايستادگی مقابل رژيم بعد از استقرار چگونه ارزيابی می کنيد؟
در دوران پيروزی انقلاب، فضای سياسی و اجتماعی در جامعه و نيز در کردستان بسيار راديکال بود. بحث و گفتگوی دمکراتيک و متمدنانه برای رسيدن به سطحی از توافق در دوره پيش گفته در سطح بالائی وجود نداشت. همه احزاب و جرياناتی که در دوران انقلاب در کردستان امکان فعاليت و سازماندهی علنی پيدا کرده بودند در پيروزی رساندن انقلاب و برکناری ديکتاتوری شاه به اشکال گوناگون شرکت داشتند و با جنبش سراسری هم صدا شده بودند اما در خصوص نوع سيستم و حکومت بعد از آن متاسفانه توافقی مشترک ميان آن ها صورت نگرفته بود. البته اين مشکلی عمومی در ميان تمام نحله های شرکت کننده در انقلاب بود. آن ها همه در نفی ديکتاتوری و برکناری در عمل يک صدا( البته موج انقلاب اين يک صدائی را بوجود آورد و در واقع اين حاصل گفتگو و توافق مشترک نبود) اما در نوع جايگزينی حکومت آينده اتفاق نظر نداشتند. کردستان نيز در نگاه عمومی از اين قاعده خارج نبود. در کردستان علاوه بر همراه و همصدا بودن در خواسته های عمومی با کل مردم کشورمان، خواسته ها و مطالبات خود ويژه کردها برايشان از اهميت اساسی برخوردار بود. چرا که مردم و نيروهای کردستان دارای يک دوره مبارزه طولانی و تاريخی برای کسب خودمختاری در چارچوب ايران را پشت سر داشتند. در کردستان بخاطر همين خود ويژگی مبارزاتی- تاريخی کردها بر سر مطالبات خودشان، درعرصه مبارزه سياسی برای تحقق خواسته های ملی اشان بين احزاب و سازمان های حاضر و موثر در آنجا، تا حدودی توافق وجود داشت. نيروها ی موثر و حاضر در کردستان مطالبات خود را از دولت موقت و رژيم بر سر کار آمده خواستار شدند. اما بجای دريافت پاسخ مناسب با سرکوب و تحميل جنگ در کردستان مواجه شدند. برای مردم کردستان برخورد نظامی حکومت غير قابل فهم بود زيرا بخش قابل توجهی از مردم کردستان در پيروزی رساندن انقلاب نقش اساسی داشتند و انتظار اين را داشتند که بعد از انقلاب در زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنان تغييرات اساسی روی دهد. اما برعکس می ديدند که حقوق و سرنوشت شان در حال پايمال شدن است. در چنين وضعيتی تصميم گرفتند به همراه سازمان ها، احزاب و شخصيت های کردستانی دست به تظاهرات و اعتراضات وسيع علنی بزنند. حکومت موقت با فرستادن نمايندگانی همچون زنده يادان طالقانی و فروهر سعی کرد با نمايندگانی از مردم کردستان برای رسيدن به يکسری توافقات به گفتگو و مذاکره بنشيند. يک هئيت نمايندگی برای مذاکره با نمايندگان دولت موقت از جريانات حاضر در کردستان ايران تشکيل شد. شايد در اينجا مناسب باشد اين انتقاد را مطرح کنم که جريانات و سازمان های حاضر در کردستان در آن دوره اين توهم برشان داشته بود که انگار کردستان را "آزاد" کرده اند و اين مفهومی جز توهم قدرت ( هم دست بالا گرفتن قدرت خودشان و هم دست کم گرفتن قدرت رژيم) نبود. مراجعه به طرح ۸ ماده ای هئيت نمايندگی مردم کردستان و حوادث ديگر، اين نگرش را تائيد می کند. اين طرز نگرش در نيروهای کردستانی باعث شد که آنان توجه لازم به نوع حکومت و ظرفيت های آن و نيز وجود گرايش شديد ناسيوناليستی در ميان مردم، نقش و نفوذ آيت الله خمينی در کل کشور و تمايلات ضد کرد و موارد ديگر توجه کافی و لازم را نکنند. از همان آغاز مذاکرات دست هايی از درون حکومت و بويژه از طرف همراهان آيت الله خمينی و نيز عدم توجه نسبت به پيچيدگی های درون حاکميت، ميان نيروهای کرد درکی دقيق و روشنی در برخورد با حاکميت برای طرح خواسته های خود وجود نداشت و همين امر گفتگوها و توافقات را با کندی همراه ساخت. وضعيت بوجود آمده و يکسری جو سازی ها و تحريکات توسط حکومت باعث گرديد که حاکميت برای حل بحران کردستان دست به لشکرکشی بزند. در همين دوره نيزانجام يکسری عمليات نظامی و نيز افزايش روز به روز تعداد افراد مسلح در شهرهای کردستان بهانه و فرصت لازم را بدست رژيم و آيت الله خمينی داد و بدين طريق رهبر جمهوری اسلامی با اعلام جهاد، دستور حمله نظامی برای پايان دادن به قضيه کردستان را صادر کرد و بدين طريق کردستان وارد فاز جديدی از سرکوب شديد و همه جانبه شد و بدين طريق گفتمان ها و بستر سازی های علنی و دمکراتيک، نهاد سازی های مدنی و رواداری بشدت در اين منطقه تضعيف گشت و رژيم با ايجاد نگاه امنيتی، عامل بيگانه تلقی کردن مبارزان کرد و ايجاد فضای عدم اعتماد نسبت به آن ها باعث دور ماندن و در حاشيه قرار گرفتن کردستان به مدت نزديک به دو دهه از سير تحولات سياسی-اجتماعی کشور شد. گسترش جنگ و طولانی شدن آن در کردستان باعث تشديد اختلافات ميان فعالين و نيروهای جنبش کردستان گرديد. از اين پس ديگر رهبران و شخصيت های سياسی و مذهبی کرد هر کدام اعتقادات، آرمان ها و اهداف کردها را به صورت جداگانه از هم مطرح می کردند. مسئله قدرت يابی، مطرح کردن خود و مسئله بدست آوردن رهبری جنبش کردستان باعث فرسايش و پراکندگی هر چه بيشتر نيروهای مترقی کرد در آن زمان شد. انشعاب در پر نفوذ ترين سازمان سراسری چپ ايرانی يعنی سازمان چريک های فدائی خلق ايران و گرايش اکثريت اين سازمان به راست باعث ضربه زدن به جنبش کردستان ايران شد. سازمان چريک ها به دليل داشتن پايگاه توده ای بويژه در ميان جوانان در کردستان و ايران دارای نفوذ زيادی بود و حضور اين سازمان سراسری در مبارزات مردم کردستان توانسته بود مطالبات کردها را در نقاط ديگر کشور مطرح سازد و اين در جلب همبستگی از مبارزات نيروهای جنبش کردستان ايران در آن مقطع بسيار موثر و مفيد واقع شد. بعد از انشعاب از نقش و تاثير اين سازمان در حوادث بعدی کردستان کاسته شد. علاوه بر موارد فوق لازم می دانم تاکيد کنم که اعتراضات و مقاومت کردها و سازمان های آنان در دوران بعد از انقلاب در برابر سرکوب و حذف، بسيار وسيع و همه جانبه بود و هزاران نفر از فرزندان مردم کردستان در اين مبارزه ناعادلانه از بين رفتند و آسيب ها و ظلم های زيادی بر مردم اين منطقه وارد شد. جنبش کردستان از پيروزی انقلاب در سال ۵۷ تا اوايل دهه ۶۰ به عنوان مظهر مقاومت و ايستادگی در برابر جمهوری اسلامی محسوب می شد و از اين نظر دارای اعتبار و جايگاه ويژه در ميان اپوزيسيون دمکرات ايرانی است. در ضمن چنانچه مشخص است درمبارزات اجتماعی اشکال و روش های گوناگون و متنوعی برای مبارزه سياسی وجود دارد. اما در کردستان تنها وجه نظامی بر ديگر روش های عمومی مبارزه غالب شد. هر چند که ايجاد و حفظ خشونت به شکل نظامی از طرف حاکميت اسلامی بر کردها تحميل شد ولی به هيچ وجهی نبايد مسئوليت احزاب و سازمان های کرد را در آن دوره در تن دادن به اين فضای نظامی از نظر دور نگه داشت.
شما به عنوان يک فعال سياسی ايرانی و به مثابه يک ناظر، احزاب موجود در کردستان ايران را چگونه می بينيد و آيا اثر گذاری آن ها بر مبارزات سياسی در سه دهه اخير را مثبت ارزيابی می کنيد؟
نگاه کنيد احزاب موجود در کردستان ايران در دوره پيش از انقلاب و نيز مقطع انقلاب در مبارزات سياسی و دمکراتيک کشورمان و نيز در کردستان ايران نقش اساسی و مثبتی داشته اند و اين تاثير و اثر گذاری بر هيچ کس پوشيده نيست. در مقطع انقلاب بهمن به نظرم نسل جديدی از فعالين و مبارزين کرد در کردستان واردعرصه مبارزه شدند و توانستند سطح مطالبات سياسی اين جنبش را به مرحله ای ديگر ارتقا دهند. اما اين نسل مبارز و مترقی بعد از پيروزی انقلاب نتوانست از موقعيت بوجود آمده در جهت بستر سازی مبارزات مدنی برای طرح مطالبات عمومی کردهای ايرانی نقش اساسی بازی کند و به نظر من عدم ناکامی را بايد هم در خود احزاب و سازمان های کردی و مهمتر از همه در برآمدن يک حکومت مذهبی – ديکتاتوری در ايران که نقش اساسی و مهمی در بيراه رفتن جنبش مردم کردستان بازی کرد، بايد جستجو کرد. تحميل گزينه نظامی توسط رژيم باعث شد که سازمان های کرد ايرانی در مبارزه نتوانند از فرصت های بدست آمده به خوبی بهره بگيرند. در کردستان در دوران پس از انقلاب سه جريان نظری چپ، مذهبی و طرفداران رهائی ملی حضور داشتند. در هئيت نمايندگی مردم کردستان برای مذاکره با دولت موقت در دوران جنگ تحميلی اين سه گرايش با هم همکاری هايی را سازمان دادند اما ادامه جنگ، سرکوب و حوادث بعد از آن در منطقه و در کل کشور باعث شد که اين سه جريان نتوانند توافق مشترکی را که برای پيشبرد مبارزه خود در کردستان بوجود آورده بودند را حفظ کنند و حتی در ادامه در موقعيت های مختلف با ايجاد درگيری و مانع تراشی برای هم باعث تعضيف مبارزات اجتماعی در کردستان ايران، شدند. در ضمن وجود احزاب سياسی تندرو و متنوعی ديگر که بدليل فراهم نبودن زمينه فعاليت در ساير مناطق کشور به کردستان آمده بودند در مسائل داخلی و ديگر مشکلات مربوط به جنبش کردستان دخالت می کردند. آن ها از طريق يارگيری های که در هنگام بروز اختلافات ميان سازمان ها، احزاب و شخصيت های کرد به عمل می آوردند علنا" فاصله های بوجود آمده ميان آنان را تقويت می کردند. در ادامه با تداوم سرکوب و ايجاد فضای نظامی و لشکر کشی به کردستان، فعاليت احزاب و منتقدين کرد هر چه بيشتر محدود و به صورت مخفی در آمد و اين مبارزين به تبعيد رفتند و بسياری از رهبران، کادرهای احزاب و سازمان ها به کشورهای اروپائی و کشورهای هم مرز با ايران و بويژه عراق، پناهنده شدند. و بدين طريق جنبش کردستان از نيرو و تجربه کادرهای با سابقه خود در درون کشور محروم شد. با مهاجرت رهبران و کادرهای مجرب احزاب کرد، يک خلا و انفعال فکری و سياسی در کردستان ايران بوجود آمد و اين باعث گرديد که در طول دهه ۶۰ فعالين اجتماعی، سياسی و فرهنگی کرد نتوانند از فضاها و امکانات بوجود آمده در کشور استفاده کنند. در ضمن در طول دهه ۶۰ احزاب کردستانی نتوانستند اتحادی را برای مطالبات کردها ايجاد کنند. آن ها در داخل کشور به دليل وجود سرکوب نتوانستند در تقويت و رشد جنبش مدنی و نهاد های مربوط به آن در کردستان فعال و تاثير گذار باشند. آن ها حتی نتوانستند با سياست و روش های دمکراتيک در جهت ايجاد جبهه ای فراگير از نيروهای دمکراتيک جمهوريخواه تاثير مثبت بگذارند و بيشتر به صورت انفعالی در اين عرصه ها،عمل کردند. اين نيروها نتوانستند در تغيير تفکر ناسيوناليستی که در ميان افکار مردم ايران و فعالين سياسی آن وجود دارد تاثير مثبت بجا بگذارند. قابل توجه است که برخوردهای نادرست جريانات قومی و نيز امکانات بالای تبليغی مخالفين حقوق و مطالبات ملی، باعث شده است که هر وقت بحث قوم گرايی طرح می شود به دنبالش بحث تجزيه طلبی و تماميت ارضی نيز مطرح شود. در واقع اين موضوع نشانگر اين است که سازمان های سراسری غير چپ تا همين چند سال قبل چندان به مطالبات اقوام در ايران بی توجه بودند و گاه کلا" منکر وجود و حتی حقوقشان در کشور می شدند. هر چند که در سال های اخير تغييراتی مثبت در نوع نگرش اين سازمان های سراسری بوجود آمده است و بايد آن را به فال نيک گرفت. در ضمن از طرفی ديگر اين موضوع نيز نشانگر اين است که جريانات قومی هم در اين عرصه برای جلب اعتماد و تغيير اين نگرش های نادرست خوب و موفق عمل نکرده اند. جريانات قومی در دهه ۶۰ کاملا" به عرصه های اجتماعی قدرت بی توجه بودند و در اين دهه نتوانسته بودند با توجه به امکاناتی وسيعی که داشتند بستری مناسب برای کمک به انتشار و تاسيس مطبوعات، تلويزيون، کتب و ديگر وسائل ارتباط جمعی مستقل و دمکراتيک در خارج از کردستان ايران ايجاد کنند. همه اين موارد در واقع باعث ايجاد فاصله با فعالين اجتماعی، سياسی و فرهنگی در داخل جنبش کردستان ايران شد. با آغاز دهه هفتاد با بالا رفتن آگاهی های مردم، گسترش آموزش عالی در کردستان و حضور دانشجويان کرد در دانشگاه های ايران و افزايش تحصيل کردگان و فارغ التحصيل شدگان دانشگاهی در عرصه های گوناگون و نيز تاثير پذيری از جنبش های اجتماعی در ديگر مناطق کشور و دسترسی به اينترنت و ديگر وسائل و امکانات ارتباطی، گسترش خبر گيری و خبر رسانی و نيز ايجاد تغييرات در کردستان عراق و چاپ ده ها فصلنامه، ماهنامه و هفته نامه و تاسيس تشکل های ادبی در محافل دانشگاهی و روشنفکری گفتمان های مدنی، دمکراتيک و فرهنگی در داخل کردستان ايران تقويت شد. در واقع از اواخر دهه ۶۰ و مشخصا از دهه ۷۰ نسلی سومی از فعالين کرد پا به عرصه فعاليت های سياسی، اجتماعی و فرهنگی گذاشتند. اين فعالين جوان با احزاب و سازمان های سنتی- تاريخی گذشته با فاصله حرکت می کردند و در عمل و فکر نسبت به احزاب کرد در اپوزيسيون موضع انتقادی و نقد داشتند. اين نيروی جوان در دهه ۷۰ توانست از فضاهايی که در کشور ايجاد شده بود، استفاده کند و برای احقاق حقوق و مطالبات مردم کردستان تلاش های مسالمت آميز و همه جانبه ای را سازمان دهد. اين نيرو بدون در نظر گرفتن منافع گروهی برای منافع عمومی و دمکراتيک مردم کردستان و نيز باز کردن فضای عمومی در کل کشور فعاليت خود را سازمان داد و در اين بين تعصبات و دگم های گروهی و حزبی در ميان آنان نقش نداشت. اين نيرو تلاش خود را در جهتی متمرکز کرد که هر چه بيشتر خواسته های دمکراتيک و حقوقی کردها را به شکلی مدرن، علنی و فعال در کردستان و کلا" در سراسر کشور اعلام کنند. اين درست است که رژيم ايران در برخورد با مطالبات سياسی و دمکراتيک فعالين مناطق قومی هنوز از روش های سرکوبگرانه و ضد دمکراتيک استفاده می کند. اما نيروی مذکور توانسته با استفاده از اهرم های دمکراتيک و حداقلی که در موقعيت های مختلف برايش ايجاد شده بود استفاده مناسب کند و خواسته های خود را به گوش ديگر فعالين اجتماعی و سياسی برساند. در اين عرصه نقش و تاثير فعالين دانشجوئی کرد ايرانی در عمومی کردن مبارزه دمکراتيک خود بر کسی پوشيده نيست. اين نسل جوان و فعال به دنبال جلب همبستگی و بستر سازی برای عمومی کردن مطالبات کردها و تقويت جنبش دمکراسی خواهی در سراسر کشور است. اين فعالين بخوبی می دانند که مبارزات دمکراتيک و مسالمت آميز مردم کردستان ايران بدون همبستگی با ديگر اقشار کشور امکان پذير نيست. آن ها بر اين اعتقادند که با استفاده از ابزارها و نهادهای مدنی خواهند توانست تفکرات غير دمکراتيک، سنتی و ناسيوناليستی افراطی را در جامعه تضعيف کنند. نسل جوان کرد ايرانی سال هاست که با انتخاب گزينه سياسی و دمکراتيک دست به تشکيل نهادهای مدنی برای فعاليت های سياسی، اجتماعی و فرهنگی بشکل پلوراليستی در کردستان زده است. نگاه اين فعالين جوان به فعاليت های دمکراتيک و متنوع، تقويت دگرانديشی و فرهنگ دمکراسی خواهی است. به نظرم در چنين شرايطی مناسب است که از تلاش های دمکراتيک و مدنی اين فعالين اجتماعی که در عرصه عمومی در کردستان ايران فعال هستند، حمايت وسيع صورت گيرد و از اين طريق با احترام به استقلال فعاليت آن ها به کمک آن ها پرداخته شود. به نظرم برخورد مثبت و دمکراتيک احزاب مترقی و سنتی کرد در اپوزيسيون می تواند آن ها را در مبارزه شان ياری دهد و چنين برخوردی به نفع دمکراسی و نيز مردم کردستان ايران تمام خواهد شد. در ضمن لازم می دانم اين را نيز متذکر شوم که با وجود انتقاد به احزاب مذکور منصفنانه نيست که به تلاش جريانات سياسی و مترقی کرد در خارج از کشور برای مطرح کردن مطالبات کردها در عرصه بين المللی به نيکی توجه داده نشود. و قابل توجه است که در هنگام سرکوب فعالين اجتماعی و مدنی کرد در داخل کشور، احزاب اپوزيسيون کرد با توجه به توان و امکاناتی که در اختيار دارند به اشکال گوناگون به افشای نقض حقوق بشر در کردستان و در ايران می پردازند و همه اين تلاش ها بسيار مثبت و مفيد در مبارزات اجتماعی فعالين نهادهای مدنی در کردستان ايران است.
از آنجا که کردستان در کنار ديگر مناطق ايران مورد سرکوب رژيم قرار داشته، اما همواره نوعی از اجحاف بر مردم کرد روا داشته شده که بارها از سوی احزاب سياسی کرد مورد اشاره بوده است.(تداوم اعدام های سياسی و ...) دليل اعمال چنين فشارهای مضاعفی را در چه می بينيد؟
به نظرم چند دليل می تواند داشته باشد. يک: در فروردين سال ۱۳۵۸ حکومت پس از انقلاب دست به برگزاری يک رفراندوم برای قانونيت بخشيدن به جمهوری اسلامی ايران زد. آيت الله خمينی با شعار جمهوری اسلامی نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد به ميدان اين انتخابات آمد و سعی کرد با نفوذی وسيعی که در جامعه داشت مردم را به پای صندوق های رای بکشاند. تعدادی از نيروهای سياسی ايران و از جمله سازمان های چپ و نيروهای کردستان رفراندوم مذکور را تحريم کردند. به علاوه در تاريخ انتخابات رژيم، منطقه کردستان به عنوان يکی از ستون های "نه" گفتن به جمهوری اسلامی ايران محسوب شده و می شود.
دو: در چند سال اخير نسل جوان کشور به شدت ازسياست، زده شده است. جمهوری اسلامی همه کار برای دوری جوانان از سياست انجام می دهد و تا حدودی هم در حال حاضر در اين عرصه موفق بوده است. اما اين وضعيت در کردستان متفاوت است. نسل جوان در کردستان سياسی عمل می کند و برای مطالبات دمکراتيک خود دست به سازماندهی می زند. همين امر حساسيت ارگان های امنيتی و نظامی رژيم را دو چندان کرده است.
سه: موضوع عراق و وضعيت کردها در آن کشور و تاثير آن در ميان کردهای ايران، نگاه امنيتی به فعاليت کردهای ايرانی را در جمهوری اسلامی افزايش داده است.
چهار: حضور و نقش امريکا در عراق و مناطق مرزی ايران در جنوب کشور و بويژه در کردستان ايران و "همراهی" بعضی از جريانات ملی با سياست های امريکا، حساسيت و شک رژيم اسلامی به فعالين اجتماعی و قومی را افزايش داده است.
پنج: قرار گرفتن تمام مناطق قومی در مرزهای ايران و عدم پاسخ گوئی به مطالبات اقوامی که در اين مناطق زندگی می کنند می تواند در موقعيت های مختلف منجر به بروز اعتراضات وسيعی شود. اين امر باعث نگرانی حکومت شده است.
شش: تمرکز گرايی در همه عرصه های قدرت و نفی حقوق اقليت های قومی و مذهبی می تواند منجر به ايجاد مشکلات و اعتراضات در موقعيت های بحرانی شود.
البته باز می توان موارد ديگری را نيز به گفته های فوق اضافه کرد. در واقع اين موارد نشانگر حضور کردها در فعاليت های اجتماعی و فرهنگی است و همين باعث فشارها و هزينه های بيشتر بر عليه مردم اين منطقه شده است.
يکی از نگرانی های در پيش رو موضوع برخورد های احتمالی ميان کُرد و آذری در ايران آينده است. شما به عنوان يکی از فعالان سياسی در اين مورد چه ديدگاهی داريد و آينده را چگونه می بينيد؟به اعتقاد شما برای ممانعت از بروز چنين احتمالی راهکار صحيح از نظر شما چيست؟
در ايران در سه دهه گذشته حقوق شهروندی و قومی به شکلی ناهنجار و خشونت آميز نقض شده است. جمهوری اسلامی در تمام سال های حکومت داری خود همواره سعی کرده است با ايجاد تفرقه ميان مردم مناطق قومی آن ها را به برادر کشی ميان خود تحريک کند. در اوايل انقلاب در نقده و بعضی از مناطق کردستان و آذربايجان چنين سياست تفرقه انگيزی را پيش برد که با هوشياری فعالين سياسی و اجتماعی اين مناطق اين سياست با شکست مواجه شد. اما چنين سياست هايی همواره توسط جمهوری اسلامی بکار گرفته خواهد شد. اين واقعيت دارد که يکسری اختلافات در بعضی از مناطق مرزی کردستان و آذربايجان ايران وجود دارد و امکان دارد با تحريک حکومت و بعضی از جريانات افراطی هويت طلب آذری و کردی تشديد شود. هوشياری و دقت جريانات و شخصيت های سياسی و دمکراتيک کرد و آذری در اين خصوص بسيار قابل اهميت است. و فکر می کنم در هر دو منطقه به اندازه کافی نيروهايی معقول و دمکراتيک وجود دارند که بتوانند با ايجاد و حفظ گفتمان های دمکراتيک و رواداری در جهت يافتن راه حل های مناسب حرکت کنند. روشن است که اتهام زدن به هم و توسل به خشونت، مشکلات را نه تنها حل نخواهد کرد بلکه بر دامنه آن خواهد افزود. از نظر من تنها با استفاده از روش های دمکراتيک، مسالمت آميز و تقويت گفتگو و توافق خاصه با اتخاذ راه حلی دمکراتيک برای تامين مطالبات اقليت ها است که می توان راه هايی را برای حل مشکلات بوجود آمده اتخاذ کرد.
روابط اپوزيسيون کُرد با ديگر نهادهای اپوزيسيون را چگونه دسته بندی می کنيد و لطفاً با ارائه تصوير خود از اين قضيه، بفرماييد برای توسعه چنين ارتباطاتی چه بايد کرد؟
کردهای ايران روابطی نسبتا" دوستانه با ديگر طيف های اپوزيسيون دارند و در مجموع می شود گفت که اين مثبت است. اما اين روابط در موقعيت های متفاوت دچار تغييرات اساسی که گاه قابل فهم نيست می شود. توجه کنيد مثلا" انشعابی در يکی از جريانات کرد ايرانی صورت می گيرد. در هنگام فعاليت های مشترک ميان يک بخش از اپوزيسيون اگر شما از هر دوی جريانی که از هم جدا شده اند دعوت برای همکاری کنيد هميشه يکی از طرفين جريان مربوطه حضور خود را منوط به عدم حضور ديگری می داند. در اين وضعيت شما ده راه نداريد يا بايد يکی را دعوت برای همکاری کنيد يا از هيچ کدام دعوت به عمل نياوريد و يا اينکه با هر کدام به صورت جداگانه همکاری ها را پيش ببريد. دگرانديشی و ديالوگ در اين ميان هر چند در نوشته ها و ادبيات حزبی و سازمانی تائيد و تاکيد می شود اما در عرصه عملی به آن احترام گذاشته نمی شود و بيشتر حذف ديگری مبنا قرار می گيرد. در ضمن به دليل حضور کردهای ايرانی در کردستان عراق و نيز بعضی از کشورهای اروپائی تمرکزی نسبتا" قوی در ميان آنان وجود دارد. آن ها می توانند تاثير مثبت و همه جانبه ای در فعاليت اپوزيسيون بگذارند. البته امکانات آنان در حال حاضر بيشتر از ديگر جريانات اپوزيسيون دمکرات است. اما بايد گفته شود که در حين وجود اين تمرکز، متاسفانه پراکندگی و فاصله ميان اپوزيسيون کرد نيزبسيار شديد است. در ضمن احزاب کرد ايرانی در اپوزيسيون، دارای روش و سياست يکسانی در تنظيم ارتباط و فعاليت با اپوزيسيون سراسری و دمکراتيک ايران نيستند. همين امر قدرت تاثير گذاری آنان را کاهش داده است. کردها اگر بر سر خواست های خود متحد عمل کنند بيش از هر جريان ديگر اپوزيسيون می توانند در ميان اپوزيسيون سراسری تاثير گذار باشند. متاسفانه سال هاست که فعالين جريانات کرد ايرانی ترجيح می دهند بيشتر در فعاليت هايی که کلا" مربوط به وضعيت کردها در کشورهای هم مرز با ايران می شود، شرکت کنند و اغلب در فعاليت های دمکراتيک و سياسی مربوط به ايران در خارج از کشور حضورموثر و قوی ندارند و فعاليت های آنان فقط به دادن چند اعلاميه مشترک با گروه های ايرانی خلاصه شده است. سازمان ها و احزاب کرد در فعاليت جريان های پا گرفته جمهوری خواهی دمکرات و سکولار تحت عناوين و توجيهات گوناگون شرکت ندارند. البته دليل واقعی آن برای هيچکس روشن نيست. به نظرم شرکت در فعاليت های دمکراتيک و سياسی با نيرو و امکانات خود می تواند روابط وسيع و دمکراتيکی ميان فعالين مناطق قومی با فعالين گروهای سياسی بوجود آورد و نيروی وسيعی را برای مبارزه با استبداد بسيج کند. کرد های جوان در داخل کشور به صورت فعال در همه اماکن و نهادهای اجتماعی، سياسی و فرهنگی شرکت می کنند و در آن مراکزتلاش برای طرح مطالبات دمکراتيک خود می کنند و از اين طريق گفتمان های مترقی و مدرن را در جامعه و در ميان فعالين اجتماعی تقويت می کنند. اما در خارج از کشور، سازمان ها، احزاب سنتی و تاريخی کرد چنين تلاش های موثری را در ميان اپوزيسيون پيش نمی برند. دلايل آن چنانچه پيش تر گفتم برايم روشن نيست.
همانگونه که هويداست يکی از مهمترين چالش های اپوزيسيون ايرانی تشتت و عدم همبستگی ميان اين نيروهاست. از ديد شما سياست درست جنبش کردستان برای عبور از بحران و دست يافتن به اتحادی فراگير ميان اپوزيسيون ايرانی به منظور استقرار دمکراسی در ايران در چه می تواند باشد؟
بله چنين فاصله ای وجود دارد و صميمانه هم بگويم نمی دانم چگونه می شود آن را برطرف کرد. من البته منظور شما را در اين سوال از "جنبش کردستان" را خوب نمی فهمم. اگر منظورتان از "جنبش کردستان"، سازمان های سنتی و تاريخی آن در خارج از ايران است من با چنين تلقی از "جنبش کردستان" موافق نيستم. اما اگر نهادها و جريانات حاضر در مبارزات اجتماعی و مدنی در ايران و در کردستان مد نظرتان باشد به نظرم آن ها از اپوزيسيون پراکنده خارج از ايران که تاثير قابل توجهی در مبارزات داخل کشور ندارند پيروی نخواهند کرد. زيرا اين سازمان های سنتی و تاريخا شکل گرفته به دليل سرکوب و در نتيجه دوری شان از ايران و تا حدودی اتکای افراطی آن ها به اينترنت از تغيير و تحولات اجتماعی در ايران درک دقيقی ندارند و اين باعث می شود که قدرت ارتباطی آن ها برای تاثير گذاری در داخل کشور کاهش يابد. در ضمن اين واقعيت دارد که برای دست يافتن به يک اتحاد وسيع ميان نيروهای دمکرات جمهوريخواه، بخشی از اپوزيسيون دمکرات همه گونه تلاشی برای بيرون آمدن از اين وضعيت موجود انجام داده و می دهد. اما متاسفانه سازمان های چپ و جمهوريخواه سکولار، دمکرات و آزاديخواه هنوز نتوانسته اند پس از گذشت ۲۰ سال، اقدامی مشترک، توده ای، فراگير، ماندگار و تاثير گذار بر اساس برنامه يا پلاتفرمی حداقل را ميان خود سازمان بدهند. صميمانه و صادقانه بگويم که حتی بسياری از آنان درعرصه اتحادها با ايجاد مانع جلوی فعاليت های مشترک را گرفته اند. متأسفانه چپ ها و ديگر نيروهای دمکرات سراسری و قومی در خارج پرونده مثبت و قابل اتکائی درعرصه اتحاد ها ندارند و - در اين جا به تقصير هر که باشد کاری ندارم - در تحقق اتحاد در مانده اند. در چنين شرايطی پيروی از چنين نيروهايی در داخل و خارج کشور به نفع فعالين جنبش های اجتماعی در ايران و به ويژه فعالين قومی در کشور، نمی باشد! ديگر شعارها ی کلی نمی تواند و نبايد منطقا" اعتمادها را برای همراهی با ما در ميان فعالين اجتماعی و دمکراتيک در داخل کشور ايجاد کند. فعالين مناطق قومی و فعالين اجتماعی بايد اين جسارت و شجاعت را به خرج دهند و از نيروهای سياسی سنتی و تاريخا" شکل گرفته موجود در خارج و داخل کشور فراتر بروند! به هر دليل اين نيروها قادر به انجام رسالتشان هنوز نشده اند. البته منظور من از اين گفته ها اين نيست که اپوزيسيون دمکرات ايران تلاش های خود را برای يافتن اشتراکات ادامه ندهد. بلکه بايد کوشش های خود را در اين عرصه دو چندان کنند و اينکه بهتر است مذاکرات و گفتگوهای ميان خود را علنی کنند تا بلکه مردم از اين طريق بدانند که واقعا" مشکلات در کجاست؟ و چرا اتحاد و همکاری صورت نمی گيرد؟
صحبت از ستم ملی در کردستان و نقاطی چون آذربايجان، سيستان و بلوچستان، ترکمن صحرا، خوزستان و ديگر مناطق مليت های تحت ستم، موضوعی است که مناقشه و جدل های سياسی بسياری را خصوصاً در سال های اخير دامن زده است. برای رفع اين مسئله به شيوه مناسب، چه راهبردی را پيشنهاد می کنيد؟
طرح و پيگيری خواسته های مناطق قومی در دنيای امروز به نظرم به شکل انقلابی، راديکال، خشونت آميز پيش نخواهد رفت. من فکر می کنم خود جريانات سياسی چون حزب شما بخوبی در اين سه دهه گذشته آثار و عوارض مبارزه مسلحانه را از نزديک ديده ايد و در سال های اخير عمليات نظامی جريانات کرد در داخل کردستان ايران متوقف شده است. در کردستان ايران در چند سال گذشته شکلی از مبارزه اجتماعی، مدنی و فرهنگی برجسته شده است و نسل جوان کرد بدنبال يافتن انديشه ها و افکار مدرن برای طرح خواسته های خود است. اين نيروی بزرگ نياز به تجربه و مبارزه احزاب و جريانات کرد با تجربه دارد. شرايط ويژه کردستان و چند بعدی بودن مبارزات سياسی کردها اين نياز را روز به روز بيشتر از قبل کرده است. در ايران مبارزه جوانان کرد نسل سوم برای رسيدن به يک جامعه مدنی چند صدايی، چند قوميتی و چند فرهنگی در يک سيستم دمکراتيک و غير متمرکز هم سو با مبارزات جنبش های ديگر اجتماعی است و ضروری و مناسب می باشد که از اين نيروهای تحول خواه حمايت همه جانبه صورت گيرد. چنانکه پيشتر متذکر شدم اين واقعيت دارد که بحث قوم گرايی هميشه بحث تجزيه طلبی و تماميت ارضی را نيز با خود به همراه داشته است. سابقه فعاليت نظامی گری و يا مسلحانه رفتارهای خاصی را در جامعه و در ميان نيروهای سياسی طرفدار مشی مسالمت آميز ايجاد می کند و اين با توجه به وضعيت مناطق مرزی کشور می تواند تجربه و نگاه منفی را در ميان بخشی از اپوزيسيون به جا بگذارد. کردستان ايران برای جلب نظر و اعتماد ديگر بخش های اپوزيسيون نياز به جريانات سياسی و اجتماعی کردی دارد که بتوانند تنوع و دگر انديشی را در خود تحمل کنند و با تعصب وحذف با ديگر نيروی مخالف خود برخورد نکند. يکی از اصول پايه ای و اساسی راه حل دمکراتيک و مستقل در کردستان، چاره يابی مسئله کرد در چارچوب ايرانی واحد با يک سيستم دمکراتيک و غير متمرکز است. روشن است که ايران به تنهايی متعلق به هيچ قومی نيست. کشور ايران به همه اقوام و تيره هايی که هزاران سال است که آن را تشکيل داده اند تعلق دارد. به کار بردن واژه ها و اصطلاحات تحريک آميز در مطالبات اقوام ايرانی رابطه احزاب و نهاد های مدنی و سياسی موجود در داخل و خارج از کشوررا تضعيف می کند. امروزه در ايران و در ميان اپوزيسيون خارج ازکشور بر سر خواسته ها و مطالبات حقوقی و دمکراتيک اقوام در چارچوب ايران توافق وجود دارد. بايد از افتادن در جوسازی ها جداً پرهيز کرد. امروز همه می دانند که مشکلات اقوام در ايران جز مسائل درونی جامعه ايران است و هيچ ربطی به تجزيه طلبی، دخالت کشورهای منطقه ندارد. اگر به خواست های دمکراتيک هويت خواهان مناطق ملی توجه صورت نگيرد راديکاليسم در ميان آنان گسترش پيدا خواهد کرد و اين به نفع هيچ جريان دمکراتيکی در کشور نيست.
ساختارهای گوناگونی برای سيستم سياسی آينده ايران، پس از جمهوری اسلامی پيشنهاد شده است. از ديد شما کدامين سبک و روش اداره سياسی جامعه خواهد توانست به همبستگی بيشتر ايرانيان کمک کند؟ در اين ميان چه نقشی برای نيروهای سياسی کرد قائليد؟
من شخصا" از يک جمهوری سکولار، دمکراتيک و غير متمرکز که در آن حقوق شهروندی و قومی رعايت شود دفاع می کنم و بر اين اعتقاد هستم که در چنين سيستمی تمام مسئوليت ها و ارگان ها از بالا تا پايين می بايست به صورت انتخابی باشد و درچنين سيستمی اصلا نياز به ولايت، حقانيت و وراثت نيست. در ضمن قابل تاکيد است که خارج از اين که ما با چه سيستمی موافق يا مخالف باشيم در واقع اين مردم ايران هستند که سيستم حکومتی خود را انتخاب خواهند کرد. البته مفهوم اين حرف اين نيست که از همين حالا نيروهای دمکرات و جمهوريخواه سکولار نبايد برای سيستم مورد نظر خود مبارزه کنند و ائتلاف ها و اقدامات وسيع ميان جريانات مشابه برای متقاعد کردن مردم به دمکراتيک بودن جمهوريت انجام ندهند. من بر اين اعتقادم که اين منطقی است که برای اقدام مشترک سياسی هر جريان سياسی اول بايد برود و دوستان و نزديکان فکری به خود را پيدا کند و راه های همکاری و نزديکی با آنان را پی بريزد. اگر اين تلاش ها انجام نگيرد و بجای آن وارد همکاری با جريانات ديگری بشوند که فاصله به دلايل مختلف با آنان زياد است، در واقع مردم کشورمان را از داشتن يک اپوزيسيون مترقی، قوی و دمکرات محروم خواهيم کرد. در ضمن قابل تاکيد است که حصول به سيستمی دمکراتيک در ايران کار يک شبه نيست. اما صميمانه بگويم که نيروهای سياسی کرد با فعال شدن در ميان اپوزيسيون سراسری ايران اين توان و ظرفيت را دارند که تاثيرات مثبتی را در شکل گيری يک قطب نيرومند از نيروهای دمکرات جمهوريخواه و آزاديخواه سکولار بجا بگذارند. در ضمن نيروهای سياسی کرد بيش از هر نيروئی به عهده آن ها است که با دقت در تاريخ و ويژگی های ايران و مطالعه تجارب ملل ديگر يک "طرح نقشه راه" مشترک برای روش اداره سياسی ايران آينده ارائه دهند که شامل چگونگی تحقق حقوق اقوام و اقليت ها نيز باشد. در واقع از اين طريق با کار سياسی، فرهنگی و فکری همه جانبه خواهند توانست با تمايلات ضد کرد و ناسيوناليستی افراطی که در حاکميت، در اپوزيسيون و حتی در مردم بشدت عمل می کند به مبارزه دمکراتيک بپردازند. چنين تلاشی از طرف نيروهای کرد ايرانی می تواند در مبارزات آزاديخواهانه و ضد استبدادی اپوزيسيون دمکرات ايران موثر واقع شود.
با تشکر از شما برای شرکت در اين گفتگو
- من هم از وقتی که برای طرح نظراتم در اختيارم قرار داديد از شما دوستان عزيز تشکر می کنم و برايتان موفقيت آرزو می کنم.