پيروزی پس از شکست بدست می آيد بشرطی که ابتدا شکست پذيرفته شود ودر جستجوی علل شکست کنکاش شود آنگاه با رويکردی نوين می توان همه خرابی های شکست را جبران و از نو همه سامانه ها را بازسازی بنيادی نمود اما در ايران هيچگاه اين رخداد به وقوع نپيوسته است! تصيح خطا واشتباه آغاز پيشرفت در همه زمينه ها است. بالعکس لجبازی واصرار در اشتباهات گذشته عامل عقب ماندگی می باشد(ضرب المثل ارمنی می گويد:عقل دوم مسلمانها از تدبير اولشان بهتر است) پس از هشت سال جنگ بيهوده ،خمينی بالاخره جام زهر را نوشيد اما هيچگاه به شکست خود اقرار نکرد!در پس جنگ طلبی شکست خورده دوره جنگ هشت ساله ايران وعراق همگان شاهديم که بار ديگر جنگ طلبی ديگری از حکومت ايران شعله می کشد! اسرائيل در جنگ ۳۳ روزه خود با حزب الله به عدم موفقيت های خود فائق آمد و به شکست خود اقرار نمود !حتی نصرالله رهبر حزب الله نيز آن جنگ را برای گروگان گيری دو سرباز اسرائيلی بيهوده توصيف نمود واعلام نمود اگر می دانست به گروگان گرفتن دو سرباز اسرائيلی جنگی خانمان سوز را به حزب الله و لبنان تحميل خواهد نمود! هرگز حاضر نمی شد آن دو سرباز را به گروگان بگيرد؟
(در بخش «فتح خرمشهر؛ صدام و نادر» اين کتاب آمده است: امام پس از فتح خرمشهر فرمودند: فتح خرمشهر يک مسئله عادی نبود. اينکه پانزده الی بيست هزار نفر به صف برای اسارت بيايند و تسليم شوند، مسئلهای عادی نيست بلکه مافوق طبيعت است ... صدام میگويد: ما پيروزمندانه عقبنشينی کرديم!! قصه نادر را شنيدهايد که وقتی شکست خورد، به سردارها گفت، بنويسيد: ما شکست خورديم. ميرزا مهدی خان نوشت: «چشم زخمی به ارتش ما وارد آمد». وقتی نوشته را به دست نادر دادند، آن را پرت کرد آن طرف و گفت: بنويس با ما چه کردند. او اين قدرت را داشت که بگويد ما شکست خورديم. اينها اگر قدرت جبران داشتند، به شکست خود اعتراف میکردند، ولی شکست آنها هميشگی و تا ابد
است.)
واقعيت اين هست اگر از درون انقلاب سال پنجاه وهفت يک حکومت بهتری از نظام شاهنشاهی بيرون می آمد می توانستيم آن پيروزمند خطاب نمائيم اما متاسفانه نتيجه آن انقلاب به استقرار حکومت اسلامی در ايران منجر گرديد که انقلاب سال ۵۷ در همان نقطه اول به شکست گرائيد! اقرار به اين شکست هنوز از جانب اکثر نيروهای سياسی صورت نگرفته است اخيرا دکتر ابراهيم يزدی نسبت به وقوع انقلاب اسلامی ابراز پشيمانی کرده است وبه جوانان توصيه کرده است که مانند ما بدنبال انقلاب نباشيد! واقعيت اين هست که هنوز سازمانهای سياسی به شکشتهای پی درپی خود اقرار نمی کنند؟ اين موضوع در جامعه سياسی مردم ايران به يک معمای حل نشدنی تبديل شده است که چگونه همه افتخارات و نفرت وانتقاموجوئی ملت ايران بطور همزمان در دوره زمامداری پهلوی ها جمع شده است ؟همانطور که نوشته ها واسناد وشاهدان باز گو می باشند ـ(چرا شيوخی که تا همين اواخر و تا پيش از برقراری حکومت اسلامی در کشور ما برای اعلام وفاداری و استان بوسی دربار شاه سرنگون شده به ايران می رفتند)ـ عاقد قرار داد ۱۹۷۵ الجزاير نيز شاه بود وگرنه صدام در کنار اعراب هرگز نمی خواست زير بار آن قرار داد برود!در انقلاب ۵۷ فقط شاه سرنگون نگرديد بلکه جامعه نيمه مدنی و عزت ملی واحترام به ايرانی ها نيز ازبين رفت!در ماجراهای فرو پاشی اقتدار و احترام ايرانيان براستی مقصران کيستند؟ آيا به جزء نيروهای سياسی ومردم ايران مقصران ديگری را می توان يافت؟
در ميان ما ايرانيان تا کنون چنين مرسوم بوده است که هيچ شکستی را نپذيريم!چه شکست داريوش در برابر اسکندر را که در نهايت اسکند را هم يکی از شاهزادگان ايرانی می ناميم که در اختلافات داخلی در امر پادشاهی به جنگ روی آورد الا آخر! بزرگترين و فاجعه آميز ترين شکست ايرانيان در برابر اعراب بود که تمامی چهره ايران را تغيير داد! پس از شکست ايرانيان که در برابر اعراب به واسطه ظلم شاهان ساسانی به مردم زير دست به وقوع پيوست ،آنچنان ايرانيان روحيه خود را از دست دادند که سالها طول کشد تا هويت خود را در پناه زبان فارسی حفظ نمايند!.زبان فارسی پس از حمله اعراب به ايران ازبين نرفته بود که پس از گذشت ۳۰۰ سال فردوسی آنرا زنده نمايد!سپس ايرانيان دوره صفويه در پی يک دوره تحريکات مذهبی عليه امپراتوری عثمانی در جنگی نابرابر در برابر ترکان به زانو در آمدند وترکهای عثمانی تا همدان پيشروی نمودن وپايتخت به اصفهان انتقال يافت.شاه اسماعيل صفوی پس از تحمل آن شکست به ميخوارگی روی آورد وسالها از کاخش بيرون نيامد وتنها به نامه نويسی هائی به دولت های اروپائی اقدام نمود..او که از جانب اروپائی های کاتوليک تحريک می شد تا پشت جبهه ترکان عثمانی را از ناحيه شرق ضعيف نمايد تا ترکان از پيشروی بسوی اروپا باز بمانند از اينکه می ديد از جانب اروپائی ها تنها گذاشته شده است به شدت در عصبانيت خود می سوخت!
بزرگترين شکست ايرانيان که دردوره معاصر نه چندان دور رخ داد، اما هرگز نتوانست عامل بيداری ايرانيان از جهل وارتجاع مذهبی گردد در پی جدائی والی گرجستان از ايران در دوره قاجاريه اتفاق افتاد که ملاهای توسعه طلب، فتحعلی شاه را تشويق نمودند که ايران عقب مانده در همه عرصه ها و بخصوص در زمينه نظامی به جنگ روسهای مجهز به سلاح مدرن آن روزگار برود! پس از آن ايرانيان در پس جبران شکست خود از روسها برنيامدند بلکه از روسها تضمين گرفتند که قدرت پادشاهی در خاندان قاجار باقی بماند.از آن روزگار که پادشاهی ايران برای بقای خود از روسها تضمين گرفت پای انگليسها نيز به ايران باز شد وتا کنون همچنان ايران در ورطه گرداب باقی مانده است.ايران ما بارديگر در آستانه فاجعه ديگر قرار گرفته است.عامل نابودی ايران در تهران است نه در واشگتن وتل آويو ومسکو! برای نجات ايران بايد رژيم اسلامی سرنگون گردد تا فجايع مختلف بارديگر به سراغ ملت ايران نيايد!