جناب آقای خاتمی!
سوء مديريت سياسی و اصرار فزاينده دوستان مشارکتی و مجاهدين انقلاب، بالاخره موجب «حضور بی نتيجه» جنابعالی و به هدر رفتن «سرمايه بزرگ اميد» مردم به شما گرديد.
پيش از شروع اين رقابت بی نتيجه و خسارتبار، می شد بسياری از اين اتفاقات تلخ را پيش بينی نمود. دلسوزان و ارادتمندان جنابعالی با رصد اين رخدادها، پيشاپيش به شما انذار دادند که يا وارد اين معرکه نشويد و يا به اجماع همه نيروهای اصلاح طلب و دموکراسی خواه بينديشيد و «چتر فراگير همه» نيروهای اصلاح طلب باشيد.از همان آغاز، «ردصلاحيتهای گسترده» قابل پيش بينی بود! «تخلفات انتخاباتی» قابل پيش بينی بود! «نتيجه تلخ» شمارش آراء هم قابل پيش بينی بود.آنچه قابل پيش بينی بود اما بسيار«ناگوار» بود، «قمار کردن» ثروت مردمی ما بنام «سيد محمد خاتمی» بود.شکست انتخاباتی چندان اهميتی ندارد.«بلور قيمتی اميد» مردم نبايد می شکست.
جناب آقای خاتمی!
سياستهای قبيله ای مشارکت و مجاهدين، باعث فرار مغزها (و من ميگويم فرار قلبها) از اطراف شما و کمپين اصلاحات شد. چرا حزب مشارکت و مجاهدين انقلاب را به دليل اين «ريزش نيروها» سرزنش و توبيخ نمی کنيد؟ لطفا" از آنها بپرسيد «مصادره خاتمی» و محدود کردن دوستدارانش از ٢٢ ميليون به اين تعداد اندک، آيا سودی هم داشت؟ بپرسيد چرا قطار اصلاحات هرچه جلوتر رفت، مسافرانش را کمتر و کمتر کردند و دسته دسته آنها را بيرون انداختند؟
چرا همه پژواک «حضور خاتمی»، تبديل شد به سرمايه گروه اندکی که خود را «ياران خاتمی» ناميدند و آنچنان عمل کردند که با قمار چنان سرمايه ای، جز بدهکاری و ورشکستگی، نتيجه ای ببار نياورند؟ کار تباه کردن و تحقير اين ثروت ملی به چنان وضع اسفباری رسيد که دلسوزانی مجبور شدند «لوگوی تحقير شده ياران خاتمی» را از بالای پوسترهای تبليغاتی دور دوم انتخابات بردارند؟! چرا راضی به اين قمار و اين نتيجه خسارتبار شديد؟
گرچه نيروهای سرخورده اما توانمند،بعد از پياده شدن از قطار اصلاحات، به تنهايی يا در قالب گروههای ديگر به رقابت انتخاباتی پرداختند و بعضا"موفق هم شدند.اما لطفا" بپرسيد چرا افراد موفق امروز، تا وقتی در کمپين اصلاحات تحت رهبری حزب مشارکت بودند،فرصت «ابراز وجود» نداشتند و به محض «ريزش»، دوباره خود را باز يافتند و به موفقيت رسيدند؟ سئوال کنيد چه سيستمی بر مديريت مشارکت حاکم بوده و هست که چنين «تماميت خواه» شده است؟ حزبی که در طول اين سالها، نه تنها هيچ «پذيرش» نيرويی نداشته و نه تنها نيروهای موجود را «مديريت» نکرده و نه تنها «کادرسازی» نکرده، بلکه محصولش فقط «اختلاف افکنی»، «آسيب پذير کردن اصلاحات» ، «تلفات جمعی» و «ريزش» نيروهای مفيد بوده است! از اينان بپرسيد چرا با اصلاحات چنين کردند؟
جناب آقای خاتمی!
آيا واقعا" زمان «انحلال حزب مشارکت» فرا نرسيده است؟ حزبی که «فرصت سوزی» و تباه کردن انرژيها و فکرهای سازنده را «سيستماتيک» کرد و انصافا اين کار را هم بی نقص انجام داد! انحلال حزب مشارکت توسط جنابعالی،ضروری است. و متضمن اين پيام است که اولا" کاليبر و وزن سياسی و محبوبيت مردمی شما، بيش از آن است که اين حزب «مصادره»اش کند.ثانيا" انحلال حزب مشارکت، شرايط را برای يک «نوسازی سياسی» در ميان نيروهای موافق با تفکرات شما فراهم خواهد کرد.
با انحلال اين حزب، رسما" «پايان اصلاحات با قرائت ده سال قبل و با روش فعلی» را اعلام کنيد.همچنانکه مردم بارها اين پايان را اعلام کرده اند.
وقتی حزب مشارکتی نباشد تا در «توهم ذهنی خود» اصلاحات را قيموميت کند، قطعا" شما و انديشمندان دلسوز می توانيد با شناخت شرايط و ابعاد مسائل جامعه امروز ، راههای تازه و روشهای ممکن و نوينی را بيابيد و جامعه امروز ايران را از مشکلات و مصائب فراوانش برهانيد.
جای تأسف است که هزينه های تلخ شکست انتخاباتی مشارکت، به صورتحساب شما واريز شده.اما تأسف بيشتر از آنجاست که جنابعالی انذارهای دوستداران مخلص خود را نشنيده واگذاشتيد و اجازه داديد يک گروه اندک و تماميت خواه، «مصادره و هزينه» تان کنند.استدعايم اين است که اين بار چنان نکنيد و باقيمانده اين ثروت اعتماد مردمی را پاس بداريد.
اين بار با اقدام بموقع و انحلال حزب مشارکت و نوسازی سياسی همه نيروها، دوباره يک «چتر فراگير» شويد. «شوری تازه» برپا کنيد برای يافتن «راهی تازه» و ساختن «دنيايی تازه».
با تجديد احترام
بابک داد
۲۶ فروردين ۸۷