اپوزيسيون سياسی در مقطع بعد از پيروزی خمينی در ايران ،بسرعت دريافت که کلاه گشادی بر سر خود وملت گذاشته شد اما همين اپوزيسيون به همان اندازه نتوانست خسارات وارد آمده را جبران نمايد وبالعکس در جنگهای فرقه ائی حيدری ونعمتی خود را تا کنون مشغول نموده است وحکومت اسلامی همچنان با دست باز در حال چپاول ونابودی ايران گام بر می دارد!
بيشتررهبران کنونی اپوزيسيون از همان افرادی تشکيل يافته است که در دوره مبارزه عليه شاه نيز خود را اپوزيسيون می ناميدند.اپوزيسيونی که بدون مطالعه دقيق بدنبال رهبری خمينی وحکومت اسلامی وشکل گيری انقلاب ارتجاعی واسلامی راه افتاد سالهاست که در برابر مردم ايران پاسخگو ومقصر می باشد. اپوزيسيونی که باعث شد اين رژيم آدمخوار بر سر کار بيايد ودر ۳۰ سال گذشته در جهت جبران خيانت هاوکمبود ها و اشتباه های خود سعی نکرده است و در راه سالم سازی و برطرف کردن آسيب پذيری خود بر نيامده است ديگر کار آئی خود را از دست داده است ومردم ديگر به آنها نه اعتماد دارند ونه اعتبار قائل می شوند ونه صلاحيتی در ميان آنها می بينند! اپوزيسيون کهنه انديش آنقدر از قافله حرکت های اجتماعی ايران عقب مانده است که در حال حاضر از درون جامعه و رانده شدگان و وابستگان درون حکومت اسلامی منتقدين سياسی واجتماعی واقتصادی وفرهنگی به ميدان وکارزار سياسی داخل شده اند که از اپوزيسيون کهنه انديش سبقت گرفته اند! آخرين ضربه اپوزيسيون کهنه انديش به مبارزات سياسی خارج کشور توسط رهبران باقی مانده از اپوزيسيون کهنه انديش به نشست های پر اميد برلين ولندن وپاريس وارد آمد ودفتر اپوزيسيون کهنه با بافت فرسوده اش پس از مرگ نشست پاريس بسته شد واينک بايدبه انتظار رشد و پاگيری اتحادهای نوينی ماند! حضور سياسی اپوزيسيون کهنه انديش مدتهاست که ديگر در جامعه ايرانی داخل وخارج کشور احساس نمی شود و اساسا اپوزيسيون کهنه انديش در همه زمينه های سياسی واجتماعی بی اثر مانده است؟ اپوزيسيون نوين از نسل جديد ايران که از عقده ها وحقارت ها و بدبينی های دور باشد تشکيل خواهد يافت!.سئوال اساسی در اينجاست در حالی که رژيم اسلامی هرچه بيشتر در ميان مردم داخل وخارج منزوی تر وضعيف تر وبی اعتبارتر و بی آبرو تر می شود چرا اپوزيسيون کهنه تکانی نمی خورد ورشد نمی کند؟ انتخابات دوره هشتم مجلس شورای اسلامی نيز شکست خورد اما اپوزيسيون رشدی نکرد چرا؟ چون اپوزيسيون کنونی همچنان در دعواهای گذشته غوطه ور است! علت روشن است چون مردم خاطره خوشی از اين اپوزيسيون کهنه ندارند .اپوزيسيون کهنه حتی در ميان اعضاء وهواداران سابقش نيز بی اعتبار است تا چه باشد در ميان مردم عادی!انديشيدن درست را بايد شيوه زندگی کرد نه تخريب ديگران به سبک گذشته را!همه مشکلاتی را که ملت ايران تا کنون پشت سر گذاشته است راتنها نمی توان رهبران اسلامی مقصر دانست بلکه اپوزيسيون کهنه و پر مدعا را نيز می توان شريک جرم همه فجايع و وقايع اتفاق افتاده ايران دانست.اينکه اپوزيسيون ايرانی تا کنون نتوانسته است به اتحاد عمل گسترده در برابر جمهوری اسلامی دست يابد تا جلوی خرابی ها وسرکوب ها واعدام ها وزندانها وفقر واعتياد وفحشا وغيره هرچه زودتر گرفته شود پس مقصر است!.در مملکتی که رژيمش با دست های باز هر کاری عليه مردم بخواهد بکند، ميکند و هرچه بتواند چپاول می کند و نيروی منجسمی بنام اپوزيسيون وجود نداشته باشد که از ملت دفاع نمايد ، پس مدعيان نجات بخش و سياسی آن ملت مقصر هستند!۳۰سال از عمر رژيم منحوس وارتجاعی می گذرد وتا کنون هيچ ائتلاف گسترده ائی عليه همين رژيم شکل نگرفته است پس می توان گفت که اپوزيسيون نيز در ادامه ظلم به اندازه رژيم اسلامی مقصر است!همينکه هنوز اپوزيسيون در برابر رژيم اسلامی به يک جايگزين"جامع ومانع" دست نيافته است پس مقصر است!مردم به اميد کدام رهبری و اپوزيسيون به خيابانها بيايند و مرگ برجمهوری اسلامی را فرياد کنند؟ مردم برنامه کدام اپوزيسيون راپرچم مبارزه خود نمايند؟اپوزيسيونی که در ۳۰ سال گذشته تنها با بر گزاری نشست ها وکنگره ها به مردم وعده دروغين داده است به اندازه رژيم اسلامی که وعده توخالی دست يابی به سعادت را می دهد مقصر است!همه جهانيان بخوبی می دانند وآگاهند که در برابر رژيم اسلامی هنوز هيچ آلترناتيوی شکل نگرفته است پس در همه عرصه ها اپوزيسيون مقصر است!فرض را براين بگذاريم که رژيم اسلامی دواطلبانه بخواهد حکومت را رها کند وآماده باشد که حکومت را به ديگران واگذارد،کدام جانشين کارآمد توانائی اداره مملکت را در حال حاضر در خود احساس می کند!در طول تاريخ رژيم هائی از بين رفته اند که جايگزين همان رژيم پيشاپيش شکل يافته باشد!اپوزيسيون کنونی ايران به لحاظ بستر اجتماعی و اقصادی وسياسی وفرهنگی هنوز هيچگونه پايگاهی در ايران ندارد.برای مثال رضاشاه برای پيشبرد برنامه های اقتصادی واصلاحاتی خودهمه زير بناهای کهنه جامعه ايران از جمله نظام ملوک الطوايفی وابسته به خوانين وروحانيون را برانداخت که بلافاصله در دوره محمد رضا شاه پهلوی نظام تجاری بازار وابسته به روحانيت واسلام به جای قدرت های ارتجاعی دوره سابق يعنی خوانين نشستند .رضاشاه در نبرد با عصر کهنه پيروز شد اما پسرش نه مبارزه ائی با دستگاه نوپای بازار وروحانيت را آغاز کرد ونه اين اهتمام را از خود نشان داد بلکه او در پيوند با بازار وروحانيت باعث سرنگونی مدرن ترين ومردم سالارترين وسکولارترين دولت تاريخ ايران يعنی کابينه دکتر مصدق گرديد. در دوره دکتر مصدق نيروهای سياسی کار آمد در حال شکل گرفتن بودند که متاسفانه آن دولت سرنگون گرديد تا آنجائيکه.حتی بخشی از روحانيت به دولت سکولار مصدق گردن گذاشته بود.پس ازکودتا جابجائی نيروهای سياسی آغاز گرديد وارتجاعی ترين نيروها توانستند خود را به بالا بکشند. از آن پس ميدان برای بازار و روحانيت جهت تسخير قدرت سياسی آماده گشت!که نماد آنرا در تاريخ در قيام ارتجاعی سال۱۳۴۲ شاهد بوديم! هنگامی که حاج طيب رضائی بزرگترين وارد کننده موز ميدان بارفروشان به ايران ويکی از رهبران گردن کش کودتای ۲۸امرداد واز مريدان آيت الله کاشانی را می خواستند در سال۱۳۴۲ به جرم شرکت در قيام ارتجاعی پانزده خرداد به رهبری خمينی اعدام نمايند،علت شرکت خود را در قيام پانزده خرداد چنين بيان کرد(همانهائی که شاه را آوردند حالا می خواستند اورا ببرند)!انقلاب اسلامی به رهبری روحانيت در ادامه پانزده خرداد خمينی بر بستر اقتصادی بازار وفرهنگ منبعث از بازار شکل گرفت وهيچ ربطی به اقشار روشنفکران وطبقه کارگر ايران نداشت هرچند اين دو طبقه نيز به تازگی از جامعه کهنه خود را رهانيده بودندو خود را شهرنشين کرده بودند اما همه اين روشنفکران به رهبری افرادی مانند جلال آل احمد همواره در توهم برگشت به گذشته و کسب هويت ارتجاعی واسلامی در سير وسياحت بودند.کمونيست ايرانی منشعب از جنبش اسلامی بود و همواره خود را برادر تنی جنبش اسلامی می دانستند وبخش وسيعی از روشنفکران ايرانی نيز در کنار روحانيت شعرهای مولوی وديگر عرفا را تفسير می نمودند.شاه با بی تدبيری ماهرانه ائی همه آنها را عليه خود متحد کرد تا جامعه ايران در سايه يک انقلاب کاملا ارتجاعی واسلامی به گذشته صدر اسلام بازگردد که بازاريان وروحانيون همواره آنرا آرزو می کردند. اينکه جامعه ايران با بودن يا نبودن شاه همچنان در برابر برگشت به عقب و عصر اسلامی مقاومت می کند همه اينها در ذات خود جامعه ايرانی هست نه در شخصيت های کليدی حاکميت چراکه جامعه مستقل از حاکميت نيز می انديشد وقدرت تشخيص دارد !حامعه ايران از اولين روز هائی که در دوران قاجار با جامعه غرب آشنا شد تمام تلاش خود را از طريق فرهيختگان بعمل آورد تا تمدن غربی را به ايران بياورد واين اصلا به شاهان قاجار ربطی نداشت هرچند شاهان قاجار نيز در مسافرت های خود به غرب تصميم به اصلاحات می گرفتند اما در بازگشت به ايران تحت فشار ملاها همه آن تصميمات را لغو می کردند.من مصدق پرست نيستم اما با تما م اطمينان می توانم بگويم که کابينه ايشان آغاز و آزمايش يک دولت سکولار مدرن در ايران بود.شاه بايستی طبق قانون اساسی تمام اختيارات دولتی را به کابينه مصدق واگذار می کرد وخود را از همه مسئوليت ها برحذر می داشت !شاه همه مشکلات را بايد به گردن دولت مردان می انداخت اما با کودتای ۲۸ امرداد خود را مسئول همه مسائل ايران در همه زمينه ها کرد!اساسا کودتای ۲۸ مرداد نه در تحکيم شاه بلکه ايشان را بسيار ضربه پذير و آسيب پذير نمود! بعد از ۲۸ مرداد، شاه همه نيروها را عليه خود متحد نمود .روحانيون و بازاری ها در ۲۸ مرداد مصدق را خطر اوليه عليه قدرت گيری خود تشخيص دادند لذا ابتدا در کودتای ۲۸ مرداد به نفع شاه وارد عمل شدند وسپس در ۱۰ سال بعد در شورش سال ۱۳۴۲ به رهبری خمينی می خواستند شاه را هم سرنگون کنند وقدرت را خودشان بگيرند که هنوز از تشکيلات منسجم وسراسری وايدلوژی مستحکم برخوردار نبودند که موفق نشدند اما همان پروژه اسلامی شدن حکومت در ايران با ياری های دول خارجی در سال ۵۷ در پی انقلاب ارتجاعی واسلامی جامه عمل پوشيدتصادفا شاه موقعی سرنگون شد که او کم کم داشت رويکرد های ملی مانند خلع يد از کنسرسيوم نفتی پيش می برد و بسيار سطحی و در راه مدرنيزه وغربی شدن جامعه تصميماتی بنفع و بسوی مردم می گرفت که همين باعث نارضايتی ملايان بود چرا که ملايان مانند ۳۰ ساله گذشته خواستار بازگشت جامعه ايران به صدر اسلام بودند واز غربی شدن جامعه وحشت داشتند.
پروژه طالبانی کردن منطقه قبل از افغانستان در ايران توسط قدرت های خارجی صورت گرفت چون قدرت های اسلامی در نبرد با کمونيسم به نفع امپرياليسم بهترين خدمات را می توانستند به عمل بياورند وجوامع را می توانستند به عقب بر گردانند وهمواره توانسته اند منطقه خاورميانه را با جنگهای پی در پی روبرو سازنددر سی سال گذشته جامعه ايرانی با اتکاء به ضميرآگاه و ناخود آگاه خود در برابر روند بازگشت به صد ر اسلام مقاومت کرده است.۳۰ سال است که رژيم اسلامی تلاش ميکند تا پروسه بازگشت جامعه به عصر اسلامی را جامه عمل بپوشاند که در تمام زمينه ها شکست خورده است.اپوزيسيون نوين می تواند از متن جامعه ائی که مستقلا مبارزه کرده به وجود بيايد که اولين تلاشش بر محور بازيابی خود در جهان نوين وانطباق با دنيای تازه می تواند باشد! اين جهانی شدن راه ورسم اپوزيسيون نوين است نه سير وسياحت در گذشته های جنجالی!