دوشنبه 20 اسفند 1386

گيراترين، جذاب‌ترين و تحول‌سازترين کمپين انتخاباتی در سه دهه گذشته! فرهاد جعفری


farhad@goftamgoft.com
www.goftamgoft.com


● مايليد بخشی از اعترافات صادقانه‌ی آقای «محمد علی نجفی» يکی از اصلی‌ترين کارگزاران ساخت حاکم در سه دهه‌ی گذشته که مدت‌ها «وزير آموزش و پرورش» و سپس «رئيس سازمان برنامه و بودجه» کشور بوده است (و به روايت خبرگزاری ايرنا، روز گذشته در بهشر ايراد شده است) را بخوانيد:
[اگر چه توطئه دشمنان قسم خورده نظام از ابتدای پيروزی انقلاب ازعوامل عمده ناکامی‌های کشور است؛ اما نبايد تاثير «برنامه‌ريزی‌های نادرست»، «بی‌لياقتی» و «دانم‌کاری‌ها» را نيز در اداره کشور ناديده گرفت.
به خاطر اشتباهات و کم کاری‌های دوره وزارتم، از درگاه خداوند طلب استغفار و بخشش می‌کنم... ۱۵‬سال در سمت‌های بالای اجرايی کشور فعاليت کرده‌ام و اعتراف می‌کنم اشتباهاتی داشته‌ام که دود آن هميشه به چشم مردم رفته است... متاسفانه ... در مقايسه با قابليت‌های فراوان کشور، عملکردمان «ضعيف و غير قابل دفاع» است].

اين که آقای نجفی به عنوان يکی از ده‌ها و صدها نمونه، سرانجام پرده پوشی را کنار گذاشته و به بی‌کفايتی‌ها و ناشايستگی‌ها و بی‌لياقتی‌های خود اعتراف کرده‌اند؛ جدآ تحسين‌برانگيز است و تا همين اندازه نيز صداقت و شجاعت ايشان ‌ستودنی‌ست. اما من که (به عنوان يکی از ميليون‌ها شهروندان آسيب‌ديده از نحوه‌ی سياستگذاری و مديريت ايشان و ساير کارگزاران نظام) تنها به ‌اين حد از اعترافات ايشان رضايت نخواهم داد، بايد بپرسم:

۱) آيا در هنگامی‌که‌ ايشان عهده‌دار سياستگذاری آموزشی و اقتصادی و اجرای آن بوده‌اند؛ آيا کسانی هم بوده‌اند که نسبت به عواقب سوء تصميمات و نحوه‌ی مديريت ايشان و همکاران‌شان هشدار داده باشند؟! اگر بله، با آنان چه برخوردی صورت گرفته و سرنوشت آنها چه بوده است؟!
۲) چرا ايشان به خاطر اشتباهات‌شان از خداوند استغفار می‌طلبند و پوزش می‌خواهند؟ در حالی‌که معتقدند و می‌گويند که دود اغلب ندانم‌کاری‌ها و کم‌کاری‌های ايشان و همکاران‌شان به چشم «مردم» رفته است؟!
۳) در حالی‌که معتقدند عملکردشان در سه دهه‌ی گذشته «ضعيف و غير قابل دفاع» بوده است؛ چگونه و به چه حقی دوباره خود را در معرض رای شهروندان تهرانی قرار دادند؟!
۴) و اکنون که به اشتباه خود پی برده‌اند؛ چرا هنوز از هدف گرفتن «اصلی‌ترين و مرکزی‌ترين عامل همه‌ی انحرافات» يعنی «نگره‌ی خودی_غيرخودی کردن ايرانيان» امتناع می‌کنند؟!

از اين پس؛ شاهد اعترافات بيشتری از کارگزاران نظام سياسی به اشتباهات و خطاهای خود خواهيم بود. «وضع موجود» آنچنان غير قابل دفاع است و بحران ناکارآمدی به درجه‌ای رسيده است که کمتر کسی در ميان حاکمان، می‌تواند در برابر وجدان معذب خود مقاومت و همچنان واقعيت را کتمان کند. «وزير آموزش و پرورش»ی که نسل دهه‌ی شصت و «يک به يک همه‌ی بحران‌هايی که در آن گرفتار آمده است» محصول و دستپخت مستقيم سياست‌های آموزشی و ‌تربيتی او و همکاران اوست که؛ جای خود دارد!


● با دوستی صحبت می‌کرديم. او هم می‌گفت بيش از آنکه نگران وضع خودش باشد؛ نگران آينده‌ی فرزندش است. در تائيد اظهارات او گفتم که همين سه چهار روز پيش در يک وب‌سايت حکومتی (به گمانم فردا) خوانده‌ام که يک کارشناس امور‌تربيتی اظهار نگرانی کرده است که مخدر خطرناکی چون «کرک»؛ در مدارس راهنمايی و در مواردی در مدارس ابتدايی هم مشاهده شده است.

با تعجب، آن را باورنکردنی خواند. گفتم بله باورش سخت است. اما اشتباه تو اينجاست که نسل ما را با «نسل دست پرورده‌ی سيستم آموزشی حاکمان» يکی گرفته‌ای. در نسل ما کسی که معتاد می‌شد، دست کم ده پانزده سالی را با مخدری مثل‌ترياک سر می‌کرد. پنج شش سالی را با شيره‌ی ‌ترياک روزگار می‌گذراند. دو سه سالی هروئين استعمال می‌کرد و عاقبت به ته خط، يعنی تزريق می‌رسيد. اما مسئله ‌اينجاست که نسل دست پرورده‌ی حاکمان؛ تقريبآ در هر موضوعی، دقيقآ از همان جايی «آغاز می‌کند» که نسل ما در آن نقطه «تمام کرده» بود. يعنی «از ته خط»!

مايلم بگويم و نتيجه بگيرم که:
اين نگران کننده‌ترين بخش ماجراست. بدين ‌ترتيب که اگر «افراطی‌ترين و راديکال‌ترين‌های نسل ما» سرانجام به «تجزيه‌طلبی» رسيده به «اقدامات خشونت‌آميز» متوسل شده و در «خاک دشمن متجاوز به سرزمين‌مان» و در حين «همکاری با دشمن» خاتمه يافتند؛ نسل دست پرورده‌ی حاکمان، «اگر همچنان راه‌ها را بسته ببيند و تصميم به مخالفت و اقدام بگيرد»؛ متاسفانه و شوربختانه از همين نقطه آغاز خواهد کرد.


● پس از نزديک به دو دهه که از اوايل دهه‌ی شصت و تعقيب خط‌تروريسم سازمان يافته توسط يکی از جريان‌های سياسی آن هنگام می‌گذرد؛ در دو هفته‌ی اخير گيرنده‌ی بيانيه‌هايی از سوی گروه‌ها و احزاب ناشناس و گمنامی‌ بوده‌ام که هرگز سابقه‌ای در فضای سياسی ايران نداشته‌اند.

نگران‌کننده اين است که:
۱) از مضمون و مفاد اين بيانيه‌ها پيداست سازمان‌دهندگان چنين تشکيلاتی، «مخالفِ اغلبِ قريب به اتفاق گروه‌های سياسی شناخته شده، چه در حاکميت و چه در خارج حاکميت» هستند.
۲) «نفرت و کينه» و «ميل به انتقامجويی» از ليدرهای سياسی شناخته شده (باز هم چه در حاکميت و چه در خارج از آن و به مثابه پديدآورندگان وضع موجود) در بيانيه‌های مزبور، به خوبی‌هويداست و خودش را فرياد می‌زند.
۳) از خط و ربط چنين تاسيساتی پيداست که به گروه سنی «زير ۳۰ سال» تعلق دارند. که تقريبآ هيچ دريافتی از رويدادهايی ندارند که فضای سياسی امروز ايران، در ذيل چنان رويدادهايی شکل گرفته و معنا يافته‌اند. از اين رو، راه‌حل‌های پيشنهادی آنان نيز کمترين مطابقتی با واقعيت‌های حاکم بر صحنه‌ی سياست در ايران ندارد. اگر چه که «برگردانی کاملآ دقيق» از «نحوه‌ی برخورد حاکمان با نسل جوان» است.
۴) توصيه‌ی چنين بيانيه‌هايی به «سازمان يافتگی»، «انسجام و آمادگی تشکيلاتی بر محورهای پيشنهادی» و آغاز اقداماتِ «مخفيانه» و «زيرزمينی» با ماهيت خشونت‌آميز و «راهکارهای غيردوستانه» است.

اما نگران‌کننده‌‌تر از همه ‌اين که:
۱) چنين گروه‌هايی؛ در «داخل ايران» و «در زير پوسته‌ی شفافِ عمل سياسی» در حال شکل‌گيری هستند.
۲) چنين گروه‌هايی بر محور سه شکاف اصلی و خطرناکِ «شکاف طبقاتی» ، «شکاف جنسيتی» و «شکاف قومی، نژادی، مذهبی» تشکيل شده‌اند. آنچنان که گوئی اگر برای نسل من «تجزيه‌طلبی» يک «ننگ» به شمار می‌رفت، برای اين نسل که در ماهواره‌ها تقسيم کلی يوگوسلاوی و سپس تجزيه و اعلام استقلال هر يک از اجزاء جديد به چند کشور را ديده است؛ تحزيه و تفکيک از کليتی يکپارچه، امری پيش پا افتاده و حقی بديهی‌ست!

اگر چه که در يکی از تازه‌ترين يادداشت‌هايم نوشته بودم: [چنانچه کمپين ۲۴ اسفند، يک «انتخابات به مثابه انتخابات» نباشد و به طور نسبی ‌از آزادی کافی برخوردار نباشد تا مطالبات تحقق نايافته‌ی دموکراسی‌خواهان و برابری‌طلبان را پوشش و اميد مردمان به بهبود شرايط را افزايش دهد؛ منتقدان وضع موجود ناچار خواهند شد تا ذيل يک «سازمان‌يافتگی سياسی و تشکيلاتی» اهداف و آرمان‌های دموکراتيک‌شان را پيش ببرند] اما هرگز پيش بينی نمی‌کردم که:

اولا) منتقدين وضع موجود، با چنين سرعتی به چنين نتيجه‌ای برسند.
ثانيا) حدس نمی‌زدم که ‌اين قبيل گروه‌های سياسی نوين، بر محوری جز «دموکراسی‌خواهی» (و مثلا بر محور حقوق زنان يا آذربايجان آزاد و ... مانند آن) بنا شوند.
و ثالثآ) فکر نمی‌کردم که نسل دست پروده‌ی حاکمان، بانيان چنين تشکيلاتی باشند!


● همسر يکی از خوانندگان نوشته‌هايم فرانسوی‌ست. در نامه‌ای برايم نوشت که وقتی به همسر فرانسوی‌اش گفته است بنا به آماری که رئيس قوه قضائيه‌ی ‌ايران ارائه داده است در هر سال ۸ ميليون پرونده به سيستم دادرسی آن وارد می‌شود در حالی‌که ‌ايران يک کشور هفتاد ميليونی‌ست، و وقتی برايش گفته است که به ‌اين‌ترتيب از هر ۴ نفر ايرانی ۱ نفر در سال، طرفِ دستِ‌کم يک دعوای قانونی (از قبيل سرقت، تجاوز به عنف، کلاهبرداری، جعل، اختلاس، رشوه، رابطه‌ی نامشروع، قتل، طلاق، خيانت در امانت و مانند آن) است؛ همسر فرانسوی‌اش گفته است: «اگر اين نسبت چهار به دو (و در حقيقت دو به يک شود) در حکم يک جور تنازع داخلی سرپوشيده و مخفی‌ست»!

حقيقت اش را بخواهيد از اين اظهارنظر او يکه خوردم. آنچنان که مايلم بگويم:
کمترين بی‌ثباتی در وضع موجود، اگر نه به يک تنازع داخلی؛ اما در سايه‌ی يک «اختلاف طبقاتی شديد و کم‌نظير» که روز به روز هم تشديد می‌شود و دامنه و شدت فقر را گسترده‌تر از پيش می‌کند، چه بسا به يک هرج و مرج گسترده و فراگير منجر شود (و چه بسا پيش‌بينی چنان وضعيتی و نگرانی از عواقب آن است که توضيح‌دهنده و توجيه کننده‌ی حضور نظاميان در صحنه‌ی قدرت سياسی قرار گرفته است و چه بسا در آينده‌ای نزديک، اکثريت جامعه‌ی ايرانی را درباره ی «توسعه‌ی آمرانه»ای از نوع روسيه متقاعد کند).

و البته؛ آنچه به نگرانی‌ها می‌افزايد و آن را پيچيده‌تر و آينده را پيش‌بينی‌ناپذيرتر می‌کند؛ تمايلات تجزيه‌طلبانه‌ای‌ست که در بند بالا به آن پرداختم.


● برای تهيه‌ی نان از خانه بيرون زدم. پس از گشت و گذاری يک ساعته در خيابان‌های اطراف خانه‌ام و به منظور «برآوردی از ميزان فعاليت‌های تبليغاتی و واکنش شهروندان نسبت به آن» (که آن را «بسيار سرد و بی‌روح» يافتم) گذرم به مرکزی‌ترين ميدان شهر مشهد افتاد. در ضلع غربی‌ميدان، و در نمونه‌ای نادر از يک فعاليت تبليغاتی؛ جوانی در تاريکی و در پناه ورودی مترو (گوئی از کاری که می کرد خجالت می‌کشيد و برای همين پياده رو های شلوغ سمت مقابل را رها کرده و در چنين جای خلوت و تاريکی مستقر شده بود) مشغول توزيع بروشور تبليغاتی يکی از نامزدها بود که پيشتر، نسخه‌ای از آن را از روی زمين يافته و خوانده بودم.

شنيدم که به دو پيرمرد روستايی می‌گفت: «استادم است. بهش رای بدهيد».
رفتم جلو و ازش پرسيدم: ايشان استاد شماست؟ می‌بينيدش؟
گفت: بله.
گفتم: اگر پيغامی ‌بدهم به او می‌رسانيد؟
گفت: بله.
گفتم: از قول من به او بگوئيد از خودش شرم کند!
با تعجب پرسيد: چرا؟
گفتم: من متن بروشور ايشان را کامل خواندم. ديدم که «ايشان تاکنون فقط نماينده‌ی مجلس نبوده است». و گرنه؛ نزديک به «سی چهل سمت و پست و عنوان رسمی‌ و غير رسمی‌دولتی و غير دولتی» در کارنامه اش دارد!
گفت: خب اين نشاندهنده‌ی اين است که ‌ايشان آدم مدير و شايسته و با کفايتی‌ست. مگر بد است چنين نماينده‌ی قابلی داشته باشيم؟!
گفتم: بله بد است. خيلی هم بد است!
تعجب اش بيشتر شد. پرسيد: چرا؟!
گفتم: اگر ايشان و مانند ايشان گلی داشتند که به سر ما مردم بزنند، شک نکن تا به حال ده بار زده بودند! و لابد «فقر و فساد و تبعيض» که مسئولين کشور بر وجود و مقابله با آن (و همه‌ی مظاهر متنوع‌اش از بيکاری گرفته تا اختلاف طبقاتی و اختلاس و رشوه و تظاهر و رياکاری و فساد اخلاقی ی مثلآ آن آقايی که ديروز پريروز تا ‌ستوان يکمی‌ هم تنزل درجه يافت) تاکيد بسيار دارند؛ چنان نبود که حالا هست و در اين وضعيت وخيمی که درش دست و پا می‌زنيم، گرفتار نبوديم!
کانديدائی که فهرست بلندبالائی از سمت‌های دولتی و غيردولتی‌اش را رديف می‌کند تا مرا به رای دادن به خودش متقاعد کند؛ يا خودش نفهم است يا مردم را نفهم فرض کرده. که در هر دو صورت، بايد از خودش شرم کند!

بنده‌ی خدا ماند که چه بگويد! (هنوز متن اعترافات صادقانه‌ی آقای نجفی، وزير سابق آموزش و پرورش کشور را نخوانده بودم. و گرنه، آن را هم شاهد مثال می‌آوردم!).


● گفتگوی تصويری صريح و بی‌پرده‌ی «دکتر نورالدين پيرموذن» (نماينده‌ی اردبيل / سخنگوی اقليت دوم خردادی مجلس هفتم) با تلويزيون صدای آمريکا در خصوص پشت پرده‌ی رای‌گيری مجلس هشتم، رويداد بسيار پر اهميتی‌ست که تا پيش از اين؛ هرگز سابقه نداشته است (اين را هم به مجموع دلايل ام برای کم نظير بودن رويدادهای حاشيه و متن کمپين ۲۴ اسفند اضافه کنيد!).

قدر مسلم، چنين رويدادی نمی‌تواند «بدون هماهنگی با جناح متبوع»اش صورت گرفته باشد. و چنانچه با واکنش سخت حاکمان روبرو نشود (هرچند که ممکن است وسيله‌ی تبليغاتی مناسبی ‌برای هر يک از دو طرف بازی در حوزه‌ی حاکمان باشد) نشاندهنده‌ی رويدادهايی‌ست که در لايه‌های فوقانی سياستِ ايران، در شرف تکوين و شکل‌گيری و در حقيقت؛ درحال علنی شدن‌ ا‌ست.

دستِ‌کم‌ترين نتيجه‌ای که از اين واقعه‌ی منحصر به فرد می‌توان گرفت اين است که: «بی‌پروايی سياسی، و ارسال نشانه‌هايی واضح از نافرمانی؛ در دستور کار برخی جريان‌های سياسی خودی قرار گرفته است».

اما چنانچه‌اين اقدام وی، اقدامی ‌شخصی و فردی بوده باشد؛ از جهت ديگری و به شکل ديگری صحنه‌ی سياست در ايران را از خود متاثر خواهد کرد.

علاوه بر رخداد فوق:
_تجمع و درگيری هواداران يک چهره‌ی دوم خردادی (فرماندار سابق گرگان / يک نظامی) با مامورين در مقابل فرمانداری اين شهر و در اعتراض به فرماندار فعلی آن (يک نظامی‌ديگر/ و هردو متولد يک روستا!)
_ يا تصميم هواداران کانديداهای رد صلاحيت شده در استان يزد به تجمع و اعتراض در نماز جمعه‌اين شهر
_ يا سخنرانی محمد خاتمی‌در جمع کانديداهای رد صلاحيت شده
_يا انجام فعاليت‌های شديد و داغ تبليغاتی توسط برخی رد صلاحيت شدگان در استان فارس بدون توجه به موضوع رد صلاحيت شدن توسط هيات‌های اجرايی و نظارت و شورای نگهبان که با اخطار جدی مقامات قضائی اين استان مواجه شد!
_يا تجمع هواداران مصطفی کواکبيان در مقابل فرمانداری سمنان در اعتراض به رد صلاحيت وی در آخرين دقايق و تهديد معترضين به عدم سکوت
و چند نمونه‌ی ديگر؛ همه و همه از اين حکايت دارند که:

صرف‌نظر از نتيجه اش؛ کمپين ۲۴ اسفند (حتی در وضعيت فعلی که تقريبآ تمام کانديداهای معتبر دوم خردادی‌ها و مستقل‌های دارای وجهه‌ی اجتماعی رد صلاحيت شده‌اند) «گيراترين و پيچيده‌‌ترين کمپين‌های انتخاباتی در همه‌ی سه دهه گذشته» خواهد بود.

چرا که برای نخستين بار در همه ی سه دهه‌ی گذشته: «حاشيه از متن پيشی گرفته و بسيار داغ‌تر و پر حادثه‌تر شده است».


● هر چه در اهميت «کمپين ۲۴ اسفند» بنويسم، باز هم به گمانم کم است و اگر بنويسم [آنچه در نتيجه‌ی برگزاری اين کمپين به دست خواهد آمد (ترکيب مجلس هشتم) اکنون (و در حالی‌که حاکمان نگذاشتند تا آزادی نسبی‌ای بر فضای آن حاکم باشد) به گمانم «فاقد کمترين اهميت» است] بيراه نگفته ام.

اما رويدادهايی که «کمی‌قبل از، در حين و کمی ‌پس از» برگزاری اين رويداد رخ داده و رخ خواهند داد؛ به گمانم «کمپين ۲۴ اسفند» را به يکی از نادرترين و گيراترين سرفصل‌های حيات سياسی ايرانيان تبديل کرده و باز هم خواهد کرد. برخی دلايل‌ام به‌اين شرح‌اند:

۱) برای نخستين بار در همه‌ی سه دهه‌ی گذشته: «راهبرد انتخابات آزاد» به مثابه راهبردی پراگماتيستی، به «اصلی‌ترين راهبرد منتقدان وضع موجود» (غيرخودی‌ها / چه در داخل و چه خارج کشور) تبديل شده و اغلب آنان را بر چنان محوری «متمرکز و منسجم» کرده است.
۲) برای نخستين بار در همه‌ی سه دهه‌ی گذشته: اين «منتقدان وضع موجود» (غيرخودی‌ها) بودند که راهبرد طراحی و اتخاذ شده توسط خود را به «بخش‌هايی از جريان‌های سياسی درون حکومتی/ دوم خردادی‌ها» تحميل کرده و تحرکات آنان را «در ذيل مديريت خود» تنظيم کردند و به گفتمان عمومی چنان شکل دادند که خود می‌خواستند.
۳) برای نخستين بار در سه دهه‌ی گذشته: «منقدان وضع موجود» بر پايه‌ی راهبرد اتخاذی خود، «قوانين بازی» را تعيين کرده (بيانيه ۲۰ ماده‌ای ک . د . آ) و نهادی دموکراتيک به منظور «راست آزمايی بازی‌ها» تاسيس کردند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

۴) برای نخستين بار در سه دهه‌ی گذشته: بخش‌های امنيتی ساخت سياسی؛ ـتسامح و مدارای کم‌نظير»ی در برابر «شکل‌گيری يک نهاد مدنی مدافع انتخابات آزاد» نشان داده و به طور تلويحی «سازمان‌يافتگی دموکراسی‌خواهان در ذيل يک راهبرد دوستانه، هر چند انتقادی» را پذيرفته و به رسميت شناختند.

که به گمانم چنين واقعيت غير قابل کتمانی؛ «ارزشمندترين رهيافت سياسی سه دهه‌ی اخير» برای جنبش دموکراسی‌خواهی اصيل ايرانی بوده است. به نحوی که بايد به نحوی منصفانه، چنين رفتاری از سوی آنان را ‌ستود و در تحليل و ارزيابی ‌شرايط، اين بلندنظری آنان را ناديده نگرفت.

چنين واقعيتی؛ باز هم درستی اين گزاره را تائيد می‌کند که: «هر آنچه چپ آرزو می‌کند؛ سرانجام راست آن را برآورده می‌سازد». بالا آمدن راست سياسی در «رويداد سوم تير» اگر فقط همين يک نتيجه را در بر داشته باشد؛ به گمانم کافی‌ست تا آن را «خجسته» بناميم.

Copyright: gooya.com 2016